خاقانی: تفاوت میان نسخهها
بهبود منابع |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه |
{{جعبه زندگینامه |
||
|نام_شخص= |
|نام_شخص= خاقانی شَروانی |
||
|نام_تصویر= Afzal al-din badil khaghani statue-tabriz.jpg|180px |
|نام_تصویر= Afzal al-din badil khaghani statue-tabriz.jpg|180px |
||
|عرض_تصویر= |
|عرض_تصویر= |
||
|توضیح_تصویر= |
|توضیح_تصویر= پیکرۀ خاقانی در [[تبریز]] |
||
|نام دیگر= |
|نام دیگر= |
||
|لقبها= حسان العجم |
|لقبها= حسان العجم |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به [[عراق]] نهاد و تا [[ری]] رفت. در آنجا بیمار شد، و والی [[ری]] او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در [[شروان]] به قصد حج و دیدن امرای عراقین از [[شروانشاهان |شروانشاه]] اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت [[مکه]] و [[مدینه]] چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی [[تحفةالعراقین]] بود. در راه سفر به [[بغداد]]، از [[ایوان مدائن]] گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را در باره آن ساخت. |
در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به [[عراق]] نهاد و تا [[ری]] رفت. در آنجا بیمار شد، و والی [[ری]] او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در [[شروان]] به قصد حج و دیدن امرای عراقین از [[شروانشاهان |شروانشاه]] اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت [[مکه]] و [[مدینه]] چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی [[تحفةالعراقین]] بود. در راه سفر به [[بغداد]]، از [[ایوان مدائن]] گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را در باره آن ساخت. |
||
در بازگشت به [[شروان]] باز خاقانی به دربار [[شروانشاهان|شروانشاه]] پیوست . لیکن میانهٔ او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنانکه از قصیدههای حبسیه که در دیوانش ثبت است برمیآید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزندش بیست سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و |
در بازگشت به [[شروان]] باز خاقانی به دربار [[شروانشاهان|شروانشاه]] پیوست . لیکن میانهٔ او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنانکه از قصیدههای حبسیه که در دیوانش ثبت است برمیآید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزندش بیست سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصائب دیگر دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در [[تبریز]] به سر میبرد و در همان شهر درگذشت و در [[مقبرةالشعرا]] در محله [[سرخاب]] تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشتهاند. |
||
نسخهٔ ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۹:۰۰
خاقانی شَروانی | |
---|---|
پرونده:Afzal al-din badil khaghani statue-tabriz.jpg | |
زادهٔ | ۵۲۰ هجری قمری ۱۱۲۰ میلادی شروان یا شیروان |
درگذشت | ۵۹۵ هجری قمری ۱۱۹۰ میلادی تبریز |
آرامگاه | مقبره الشعرای تبریز |
محل زندگی | تبریز |
ملیت | ایرانی |
پیشه | شاعر |
آثار | مثنوی تحفةالعراقین |
سبک | قصیده |
عنوان | حسان العجم |
افضلالدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان - ۵۹۵ قمری در تبریز) از جملهٔ بزرگترین قصیدهسرایان تاریخ شعر و ادب فارسی بهشمار میآید. از القاب مهم وی حسان العجم میباشد. آرامگاه او در شهر تبریز است.
زندگی
افضلالدین بدیل بن علی خاقانی حقایقی شَروانی در سال ۵۲۰ هجری قمری در شهر شَروان به دنیا آمد. تاریخ تولد او از اشارههای موجود در دیوان به دست آمده است. پدرش نجیبالدین علی مروی درودگر بود. مادر او مسیحی نسطوری بود که به اسلام گرویده بود. عمویش کافیالدین عمر طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در سایهٔ حمایت او بود و در نزد او انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت. چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجهای شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان به سر می برد، کسب فنون شاعری کرد. پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر شروانشاه معرفی کرد لقب «خاقانی» بر او نهاد. از ان پس خاقانی نزدیک به چهل سال وابسته به دربار شروانشاهان و در خدمت منوچهر شروانشاه، و پسر و جانشین او اخستان شروانشاه بود.
در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به عراق نهاد و تا ری رفت. در آنجا بیمار شد، و والی ری او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در شروان به قصد حج و دیدن امرای عراقین از شروانشاه اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت مکه و مدینه چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی تحفةالعراقین بود. در راه سفر به بغداد، از ایوان مدائن گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را در باره آن ساخت.
در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست . لیکن میانهٔ او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنانکه از قصیدههای حبسیه که در دیوانش ثبت است برمیآید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزندش بیست سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصائب دیگر دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در تبریز به سر میبرد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعرا در محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشتهاند.
