جعفر خامنه‌ای: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۶: خط ۶۶:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


جعفر خامنه ای که می‌توان او را اولین شاعر نوپرداز [[تاریخ ادبیات ایران]] دانست، سال‌ها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است.
جعفر خامنه‌ای که می‌توان او را اولین شاعر نوپرداز [[تاریخ ادبیات ایران]] دانست، سال‌ها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است.


جعفر خامنه ای پسر علی اکبر خامنه ای از بازرگانان خوش نام تبریز بود. وی در سال ۱۳۰۴ ه.ق برابر با سال [[۱۲۶۶]] شمسی در شهر [[تبریز]] به دنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. اشعار پرشور او در «[[حبل‌المتین]]» و «[[چهره نما]]»و «[[عصر جدید]]» و«[[شمس]]» و بعدها در مجله دانشکده منتشر می شد.
جعفر خامنه‌ای پسر علی‌اکبر خامنه‌ای از بازرگانان خوشنام تبریز بود. وی در سال ۱۳۰۴ ه‍.ق برابر با سال [[۱۲۶۶]] ه‍.خ در شهر [[تبریز]] به دنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. اشعار پرشور او در «[[حبل‌المتین]]» و «چهره‌نما» و «[[عصر جدید]]» و«[[شمس]]» و بعدها در «مجلهٔ دانشکده» منتشر می‌شد.


جعفر خامنه ای علاوه بر اینکه ادیب و شاعر بود، مشروطه خواه و مرد سیاست هم بوده به طوری که [[احمد کسروی]] در کتاب زندگانی من او را یکی از دوستان [[محمد خیابانی| محمد خیابانی]] معرفی می‌کند و اضافه می‌کند که جعفر خامنه ای بود که او را با [[ محمد خیابانی]] آشنا کرده است: «یکی از دوستانی که پیدا کردم آقای [[میرزا محمد علی صفوت]] و دیگری [[میرزا ابوالقاسم فیوضات]]، و دیگری میرزا جعفر آقا خامنه ای می بود. در همان روز شادروان خیابانی که پس از بهم خوردن دارالشورا از تهران به قفقاز رفته بود به تبریز درآمد. به میانجیگری آقایان صفوت و خامنه ای با او نیز آشنایی یافتم. اینان نیز گاهی به نشستهای ما آمدندی، بسیار شبها نیز در خانه [[ علی اکبر آقا]] (پدر میرزا جعفر آقا) فراهم آمدیمی، این یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز می بود در تاریخ مشروطه یاد او کرده شده، میرزا جعفر آقا جوانی با دانش می بود که شعر نیز می سرود.
جعفر خامنه‌ای علاوه بر اینکه ادیب و شاعر بود، مشروطه خواه و مرد سیاست هم بوده به طوری که [[احمد کسروی]] در کتاب زندگانی من او را یکی از دوستان [[محمد خیابانی| محمد خیابانی]] معرفی می‌کند و اضافه می‌کند که جعفر خامنه‌ای بود که او را با [[ محمد خیابانی]] آشنا کرده است: «یکی از دوستانی که پیدا کردم آقای [[میرزا محمدعلی صفوت]] و دیگری [[میرزا ابوالقاسم فیوضات]]، و دیگری میرزا جعفر آقا خامنه‌ای می‌بود. در همان روز شادروان خیابانی که پس از بهم خوردن دارالشورا از تهران به قفقاز رفته بود به تبریز درآمد. به میانجیگری آقایان صفوت و خامنه‌ای با او نیز آشنایی یافتم. اینان نیز گاهی به نشستهای ما آمدندی، بسیار شبها نیز در خانه علی‌اکبر آقا (پدر میرزا جعفر آقا) فراهم آمدیمی، این یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز می‌بود در تاریخ مشروطه یاد او کرده شده، میرزا جعفر آقا جوانی بادانش می‌بود که شعر نیز می‌سرود.


