میرنجات اصفهانی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
اصلاح ارقام |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
|محل تولد = |
|محل تولد = |
||
|والدین = میرزا محمد مومن حسینی مستوفی |
|والدین = میرزا محمد مومن حسینی مستوفی |
||
|تاریخ مرگ = |
|تاریخ مرگ = ۱۱۲۲ هجری قمری |
||
|محل مرگ = اصفهان |
|محل مرگ = اصفهان |
||
|محل زندگی = |
|محل زندگی = |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
|امضا = |
|امضا = |
||
}} |
}} |
||
میرزا عبدالعادل اصفهانی (؟ - |
میرزا عبدالعادل اصفهانی (؟ - ۱۱۲۲) متخلص به نجات شاعر پارسی گوی سبک هندی می باشد. او فرزند سید محمدمومن مستوفی و از سادات کهگلویۀ فارس می باشد اما به سبب سکونت در اصفهان ، او را اصفهانی گفته اند.<ref> تذکره نصرآبادی - میرزا محمدطاهر نصرآبادی</ref> |
||
در زمان شاه سلیمان صفوی ، از منشیان دربار بوده و در مدح شاه شعر نیز سروده است. میر نجات در سال |
در زمان شاه سلیمان صفوی ، از منشیان دربار بوده و در مدح شاه شعر نیز سروده است. میر نجات در سال ۱۱۲۲ در اصفهان درگذشته است.<ref> لطایف الخیال - محمد بن محمد دارابی </ref> |
||
== آثار == |
== آثار == |
نسخهٔ ۲۳ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۳۴
نجات اصفهانی | |
---|---|
نام اصلی | میرزا سید عبدالعادل اصفهانی |
درگذشته | ۱۱۲۲ هجری قمری اصفهان |
آرامگاه | اصفهان |
زمینه کاری | شعر |
ملیت | ایرانی |
دوره | صفویه |
سبک نوشتاری | سبک هندی |
دیوان اشعار | دیوان نجات اصفهانی |
استاد | صائب تبریزی - وحید قزوینی |
تأثیرپذیرفته از | صائب تبریزی - وحید قزوینی |
پدر و مادر | میرزا محمد مومن حسینی مستوفی |
میرزا عبدالعادل اصفهانی (؟ - ۱۱۲۲) متخلص به نجات شاعر پارسی گوی سبک هندی می باشد. او فرزند سید محمدمومن مستوفی و از سادات کهگلویۀ فارس می باشد اما به سبب سکونت در اصفهان ، او را اصفهانی گفته اند.[۱] در زمان شاه سلیمان صفوی ، از منشیان دربار بوده و در مدح شاه شعر نیز سروده است. میر نجات در سال ۱۱۲۲ در اصفهان درگذشته است.[۲]
آثار
- دیوان اشعار نجات اصفهانی
- مثنوی مسیر السالکین
- مثنوی گُلِ کشتی [۳]
نمونه اشعار
ای زهد ، سالهاست که شرمندۀ توایم | گر عاشقی امان بدهد بندۀ توایم |
نباشد ناله و فریاد اهل دل ز مهجوری | سپند از قرب آتش می کند افغان ، نه از دوری |
لباس سرمه ای ، ای کعبۀ نگاه مپوش | به مرگ من که دگر جامۀ سیاه مپوش | |
ترا به جامه نیلوفری چه کار ای گل | به رنگ سایه خود این قبای راه مپوش |
از گریه های مستی ام آخر گشود دل | سیلاب ، قفل خانه ما را کلید بود | |
روزی که خط بندگی از ما گرفت عشق | این لوح از نگارش هستی سفید بود |