زابلستان: تفاوت میان نسخهها
اصلاح اشتباه تایپی برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
ویکی نویسی ، مطلب مورد نظر در مرجع وجود ندارد ، در فرهنگ دهخدا چنین تعریفی وجود ندارد لطفا مراجعه کنید ، تعریف از دهخدا آورده شده است |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== زابلستان == |
== زابلستان == |
||
زابلستان، درقدیم |
زابلستان، درقدیم برمناطقی از شرق ایران و غرب پاکستان و جنوب و مرکز سرزمین کنونی افغانستان اطلاق میشدهاست. در[[مجمل التواریخ والقصص]] ادعا شده است که رستم زال؛ پادشاه اسطوره شاهنامه، لقب پادشاهان غور بودهاست که حکمان مناطق اطراف را او مشخص مینمود.<ref>در کتاب نخبةالدهر ص ۴۲۲</ref> (صفحه۴۲۲) در مورد وسعت زابلستان، بعد از شرح سرزمینهای هند و چین، چنین آمدهاست ''در بعد از این دیار سرزمینهای بزرگ و گستردهٔ زابلستان واقع شدهاست که بزرگترین شهر آن [[غزنه]] است. غزنه مرز [[هند]] و جایگاه سلطان محمود است… '' در این کتاب زابلستان و کابلستان یکی دانسته شدهاست. |
||
در کتاب حدودالعالم من المشرق و المغرب نیز آمدهاست غزنین و آن ناحیتهای که بدو پیوسته است همه را زابلستان خوانند. درکتاب [[مجمل التواریخ]] و [[القصص]] همچنین اشاراتی آمده مبنی بر این که زابلستان شامل [[غرجستان]]؛ [[غور]] و [[بامیان]] بودهاست |
در کتاب حدودالعالم من المشرق و المغرب نیز آمدهاست غزنین و آن ناحیتهای که بدو پیوسته است همه را زابلستان خوانند. درکتاب [[مجمل التواریخ]] و [[القصص]] همچنین اشاراتی آمده مبنی بر این که زابلستان شامل [[غرجستان]]؛ [[غور]] و [[بامیان]] بودهاست<ref>اما زابل مطمع نظر [[شاهنامه]] در غرب [[زاگروس]] قرار داشتهاست.</ref>. [[دهخدا]] در این مورد آوردهاست که: نام ولایت آباء و اجداد رستم است و آن رازاولستان نیز گویند. <ref>اما زابل مطمع نظر [[شاهنامه]] در غرب [[زاگروس]] قرار داشتهاست.</ref><ref>https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B2%D8%A7%D8%A8%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86</ref> |
||
== زابل در فرهنگنامه == |
== زابل در فرهنگنامه == |
||
در [[لغتنامه دهخدا]] به نقل از [[آنندراج]] و انجمن آرای ناصری و نیز با استناد به سایر فرهنگهای مهم مثل فرهنگ خطی میرزا و فرهنگ رشیدی و فرهنگ جهانگیری و… آمدهاست: زابل مملکتی است عریض که محدود است از سمت شرق به ولایت کابلستان و از شمال به جبال هزاره که طولش بیست مرحله و عرض آن پانزده مرحله است. بیابانش بیشتر است از کوهستانش. مشتمل بر چمنهای خوش است و مراتع آن زیاد است. زابل مسکن [[افغانها]] و [[هزارهها]] و قلیلی [[مردمان ترک|ترک]] و [[تاجیک]] است. از بلاد زابل است [[قندهار]] و [[بٌست]] و [[غزنین]] و زمین داور؛ و نیز مهمند و شبرغان و فیروزکوه از شهرهای زابل است. همه شهرهای که نام برده شده در داخل سرزمین [[افغانستان]] واقع شدهاست. در ادامه دهخدا از قول مجمل التواریخ و القصص مینویسد: در زمان کیانیان زابل و نیز ولایت [[سیستان]] و سند در زیر سلطه [[گرشاسپ (پهلوان)|گرشاسب]] و [[زال]] و [[رستم]] بوده به همین خاطر رستم را زابلی میگفتند.<ref>جنگی که در شاهنامه از آن تعریف میشود نمیتواند در آن نواحی روی داده باشد.</ref> سلطان محمود را که در غزنه تختگاه داشت نیز زاولی (زابلی) مینامند. چنانچه [[فردوسی]] گفتهاست ''درگهٔ محمود زاولی دریا است''. |