احمد کسروی در [[تاریخ مشروطه]] هم از جعفر خامنه ای به عنوان مترجم یاد کرده می نویسد: «به سال [[۱۲۸۵]] شمسی که [[مظفرالدین شاه]] مشروطه را داد دبستان را رواج بسیار یافته، کمتر شهری بود که یک یا دو دبستان یا بیشتر در آن نباشد دلبستگی مردم به اینها به جایی رسید که کار به قضاوت اندیشی رسید، و بسیاری از ایشان چنین پنداشتند که تنها چاره دردهای کشور همان دبستان است، و چون جوانانی از آن بیرون آیند همه درماندگی‌ها از میان خواهد برخاست. هر زمان که جشنی می گرفتند آگهی از آن در روزنامه‌ها می نوشتند، و شادمانیهای بی اندازه می نمودند و نویدها به خود می دادند به جایی رسید که [[احمد بیک آقا یوف]] نویسنده روزنامه «حیات» قفقاز، که خود مردی دانشمند می‌بود و به کارهای ایران دلبستگی نشان می‌داد به زبان آمد و خامه این اندیشه ایرانیان را باز نمود. (آن گفتار «حیات» را آقای جعفر خامنه ای از ترکی ترجمه کرده و در یکی از شماره‌های حبل المتین کلکته به چاپ رسیده است.»
احمد کسروی در [[تاریخ مشروطه]] هم از جعفر خامنه‌ای به عنوان مترجم یاد کرده می‌نویسد: «به سال [[۱۲۸۵]] شمسی که [[مظفرالدین شاه]] مشروطه را داد دبستان را رواج بسیار یافته، کمتر شهری بود که یک یا دو دبستان یا بیشتر در آن نباشد دلبستگی مردم به اینها به جایی رسید که کار به قضاوت اندیشی رسید، و بسیاری از ایشان چنین پنداشتند که تنها چاره دردهای کشور همان دبستان است، و چون جوانانی از آن بیرون آیند همه درماندگی‌ها از میان خواهد برخاست. هر زمان که جشنی می‌گرفتند آگهی از آن در روزنامه‌ها می‌نوشتند، و شادمانیهای بی اندازه می‌نمودند و نویدها به خود می‌دادند به جایی رسید که [[احمد بیک آقا یوف]] نویسنده روزنامه «حیات» قفقاز، که خود مردی دانشمند می‌بود و به کارهای ایران دلبستگی نشان می‌داد به زبان آمد و خامه این اندیشه ایرانیان را باز نمود. (آن گفتار «حیات» را آقای جعفر خامنه‌ای از ترکی ترجمه کرده و در یکی از شماره‌های حبل المتین کلکته به چاپ رسیده است.»


میرزا جعفر خامنه ای با روزنامه‌های مردمی و ضد استبدادی همکاری نزدیکی داشت و با سرودن اشعار افشاگرانه و با چاپ و نشر آنها در جراید آن روز مستبدین را به شدت می کوبید « برای نمونه یکی از اشعاری را که در نکوهش [[میر هاشم دودچی]] و یارانش سروده و در همان روزها در روزنامه، «ناله ملت » به چاپ رسیده و در بین توده مردم به زبان‌ها افتاده بیتهایی را در ذیل می آوریم»:
میرزا جعفر خامنه‌ای با روزنامه‌های مردمی و ضد استبدادی همکاری نزدیکی داشت و با سرودن اشعار افشاگرانه و با چاپ و نشر آنها در جراید آن روز مستبدین را به شدت می‌کوبید « برای نمونه یکی از اشعاری را که در نکوهش [[میر هاشم دودچی]] و یارانش سروده و در همان روزها در روزنامه، «ناله ملت » به چاپ رسیده و در بین توده مردم به زبان‌ها افتاده بیتهایی را در ذیل می‌آوریم»:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریائی|که عالمی بفریبند با قبا و ردایی}}
{{ب|من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی|که عالمی بفریبند با قبا و ردایی}}
{{ب|به خلق حرمت می می کنند ذکر ولی خود|زخون بی گناهان مست هر صبا و مسایی}}
{{ب|به خلق حرمت می می‌کنند ذکر ولی خود|ز خون بی‌گناهان مست هر صباح و مسایی}}
{{ب|به گاه موعظه آزار مور را نپسندند|به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی}}
{{ب|به گاه موعظه آزار مور را نپسندند|به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی}}
{{ب|دهند مردم بیچاره را به پنجه جلاد|نه شرمشان زپیمبر نه بیمشان ز خدایی}}
{{ب|دهند مردم بیچاره را به پنجهٔ جلاد|نه شرمشان ز پیمبر نه بیمشان ز خدایی}}
{{ب|بیا که خون شده جاری به جای آب به تبریز|به حکم شاه و فتوای چند کذایی}}
{{ب|بیا که خون شده جاری به جای آب به تبریز|به حکم شاه و فتوای چند کذایی}}
{{ب|به بندگان خدا بسته کشته را معیشت|ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی}}
{{ب|به بندگان خدا بسته گشته راه معیشت|ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی}}
{{ب|خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری|حرام بشمرد این ابلهان ریش جنایی}}
{{ب|خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری|حرام بشمرد این ابلهان ریش‌حنایی}}
{{ب|بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان|که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی}}
{{ب|بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان|که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


