جعفر خامنهای: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
{{پایان شعر}} |
{{پایان شعر}} |
||
جعفر |
جعفر خامنهای که میتوان او را اولین شاعر نوپرداز [[تاریخ ادبیات ایران]] دانست، سالها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است. |
||
جعفر |
جعفر خامنهای پسر علیاکبر خامنهای از بازرگانان خوشنام تبریز بود. وی در سال ۱۳۰۴ ه.ق برابر با سال [[۱۲۶۶]] ه.خ در شهر [[تبریز]] به دنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. اشعار پرشور او در «[[حبلالمتین]]» و «چهرهنما» و «[[عصر جدید]]» و«[[شمس]]» و بعدها در «مجلهٔ دانشکده» منتشر میشد. |
||
جعفر |
جعفر خامنهای علاوه بر اینکه ادیب و شاعر بود، مشروطه خواه و مرد سیاست هم بوده به طوری که [[احمد کسروی]] در کتاب زندگانی من او را یکی از دوستان [[محمد خیابانی| محمد خیابانی]] معرفی میکند و اضافه میکند که جعفر خامنهای بود که او را با [[ محمد خیابانی]] آشنا کرده است: «یکی از دوستانی که پیدا کردم آقای [[میرزا محمدعلی صفوت]] و دیگری [[میرزا ابوالقاسم فیوضات]]، و دیگری میرزا جعفر آقا خامنهای میبود. در همان روز شادروان خیابانی که پس از بهم خوردن دارالشورا از تهران به قفقاز رفته بود به تبریز درآمد. به میانجیگری آقایان صفوت و خامنهای با او نیز آشنایی یافتم. اینان نیز گاهی به نشستهای ما آمدندی، بسیار شبها نیز در خانه علیاکبر آقا (پدر میرزا جعفر آقا) فراهم آمدیمی، این یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز میبود در تاریخ مشروطه یاد او کرده شده، میرزا جعفر آقا جوانی بادانش میبود که شعر نیز میسرود. |
||
احمد کسروی در [[تاریخ مشروطه]] هم از جعفر |
احمد کسروی در [[تاریخ مشروطه]] هم از جعفر خامنهای به عنوان مترجم یاد کرده مینویسد: «به سال [[۱۲۸۵]] شمسی که [[مظفرالدین شاه]] مشروطه را داد دبستان را رواج بسیار یافته، کمتر شهری بود که یک یا دو دبستان یا بیشتر در آن نباشد دلبستگی مردم به اینها به جایی رسید که کار به قضاوت اندیشی رسید، و بسیاری از ایشان چنین پنداشتند که تنها چاره دردهای کشور همان دبستان است، و چون جوانانی از آن بیرون آیند همه درماندگیها از میان خواهد برخاست. هر زمان که جشنی میگرفتند آگهی از آن در روزنامهها مینوشتند، و شادمانیهای بی اندازه مینمودند و نویدها به خود میدادند به جایی رسید که [[احمد بیک آقا یوف]] نویسنده روزنامه «حیات» قفقاز، که خود مردی دانشمند میبود و به کارهای ایران دلبستگی نشان میداد به زبان آمد و خامه این اندیشه ایرانیان را باز نمود. (آن گفتار «حیات» را آقای جعفر خامنهای از ترکی ترجمه کرده و در یکی از شمارههای حبل المتین کلکته به چاپ رسیده است.» |
||
میرزا جعفر |
میرزا جعفر خامنهای با روزنامههای مردمی و ضد استبدادی همکاری نزدیکی داشت و با سرودن اشعار افشاگرانه و با چاپ و نشر آنها در جراید آن روز مستبدین را به شدت میکوبید « برای نمونه یکی از اشعاری را که در نکوهش [[میر هاشم دودچی]] و یارانش سروده و در همان روزها در روزنامه، «ناله ملت » به چاپ رسیده و در بین توده مردم به زبانها افتاده بیتهایی را در ذیل میآوریم»: |
||
{{شعر}} |
{{شعر}} |
||
{{ب|من ای خدا به تو نالم ز زاهدان |
{{ب|من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی|که عالمی بفریبند با قبا و ردایی}} |
||
{{ب|به خلق حرمت می |
{{ب|به خلق حرمت می میکنند ذکر ولی خود|ز خون بیگناهان مست هر صباح و مسایی}} |
||
{{ب|به گاه موعظه آزار مور را نپسندند|به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی}} |