در [[لغتنامه دهخدا]] به نقل از [[آنندراج]] و انجمن آرای ناصری و نیز با استناد به سایر فرهنگهای مهم مثل فرهنگ خطی میرزا و فرهنگ رشیدی و فرهنگ جهانگیری و… آمدهاست: زابل مملکتی است عریض که محدود است از سمت شرق به ولایت کابلستان و از شمال به جبال هزاره که طولش بیست مرحله و عرض آن پانزده مرحله است. بیابانش بیشتر است از کوهستانش. مشتمل بر چمنهای خوش است و مراتع آن زیاد است. زابل مسکن [[افغانها]] و [[هزارهها]] و قلیلی [[مردمان ترک|ترک]] و [[تاجیک]] است. از بلاد زابل است [[قندهار]] و [[بٌست]] و [[غزنین]] و زمین داور؛ و نیز مهمند و شبرغان و فیروزکوه از شهرهای زابل است. همه شهرهای که نام برده شده در داخل سرزمین [[افغانستان]] واقع شدهاست. در ادامه دهخدا از قول مجمل التواریخ و القصص مینویسد: در زمان کیانیان زابل و نیز ولایت [[سیستان]] و سند در زیر سلطه [[گرشاسپ (پهلوان)|گرشاسب]] و [[زال]] و [[رستم]] بوده به همین خاطر رستم را زابلی میگفتند.<ref>جنگی که در شاهنامه از آن تعریف میشود نمیتواند در آن نواحی روی داده باشد.</ref> سلطان محمود را که در غزنه تختگاه داشت نیز زاولی (زابلی) مینامند. چنانچه [[فردوسی]] گفتهاست ''درگهٔ محمود زاولی دریا است''. |
||
خط ۱۸: | خط ۱۹: | ||
محمدمعین در حاشیهٔ برهان قاطع مینویسد که نام زابلستان یا زاولستان از نام قوم Zavul که قبیلهای از هونهای سفید یا هیاتله بودهاست گرفته شده. قومی که در حدود قرن پنجم میلادی به این نواحی هجرت کرده و زندگی میکردهاند. جالب توجه است که در متن برهان قاطع<ref>جلد یک صفحهٔ ۱۵۰</ref> ذیل عنوان [[افغانها|افغان]] آمدهاست که افغانان را همچنین هیاتله نیز گویند. به عبارت روشنتر نام افغانان که [[هیاتیله]] نیز خوانده شدهاند در آثار باستانی Zavul (زاول) نیز خوانده شدهاست. |
محمدمعین در حاشیهٔ برهان قاطع مینویسد که نام زابلستان یا زاولستان از نام قوم Zavul که قبیلهای از هونهای سفید یا هیاتله بودهاست گرفته شده. قومی که در حدود قرن پنجم میلادی به این نواحی هجرت کرده و زندگی میکردهاند. جالب توجه است که در متن برهان قاطع<ref>جلد یک صفحهٔ ۱۵۰</ref> ذیل عنوان [[افغانها|افغان]] آمدهاست که افغانان را همچنین هیاتله نیز گویند. به عبارت روشنتر نام افغانان که [[هیاتیله]] نیز خوانده شدهاند در آثار باستانی Zavul (زاول) نیز خوانده شدهاست. |
||
== روایت فرهنگ نظام == |
== روایت کتاب فرهنگ نظام == |
||
