جنگ ایران و روسیه (۱۸۱۳–۱۸۰۴): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Yevarov (بحث | مشارکت‌ها)
Fixed typo
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از برنامهٔ همراه ویرایش با برنامهٔ اندروید
Yevarov (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از برنامهٔ همراه ویرایش با برنامهٔ اندروید
خط ۴۷: خط ۴۷:
در روابط روسیه و ایران با خانات محلی و پادشاهان گرجستان در اواخر سدهٔ هجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم، مقامات روسیه نه تنها ادعاهای ایرانی را نسبت به این حاکمان نادیده گرفتند بلکه در ابتدا حتی جایگاه قاجار را به عنوان حاکمان ایران نپذیرفتند. نگاه به ایران به عنوان تابعی از حاکمان محلی، به‌جای یک کشور متحد، اهداف توسعه‌طلبانهٔ روسیه در منطقه را مشروع و حمایت می‌کند. در همان زمان، این دیدگاه فراتر از ایدئولوژی امپریالیستی بود. ادعاهای قاجار دربارهٔ حکومت بر کلیهٔ امپراتوری سابق صفوی پس از چند دهه بدون دولت متمرکز قابل‌توجهی، در واقع اغلب بیشتر یک آرزو بود تا یک واقعیت سیاسی که در سطوح مختلف مورد اختلاف قرار گرفته‌است. قاجارها در مورد وفاداری حاکمان محلی به سختی می‌توانستند مطمئن باشند: در طی جنگ‌های روسیه و ایران، بعضی از خانات در ایالت آذربایجان، از امپراتوری روسیه در برابر قاجارها حمایت کردند. از زمان کاترین، سیاست‌های روسیه در مورد ایران نه تنها توسط دولت در سن‌پترزبورگ، بلکه توسط بازیگران قدرتمند محلی مانند پادشاهان گرجستان یا نمایندگان کلیسای ارمنی — که می‌خواستند موقعیت خویش را با جذب حمایت روسیه تقویت کنند — اجرا می‌شد. افزون بر این، ادعاهای قاجار در سطح بین‌المللی مورد محاکمه قرار گرفت: دیگر همسایهٔ قدرتمند و دشمن دیرینهٔ ایران، [[امپراتوری عثمانی]]، سلطنت قاجار را تا زمان مرگ فتحعلی‌شاه در سال ۱۸۳۴ م به رسمیت نشناخت.<ref>{{پک|Deutschmann|2016|ک=Iran and Russian Imperialism|ص=22|زبان=en}}</ref>
در روابط روسیه و ایران با خانات محلی و پادشاهان گرجستان در اواخر سدهٔ هجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم، مقامات روسیه نه تنها ادعاهای ایرانی را نسبت به این حاکمان نادیده گرفتند بلکه در ابتدا حتی جایگاه قاجار را به عنوان حاکمان ایران نپذیرفتند. نگاه به ایران به عنوان تابعی از حاکمان محلی، به‌جای یک کشور متحد، اهداف توسعه‌طلبانهٔ روسیه در منطقه را مشروع و حمایت می‌کند. در همان زمان، این دیدگاه فراتر از ایدئولوژی امپریالیستی بود. ادعاهای قاجار دربارهٔ حکومت بر کلیهٔ امپراتوری سابق صفوی پس از چند دهه بدون دولت متمرکز قابل‌توجهی، در واقع اغلب بیشتر یک آرزو بود تا یک واقعیت سیاسی که در سطوح مختلف مورد اختلاف قرار گرفته‌است. قاجارها در مورد وفاداری حاکمان محلی به سختی می‌توانستند مطمئن باشند: در طی جنگ‌های روسیه و ایران، بعضی از خانات در ایالت آذربایجان، از امپراتوری روسیه در برابر قاجارها حمایت کردند. از زمان کاترین، سیاست‌های روسیه در مورد ایران نه تنها توسط دولت در سن‌پترزبورگ، بلکه توسط بازیگران قدرتمند محلی مانند پادشاهان گرجستان یا نمایندگان کلیسای ارمنی — که می‌خواستند موقعیت خویش را با جذب حمایت روسیه تقویت کنند — اجرا می‌شد. افزون بر این، ادعاهای قاجار در سطح بین‌المللی مورد محاکمه قرار گرفت: دیگر همسایهٔ قدرتمند و دشمن دیرینهٔ ایران، [[امپراتوری عثمانی]]، سلطنت قاجار را تا زمان مرگ فتحعلی‌شاه در سال ۱۸۳۴ م به رسمیت نشناخت.<ref>{{پک|Deutschmann|2016|ک=Iran and Russian Imperialism|ص=22|زبان=en}}</ref>