شَروان، زادگاه خاقانی
زادگاه خاقانی آنچنانکه از موارد بسیار در دیوان او و به عبارتهای مختلف برمیآید، شهر شَروان از بلاد قفقاز در شمال رود کُر است و در بسیاری از کتابهای تاریخی و جغرافیایی و تذکرهها نیز شروان به عنوان موطن خاقانی ذکر شده است، و اینکه بعضی از تذکرهنویسان متأخر زادگاه او را بهصورت «شیروان» ذکر کردهاند نادرست است. از موارد متعدد در دیوان او این ابیات را میتوان بهعنوان شاهد نقل کرد:[۱]
عیب شروان مکن که خاقانی | هست از آن شهر کابتداش شرّ است | |
عیب شهری چرا کنی بدو حرف | کاوّل شرع و آخر بشر است |
شروان کهن بعد از انقراض آخرین سلسلۀ شروانشاهان و استیلای صفویه بر آن شهر، و دست به دست گشتنهای ان میان ایران و عثمانی ظاهراً ویران شده است و جهانگردان در اواخر عصر صفویه ویرانههای خالی از سکنۀ آن را دیدهاند. اما شیروان وطن زینالعابدین شیروانی و بهار شیروانی نام جدید آن ناحیه و ولایت است و شهر مرکز آن شماخی است.[۲]
آثار خاقانی
دیوان، شامل قصاید، ترجیعات، مقطعات، غزلها و رباعیات است. دیوان خاقانی به تصحیح ضیاءالدین سجادی در سال ۱۳۳۸ در تهران به چاپ رسیده است و بخش عمدهٔ پژوهشهایی که در بارهٔ خاقانی انتشار یافته بر پایهٔ همین چاپ از دیوان خاقانی بوده است.
تحفةالعراقین، مثنوی در سه هزار و دویست بیت است که در سال ۵۵۱ تألیف شده است. تحفةالعراقین در شرح نخستین سفر خاقانی به مکه و «عراقین» است و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است. تحفةالعراقین به تصحیح یحیی قریب در سال ۱۳۳۰ در تهران به چاپ رسید. پس از آن، چندین نسخه معتبر از تحفةالعراقین شناسایی شد که در این میان نسخه وین (با عنوان ختمالغرایب) تاریخ ۵۹۳ هجری را دارد.[۳]
منشآت خاقانی، چند نامه از خاقانی است که به بزرگان زمان خود نوشته، و غالباً مشحون از کلمات و جملات عربی دشوار و مترادف و گاهی از اشعار خود خاقانی در آنها هست.
مقام شاعری خاقانی
خاقانی از سخنگویان قویطبع و بلندفکر و یکی از استادان بزرگ زبان پارسی و در درجۀ اول از قصیدهسرایان عصر خویش است. توانایی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین در هر قصیدۀ او پدیدار است.[۴]
به بیان بدیعالزمان فروزانفر: «میتوان گفت که بسیاری اطلاع و احاطۀ خاقانی بر لغات عربی و فارسی و اصطلاحات فلاسفه و اطبا و دقت ادبی او در ترکیب الفاظ سبب پوشیدگی آرا و افکار سادۀ وی گردیده، چندان که گمان میرود مضامین ابیاتش نیز سراسر پیچیده و فکر او از حد طبیعی بیرون است، و این خیال اگر هم در قسمتی از ابیات او با واقع مطابقت کند ولی در بسیاری از آن با حقیقت سازگار نیاید».[۵]
دیوان خاقانی از منظر مقام سخنوری و توانایی، از پیچیدهترین دیوانهاست و به همین سبب ، در بین عامه مردم از توجه کمتری برخوردار است. چون هم فهم درست و لذت بردن از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانشها مانند پزشکی کهن ایرانی که بیشتر بر مبنای گیاهشناسی و داروشناسی بود، نجوم، تاریخ، قرآنشناسی و حدیثشناسی دارد؛ و هم اینکه خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح «صنعت شعر»، به حد کافی مطلع باشد تا بتواند به اشعار پرمغز خاقانی بدرستی پیببرد.
شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایشهای سخنوری و دقایق لفظی.
خاقانی از بلندپایهترین شاعران پارسیگوی و از جمله ادیبانی است که مورد استقبال و اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته است. شاعران بلندپایهای مانند سعدی و حافظ بسیاری از ابداعات و مضامین او را استقبال و تضمین نمودهاند.
نمونهٔ اشعار
خاقانی آن کسان که طریق تو میروند | زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست | |
بس طفل کارزوی ترازوی زر کند | بادام از آن خرد که ترازو کند ز پوست | |
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار | کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست |
از قصیدهٔ ایوان مدائن
هان ای دل عبرتبین ازدیده نظر کن هان | ایوان مدائن را آیینه عبرت دان | |
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن | وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران | |
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گوئی | کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان | |
بینی که لب دجله چون کف بدهان آرد | گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان | |
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله | خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان | |
بر دجله گری نونو وزدیده زکاتش ده | گر چه لب دریا هست از دجله زکاة استان | |
گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل | نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان | |
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را | در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان | |
گهگه به زبان اشک آواز ده ایوان را | تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان | |
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو | پند سر دندانه بشنو ز بن دندان | |
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون | گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان | |
از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر | از دیده گلابی کن درد سرما بنشان | |
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی | جغد است پی بلبل ، نوحه است پی الحان | |
ما بارگه دادیم ، این رفت ستم بر ما | بر قصر ستمکاران گوئی چه رسد خذلان | |
گوئی که نگون کرده است ایوان فلکوش را | حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان |
پانویس
منابع
- سخن و سخنوران، بدیعالزمان فروزانفر
- دیوان خاقانی شروانی، به تصحیح ضیاءالدین سجادی، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳۳۸
- دیدار با کعبۀ جان، عبدالحسین زرینکوب، تهران، ۱۳۷۲
پیوند به بیرون
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به خاقانی در ویکیگفتاورد موجود است. |