در کتاب فرهنگ نظام تألیف محمدعلی داعی الاسلامی، پروفسور کالج [[حیدرآباد (هند)|حیدر آباد]] هند که در سال ۱۳۰۵ در هند به چاپ رسیدهاست، بیان شده است که : زابلستان باستان شامل بخش اعظمی از نواحی جنوبی و مرکزی کشور [[افغانستان]] میشدهاست که ساکنان آن همه از افغانان و هزارهها و تعدادی هم ترک و تاجیک بودهاست. |
|||
اما نکته مهم در این مورد اینست که زابلستان و کابلستان کشور جدای از کشور [[ایران]] بودهاست. منباب مثال در داستان جنگ رستم و [[اسفندیار]] این مطلب به وضوح مشخص است.<ref>محیطی که نبرد در آن صورت گرفت با اقلیم افغانستان تفاوت دارد.</ref> زمانی که اسفندیار به دست رستم به قتل میرسد اسفندیار در هنگام احتضار در زابل است که خطاب به [[پیشوتن]] میگوید: |
اما نکته مهم در این مورد اینست که زابلستان و کابلستان کشور جدای از کشور [[ایران]] بودهاست. منباب مثال در داستان جنگ رستم و [[اسفندیار]] این مطلب به وضوح مشخص است.<ref>محیطی که نبرد در آن صورت گرفت با اقلیم افغانستان تفاوت دارد.</ref> زمانی که اسفندیار به دست رستم به قتل میرسد اسفندیار در هنگام احتضار در زابل است که خطاب به [[پیشوتن]] میگوید: |
نسخهٔ ۱۲ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۴:۲۳
این مقاله به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
زابلستان یکی از مناطق جغرافیایی و تمدنی شاهنامه است که در اطراف دریاچه هامون تا حدودی زابل فعلی در ایران، جنوب غربافغانستان و بخشی از پاکستان در مجاورت این منطقه را در بر میگیرد.
احتمال دارد که تپههای باستانی شهر سوخته مرکز این ایالت بودهاست. خانات زابلستان در آن دوره تاریخی یکی از بهترین زیستگاههای طبیعی بودهاست که به دلیل آب فراوان و پوشش گیاهی خوب و رودخانه و دریاچه هامون از تمدن درخشانی برخوردار بودهاست تغییر آب و هوا و تغییر مسیر رودخانه و شاید زلزله یا بیماری موجب انقراض این تمدن شدهاست.
زابلستان از قسمت جنوبی کوه هندوکش در افغانستان آغاز و تا سیستان فعلی امتداد داشتهاست،برخی به اشتباه مرکز زابلستان را استان غزنی و زابل افغانستان می دانند و بنا به سند تاریخ بیهقی سلطان محمود غزنوی در سرزمین زابلستان آمد و چون مادرش زابلی بود خود را محمود زاولی لقب میداد و به سبب ترحمی که پدرش بربچه آهو در بلخ و بخارا کرده بود خداوند وعده سرزمین زابلستان را در خواب به وی داد. بدین دلیل سلطان محمود در غزنی آمد و نکته نهایی اینکه حدود ۶۳/۵ درصد سرزمین سیستان در افغانستان واقع شدهاست.
زابلستان
زابلستان، درقدیم برمناطقی از شرق ایران و غرب پاکستان و جنوب و مرکز سرزمین کنونی افغانستان اطلاق میشدهاست. درمجمل التواریخ والقصص ادعا شده است که رستم زال؛ پادشاه اسطوره شاهنامه، لقب پادشاهان غور بودهاست که حکمان مناطق اطراف را او مشخص مینمود.[۱] (صفحه۴۲۲) در مورد وسعت زابلستان، بعد از شرح سرزمینهای هند و چین، چنین آمدهاست در بعد از این دیار سرزمینهای بزرگ و گستردهٔ زابلستان واقع شدهاست که بزرگترین شهر آن غزنه است. غزنه مرز هند و جایگاه سلطان محمود است… در این کتاب زابلستان و کابلستان یکی دانسته شدهاست.