در میان قدرت‌های استعماری که به سراغ ایران می‌آیند، روسیه به‌عنوان سلطه‌جوترین کشور منطقه‌ای، نزدیک‌ترین همسایهٔ اروپا، و کشوری که ایرانیان بیشترین تعامل را در دههٔ ۱۷۰۰ م با آن داشتند، ایستاده بود. برخلاف ایران، روسیه در سدهٔ هجدهم میلادی از نظر نظامی، اداری، آموزشی و تا حدودی اقتصادی پیشرفت داشته‌است. بین سلطنت [[پتر یکم]] (مرگ ۱۷۲۵ م) و [[کاترین بزرگ|کاترین دوم]] (مرگ ۱۷۹۶ م)، روسیه تبدیل به یک امپراتوری غول‌پیکر زمینی با نیروی نظامی قدرتمند شد که همهٔ رقبای سنتی خود یعنی [[سوئد]]، [[لهستان]] و [[امپراتوری عثمانی]] را شکست داده بود. تا پایان سدهٔ هجدهم، روسیه حدود ۱٬۲۹۵٬۰۰۰ کیلومتر مربع قلمرو و جمعیتی حدود ۳۶٬۰۰۰٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر را به دست آورده بود. در این زمینه، در اواخر سدهٔ هجدهم، [[قفقاز شرقی]] به کانون جاه‌طلبی امپراتوری روسیه تبدیل شده، و این کشور را به‌عنوان تهدیدی بزرگ برای دولتِ تازه استقراریافتهٔ قاجار از نظر تسلطش بر منطقه تبدیل کرده بود. مطالعات این دوره نشان می‌دهد که هر دو نخبگان ایرانی و روس قبل از اتحاد قاجار و در اوایل سدهٔ نوزدهم، دیدگاه تحقیرآمیزی نسبت به یکدیگر داشتند. این برداشت‌های منفی بر دیدگاهِ یکی نسبت به دیگری به‌عنوان «غیرمتمدن و عقب‌مانده» متمرکز است، در نتیجه دیگری را تحقیر می‌کرد. بااین‌حال، همان‌طور که تحقیقات اخیر نشان می‌دهد، نخبگان قاجار نسبت به پتر یکم به‌عنوان اصلاح‌کننده‌ای قوی و موفق، مرتبه‌ای از احترام را قائل بودند.<ref>{{پک|Behrooz|2013|ف=From confidence to apprehension|ک=Iranian–Russian Encounters|ص=49–50|زبان=en}}</ref>
در میان قدرت‌های استعماری که به سراغ ایران می‌آیند، روسیه به‌عنوان سلطه‌جوترین کشور منطقه‌ای، نزدیک‌ترین همسایهٔ اروپا، و کشوری که ایرانیان بیشترین تعامل را در دههٔ ۱۷۰۰ م با آن داشتند، ایستاده بود. برخلاف ایران، روسیه در سدهٔ هجدهم میلادی از نظر نظامی، اداری، آموزشی واقتصادی پیشرفت داشته‌است. بین سلطنت [[پتر یکم]] (مرگ ۱۷۲۵ م) و [[کاترین بزرگ|کاترین دوم]] (مرگ ۱۷۹۶ م)، روسیه تبدیل به یک امپراتوری غول‌پیکر زمینی با نیروی نظامی قدرتمند شد که همهٔ رقبای سنتی خود یعنی [[سوئد]]، [[لهستان]] و [[امپراتوری عثمانی]] را شکست داده بود. تا پایان سدهٔ هجدهم، روسیه حدود ۱٬۲۹۵٬۰۰۰ کیلومتر مربع قلمرو و جمعیتی حدود ۳۶٬۰۰۰٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر را به دست آورده بود. در این زمینه، در اواخر سدهٔ هجدهم، [[قفقاز شرقی]] به کانون جاه‌طلبی امپراتوری روسیه تبدیل شده، و این کشور را به‌عنوان تهدیدی بزرگ برای دولتِ تازه استقراریافتهٔ قاجار از نظر تسلطش بر منطقه تبدیل کرده بود. مطالعات این دوره نشان می‌دهد که هر دو نخبگان ایرانی و روس قبل از اتحاد قاجار و در اوایل سدهٔ نوزدهم، دیدگاه تحقیرآمیزی نسبت به یکدیگر داشتند. این برداشت‌های منفی بر دیدگاهِ یکی نسبت به دیگری به‌عنوان «غیرمتمدن و عقب‌مانده» متمرکز است، در نتیجه دیگری را تحقیر می‌کرد. بااین‌حال، همان‌طور که تحقیقات اخیر نشان می‌دهد، نخبگان قاجار نسبت به پتر یکم به‌عنوان اصلاح‌کننده‌ای قوی و موفق، مرتبه‌ای از احترام را قائل بودند.<ref>{{پک|Behrooz|2013|ف=From confidence to apprehension|ک=Iranian–Russian Encounters|ص=49–50|زبان=en}}</ref>