مصرع اول بیت آخر « بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان» جمله ای است که [[ عبدالله مازندرانی]] یکی از [[مراجع تقلید]] شیعیان آن روز به [[میرزا حسن مجتهد تبریزی]] نوشته. میرزا حسن هنگامی که از تبریز با خشم بیرون آمده تلگرافی یا نامه‌ای به نجف فرستاده و در آن پس از بدگویی از مشروطه خواهان چنین گفته: (باید مشروطه مشروعه باشد). در پاسخ او گفته « ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمی‌شود». این داستان آن زمان به زبان‌ها افتاد و جعفر خامنه ای نیز در اشعارش به این صورت داخل کرد
مصرع اول بیت آخر « بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان» جمله ای است که [[ عبدالله مازندرانی]] یکی از [[مراجع تقلید]] شیعیان آن روز به [[میرزا حسن مجتهد تبریزی]] نوشته. میرزا حسن هنگامی که از تبریز با خشم بیرون آمده تلگرافی یا نامه‌ای به نجف فرستاده و در آن پس از بدگویی از مشروطه خواهان چنین گفته: (باید مشروطه مشروعه باشد). در پاسخ او گفته « ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمی‌شود». این داستان آن زمان به زبان‌ها افتاد و جعفر خامنه‌ای نیز در اشعارش به این صورت داخل کرد


« بلی زگاو مجسم مجو فضیلت انسان۱»
« بلی زگاو مجسم مجو فضیلت انسان۱»
خط ۹۷: خط ۹۷:
{{پانویس}}
{{پانویس}}
* ۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ دوازدهم، ص ۲۸۷ و ۷۳۳
* ۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ دوازدهم، ص ۲۸۷ و ۷۳۳
* [https://web.archive.org/web/20090729180434/http://www.mahdi-azari.netfirms.com/jafar%20khamaneye1.htm جعفر خامنه ای]
* [https://web.archive.org/web/20090729180434/http://www.mahdi-azari.netfirms.com/jafar%20khamaneye1.htm جعفر خامنه‌ای]
* از صبا تا نیما
* از صبا تا نیما



نسخهٔ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۷

میرزا جعفر(نقوی) خامنه‌ای
زادهٔ۱۲۶۶ شمسی
خامنه
درگذشت۱۳۶۲ شمسی
تبریز
مدفنوادی رحمت تبریز
محل زندگیتبریز
ملیتایرانی
پیشهشاعر
کارهای برجستهاولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران
سبکشعرنو
دورهمشروطه
فرزندانمرحوم محمدباقر، مرحومه فاطمه، مرحومه سارا ، مرحومه زهرا ، مهدی ، هادی نقوی خامنۀ
والدینعلی اکبر خامنه ای