در کتاب حدودالعالم من المشرق و المغرب نیز آمدهاست غزنین و آن ناحیتهای که بدو پیوسته است همه را زابلستان خوانند. درکتاب مجمل التواریخ و القصص همچنین اشاراتی آمده مبنی بر این که زابلستان شامل غرجستان؛ غور و بامیان بودهاست[۲]. دهخدا در این مورد آوردهاست که: نام ولایت آباء و اجداد رستم است و آن رازاولستان نیز گویند. [۳][۴]
زابل در فرهنگنامه
در لغتنامه دهخدا به نقل از آنندراج و انجمن آرای ناصری و نیز با استناد به سایر فرهنگهای مهم مثل فرهنگ خطی میرزا و فرهنگ رشیدی و فرهنگ جهانگیری و… آمدهاست: زابل مملکتی است عریض که محدود است از سمت شرق به ولایت کابلستان و از شمال به جبال هزاره که طولش بیست مرحله و عرض آن پانزده مرحله است. بیابانش بیشتر است از کوهستانش. مشتمل بر چمنهای خوش است و مراتع آن زیاد است. زابل مسکن افغانها و هزارهها و قلیلی ترک و تاجیک است. از بلاد زابل است قندهار و بٌست و غزنین و زمین داور؛ و نیز مهمند و شبرغان و فیروزکوه از شهرهای زابل است. همه شهرهای که نام برده شده در داخل سرزمین افغانستان واقع شدهاست. در ادامه دهخدا از قول مجمل التواریخ و القصص مینویسد: در زمان کیانیان زابل و نیز ولایت سیستان و سند در زیر سلطه گرشاسب و زال و رستم بوده به همین خاطر رستم را زابلی میگفتند.[۵] سلطان محمود را که در غزنه تختگاه داشت نیز زاولی (زابلی) مینامند. چنانچه فردوسی گفتهاست درگهٔ محمود زاولی دریا است.
دهخدا همچنین میافزاید که زابل را اغلب با ولایت نیمروز افغانستان یکی گفتهاند؛ و به نقل از برهان قاطع و فرهنگ امیری آوردهاست که زابل نام ولایتی است که نیمروز نیز خوانده شدهاست. قابل یادآوری است که نیمروز نیز از جمله ولایات غربی سرزمین افغانستان میباشد. یاقوت در کتاب حموی آوردهاست: زابلستان ناحیت بزرگی است که در جنوب بلخ و تخارستان واقع شدهاست و مرکز این ناحیه شهر بزرگی است که غزنه نام دارد. زابلستان منسوب است به زابل جد رستم بن دستان. مراد از جد رستم زو پدر گرشاسب است که نام زابل از نام او اخذ شدهاست.
محمدمعین در حاشیهٔ برهان قاطع مینویسد که نام زابلستان یا زاولستان از نام قوم Zavul که قبیلهای از هونهای سفید یا هیاتله بودهاست گرفته شده. قومی که در حدود قرن پنجم میلادی به این نواحی هجرت کرده و زندگی میکردهاند. جالب توجه است که در متن برهان قاطع[۶] ذیل عنوان افغان آمدهاست که افغانان را همچنین هیاتله نیز گویند. به عبارت روشنتر نام افغانان که هیاتیله نیز خوانده شدهاند در آثار باستانی Zavul (زاول) نیز خوانده شدهاست.
روایت کتاب فرهنگ نظام
در کتاب فرهنگ نظام تألیف محمدعلی داعی الاسلامی، پروفسور کالج حیدر آباد هند که در سال ۱۳۰۵ در هند به چاپ رسیدهاست، بیان شده است که : زابلستان باستان شامل بخش اعظمی از نواحی جنوبی و مرکزی کشور افغانستان میشدهاست که ساکنان آن همه از افغانان و هزارهها و تعدادی هم ترک و تاجیک بودهاست.