{{ب|به گاه موعظه آزار مور را نپسندند|به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی}} |
||
{{ب|دهند مردم بیچاره را به |
{{ب|دهند مردم بیچاره را به پنجهٔ جلاد|نه شرمشان ز پیمبر نه بیمشان ز خدایی}} |
||
{{ب|بیا که خون شده جاری به جای آب به تبریز|به حکم شاه و فتوای چند |
{{ب|بیا که خون شده جاری به جای آب به تبریز|به حکم شاه و فتوای چند کذایی}} |
||
{{ب|به بندگان خدا بسته |
{{ب|به بندگان خدا بسته گشته راه معیشت|ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی}} |
||
{{ب|خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری|حرام بشمرد این ابلهان |
{{ب|خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری|حرام بشمرد این ابلهان ریشحنایی}} |
||
{{ب|بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان|که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی}} |
{{ب|بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان|که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی}} |
||
{{پایان شعر}} |
{{پایان شعر}} |
||
مصرع اول بیت آخر « بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان» جمله ای است که [[ عبدالله مازندرانی]] یکی از [[مراجع تقلید]] شیعیان آن روز به [[میرزا حسن مجتهد تبریزی]] نوشته. میرزا حسن هنگامی که از تبریز با خشم بیرون آمده تلگرافی یا نامهای به نجف فرستاده و در آن پس از بدگویی از مشروطه خواهان چنین گفته: (باید مشروطه مشروعه باشد). در پاسخ او گفته « ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمیشود». این داستان آن زمان به زبانها افتاد و جعفر |
مصرع اول بیت آخر « بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان» جمله ای است که [[ عبدالله مازندرانی]] یکی از [[مراجع تقلید]] شیعیان آن روز به [[میرزا حسن مجتهد تبریزی]] نوشته. میرزا حسن هنگامی که از تبریز با خشم بیرون آمده تلگرافی یا نامهای به نجف فرستاده و در آن پس از بدگویی از مشروطه خواهان چنین گفته: (باید مشروطه مشروعه باشد). در پاسخ او گفته « ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمیشود». این داستان آن زمان به زبانها افتاد و جعفر خامنهای نیز در اشعارش به این صورت داخل کرد |
||
« بلی زگاو مجسم مجو فضیلت انسان۱» |
« بلی زگاو مجسم مجو فضیلت انسان۱» |
||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
{{پانویس}} |
{{پانویس}} |
||
* ۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ دوازدهم، ص ۲۸۷ و ۷۳۳ |
* ۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ دوازدهم، ص ۲۸۷ و ۷۳۳ |
||
* [https://web.archive.org/web/20090729180434/http://www.mahdi-azari.netfirms.com/jafar%20khamaneye1.htm جعفر |
* [https://web.archive.org/web/20090729180434/http://www.mahdi-azari.netfirms.com/jafar%20khamaneye1.htm جعفر خامنهای] |
||
* از صبا تا نیما |
* از صبا تا نیما |
||
نسخهٔ ۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۷
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای مورد استفاده در ویکیپدیا نیست. |
میرزا جعفر(نقوی) خامنهای | |
---|---|
زادهٔ | ۱۲۶۶ شمسی خامنه |
درگذشت | ۱۳۶۲ شمسی تبریز |
مدفن | وادی رحمت تبریز |
محل زندگی | تبریز |
ملیت | ایرانی |
پیشه | شاعر |
کارهای برجسته | اولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران |
سبک | شعرنو |
دوره | مشروطه |
فرزندان | مرحوم محمدباقر، مرحومه فاطمه، مرحومه سارا ، مرحومه زهرا ، مهدی ، هادی نقوی خامنۀ |