سیاست روسیه در قبال ایران و قفقاز شرقی در دوران سلطهٔ کاترین توسعه یافت و شامل منافع نظامی و تجاری نیز می‌شد. به لحاظ نظامی، روس‌ها علاقه‌مند به غلبه بر منطقه بودند تا در موقعیت بهتری قرار گیرند و در نتیجه با عثمانی‌ها در [[قفقاز غربی]] مقابله کنند. به لحاظ تجاری، این منطقه به روسیه فرصتی بالقوه برای تسلط بر تجارت با ایران و گسترشِ فراتر از آن به هند ارائه کرد. در مورد قفقاز شرقی، از همان ابتدا سیاست روسیه بر قراردادن رودخانهٔ کر و درنهایت ارس به‌عنوان مرزِ میانِ دو امپراتوری بود. در سال ۱۷۸۳ م، به‌موجب [[عهدنامه گرجیوسک|عهدنامهٔ گرجیوسک]]، هراکلیوس دوم، والی یا پادشاه گرجستان (شرق گرجستان) رسماً روابط چهارصد سالهٔ پادشاهیِ کوچکِ خود را با ایران قطع کرد و خود را تحت‌الحمایهٔ روسیه قرار داد. پادشاه هراکلیوس گرجستان متعلق به سلسلهٔ [[باگراتیونی‌ها]] بود، که در آن منطقه به‌عنوان خراجگزار شاهان ایران با عنوان والی یا حکمران حکومت داشتند. اما هنگامی‌که قدرت مرکزی در ایران در سدهٔ هجدهم میلادی سقوط کرد، هراکلیوس تلاش دیپلماتیک را برای تغییر رویکرد به سمت روسیه آغاز کرد و عهدنامهٔ گرجیوسک اوج این فرایند بود. دیگر جوامعِ مسیحیِ قفقاز شرقی نیز علاقهٔ خود را به تابعیت حکومت روسیه نشان دادند و در طول جنگ ایران با روسیه، روسیه را در اقدامات نظامی‌اش کمک کردند.<ref>{{پک|Behrooz|2013|ف=From confidence to apprehension|ک=Iranian–Russian Encounters|ص=50|زبان=en}}</ref> احتمال داده شده‌است که قبل از سال ۱۸۰۴ م، طبقهٔ حاکمِ قاجار، تصمیم روسیه برای تسخیر منطقه را دست‌کم گرفتند و تجاوزات روسیه به‌عنوان موضوع حملاتی موقت، به‌جای تلاش برای ضمیمه کردن منطقه در نظر گرفته شد. به‌نظر می‌رسد این نتیجه بر اساس عدم آمادگی از سوی ایران برای دور جدید مقابله با روسیه است. بااین‌حال، مشاهدهٔ اینکه چگونه شاه جدید می‌تواند در آماده‌سازی ارتش خود به‌خاطر همهٔ مشکلات داخلی که او با آن روبه‌رو بوده‌است، کار بیشتری انجام دهد، دشوار است. به‌هرحال، با الحاق گرجستان به روسیه در سال ۱۸۰۱ م، مشاهدهٔ اینکه چگونه قاجارها می‌توانند نیات روسیه را جز تصمیم برای تسخیر منطقه به‌طور دائم تفسیر کنند، دشوار است. بااین‌حال، از دیدگاه وسیع‌تر، قاجارها از تحولات در روسیه مطلع نبودند. ممکن است برداشت آنان از قدرتِ نظامیِ روسیه از طریق برخوردهای محدودی که قبلاً با روسیه داشتند، به‌دست آمده باشد. آنچه که شاید درک آن دشوارتر بود، منابع و اندازهٔ روسیه بود. برای داشتن چنین درکی، قاجارها نیاز به فرستادن مأموران سفارتی به روسیه با همراهی دیپلمات‌ها و مترجمان برجسته برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد جامعه و دولت روسیه داشتند. هیچ‌یک از این موارد در این مرحله انجام نشده بود.<ref>{{پک|Behrooz|2013|ف=From confidence to apprehension|ک=Iranian–Russian Encounters|ص=54|زبان=en}}</ref>
