پاریس (اسطوره‌شناسی): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Arellaa (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Arellaa (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸: خط ۱۸:
| در تروا= فرار او با هلن، موجب آغاز جنگ تروا شد.
| در تروا= فرار او با هلن، موجب آغاز جنگ تروا شد.
}}
}}
'''پاریس''' {{به یونانی|Πάρις}}، در [[اسطوره‌های یونان]]، دومین پسر [[پریاموس]] و [[هکابه]] است. او اهل [[تروآ (شهر)|ترووا]] بود او را بر سر راه گذاشتند زیرا هکوبا پدرش رؤیایی در خواب دید که او به دنیا آمده و شهر را ویران کرده‌است او از یک خرس شیر خورد و چوپانی او را نجات داده و بزرگ کرد و نام الکساندر یا الکساندروس به معنی پشتیبان یا مدافع را بر او گذاشت زیرا پاریس در نگهداری و مراقبت از گله‌های چوپان مهارت داشت و زمانی که پاریس به بلوغ رسید به ترووا بازگشت و در مسابقاتی شرکت کرد که به یادگار از مرگ او برگزار می‌شد او در همهٔ مسابقات برنده شد و خواهرش به نام [[کاساندرا]] او را شناخت زیرا او جامه ای را پوشیده بود که در کودکی او را بر سر راه گذاشته بودند خانواده اش بازگشت او را خوش آمد گفتند و برای اولین بار او را پاریس نامیدند اما او دوباره به تپه‌ها برگشت تا به زندگی روستایی اش ادامه دهد او در دامنهٔ کوه آیدا معشوق دنونه یا اوینونهٔ پری شد و از او صاحب پسری گشت اما زمانی که [[زئوس]] به او دستور داد که میان [[هرا]] و [[آتنا|آتنه]] و [[افرودیته]] بر سر سیب زرین که بین آن تفرقه بود داوری کند زندگی اش کاملاً دگرگون شد این سیب باید به زیباترین آن‌ها داده می‌شد و اریس این سیب را میان مهمانان عروسی پلئوس و تتیس انداخت تا با این کارش انتقام کنار گذاشتن او را از این مهمانی بگیرندداستان از این قرار بود که اریس که خدای کم‌اهمیت و ناسازگاری و نفاق بود را در جشن مجلل ازدواج تتیس که پری دریاها و مادر آشیل قهرمان بود دعوت نکردند و اریس هم برای تلافی این کوتاهی به بالای تالار این جشن پرواز کرد و سیبی زرین را که بر رویش برای زیباترین ایزد بانو نوشته شده بود انداخت و با این کار هر ایزد بانو این سیب را برای خود می‌دید اما فقط سه ایزد بانو به نام هراو آتنه و افرودیته بودند که پیش زئوس رفتند و از او خواستند که مشخص کند این سیب برای کدام یکی از آنها است اما زئوس دوست نداشت موجب تحقیر دو نفر دیگر آنها شود پس از داوری سر باز زد و به آنها گفت که پاریس پادشاه شهر ترووا بهترین داور زیبایی است و آنها را متقاعد کرد که به کوه ایدا بروند و آن جوان را پیدا کنند و زئوس سیب را به هرمس داد و گفت که آن سه الهه را به طرف کوه آیدا که پاریس رمه‌هایش را در آنجا نگهداری می‌کند ببرد و از آن سه الهه خواست که پاریس هر حکمی داد از او پیروی کنند اما هرمس سه ایزد بانو را به کوه ایدا برد و هر کدام از آنها برهنه در برابر پاریس که جذاب‌ترین مرد روی زمین بود ظاهر شدند و به پاریس رشوه‌هایی را پیشنهاد کردند هرا فرمانروایی [[آسیا]] را به پاریس پیشنهاد کرد و آتنه خرد را به او پیشنهاد داد و اماافرودیتهعشق زیباترین