زبان فارسی میانه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۱۴: خط ۱۴:
|iso3=pal |lingua=58-AAC-ca
|iso3=pal |lingua=58-AAC-ca
}}
}}

'''زبان پارسی میانه''' یا '''زبان پهلوی''' یا درست‌تر '''پارسیگ'''<ref name="loghman.org">{{یادکرد وب |نویسنده = بزرگمهر لقمان |نشانی= http://www.loghman.org/1012-2/ |عنوان= پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیدند؟ | ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی=}}</ref> نیای مستقیم [[زبان پارسی]] امروزی است.<ref name="ReferenceA">اشمیت، رودیگر، راهنمای زبان‌های ایرانی، جلد دوم: زبان‌های ایرانی نو، ترجمه پارسی زیر نظر حسن رضایی باغ‌بیدی، تهران: انتشارات ققنوس، ص۴۳۷.</ref>
'''زبان پارسی میانه''' یا '''زبان پهلوی''' یا درست‌تر '''پارسیگ'''<ref name="loghman.org">{{یادکرد وب |نویسنده = بزرگمهر لقمان |نشانی= http://www.loghman.org/1012-2/ |عنوان= پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیدند؟ | ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی=}}</ref> نیای مستقیم [[زبان پارسی]] امروزی است.<ref name="ReferenceA">اشمیت، رودیگر، راهنمای زبان‌های ایرانی، جلد دوم: زبان‌های ایرانی نو، ترجمه پارسی زیر نظر حسن رضایی باغ‌بیدی، تهران: انتشارات ققنوس، ص۴۳۷.</ref>


خط ۲۷: خط ۲۶:
به احتمال بسیار زیاد، ریشه زبان‌های ایرانی، لری با گویش‌های مختلف [[زبان لری]] و [[زبان لارستانی]] مانند زبان فارسی به پارسی میانه و از طریق پارسی میانه به [[پارسی باستان]] برمی‌گردد.<ref>{{یادکرد وب| نشانی =http://www.iranicaonline.org/articles/isfahan-xxi-provincial-dialects| عنوان =Isfahan xxi. PROVINCIAL DIALECTS| تاریخ بازدید =۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴| نویسنده =| تاریخ = | ناشر = [[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]| زبان = انگلیسی| نشانی بایگانی =http://archive.is2sgpu| تاریخ بایگانی = ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴}}</ref><ref>[http://www.webcitation.org/6SVRTBNQZ Erik John Anonby , Update on Luri: How many languages? Journal of the Royal Asiatic Society (Third Series) , Volume 13 , Issue 02 , Jul 2003 , pp 171-197]</ref><ref>p.125,lari Language,Mahinnaz Mirdehghan,Department of Linguistics, Shahid Beheshti University, http://irssh.com/yahoo_site_admin/assets/docs/15_IRSSH-659-V6N1.329192517.pdf</ref><ref>LORI DIALECTS,Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/lori-dialects</ref>
به احتمال بسیار زیاد، ریشه زبان‌های ایرانی، لری با گویش‌های مختلف [[زبان لری]] و [[زبان لارستانی]] مانند زبان فارسی به پارسی میانه و از طریق پارسی میانه به [[پارسی باستان]] برمی‌گردد.