والدین | علی اکبر خامنه ای |
میرزا جعفر خامنهای، یکی از افراد روشنفکر و آزادیخواه و مبازر آذربایجان که زبان فرانسوی را (پنهان از پدر متعصب خود،) آموخته و به ادبیات نوین ترکان عثمانی نیز آشنایی داشت، پیش از سال ۱۳۳۲ هجری قمری، در حدود سال ۱۲۹۲ شمسی از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرده و قطعههای بی امضاء با قافیهبندی جدید و بی سابقه و مضمونهای نسبتاً تازه انتشار میداد. یکی از این قطعهها که ادوارد براون در تألیف خود « تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران نو» نقل کردهاست، چنین است:[۱]
به وطن
هر روز به یک منظر خونین به در آیی | هر دم متجلی تو به یک جلوه جانسوز | |
از سوز غمت مرغ دلم هر شب و هر روز | با نغمه تو تازه کند نوحه سرایی | |
ای طلعت افسرده و ای صورت مجروح | آماج سیوف ستم، آهای وطن زار | |
هر سو نگرم خیمه زده لشکر اندوه | محصور عدو مانده تو چون نقطه پرگار | |
محصور عدو، یا خود اگر راست بگویم | ای شیر، زبون کرده تو را روبه ترسو | |
شمشیر جفا آخته روی تو زهر سو | تا چند بخوابی؟ بگشا چشم خود از هم | |
برخیز یکی صولت شیرانه نشان ده | یا جان بستان یا که در این معرکه جان ده |
به قرن بیستم
ای بیستمین عصر جفا پرور منحوس | ای آب ده وحشت و تمثال فجایع | |
برتاب زما آن رخ آلوده به کابوس | ساعات سیاهت همه لبریز فضائع | |
دیدار تو مدهشتر از انقاض مقابر | شالوده ات از آتش و پیرایه ات از خون | |
هر آن تو با ماتم صد عائله مشحون | از جور تو بنیان سعادت شد بایر | |
ز این مذبح خونین که به گیتی شده برپا | روح مدنیت شده آزده و مجروح | |
خونها که به هر ناحیه ناحق شده مسفوخ | برناحیه عصر هنر لکه سودا… | |
نفرین به تو، ای عصر فریبنده و غدار | لعنت به تو، ای خصم بشر، دشمن عمران | |
ای بوم، فروکش نفس، ای داعی خسران | زاین پس مشو اندر پی ویرانه آثار | |
آنروز که زادی، چه نویدی که ندادی؟ | امروز که رستی، تو زخون یکسره مستی | |
زین سان که تو ره بسپری، ای آفت هستی | فردا به وجود آری یک تل رمادی… |
جعفر خامنهای که میتوان او را اولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران دانست، سالها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است.
جعفر خامنهای پسر علیاکبر خامنهای از بازرگانان خوشنام تبریز بود. وی در سال ۱۳۰۴ ه.ق برابر با سال ۱۲۶۶ ه.خ در شهر تبریز به دنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. اشعار پرشور او در «حبلالمتین» و «چهرهنما» و «عصر جدید» و«شمس» و بعدها در «مجلهٔ دانشکده» منتشر میشد.
جعفر خامنهای علاوه بر اینکه ادیب و شاعر بود، مشروطه خواه و مرد سیاست هم بوده به طوری که احمد کسروی در کتاب زندگانی من او را یکی از دوستان محمد خیابانی معرفی میکند و اضافه میکند که جعفر خامنهای بود که او را با محمد خیابانی آشنا کرده است: «یکی از دوستانی که پیدا کردم آقای میرزا محمدعلی صفوت و دیگری میرزا ابوالقاسم فیوضات، و دیگری میرزا جعفر آقا خامنهای میبود. در همان روز شادروان خیابانی که پس از بهم خوردن دارالشورا از تهران به قفقاز رفته بود به تبریز درآمد. به میانجیگری آقایان صفوت و خامنهای با او نیز آشنایی یافتم. اینان نیز گاهی به نشستهای ما آمدندی، بسیار شبها نیز در خانه علیاکبر آقا (پدر میرزا جعفر آقا) فراهم آمدیمی، این یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز میبود در تاریخ مشروطه یاد او کرده شده، میرزا جعفر آقا جوانی بادانش میبود که شعر نیز میسرود.