سیاست روسیه در قبال ایران و قفقاز شرقی در دوران سلطهٔ کاترین توسعه یافت و شامل منافع نظامی و تجاری نیز می‌شد. به لحاظ نظامی، روس‌ها علاقه‌مند به غلبه بر منطقه بودند تا در موقعیت بهتری قرار گیرند و در نتیجه با عثمانی‌ها در [[قفقاز غربی]] مقابله کنند. به لحاظ تجاری، این منطقه به روسیه فرصتی بالقوه برای تسلط بر تجارت با ایران و گسترشِ فراتر از آن به هند ارائه کرد. در مورد قفقاز شرقی، از همان ابتدا سیاست روسیه بر قراردادن رودخانهٔ کر و درنهایت ارس به‌عنوان مرزِ میانِ دو امپراتوری بود. در سال ۱۷۸۳ م، به‌موجب [[عهدنامه گرجیوسک|عهدنامهٔ گرجیوسک]]، هراکلیوس دوم، والی یا پادشاه گرجستان (شرق گرجستان) رسماً روابط چهارصد سالهٔ پادشاهیِ کوچکِ خود را با ایران قطع کرد و خود را تحت‌الحمایهٔ روسیه قرار داد. پادشاه هراکلیوس گرجستان متعلق به سلسلهٔ [[باگراتیونی‌ها]] بود، که در آن منطقه به‌عنوان خراجگزار شاهان ایران با عنوان والی یا حکمران حکومت داشتند. اما هنگامی‌که قدرت مرکزی در ایران در سدهٔ هجدهم میلادی سقوط کرد، هراکلیوس تلاش دیپلماتیک را برای تغییر رویکرد به سمت روسیه آغاز کرد و عهدنامهٔ گرجیوسک اوج این فرایند بود. دیگر جوامعِ مسیحیِ قفقاز شرقی نیز علاقهٔ خود را به تابعیت حکومت روسیه نشان دادند و در طول جنگ ایران با روسیه، روسیه را در اقدامات نظامی‌اش کمک کردند.<ref>{{پک|Behrooz|2013|ف=From confidence to apprehension|ک=Iranian–Russian Encounters|ص=50|زبان=en}}</ref> احتمال داده شده‌است که قبل از سال ۱۸۰۴ م، طبقهٔ حاکمِ قاجار، تصمیم روسیه برای تسخیر منطقه را دست‌کم گرفتند و تجاوزات روسیه به‌عنوان موضوع حملاتی موقت، به‌جای تلاش برای ضمیمه کردن منطقه در نظر گرفته شد. به‌نظر می‌رسد این نتیجه بر اساس عدم آمادگی از سوی ایران برای دور جدید مقابله با روسیه است. بااین‌حال، مشاهدهٔ اینکه چگونه شاه جدید می‌تواند در آماده‌سازی ارتش خود به‌خاطر همهٔ مشکلات داخلی که او با آن روبه‌رو بوده‌است، کار بیشتری انجام دهد، دشوار است. به‌هرحال، با الحاق گرجستان به روسیه در سال ۱۸۰۱ م، مشاهدهٔ اینکه چگونه قاجارها می‌توانند نیات روسیه را جز تصمیم برای تسخیر منطقه به‌طور دائم تفسیر کنند، دشوار است. بااین‌حال، از دیدگاه وسیع‌تر، قاجارها از تحولات در روسیه مطلع نبودند. ممکن است برداشت آنان از قدرتِ نظامیِ روسیه از طریق برخوردهای محدودی که قبلاً با روسیه داشتند، به‌دست آمده باشد. آنچه که شاید درک آن دشوارتر بود، منابع و اندازهٔ روسیه بود. برای داشتن چنین درکی، قاجارها نیاز به فرستادن مأموران سفارتی به روسیه با همراهی دیپلمات‌ها و مترجمان برجسته برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد جامعه و دولت روسیه داشتند. هیچ‌یک از این موارد در این مرحله انجام نشده بود.<ref>{{پک|Behrooz|2013|ف=From confidence to apprehension|ک=Iranian–Russian Encounters|ص=54|زبان=en}}</ref>