<ref>{{یادکرد وب| نشانی =http://www.iranicaonline.org/articles/isfahan-xxi-provincial-dialects| عنوان =Isfahan xxi. PROVINCIAL DIALECTS| تاریخ بازدید =۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴| نویسنده =| تاریخ = | ناشر = [[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]| زبان = انگلیسی| نشانی بایگانی =http://archive.is2sgpu| تاریخ بایگانی = ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴}}</ref><ref>[http://www.webcitation.org/6SVRTBNQZ Erik John Anonby , Update on Luri: How many languages? Journal of the Royal Asiatic Society (Third Series) , Volume 13 , Issue 02 , Jul 2003 , pp 171-197]</ref><ref>p.125,lari Language,Mahinnaz Mirdehghan,Department of Linguistics, Shahid Beheshti University, http://irssh.com/yahoo_site_admin/assets/docs/15_IRSSH-659-V6N1.329192517.pdf</ref><ref>LORI DIALECTS,Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/lori-dialects</ref>


این زبان همواره از دیدگاه دستوری و واژگانی با گویش‌های محلی نواحی پارس نزدیکی داشته‌است.<ref name="ReferenceA" />
این زبان همواره از دیدگاه دستوری و واژگانی با گویش‌های محلی نواحی پارس نزدیکی داشته‌است.<ref name="ReferenceA"/>
{{تاریخچه زبان فارسی}}
{{تاریخچه زبان فارسی}}


== نام زبان ==
== نام زبان ==
در متن‌های نوشته‌شده به خود زبان فارسی میانه نام این زبان '''پارسیگ''' (Pārsīg) آمده‌است<ref name="loghman.org" /><ref>لازار ۱۳۸۴، ص ۸۰</ref><ref>آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۳</ref><ref>تاوادیا ۱۳۸۳، ص ۲</ref><ref>رضایی باغ‌بیدی ۱۳۸۷، ص ۷۹، ستون ۲</ref> که به معنای «[[زبان]] منسوب به پارس» است.
در متن‌های نوشته‌شده به خود زبان فارسی میانه نام این زبان '''پارسیگ''' (Pārsīg) آمده‌است<ref name="loghman.org"/><ref>لازار ۱۳۸۴، ص ۸۰</ref><ref>آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۳</ref><ref>تاوادیا ۱۳۸۳، ص ۲</ref><ref>رضایی باغ‌بیدی ۱۳۸۷، ص ۷۹، ستون ۲</ref> که به معنای «[[زبان]] منسوب به پارس» است.


این زبان رفته‌رفته و به‌طور طبیعی دگرگونی‌هایی به خود دید و در نتیجهٔ این دگرگونی‌ها بعدها تبدیل به زبانی شد که ''پارسی'' یا ''فارسی'' یا [[پارسی دری]] نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ ''پارسیگ'' به ''پارسی'' هم از جملهٔ همین دگرگونی‌های طبیعی زبان یادشده بوده‌است؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی ''-گ-''های پایان واژه می‌افتاده‌اند.<ref>در مسیر تبدیل شدن فارسی میانه به فارسی نو واژه‌های فراوانی را می‌توان نمونه آورد که ''-گ''ی پایانی‌شان افتاده‌است؛ برای نمونه: nihānīg> نهانی؛ nāmīg> نامی؛ gētīg> گیتی، parīg> پَری (نک زیر مدخل‌ها در واژه‌نامهٔ مکنزی ۱۳۸۳)</ref> بنابراین، در دوره‌های آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی ''پارسیـ (ـگ)'' یا ''فارسی'' (برای نمونه در نوشته‌های دانشمند پارسی نِرْیُسَنْگْ،<ref>نام Neryosang در فارسی ''نریوسنگ'' نیز نوشته می‌شود.</ref> در شاهنامه و همین‌طور در نوشته‌های عرب‌ها و ایرانیان عربی‌نویس شاهد چُنین کاربردی هستیم).<ref>لازار 1384، صص 80-82</ref> از این رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی نو سخن می‌گفتند به دلیلی (که در پی می‌آید) به ''فارسی میانه'' یا همان ''پارسیگ'' باید نام دیگری می‌دادند تا این دو از هم بازشناخته شوند.