زن جهان را به او پیشنهاد کرد و پاریس به سود افرودیته داوری کرد زیرا او به مال و مکنت نیازی نداشت و از جنگ و خونریزی بیزار بود و طالب صلح و دوستی بود پس افرودیته هلن را دیوانهٔ عشق پاریس ساخت تا با او فرار کند ولی پاریس با این کارش تخم جنگ بد فرجام ترووا و دشمنی خستگی ناپذیر هرا نسبت به ترووا کاشته شد پاریس بدون لحظه ای درنگ اوینونه را ترک کرد و افرودیته او را به [[اسپارت]] فرستاد جایی که [[هلن]] همسر [[منلائوس (شاه اسپارت)|منلائوس]] در آنجا زندگی می‌کرد منلائوس به پاریس خوش آمد گفت اما پاریس منتظر بود تا منلائوس اسپارت را ترک کند تا بتواند با هلن فرار کند هلن به همان اندازا که پاریس عاشق او شده بود عاشقش شد و با او فرار کرد و پس از گذراندن اولین شب زندگی خود در جزیرهٔ کرانای که در جنوب مانی بود هر دو راهی ترووا شدند زمانی که منلائوس فهمید که همسرش هلن رفته‌است قهرمانان یونان را دعوت کرد تا با توجه به پیمانشان که با هم بسته بودند از حق او دفاع کنند ناوگان یونان ابتدا در آئولیس گرد آمد و سپس راهی ترووا شد بین آن‌ها جنگی شروع شد که ده سال طول کشید و در این زمان پاریس در کمانداری از همه بیشتر پیشرفت کرد اما مهم‌ترین شاهکار او زدن پاشنهٔ [[آشیل]] در زمان نبرد در برابر دروازهٔ [[سکایان]] بود و این کار با راهنمایی [[آپولون]] به نتیجه رسید اما [[فیلوکتتس]] بر او زخمی رگبار زد که پیکان آن را [[هرمس]] راهبری کرده بود پاریس از ترووا به سمت کوه ایدا رفت و در آنجا از معشوقهٔ پیشین خود اوینونه التماس کرد که زخمش را درمان کند اما اوینونه این کار را قبول نکرد و از این کار سر باز زد و پاریس جان خود را از دست داد و اوینونه هم خود را از فرط این غم دار زد سر انجام در این جنگ هزاران انسان جان خود را از دست دادند و شهر ترووا به آتش کشیده شد و با خاک یکسان شد و همهٔ این‌ها برای سیبی زرین که مظهر ناسازگاری بود به وجود آمد<ref>{{پک|دیکسون کندی|1385|ک=دانشنامهٔ اساطیر یونان و روم|ص=147و148}}</ref><ref>{{پک|ناردو|1384|ک=اسطوره‌های یونان و روم|ص=34و35و36}}</ref><ref>{{پک|راوس|1385|ک=خدایان-پهلوانان و انسان در یونان باستان |ص=265تا270}}</ref>
'''پاریس''' {{به یونانی|Πάρις}}، در [[اسطوره‌های یونان]]، دومین پسر [[پریاموس]] و [[هکابه]] است. او اهل [[تروآ (شهر)|ترووا]] بود او را بر سر راه گذاشتند زیرا هکوبا پدرش رؤیایی در خواب دید که او به دنیا آمده و شهر را ویران کرده‌است او از یک خرس، شیر خورد و چوپانی او را نجات داده و بزرگ کرد و نام الکساندر یا الکساندروس (به معنی پشتیبان یا مدافع) را بر او گذاشت زیرا پاریس در نگهداری و مراقبت از گله‌های چوپان مهارت داشت و زمانی که پاریس به بلوغ رسید به ترووا بازگشت و در مسابقاتی شرکت کرد که به یادگار از مرگ او برگزار می‌شد او در همهٔ مسابقات برنده شد و خواهرش به نام [[کاساندرا]] او را شناخت زیرا او جامه‌ای را پوشیده بود که در کودکی با همان او را بر سر راه گذاشته بودند خانواده‌اش بازگشت او را خوش آمد گفتند و برای اولین بار او را پاریس نامیدند اما او دوباره