نسخهٔ ‏۳۱ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۵۹

جنگ ایران و روسیه (۱۸۱۳–۱۸۰۴)
موقعیت
نتایج

پیروزی روسیه و تسلط بر بخش‌های مورد مناقشه

فرماندهان و رهبران

روسیهالکساندر اول روسیه ایوان گودویچ
روسیه پاول سیسیانوف 
روسیه پیوتر کوتلیارفسکی

روسیهالکساندر تورماسوف

فتحعلی‌شاه قاجار
عباس میرزا
جواد خان زیاد اوغلی

اسکندرمیرزا گرجی
یک نقاشی از طراحی روس که پناه‌آوردنِ مردمِ گرجستان به ارتش روسیه را (از ترس ایرانیان) نشان می‌دهد. درواقع با جداشدن گرجستان از ایران، نه تنها سلسلهٔ محلی پادشاهان گرجستان به‌دست روس‌ها منقرض شد، بلکه کل گرجستان برای ۲۰۰ سال به‌صورت بخشی از روسیه درآمد.

دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه به جنگ‌های میان این دو کشور در سال‌های۱۱۸۴ تا ۱۱۹۲ه.ش (۱۸۰۵–۱۸۱۳) گفته می‌شود که در آخر منجر به عهدنامه گلستان و در نتیجه از دست رفتن اراضی بزرگی از ایران در شمال رود ارس گردید. به سال ۱۲۱۵ ه‍.ق گئورگی حاکم گرجستان رسماً تحت‌الحمایگی روس‌ها را پذیرفت. برادر گئورگی، الکساندر چون مخالف الحاق گرجستان به روسیه بود به دربار ایران پناهنده شد. تزار روس این امر را بهانه قرار داده فرمانده خود پاول سیسیانوف را مأمور تصرف قفقاز کرد. سیسیانوف به تفلیس حمله کرد و آن شهر را تصرف کرد. در این زمان گئورگی خان مرد و یکی از فرزندان او تهمورث به دربار ایران پناهنده شد و شاه ایران را به جنگ با روس‌ها تشویق کرد. فتحعلی‌شاه که از الحاق گرجستان به روسیه ناراحت بود پناهنده شدن شاهزادگان گرجستانی به دربار ایران را بهانه کرد و فرمان حمله به گرجستان را صادر کرد. علت اساسی جنگ هم تمایل هر دو دولت ایران و روسیه بر به تصرف درآوردن گرجستان بود.

گنجه به سال ۱۲۱۸ ه‍.ق توسط سردار روسی ژنرال پاول سیسیانوف تصرف شد. به‌رغم دفاع مردانه حاکم ایرانی گنجه (جوادخان قاجار)، خیانت بعضی از ارامنه و مأیوس شدن حکام قره باغ و ایروان از فتحعلی شاه سبب شد خانات ایروان به تصرف نیروهای روسیه درآیند. با تصرف این شهرها نیروهای روسیه تا حدود ارس پیشروی کردند. به محض اطلاع فتحعلی شاه از تسخیر گنجه و تسلیم ایروان و قره باغ سپاهی به فرماندهی عباس میرزا نایب‌السلطنه که از همه برادران خود لایق تر بود فرستاد.

پیش‌زمینه

در روابط روسیه و ایران با خانات محلی و پادشاهان گرجستان در اواخر سدهٔ هجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم، مقامات روسیه نه تنها ادعاهای ایرانی را نسبت به این حاکمان نادیده گرفتند بلکه در ابتدا حتی جایگاه قاجار را به عنوان حاکمان ایران نپذیرفتند. نگاه به ایران به عنوان تابعی از حاکمان محلی، به‌جای یک کشور متحد، اهداف توسعه‌طلبانهٔ روسیه در منطقه را مشروع و حمایت می‌کند. در همان زمان، این دیدگاه فراتر از ایدئولوژی امپریالیستی بود. ادعاهای قاجار دربارهٔ حکومت بر کلیهٔ امپراتوری سابق صفوی پس از چند دهه بدون دولت متمرکز قابل‌توجهی، در واقع اغلب بیشتر یک آرزو بود تا یک واقعیت سیاسی که در سطوح مختلف مورد اختلاف قرار گرفته‌است. قاجارها در مورد وفاداری حاکمان محلی به سختی می‌توانستند مطمئن باشند: در طی جنگ‌های روسیه و ایران، بعضی از خانات در ایالت آذربایجان، از امپراتوری روسیه در برابر قاجارها حمایت کردند. از زمان کاترین، سیاست‌های روسیه در مورد ایران نه تنها توسط دولت در سن‌پترزبورگ، بلکه توسط بازیگران قدرتمند محلی مانند پادشاهان گرجستان یا نمایندگان کلیسای ارمنی — که می‌خواستند موقعیت خویش را با جذب حمایت روسیه تقویت کنند — اجرا می‌شد. افزون بر این، ادعاهای قاجار در سطح بین‌المللی مورد محاکمه قرار گرفت: دیگر همسایهٔ قدرتمند و دشمن دیرینهٔ ایران، امپراتوری عثمانی، سلطنت قاجار را تا زمان مرگ فتحعلی‌شاه در سال ۱۸۳۴ م به رسمیت نشناخت.[۲]