این زبان رفته‌رفته و به‌طور طبیعی دگرگونی‌هایی به خود دید و در نتیجهٔ این دگرگونی‌ها بعدها تبدیل به زبانی شد که ''پارسی'' یا ''فارسی'' یا [[پارسی دری]] نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ ''پارسیگ'' به ''پارسی'' هم از جملهٔ همین دگرگونی‌های طبیعی زبان یادشده بوده‌است؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی ''-گ-''های پایان واژه می‌افتاده‌اند.<ref>در مسیر تبدیل شدن فارسی میانه به فارسی نو واژه‌های فراوانی را می‌توان نمونه آورد که ''-گ''ی پایانی‌شان افتاده‌است؛ برای نمونه: nihānīg> نهانی؛ nāmīg> نامی؛ gētīg> گیتی، parīg> پَری (نک زیر مدخل‌ها در واژه‌نامهٔ مکنزی ۱۳۸۳)</ref> بنابراین، در دوره‌های آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی ''پارسیـ (ـگ)'' یا ''فارسی'' (برای نمونه در نوشته‌های دانشمند پارسی نِرْیُسَنْگْ،<ref>نام Neryosang در فارسی ''نریوسنگ'' نیز نوشته می‌شود.</ref> در شاهنامه و همین‌طور در نوشته‌های عرب‌ها و ایرانیان عربی‌نویس شاهد چُنین کاربردی هستیم).<ref>لازار 1384، صص 80-82</ref> از این رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی نو سخن می‌گفتند به دلیلی (که در پی می‌آید) به ''فارسی میانه'' یا همان ''پارسیگ'' باید نام دیگری می‌دادند تا این دو از هم بازشناخته شوند.
زبان فارسی میانه را در متن‌های کهن فارسی نو ''پهلوی'' و در متن‌های کهن عربی ''فهلوی'' نامیده‌اند. قدیم‌ترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت [[جاحظ]] (متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق) است.<ref>صادقی ۱۳۵۷، ص ۴۰ به بعد</ref> بنابراین، پهلوی نامیدن زبان فارسی میانه دست‌کم از سدهٔ سوم هجری رایج بوده‌است. دلیل به کار رفتن اصطلاح ''پهلوی'' برای نامیدن صورت کهن زبان ''پارسی'' آن بود که در سده‌های آغازین پس از اسلام واژهٔ ''پهلوی'' دربردارندهٔ این معنی‌ها نیز شده بوده: «ایرانی (در معنای کلی واژه)» و «قدیمی (البته نه هر قدیمی، بلکه راه و رسم ایرانی قدیمی، که در در شاهنامه بیشتر به این معنی برمی‌خوریم)»<ref>صادقی ۱۳۸۹، ص ۲</ref> حتّی این واژه هاله‌ای از معناهای گوناگونی چون «اشرافی»، «باستانی»، «باشکوه» و … یافته بوده که بازتاب آن را در شاهنامه می‌بینیم.<ref>آموزگار، تفضّلی 1382، ص 14، پ‌ن 3</ref> بنابر این، زبانی که یادآور آیین‌ها و دوره‌های کهن ایران بود به سادگی می‌توانست ''[[زبان پهلوی]]'' نامیده شود.<ref>تاوادیا ۱۳۸۳، صص ۲ به بعد</ref><ref>آموزگار و تفضلی ۱۳۸۰، ص ۱۴</ref> شایان یادآوری است که ''پَهْلَوی''، ''پَهْلَوانی''، ''فَهْلَوی'' یا شکل عربی‌شدهٔ آن بَهْلَوی، به زبان‌ها و قوم‌های دیگری چون گویش‌های ایرانی شمال غربی نیز گفته شده‌است.<ref>رضاییِ باغ‌بیدی 1387، ص 79، ستونِ 2</ref>