اما نکته مهم در این مورد اینست که زابلستان و کابلستان کشور جدای از کشور ایران بودهاست. منباب مثال در داستان جنگ رستم و اسفندیار این مطلب به وضوح مشخص است.[۷] زمانی که اسفندیار به دست رستم به قتل میرسد اسفندیار در هنگام احتضار در زابل است که خطاب به پیشوتن میگوید:
چو رفتی به ایران پدررابگوی | چو کام دیدی بهانه مجوی |
و در همین جنگ است که فردوسی در شاهنامه از قول اسفندیار آشکارا صحبت از جنگ ایران و کابلستان میکند و مینویسد:
چو باید مرا جنگ زابلستان | همان جنگ ایران و کابلستان |
از طرفی مطابق روایات شاهنامه مردم کابلستان از نظر نژادی نیز تازی (از اعراب یمن) بودهاند نه ایرانی. چنانچه در توصیف شاه کابلستان میخوانیم:
یکی پادشا بود مهراب نام | زبر دست با گنج و گسترده کام | |
ز ضحاک تازی گهر داشتی | به کابل همه بوم و برداشتی | |
دو خورشید بود اندر ایوان او | چو سیندخت و رودابهی ماه رو | |
که ضحاک، مهراب را بُد نیا | دل شاه ازیشان پر از کیمیا | |
ابا آنکه مهراب ازین پایه نیست | بزرگست وگرد و سبک مایه نیست | |
همانست کزگوهر اژدهاست | که یک چند بر تازیان پادشاست |
بر تازیان یعنی بر مردم کابلستان پادشاه است. این ابیات نشان میدهد که مردمان کابلستان قدیم در اصل از نژاد تازی بودهاند نه ایرانی.[۸] جالب توجه است که در اغلب فرهنگها آمدهاست که لفظ تاجیک؛ نام کنونی مردمان کابل و افغانستان، در اصل از لفظ تازی اخذ شدهاست.[۹] بنابراین سه دلیل در شاهنامه وجود دارد که ثابت میکند که کابلستان (به شمول زابلستان) کشور جدای از ایران بوده. اول اینکه فردوسی از نظر جغرافیایی آشکارا زابل و کابل را جدای از ایران دانسته. چنانه اشاره شد، اسفندیار در زابل خطاب به پیشوتن میگوید چو رفتی به ایران پدر را بگوی … در مثال دیگر در جنگ انتقام میان بهمن وارث اسفندیار و فرامرز وارث رستم نیز میخوانیم که بهمن بعد از شکست:
سپه را به سوی ایران پس کشید | ز زابل به سوی ایران بردمید |
در این بیت صراحتاً این موضوع غیرقابل انکار است. دلیل دوم این است که فردوسی مردم کابلستان را از نژاد تازی دانسته نه ایرانی؛ و دلیل سوم آن که فردوسی برای کابلستان به حاکم و پادشاه مجزا قائل است که مهراب شاه نام داشته در حالی که پادشاه ایران همزمان منوچهرشاه بوده.
فرهنگ اساطیری زابلستان
در شاهنامهها داستانهای تراژدی و حماسی زیادی از فرهنگ اساطیری مردمان کابلستان و زابلستان نقل شدهاست که مهمترین آنها یکی داستان عشق گرشاسب و داستان سمبولیک سوشیانت، منجی زردشتی عالم بشریت است؛ و دیگری داستان حماسی عشق زال و رودابه است که حاصل این عشق حماسی، جهان پهلوان رستم زال میشود. داستان دیگر داستان رستم و شغاد است و… این داستانها در که برگیرنده بخش مهمی از اساطیر یا میتولوژیای سرزمین کهنسال افغانستان و پایتخت باستانی این کشور یعنی کابل و شهر اساطیری زابل افغانستان میباشد، فرهنگ اساطیری اجداد و پدران این مردمان ریشه دار و تاریخی را دربردارد.