در میان قدرت‌های استعماری که به سراغ ایران می‌آیند، روسیه به‌عنوان سلطه‌جوترین کشور منطقه‌ای، نزدیک‌ترین همسایهٔ اروپا، و کشوری که ایرانیان بیشترین تعامل را در دههٔ ۱۷۰۰ م با آن داشتند، ایستاده بود. برخلاف ایران، روسیه در سدهٔ هجدهم میلادی از نظر نظامی، اداری، آموزشی واقتصادی پیشرفت داشته‌است. بین سلطنت پتر یکم (مرگ ۱۷۲۵ م) و کاترین دوم (مرگ ۱۷۹۶ م)، روسیه تبدیل به یک امپراتوری غول‌پیکر زمینی با نیروی نظامی قدرتمند شد که همهٔ رقبای سنتی خود یعنی سوئد، لهستان و امپراتوری عثمانی را شکست داده بود. تا پایان سدهٔ هجدهم، روسیه حدود ۱٬۲۹۵٬۰۰۰ کیلومتر مربع قلمرو و جمعیتی حدود ۳۶٬۰۰۰٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر را به دست آورده بود. در این زمینه، در اواخر سدهٔ هجدهم، قفقاز شرقی به کانون جاه‌طلبی امپراتوری روسیه تبدیل شده، و این کشور را به‌عنوان تهدیدی بزرگ برای دولتِ تازه استقراریافتهٔ قاجار از نظر تسلطش بر منطقه تبدیل کرده بود. مطالعات این دوره نشان می‌دهد که هر دو نخبگان ایرانی و روس قبل از اتحاد قاجار و در اوایل سدهٔ نوزدهم، دیدگاه تحقیرآمیزی نسبت به یکدیگر داشتند. این برداشت‌های منفی بر دیدگاهِ یکی نسبت به دیگری به‌عنوان «غیرمتمدن و عقب‌مانده» متمرکز است، در نتیجه دیگری را تحقیر می‌کرد. بااین‌حال، همان‌طور که تحقیقات اخیر نشان می‌دهد، نخبگان قاجار نسبت به پتر یکم به‌عنوان اصلاح‌کننده‌ای قوی و موفق، مرتبه‌ای از احترام را قائل بودند.[۳]

سیاست روسیه در قبال ایران و قفقاز شرقی در دوران سلطهٔ کاترین توسعه یافت و شامل منافع نظامی و تجاری نیز می‌شد. به لحاظ نظامی، روس‌ها علاقه‌مند به غلبه بر منطقه بودند تا در موقعیت بهتری قرار گیرند و در نتیجه با عثمانی‌ها در قفقاز غربی مقابله کنند. به لحاظ تجاری، این منطقه به روسیه فرصتی بالقوه برای تسلط بر تجارت با ایران و گسترشِ فراتر از آن به هند ارائه کرد. در مورد قفقاز شرقی، از همان ابتدا سیاست روسیه بر قراردادن رودخانهٔ کر و درنهایت ارس به‌عنوان مرزِ میانِ دو امپراتوری بود. در سال ۱۷۸۳ م، به‌موجب عهدنامهٔ گرجیوسک، هراکلیوس دوم، والی یا پادشاه گرجستان (شرق گرجستان) رسماً روابط چهارصد سالهٔ پادشاهیِ کوچکِ خود را با ایران قطع کرد و خود را تحت‌الحمایهٔ روسیه قرار داد. پادشاه هراکلیوس گرجستان متعلق به سلسلهٔ باگراتیونی‌ها بود، که در آن منطقه به‌عنوان خراجگزار شاهان ایران با عنوان والی یا حکمران حکومت داشتند. اما هنگامی‌که قدرت مرکزی در ایران در سدهٔ هجدهم میلادی سقوط کرد، هراکلیوس تلاش دیپلماتیک را برای تغییر رویکرد به سمت روسیه آغاز کرد و عهدنامهٔ گرجیوسک اوج این فرایند بود. دیگر جوامعِ مسیحیِ قفقاز شرقی نیز علاقهٔ خود را به تابعیت حکومت روسیه نشان دادند و در طول جنگ ایران با روسیه، روسیه را در اقدامات نظامی‌اش کمک کردند.[۴] احتمال داده شده‌است که قبل از سال ۱۸۰۴ م، طبقهٔ حاکمِ قاجار، تصمیم روسیه برای تسخیر منطقه را دست‌کم گرفتند و تجاوزات روسیه به‌عنوان موضوع حملاتی موقت، به‌جای تلاش برای ضمیمه کردن منطقه در نظر گرفته شد. به‌نظر می‌رسد این نتیجه بر اساس عدم آمادگی از سوی ایران برای دور جدید مقابله با روسیه است. بااین‌حال، مشاهدهٔ اینکه چگونه شاه جدید می‌تواند در آماده‌سازی ارتش خود به‌خاطر همهٔ مشکلات داخلی که او با آن روبه‌رو بوده‌است، کار بیشتری انجام دهد، دشوار است. به‌هرحال، با الحاق گرجستان به روسیه در سال ۱۸۰۱ م، مشاهدهٔ اینکه چگونه قاجارها می‌توانند نیات روسیه را جز تصمیم برای تسخیر منطقه به‌طور دائم تفسیر کنند، دشوار است. بااین‌حال، از دیدگاه وسیع‌تر، قاجارها از تحولات در روسیه مطلع نبودند. ممکن است برداشت آنان از قدرتِ نظامیِ روسیه از طریق برخوردهای محدودی که قبلاً با روسیه داشتند، به‌دست آمده باشد. آنچه که شاید درک آن دشوارتر بود، منابع و اندازهٔ روسیه بود. برای داشتن چنین درکی، قاجارها نیاز به فرستادن مأموران سفارتی به روسیه با همراهی دیپلمات‌ها و مترجمان برجسته برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد جامعه و دولت روسیه داشتند. هیچ‌یک از این موارد در این مرحله انجام نشده بود.[۵]