[[زبان فارسی میانه]] را در متن‌های کهن فارسی نو ''پهلوی'' و در متن‌های کهن عربی ''فهلوی'' نامیده‌اند. قدیم‌ترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت [[جاحظ]] (متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق) است.<ref>صادقی ۱۳۵۷، ص ۴۰ به بعد</ref> بنابراین، پهلوی نامیدن زبان فارسی میانه دست‌کم از سدهٔ سوم هجری رایج بوده‌است. دلیل به کار رفتن اصطلاح ''پهلوی'' برای نامیدن صورت کهن زبان ''پارسی'' آن بود که در سده‌های آغازین پس از اسلام واژهٔ ''پهلوی'' دربردارندهٔ این معنی‌ها نیز شده بوده: «ایرانی (در معنای کلی واژه)» و «قدیمی (البته نه هر قدیمی، بلکه راه و رسم ایرانی قدیمی، که در در شاهنامه بیشتر به این معنی برمی‌خوریم)»<ref>صادقی ۱۳۸۹، ص ۲</ref> حتّی این واژه هاله‌ای از معناهای گوناگونی چون «اشرافی»، «باستانی»، «باشکوه» و … یافته بوده که بازتاب آن را در شاهنامه می‌بینیم.<ref>آموزگار، تفضّلی 1382، ص 14، پ‌ن 3</ref> بنابر این، زبانی که یادآور آیین‌ها و دوره‌های کهن ایران بود به سادگی می‌توانست ''[[زبان پهلوی]]'' نامیده شود.<ref>تاوادیا ۱۳۸۳، صص ۲ به بعد</ref><ref>آموزگار و تفضلی ۱۳۸۰، ص ۱۴</ref> شایان یادآوری است که ''پَهْلَوی''، ''پَهْلَوانی''، ''فَهْلَوی'' یا شکل عربی‌شدهٔ آن بَهْلَوی، به زبان‌ها و قوم‌های دیگری چون گویش‌های ایرانی شمال غربی نیز گفته شده‌است.<ref>رضاییِ باغ‌بیدی 1387، ص 79، ستونِ 2</ref>


اما واژهٔ ''پَهْلَوی'' در اصل به چه معنایی بوده؟ این واژه در اصل به معنای «نسبت‌داده‌شده به ''پَهْلَو'' (یا همان پارت)» است. ''پَهْلَو'' از دورهٔ هخامنشی به بعد نام یکی از استان‌های شمال شرقی ایران بوده. نام این استان در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی -Parθava آمده‌است. واژهٔ -Parθava با تبدیل‌هایِ بسیار رایجِ θ به h و r به l و نیز قلب جایگاه این دو در واژه، به Pahlaw بدل شده‌است. در دورهٔ ساسانی زبان رایج در استان ''پَهْلَو'' (یعنی همان استان پارت) را Pahlawīg یا Pahlawānīg<ref>این نام برای نمونه در کتاب Boyce 1975، ص 40: در متن فارسی میانهٔ h و در بند سوم آن آمده‌است.</ref> می‌نامیدند. به سخن دیگر، ''پهلوی'' یا ''پهلوانی'' در اصل نام زبان دیگری بوده که با زبان فارسی میانه فرق دارد و امروزه آن را در کتاب‌های زبان‌شناسی ''پهلوی اشکانی'' یا ''پارتی'' می‌نامند.<ref>رضایی باغ‌بیدی 1385، ص 15</ref><ref>رضایی باغ‌بیدی 1387، ص 79، ستون 2</ref>
اما واژهٔ ''پَهْلَوی'' در اصل به چه معنایی بوده؟ این واژه در اصل به معنای «نسبت‌داده‌شده به ''پَهْلَو'' (یا همان پارت)» است. ''پَهْلَو'' از [[دورهٔ هخامنشی]] به بعد نام یکی از استان‌های شمال شرقی ایران بوده. نام این استان در [[سنگ‌نوشته‌های هخامنشی]] -Parθava آمده‌است. واژهٔ -Parθava با تبدیل‌هایِ بسیار رایجِ θ به h و r به l و نیز قلب جایگاه این دو در واژه، به Pahlaw بدل شده‌است. در دورهٔ ساسانی زبان رایج در استان ''پَهْلَو'' (یعنی همان استان پارت) را Pahlawīg یا Pahlawānīg<ref>این نام برای نمونه در کتاب Boyce 1975، ص 40: در متن فارسی میانهٔ h و در بند سوم آن آمده‌است.