میرزا جعفر خامنه‌ای، یکی از افراد روشنفکر و آزادیخواه و مبازر آذربایجان که زبان فرانسوی را (پنهان از پدر متعصب خود،) آموخته و به ادبیات نوین ترکان عثمانی نیز آشنایی داشت، پیش از سال ۱۳۳۲ هجری قمری، در حدود سال ۱۲۹۲ شمسی از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرده و قطعه‌های بی امضاء با قافیه‌بندی جدید و بی سابقه و مضمون‌های نسبتاً تازه انتشار می‌داد. یکی از این قطعه‌ها که ادوارد براون در تألیف خود « تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران نو» نقل کرده‌است، چنین است:[۱]

به وطن

هر روز به یک منظر خونین به در آییهر دم متجلی تو به یک جلوه جانسوز
از سوز غمت مرغ دلم هر شب و هر روزبا نغمه تو تازه کند نوحه سرایی
ای طلعت افسرده و ای صورت مجروحآماج سیوف ستم، آه‌ای وطن زار
هر سو نگرم خیمه زده لشکر اندوهمحصور عدو مانده تو چون نقطه پرگار
محصور عدو، یا خود اگر راست بگویمای شیر، زبون کرده تو را روبه ترسو
شمشیر جفا آخته روی تو زهر سوتا چند بخوابی؟ بگشا چشم خود از هم
برخیز یکی صولت شیرانه نشان دهیا جان بستان یا که در این معرکه جان ده

به قرن بیستم

ای بیستمین عصر جفا پرور منحوسای آب ده وحشت و تمثال فجایع
برتاب زما آن رخ آلوده به کابوسساعات سیاهت همه لبریز فضائع
دیدار تو مدهشتر از انقاض مقابرشالوده ات از آتش و پیرایه ات از خون
هر آن تو با ماتم صد عائله مشحوناز جور تو بنیان سعادت شد بایر
ز این مذبح خونین که به گیتی شده برپاروح مدنیت شده آزده و مجروح
خونها که به هر ناحیه ناحق شده مسفوخبرناحیه عصر هنر لکه سودا…
نفرین به تو، ای عصر فریبنده و غدارلعنت به تو، ای خصم بشر، دشمن عمران
ای بوم، فروکش نفس، ای داعی خسرانزاین پس مشو اندر پی ویرانه آثار
آنروز که زادی، چه نویدی که ندادی؟امروز که رستی، تو زخون یکسره مستی
زین سان که تو ره بسپری، ای آفت هستیفردا به وجود آری یک تل رمادی…

جعفر خامنه‌ای که می‌توان او را اولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران دانست، سال‌ها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است.

جعفر خامنه‌ای پسر علی‌اکبر خامنه‌ای از بازرگانان خوشنام تبریز بود. وی در سال ۱۳۰۴ ه‍.ق برابر با سال ۱۲۶۶ ه‍.خ در شهر تبریز به دنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. اشعار پرشور او در «حبل‌المتین» و «چهره‌نما» و «عصر جدید» و«شمس» و بعدها در «مجلهٔ دانشکده» منتشر می‌شد.

جعفر خامنه‌ای علاوه بر اینکه ادیب و شاعر بود، مشروطه خواه و مرد سیاست هم بوده به طوری که احمد کسروی در کتاب زندگانی من او را یکی از دوستان محمد خیابانی معرفی می‌کند و اضافه می‌کند که جعفر خامنه‌ای بود که او را با محمد خیابانی آشنا کرده است: «یکی از دوستانی که پیدا کردم آقای میرزا محمدعلی صفوت و دیگری میرزا ابوالقاسم فیوضات، و دیگری میرزا جعفر آقا خامنه‌ای می‌بود. در همان روز شادروان خیابانی که پس از بهم خوردن دارالشورا از تهران به قفقاز رفته بود به تبریز درآمد. به میانجیگری آقایان صفوت و خامنه‌ای با او نیز آشنایی یافتم. اینان نیز گاهی به نشستهای ما آمدندی، بسیار شبها نیز در خانه علی‌اکبر آقا (پدر میرزا جعفر آقا) فراهم آمدیمی، این یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز می‌بود در تاریخ مشروطه یاد او کرده شده، میرزا جعفر آقا جوانی بادانش می‌بود که شعر نیز می‌سرود.