به تپه‌ها برگشت تا به زندگی روستایی‌اش ادامه دهد او در دامنهٔ کوه آیدا معشوق دنونه یا [[اوینونهٔ]] پری شد و از او صاحب پسری گشت اما زمانی که [[زئوس]] به او دستور داد که میان [[هرا]] و [[آتنا|آتنه]] و [[افرودیته]] بر سر سیب زرین که بین آن تفرقه بود داوری کند زندگی اش کاملاً دگرگون شد این سیب باید به زیباترین آن‌ها داده می‌شد و اریس این سیب را میان مهمانان عروسی پلئوس و تتیس انداخت تا با این کارش انتقام کنار گذاشتن او را از این مهمانی بگیرندداستان از این قرار بود که اریس که خدای کم‌اهمیت و ناسازگاری و نفاق بود را در جشن مجلل ازدواج تتیس که پری دریاها و مادر آشیل قهرمان بود دعوت نکردند و اریس هم برای تلافی این کوتاهی به بالای تالار این جشن پرواز کرد و سیبی زرین را که بر رویش برای زیباترین ایزد بانو نوشته شده بود انداخت و با این کار هر ایزد بانو این سیب را برای خود می‌دید اما فقط سه ایزد بانو به نام هراو آتنه و افرودیته بودند که پیش زئوس رفتند و از او خواستند که مشخص کند این سیب برای کدام یکی از آنها است اما زئوس دوست نداشت موجب تحقیر دو نفر دیگر آنها شود پس از داوری سر باز زد و به آنها گفت که پاریس پادشاه شهر ترووا بهترین داور زیبایی است و آنها را متقاعد کرد که به کوه ایدا بروند و آن جوان را پیدا کنند و زئوس سیب را به هرمس داد و گفت که آن سه الهه را به طرف کوه آیدا که پاریس رمه‌هایش را در آنجا نگهداری می‌کند ببرد و از آن سه الهه خواست که پاریس هر حکمی داد از او پیروی کنند اما هرمس سه ایزد بانو را به کوه ایدا برد و هر کدام از آنها برهنه در برابر پاریس که جذاب‌ترین مرد روی زمین بود ظاهر شدند و به پاریس رشوه‌هایی را پیشنهاد کردند هرا فرمانروایی [[آسیا]] را به پاریس پیشنهاد کرد و آتنه خرد را به او پیشنهاد داد و اماافرودیتهعشق زیباترین زن جهان را به او پیشنهاد کرد و پاریس به سود افرودیته داوری کرد زیرا او به مال و مکنت نیازی نداشت و از جنگ و خونریزی بیزار بود و طالب صلح و دوستی بود پس افرودیته هلن را دیوانهٔ عشق پاریس ساخت تا با او فرار کند ولی پاریس با این کارش تخم جنگ بد فرجام ترووا و دشمنی خستگی ناپذیر هرا نسبت به ترووا کاشته شد پاریس بدون لحظه ای درنگ اوینونه را ترک کرد و افرودیته او را به [[اسپارت]] فرستاد جایی که [[هلن]] همسر [[منلائوس (شاه اسپارت)|منلائوس]] در آنجا زندگی می‌کرد منلائوس به پاریس خوش آمد گفت اما پاریس منتظر بود تا منلائوس اسپارت را ترک کند تا بتواند با هلن فرار کند هلن به همان اندازا که پاریس عاشق او شده بود عاشقش شد و با او فرار کرد و پس از گذراندن اولین شب زندگی خود در جزیرهٔ کرانای که در جنوب مانی بود هر دو راهی ترووا شدند زمانی که منلائوس فهمید که همسرش هلن رفته‌است قهرمانان یونان را دعوت کرد تا با توجه به پیمانشان که با هم بسته بودند از حق او دفاع کنند ناوگان یونان ابتدا در آئولیس گرد آمد و سپس راهی ترووا شد بین آن‌ها جنگی شروع شد که ده سال طول کشید و در این زمان پاریس در کمانداری از همه بیشتر پیشرفت کرد اما مهم‌ترین شاهکار او زدن پاشنهٔ [[آشیل]] در