</ref> می‌نامیدند. به سخن دیگر، ''پهلوی'' یا ''پهلوانی'' در اصل نام زبان دیگری بوده که با زبان فارسی میانه فرق دارد و امروزه آن را در کتاب‌های زبان‌شناسی ''پهلوی اشکانی'' یا ''پارتی'' می‌نامند.<ref>رضایی باغ‌بیدی 1385، ص 15</ref><ref>رضایی باغ‌بیدی 1387، ص 79، ستون 2</ref>


گویا نخستین بار [[کارل هرمان زالمان|کارل هِرمان زالِمانْ]] (به روسی: [[:ru: Залеман, Карл Германович|Karl Germanovitsh Zaleman]]) نام ''فارسی میانه'' (به آلمانی: [[:de: Mittelpersisch|Mittelpersisch]]) را برای این زبان به کار برده‌است.<ref>تاوادیا ۱۳۸۳، ص نه؛ یادآوری می‌شود که این نقل قول در واقع از پیش‌گفتار س. نجم‌آبادی، یعنی برگردانندهٔ کتاب تاوادیا به فارسی است.</ref> امروزه هم همچنان اصطلاح‌هایی چون ''پهلوی ساسانی'' و ''پهلوی'' برای نامیدن فارسی میانه به کار می‌رود. البته منظور از ''پهلوی'' بیشتر گونهٔ خاصی از فارسی میانه‌است که در کتاب‌های [[مزدیسنا|زردشتی]] به کار رفته‌است.<ref>آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۴</ref>
گویا نخستین بار [[کارل هرمان زالمان|کارل هِرمان زالِمانْ]] (به روسی: [[:ru: Залеман, Карл Германович|Karl Germanovitsh Zaleman]]) نام ''فارسی میانه'' (به آلمانی: [[:de: Mittelpersisch|Mittelpersisch]]) را برای این زبان به کار برده‌است.<ref>تاوادیا ۱۳۸۳، ص نه؛ یادآوری می‌شود که این نقل قول در واقع از پیش‌گفتار س. نجم‌آبادی، یعنی برگردانندهٔ کتاب تاوادیا به فارسی است.</ref> امروزه هم همچنان اصطلاح‌هایی چون ''پهلوی ساسانی'' و ''پهلوی'' برای نامیدن فارسی میانه به کار می‌رود. البته منظور از ''پهلوی'' بیشتر گونهٔ خاصی از فارسی میانه‌است که در کتاب‌های [[مزدیسنا|زردشتی]] به کار رفته‌است.<ref>آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۴</ref>
خط ۴۳: خط ۴۲:
با آن‌که نام زبان و خط پهلوی از دیوان‌های کارگزاران عرب در ایران برافتاد، اما خط و زبان پهلوی در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود سده پنجم کم و بیش رواج داشت چنان‌که در برخی از نواحی ایران سنگ‌نگاره‌های سازه‌ها را به خط پهلوی یا بخط کوفی و پهلوی هر دو می‌نوشتند مانند کتیبه [[برج لاجیم]] نزدیک زیراب در مازندران که از سده پنجم هجری و یک خط آن به پهلوی و خط دیگر آن به کوفی است. این برج مقبره کیا [[ابوالفوارس شهریار]] بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شده‌است. برج دیگری هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در آغاز سده پنجم بنا شده و کتیبه آن به خط کوفی و پهلوی است. [[برج رادکان]] نزدیک بندرگز نیز از همین گونه برج‌های آرامگاهی و دارای دو سنگ‌نوشته کوفی و پارسی میانه است.