جنگ اچمیادزین (۱۲۱۹ ه‍.ق)

عباس میرزا پس از مرتب کردن سپاه خود در آذربایجان برای سرکوب محمدخان قاجار که حکمرانی ایروان را به عهده داشت و تسلیم روس‌ها شده بود به آن شهر لشکر کشید. سیسیانف فرمانده روسی برای کمک به حاکم ایروان به حوالی اچمیادزین مرکز خلیفه ارامنه ایروان شتافت. فرمانده روسیه سه روز سپاه عباس میرزا را گلوله‌باران کرد چون از عهده آن‌ها برنیامد از ادامه جنگ به صورت مستقیم خودداری کرد. در این بین محمدخان چون ضعف و ناتوانی فرمانده روسیه را از جنگ با عباس میرزا دید از عباس میرزا ولیعهد ایران تقاضای عفو و بخشش کرد. سیسیانف به صورت غافلگیرانه خواستار آن شد که بر سپاه ایران شورش کند و در صبح ششم ربیع‌الثانی ۱۲۱۹ در اچمیادزین برادر وی عباس میرزا ناگهان حمله برد و لشکریان ایران را از آن نقطه پراکنده کرد اما چون نیروی کمکی که از جانب فتحعلی شاه برای عباس میرزا فرستاده شده بود سیسیانف ژنرال روسی را شکست دادند و او ناچار عقب‌نشینی کرد و این جنگ به پیروزی ایران منتهی شد حکمرانی ایروان همچنان در اختیار محمدخان قرار گرفت و حکمرانی نخجوان با حکم فتحعلی شاه به کلبعلی خان سپرده شد.

جنگ سال‌های ۱۲۲۲–۱۲۲۰ و قتل سیسیانف

پس از پیروزی سپاه ایران در اچمیادزین فرمانده روس درصدد برآمد به سواحل گیلان لشکرکشی و سپس تهران را تسخیر کند و دولت ایران را تحت‌الحمایه روسیه کند. در این زمان حکمرانان شوشی و قره باغ تسلیم روسیه شدند. قتل ژنرال پاول سیسیانوف فرمانده کل ارتش روسیه در این جنگ‌ها در ماه ذی الحجه ۱۲۲۰ قمری با خدعه حسینقلی خان و ابراهیم خان صورت گرفت و سرش را با فرستاده مخصوص چاپاری به تهران آوردند. ارتش وی هم چاره‌ای جز آن نداشت که به پایگاه خود برگردد. علت تسلیم شدن حاکمان شوشی، قره باغ و گنجه به سپاه روسیه خیانت جمعی از ارامنه ساکن در این شهرها بود. عدم مساعدت و همکاری‌ها و هماهنگی‌های اداری و حقوق دیوانی ارامنه توسط دولت ایران نیز از علل برگشتن ایشان از ایران بود. پس از این واقعه فتحعلی شاه به فرمانده خود دستور مقابله با نیروهای روسیه و تنبیه حاکمان قره باغ و شوشی را صادر کرد. مقارن رسیدن سپاه ایران به ساحل رود ارس نیروهای روسیه به عزم تسخیر گیلان از راه دریا راهی شدند. فرمانده روسیه در تسخیر گیلان به علت رو به رو شدن با موسی خان فرمانده قاجار در گیلان و مشکلات و تلفات و خسارت‌های زیاد ناموفق ماند.

علت شکست سیسیانف در جریان تسخیر گیلان

نبود بندر و لنگرهای خوب در گیلان باعث شد کشتی‌های بزرگ روسیه نتوانند تا ساحل پیشروی کنند و نیروی خود را در بندر انزلی پیاده کنند. ایستادگی مردم گیلان نسبت به ارتش روسیه و نبود علوفه، آذوقه و لوازم لشکری برای سپاه روسیه باعث شد روسیه نتواند به موفقیت دست پیدا کند.