گرشاسب جد اعلای رستم زال یکی از قدیمیترین پادشاهان افسانهای و داستانی زابلستان باستان است. گفته میشود که اصلاً نام زابلستان که در اصل زاولستان بوده از نام پدر گرشاسب که زو یا بنا به روایاتی «زاب» نام داشته اخذ شدهاست. گرشاسب در جریان یک ماجرای عاشقانه که دلباخته پری چهرهٔ کابلی شدهاست، توسط فردی بنام (نیهاک) به قتل میرسد. اما این شهید راه عشق نمیمیرد[۱۰] بلکه او در خواب عمیقی فرومیرود و در یکی از درههای کوهستان کابلستان تا پایان دنیا در خواب باقی میماند تا زمانی که در آخرالزمان با ظهور سوشیانت، منجی موعود زردشتی، توسط فرشتهٔ آسمانی دوباره در کوهستان کابل از خواب بیدار شده و به زندگی خود ادامه خواهد داد. گرشاسب، این شهید عشق با ظهور مجدد، با گرزگران خودش در کنار منجی موعود زردشتی، سوشیانت، در راه گسترش عدل و داد و نابودی ظلمت و تاریکی و از میان برداشتن پلیدیها مبارزه و جهاد میکند … یکی دیگر از داستانهای باستانی و اسطوره زابلستان افغانستان که بسیار مورد توجه است؛ داستان عشق اسطورهای زالِ زابلستانی و رودابهٔ کابلستانی است.
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ در کتاب نخبةالدهر ص ۴۲۲
- ↑ اما زابل مطمع نظر شاهنامه در غرب زاگروس قرار داشتهاست.
- ↑ اما زابل مطمع نظر شاهنامه در غرب زاگروس قرار داشتهاست.
- ↑ https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B2%D8%A7%D8%A8%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86
- ↑ جنگی که در شاهنامه از آن تعریف میشود نمیتواند در آن نواحی روی داده باشد.
- ↑ جلد یک صفحهٔ ۱۵۰
- ↑ محیطی که نبرد در آن صورت گرفت با اقلیم افغانستان تفاوت دارد.
- ↑ واژه تازی بعدها به عربها اطلاق شده ولی در زمان اسطورههای شاهنامه تازی به تازنده یعنی سوارکار گفته میشده.
- ↑ تازی، تازیک، تاجیک
- ↑ ثبت است بر جریده عالم دوام ما
- تاریخ سیستان – تألیف ۴۴۵ هجری – به تصحیح ملک الشعرا بهار-چاپ تهران ۱۳۱۴
- برهان قاطع –اثر- محمد حسین بن خلف ملقب به قاطع – سال تألیف ۱۰۶۲ هجری به تصحیح محمد معین – چاپ تهران ۱۳۰۷
- مجمل التواریخ و القصص – مؤلف نامعلوم – سال تألیف ۵۲۰ هجری – تصحیح ملک الشعرا بهار چاپ تهران ۱۳۱۸ صفحهٔ ۴۲۲
- حدودالعالم من المشرق الی المغرب – مؤلف نامعلوم – تألیف ۳۷۲ هجری – تصحیح منوچهر ستوده چاپ تهران ۱۳۴۰ - صفحهٔ ۱۰۵
- نخبة الدهرفی عجایب البر و البحر – از - انصاری دمشقی – ترجمه – طبیبیان۱۳۵۷
- فرهنگ جهانگیری - جلد اول – چاپ دانشگاه مشهد ۱۳۵۱ - صفحهٔ ۳۴۲
- معجم البلدان – از الحموی بغدادی – متن عربی چاپ بیروت ۱۹۷۹ م - صفحهٔ ۲۸۹
- فرهنگ جامع نامهای شاهنامه – اثر – محمدرضا عادل چاپ ۱۳۷۲
- فرهنگ نظام – اثر داعی الاسلامی – چاپ اول هند ۱۳۰۵ هجری - صفحهٔ ۲۱۶
- فرهنگ دهخدا
- شاهنامه فردوسی
پیوند به بیرون
متن مربوطه در ویکینبشته: شاهنامه |