زمان نبرد در برابر دروازهٔ [[سکایان]] بود و این کار با راهنمایی [[آپولون]] به نتیجه رسید اما [[فیلوکتتس]] بر او زخمی رگبار زد که پیکان آن را [[هرمس]] راهبری کرده بود پاریس از ترووا به سمت کوه ایدا رفت و در آنجا از معشوقهٔ پیشین خود اوینونه التماس کرد که زخمش را درمان کند اما اوینونه این کار را قبول نکرد و از این کار سر باز زد و پاریس جان خود را از دست داد و اوینونه هم خود را از فرط این غم دار زد سر انجام در این جنگ هزاران انسان جان خود را از دست دادند و شهر ترووا به آتش کشیده شد و با خاک یکسان شد و همهٔ این‌ها برای سیبی زرین که مظهر ناسازگاری بود به وجود آمد<ref>{{پک|دیکسون کندی|1385|ک=دانشنامهٔ اساطیر یونان و روم|ص=147و148}}</ref><ref>{{پک|ناردو|1384|ک=اسطوره‌های یونان و روم|ص=34و35و36}}</ref><ref>{{پک|راوس|1385|ک=خدایان-پهلوانان و انسان در یونان باستان |ص=265تا270}}</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۹ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۲۰:۴۴

اساطیر یونان باستان
پاریس
فرانسوی: پاریس
جنسیت: مذکر
پدر: پریاموس
مادر: هکابه
همسر: اونیونه و هلن
وابستگان: برادر هکتور
در تروا: فرار او با هلن، موجب آغاز جنگ تروا شد.
موضوع‌های اساطیر یونان باستان

آ ا ب پ ت ج چ خ د ر ز ژ س
ش ف ک گ ل م ن و ه ی

پاریس (به یونانی: Πάρις)، در اسطوره‌های یونان، دومین پسر پریاموس و هکابه است. او اهل ترووا بود او را بر سر راه گذاشتند زیرا هکوبا پدرش رؤیایی در خواب دید که او به دنیا آمده و شهر را ویران کرده‌است او از یک خرس، شیر خورد و چوپانی او را نجات داده و بزرگ کرد و نام الکساندر یا الکساندروس (به معنی پشتیبان یا مدافع) را بر او گذاشت زیرا پاریس در نگهداری و مراقبت از گله‌های چوپان مهارت داشت و زمانی که پاریس به بلوغ رسید به ترووا بازگشت و در مسابقاتی شرکت کرد که به یادگار از مرگ او برگزار می‌شد او در همهٔ مسابقات برنده شد و خواهرش به نام کاساندرا او را شناخت زیرا او جامه‌ای را پوشیده بود که در کودکی با همان او را بر سر راه گذاشته بودند خانواده‌اش بازگشت او را خوش آمد گفتند و برای اولین بار او را پاریس نامیدند اما او دوباره به تپه‌ها برگشت تا به زندگی روستایی‌اش ادامه دهد او در دامنهٔ کوه آیدا معشوق دنونه یا اوینونهٔ پری شد و از او صاحب پسری گشت اما زمانی که زئوس به او دستور داد که میان هرا و آتنه و افرودیته بر سر سیب زرین که بین آن تفرقه بود داوری کند زندگی اش کاملاً دگرگون شد این سیب باید به زیباترین آن‌ها داده می‌شد و اریس این سیب را میان مهمانان عروسی پلئوس و تتیس انداخت تا با این کارش انتقام کنار گذاشتن او را از این مهمانی بگیرندداستان از این قرار بود که اریس که خدای کم‌اهمیت و ناسازگاری و نفاق بود را در جشن مجلل ازدواج تتیس که پری دریاها و مادر آشیل قهرمان بود دعوت نکردند و اریس هم برای تلافی این کوتاهی به بالای تالار این جشن پرواز کرد و سیبی زرین را که بر رویش برای زیباترین ایزد بانو نوشته شده بود انداخت و با این کار هر ایزد بانو این سیب را برای