احمد کسروی در تاریخ مشروطه هم از جعفر خامنه‌ای به عنوان مترجم یاد کرده می‌نویسد: «به سال ۱۲۸۵ شمسی که مظفرالدین شاه مشروطه را داد دبستان را رواج بسیار یافته، کمتر شهری بود که یک یا دو دبستان یا بیشتر در آن نباشد دلبستگی مردم به اینها به جایی رسید که کار به قضاوت اندیشی رسید، و بسیاری از ایشان چنین پنداشتند که تنها چاره دردهای کشور همان دبستان است، و چون جوانانی از آن بیرون آیند همه درماندگی‌ها از میان خواهد برخاست. هر زمان که جشنی می‌گرفتند آگهی از آن در روزنامه‌ها می‌نوشتند، و شادمانیهای بی اندازه می‌نمودند و نویدها به خود می‌دادند به جایی رسید که احمد بیک آقا یوف نویسنده روزنامه «حیات» قفقاز، که خود مردی دانشمند می‌بود و به کارهای ایران دلبستگی نشان می‌داد به زبان آمد و خامه این اندیشه ایرانیان را باز نمود. (آن گفتار «حیات» را آقای جعفر خامنه‌ای از ترکی ترجمه کرده و در یکی از شماره‌های حبل المتین کلکته به چاپ رسیده است.»

میرزا جعفر خامنه‌ای با روزنامه‌های مردمی و ضد استبدادی همکاری نزدیکی داشت و با سرودن اشعار افشاگرانه و با چاپ و نشر آنها در جراید آن روز مستبدین را به شدت می‌کوبید « برای نمونه یکی از اشعاری را که در نکوهش میر هاشم دودچی و یارانش سروده و در همان روزها در روزنامه، «ناله ملت » به چاپ رسیده و در بین توده مردم به زبان‌ها افتاده بیتهایی را در ذیل می‌آوریم»:

من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریاییکه عالمی بفریبند با قبا و ردایی
به خلق حرمت می می‌کنند ذکر ولی خودز خون بی‌گناهان مست هر صباح و مسایی
به گاه موعظه آزار مور را نپسندندبه قتل و غارت شهری کنند حکمروایی
دهند مردم بیچاره را به پنجهٔ جلادنه شرمشان ز پیمبر نه بیمشان ز خدایی
بیا که خون شده جاری به جای آب به تبریزبه حکم شاه و فتوای چند کذایی
به بندگان خدا بسته گشته راه معیشتولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی
خدا که امر عبادش حواله کرده به شوریحرام بشمرد این ابلهان ریش‌حنایی
بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسانکه آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی

مصرع اول بیت آخر « بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان» جمله ای است که عبدالله مازندرانی یکی از مراجع تقلید شیعیان آن روز به میرزا حسن مجتهد تبریزی نوشته. میرزا حسن هنگامی که از تبریز با خشم بیرون آمده تلگرافی یا نامه‌ای به نجف فرستاده و در آن پس از بدگویی از مشروطه خواهان چنین گفته: (باید مشروطه مشروعه باشد). در پاسخ او گفته « ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمی‌شود». این داستان آن زمان به زبان‌ها افتاد و جعفر خامنه‌ای نیز در اشعارش به این صورت داخل کرد

« بلی زگاو مجسم مجو فضیلت انسان۱»

صمد سرداری نیا در شماره ۳ – ۸۶ پاییز ۷۱ وارلیق در شرح حال میرزا جعفر خامنه‌ای از قول یحیی آرین پور می‌نویسد: «از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرد و قطعه‌های بی امضاء با قافیه بندی جدید و بی سابقه ومضمون‌های نسبتاً تازه انتشار داد.» سرداری نیا می‌افزاید: وی هنگامی که این ابیات را با قافیه بندی جدید و بی سابقه می‌سرود، در سراسر ایران عنوان «شعر نو» به گوش کسی نخورده بود.

منابع

  1. یحیی آرین پور، از صبا تا نیما
  • ۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ دوازدهم، ص ۲۸۷ و ۷۳۳
  • جعفر خامنه‌ای
  • از صبا تا نیما