احمد کسروی در تاریخ مشروطه هم از جعفر خامنهای به عنوان مترجم یاد کرده مینویسد: «به سال ۱۲۸۵ شمسی که مظفرالدین شاه مشروطه را داد دبستان را رواج بسیار یافته، کمتر شهری بود که یک یا دو دبستان یا بیشتر در آن نباشد دلبستگی مردم به اینها به جایی رسید که کار به قضاوت اندیشی رسید، و بسیاری از ایشان چنین پنداشتند که تنها چاره دردهای کشور همان دبستان است، و چون جوانانی از آن بیرون آیند همه درماندگیها از میان خواهد برخاست. هر زمان که جشنی میگرفتند آگهی از آن در روزنامهها مینوشتند، و شادمانیهای بی اندازه مینمودند و نویدها به خود میدادند به جایی رسید که احمد بیک آقا یوف نویسنده روزنامه «حیات» قفقاز، که خود مردی دانشمند میبود و به کارهای ایران دلبستگی نشان میداد به زبان آمد و خامه این اندیشه ایرانیان را باز نمود. (آن گفتار «حیات» را آقای جعفر خامنهای از ترکی ترجمه کرده و در یکی از شمارههای حبل المتین کلکته به چاپ رسیده است.»
میرزا جعفر خامنهای با روزنامههای مردمی و ضد استبدادی همکاری نزدیکی داشت و با سرودن اشعار افشاگرانه و با چاپ و نشر آنها در جراید آن روز مستبدین را به شدت میکوبید « برای نمونه یکی از اشعاری را که در نکوهش میر هاشم دودچی و یارانش سروده و در همان روزها در روزنامه، «ناله ملت » به چاپ رسیده و در بین توده مردم به زبانها افتاده بیتهایی را در ذیل میآوریم»:
من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی | که عالمی بفریبند با قبا و ردایی | |
به خلق حرمت می میکنند ذکر ولی خود | ز خون بیگناهان مست هر صباح و مسایی | |
به گاه موعظه آزار مور را نپسندند | به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی | |
دهند مردم بیچاره را به پنجهٔ جلاد | نه شرمشان ز پیمبر نه بیمشان ز خدایی | |
بیا که خون شده جاری به جای آب به تبریز | به حکم شاه و فتوای چند کذایی | |
به بندگان خدا بسته گشته راه معیشت | ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی | |
خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری | حرام بشمرد این ابلهان ریشحنایی | |
بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان | که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی |
مصرع اول بیت آخر « بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان» جمله ای است که عبدالله مازندرانی یکی از مراجع تقلید شیعیان آن روز به میرزا حسن مجتهد تبریزی نوشته. میرزا حسن هنگامی که از تبریز با خشم بیرون آمده تلگرافی یا نامهای به نجف فرستاده و در آن پس از بدگویی از مشروطه خواهان چنین گفته: (باید مشروطه مشروعه باشد). در پاسخ او گفته « ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمیشود». این داستان آن زمان به زبانها افتاد و جعفر خامنهای نیز در اشعارش به این صورت داخل کرد
« بلی زگاو مجسم مجو فضیلت انسان۱»
صمد سرداری نیا در شماره ۳ – ۸۶ پاییز ۷۱ وارلیق در شرح حال میرزا جعفر خامنهای از قول یحیی آرین پور مینویسد: «از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرد و قطعههای بی امضاء با قافیه بندی جدید و بی سابقه ومضمونهای نسبتاً تازه انتشار داد.» سرداری نیا میافزاید: وی هنگامی که این ابیات را با قافیه بندی جدید و بی سابقه میسرود، در سراسر ایران عنوان «شعر نو» به گوش کسی نخورده بود.
منابع
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به جعفر خامنهای در ویکیگفتاورد موجود است. |
- ↑ یحیی آرین پور، از صبا تا نیما
- ۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ دوازدهم، ص ۲۸۷ و ۷۳۳
- جعفر خامنهای
- از صبا تا نیما