خود می‌دید اما فقط سه ایزد بانو به نام هراو آتنه و افرودیته بودند که پیش زئوس رفتند و از او خواستند که مشخص کند این سیب برای کدام یکی از آنها است اما زئوس دوست نداشت موجب تحقیر دو نفر دیگر آنها شود پس از داوری سر باز زد و به آنها گفت که پاریس پادشاه شهر ترووا بهترین داور زیبایی است و آنها را متقاعد کرد که به کوه ایدا بروند و آن جوان را پیدا کنند و زئوس سیب را به هرمس داد و گفت که آن سه الهه را به طرف کوه آیدا که پاریس رمه‌هایش را در آنجا نگهداری می‌کند ببرد و از آن سه الهه خواست که پاریس هر حکمی داد از او پیروی کنند اما هرمس سه ایزد بانو را به کوه ایدا برد و هر کدام از آنها برهنه در برابر پاریس که جذاب‌ترین مرد روی زمین بود ظاهر شدند و به پاریس رشوه‌هایی را پیشنهاد کردند هرا فرمانروایی آسیا را به پاریس پیشنهاد کرد و آتنه خرد را به او پیشنهاد داد و اماافرودیتهعشق زیباترین زن جهان را به او پیشنهاد کرد و پاریس به سود افرودیته داوری کرد زیرا او به مال و مکنت نیازی نداشت و از جنگ و خونریزی بیزار بود و طالب صلح و دوستی بود پس افرودیته هلن را دیوانهٔ عشق پاریس ساخت تا با او فرار کند ولی پاریس با این کارش تخم جنگ بد فرجام ترووا و دشمنی خستگی ناپذیر هرا نسبت به ترووا کاشته شد پاریس بدون لحظه ای درنگ اوینونه را ترک کرد و افرودیته او را به اسپارت فرستاد جایی که هلن همسر منلائوس در آنجا زندگی می‌کرد منلائوس به پاریس خوش آمد گفت اما پاریس منتظر بود تا منلائوس اسپارت را ترک کند تا بتواند با هلن فرار کند هلن به همان اندازا که پاریس عاشق او شده بود عاشقش شد و با او فرار کرد و پس از گذراندن اولین شب زندگی خود در جزیرهٔ کرانای که در جنوب مانی بود هر دو راهی ترووا شدند زمانی که منلائوس فهمید که همسرش هلن رفته‌است قهرمانان یونان را دعوت کرد تا با توجه به پیمانشان که با هم بسته بودند از حق او دفاع کنند ناوگان یونان ابتدا در آئولیس گرد آمد و سپس راهی ترووا شد بین آن‌ها جنگی شروع شد که ده سال طول کشید و در این زمان پاریس در کمانداری از همه بیشتر پیشرفت کرد اما مهم‌ترین شاهکار او زدن پاشنهٔ آشیل در زمان نبرد در برابر دروازهٔ سکایان بود و این کار با راهنمایی آپولون به نتیجه رسید اما فیلوکتتس بر او زخمی رگبار زد که پیکان آن را هرمس راهبری کرده بود پاریس از ترووا به سمت کوه ایدا رفت و در آنجا از معشوقهٔ پیشین خود اوینونه التماس کرد که زخمش را درمان کند اما اوینونه این کار را قبول نکرد و از این کار سر باز زد و پاریس جان خود را از دست داد و اوینونه هم خود را از فرط این غم دار زد سر انجام در این جنگ هزاران انسان جان خود را از دست دادند و شهر ترووا به آتش کشیده شد و با خاک یکسان شد و همهٔ این‌ها برای سیبی زرین که مظهر ناسازگاری بود به وجود آمد[۱][۲][۳]

پانویس

منابع

  • راوس، ویلیام هنری دنهام (۱۳۸۵). خدایان-پهلوانان و انسان در یونان باستان. تهران: امیر کبیر.
  • ناردو، دان (۱۳۸۴). اسطوره‌های یونان و روم. تهران: ققنوس.
  • دیکسون کندی، مایک (۱۳۸۵). دانشنامهٔ اساطیر یونان و روم. تهران: طهوری.