جنگ اصلاندوز (۱۲۲۸ ه‍.ق)

با قتل سیسیانف فرماندهی سپاه روسیه به عهده گودویچ افتاد (این دوران هم‌زمان است با فعالیت‌های ژنرال گاردان در تقویت نظامی ایران). گودویچ در سال ۱۲۲۳ ه‍.ق به صورت غافل‌گیرانه به ایروان حمله برد. اما شکست خورد و برگشت. عباس میرزا برای تنبیه سپاه روسیه از تبریز به نخجوان رهسپار شد و طی چند نبرد در اطراف شهر ایروان و دریاچه گوگچه سپاهیان روس را مغلوب کرد. در سال ۱۲۲۵ه‍.ق حسین خان قاجار حاکم ایروان علیه روس‌ها شورش کرد و جمع زیادی از روس‌ها را به اسیری گرفت و عازم تهران کرد. این روزها (۱۲۲۶–۱۲۲۵ه‍.ق) مقارن با خروج گاردان از ایران و ورود هیئت نظامی انگلیسی به ایران است.

در این زمان روس‌ها خواستار صلح با ایران شدند که شرطشان این بود که مکان‌های متصرفه در تصرف آن‌ها بماند و نیز ایران به آن‌ها اجازه عبور از داخل کشور برای حمله به عثمانی را بدهد که دولت ایران این تقاضا را نپذیرفت. پس از ورود سر گور اوزلی به علت رابطه دوستی که میان انگلیس و روسیه ایجاد شده بود در پی آن شد که بین ایران و روسیه، صلح برقرار کند و خواستار آن بود که افسران انگلیسی که در سپاه ایران بودند از جنگ با روسیه دست بردارند. عباس میرزا چون اصرار داشت جنگ ادامه یابد، جنگ ادامه یافت و سپاه ایران در محل اصلاندوز کنار رود ارس مقیم شدند. در این هنگام روس‌ها غافلگیرانه به اردوی ایران حمله کردند. اگرچه سپاه ایران مقاومت زیادی نشان دادند اما به علت اختلافاتی که بین سپاه ایران پیش آمد، نیروهای ایرانی مجبور به عقب‌نشینی به سمت تبریز شدند. فرمانده سپاه روسیه پس از فتح اصلاندوز، آذربایجان را از هر دو طرف مورد تهدید قرار داد. در این زمان ترکمانان خراسان شورش کردند. شاه ایران که درصدد آماده کردن سپاهی برای سرکوب نیروهای روسی بود به علت اوضاع ناآرام در چند جبهه تقاضای صلح کرد.

عهدنامه گلستان

شکست ایران در جنگ اصلاندوز به علت غافلگیر شدن و شورش‌های خیانتها و شورش در مناطق طالش و برخی مناطق ترکمن‌نشین ایران، فتحعلی شاه را مجبور به صلح با روس‌ها کرد. میرزا ابوالحسن ایلچی به عنوان نماینده و سر گور اوزلی نیز به عنوان واسطه از تهران عازم روسیه شدند. دولت روسیه نیز چون در این زمان سخت گرفتار درگیری و کشمکش با ناپلئون بناپارت بود از رسیدن سفیر روسیه و تقاضای صلح استقبال کرد. قرارداد صلح در قریه گلستان از محال قره باغ منعقد شد. این عهدنامه به وساطت سر گور اوزلی، نماینده روس یرمولوف و نماینده تهران میرزا ابوالحسن خان ایلچی به تاریخ ۲۹ شوال (۱۲۲۸ه‍.ق) در یازده فصل امضا شد.

عهدنامه گلستان سبب شد که روس‌ها که در بدترین شرایط در جنگ با فرانسه بودند، از گرفتاری‌های ایران آسوده شده و سرزمین‌های جدیدی به متصرفات خود اضافه کنند. عهدنامه گلستان سبب شد مرزهای ایران تغییر کند. البته ایران نیز فرصت کرد ترکمن‌های شورشی را سرکوب کند. در ضمن ایران با این فرصت بدست آمده به شمال عراق لشکرکشی کرد و شهرهای سلیمانیه امروزی و موصل و کرکوک و اربیل را از چنگ عثمانی دراورد و ارتش سلطان عثمانی محمود دوم را که رهبر اهل سنت جهان به‌شمار می‌رفت شکست داد. سپس عباس میرزا به فرمان فتحعلی شاه در تبریز تجدید قوا کرده و آماده جنگ دوباره با روس‌ها شد.

جستارهای وابسته

منابع

  1. Dowling, Timothy C. (2014). Russia at War: From the Mongol Conquest to Afghanistan, Chechnya, and Beyond. Santa Barbara: ABC-Clio. pp. 728–29. ISBN 1-59884-948-4.
  2. Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 22.
  3. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 49–50.
  4. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 50.
  5. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 54.