با آن‌که نام زبان و خط پهلوی از دیوان‌های کارگزاران عرب در ایران برافتاد، اما خط و زبان پهلوی در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود سده پنجم کم و بیش رواج داشت چنان‌که در برخی از نواحی ایران سنگ‌نگاره‌های سازه‌ها را به خط پهلوی یا بخط کوفی و پهلوی هر دو می‌نوشتند مانند کتیبه [[برج لاجیم]] نزدیک زیراب در مازندران که از سده پنجم هجری و یک خط آن به پهلوی و خط دیگر آن به کوفی است. این برج مقبره کیا [[ابوالفوارس شهریار]] بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شده‌است. برج دیگری هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در آغاز سده پنجم بنا شده و کتیبه آن به خط کوفی و پهلوی است. [[برج رادکان]] نزدیک بندرگز نیز از همین گونه برج‌های آرامگاهی و دارای دو سنگ‌نوشته کوفی و پارسی میانه است.


در سده چهارم و پنجم بسیاری از ایرانیان به خط و زبان پارسی میانه آشنایی داشتند. گردآورندگان شاهنامه ابومنصوری و مترجمان شماری از دفترهای پهلوی به پارسی در همین دوره رسالاتی از پهلوی مانند [[یادگار زریران]] و [[کارنامه اردشیر بابکان]] و داستان‌های [[بهرام گور]] و [[یادگار بزرگ مهر]] و گزارش شترنگ و دیگر نوشته‌ها را به [[پارسی دری]] و به خط پارسی بازنویسی کرده و جزو شاهنامه قرارداده بودند.
در سده چهارم و پنجم بسیاری از ایرانیان به خط و زبان پارسی میانه آشنایی داشتند. گردآورندگان [[شاهنامه ابومنصوری]] و مترجمان شماری از دفترهای پهلوی به پارسی در همین دوره رسالاتی از پهلوی مانند [[یادگار زریران]] و [[کارنامه اردشیر بابکان]] و داستان‌های [[بهرام گور]] و [[یادگار بزرگ مهر]] و گزارش شترنگ و دیگر نوشته‌ها را به [[پارسی دری]] و به خط پارسی بازنویسی کرده و جزو شاهنامه قرارداده بودند.
نفوذ زبان پارسی میانه در این بازگفته‌ها به اندازه‌ای بود که پس از نظم آن‌ها به پارسی به‌وسیله [[دقیقی]] و [[فردوسی]] هم نزدیکی فراوانی میان آن‌ها با اصل پهلوی هریک مشهود است.
نفوذ زبان پارسی میانه در این بازگفته‌ها به اندازه‌ای بود که پس از نظم آن‌ها به پارسی به‌وسیله [[دقیقی]] و [[فردوسی]] هم نزدیکی فراوانی میان آن‌ها با اصل پهلوی هریک مشهود است.


در میانه‌های سده پنجم یکی از کتابهای مشهور که گویا اصل آن از دوره اشکانی بوده‌است یعنی [[ویس و رامین]] از متن پهلوی به پارسی گردانده شد و سپس به همت فخرالدین اسعد گرگانی به نظم پارسی درآمد و در این منظومه تأثیر لغتها و ترکیبهای پهلوی بسیار دیده می‌شود.
در میانه‌های سده پنجم یکی از کتابهای مشهور که گویا اصل آن از دوره اشکانی بوده‌است یعنی [[ویس و رامین]] از متن پهلوی به پارسی گردانده شد و سپس به همت [[فخرالدین اسعد گرگانی]] به نظم پارسی درآمد و در این منظومه تأثیر لغتها و ترکیبهای پهلوی بسیار دیده می‌شود.


آشنایی شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوی و نقل آن‌ها به پارسی تا سده هفتم هم ادامه داشته‌است چنان‌که در همین روزگار یکی از شاعران نامدار بنام [[زراتشت بهرام پژدو]] کتاب [[ارداویرافنامه]] را از پهلوی به شعر پارسی درآورد. این شواهد نشانگر آن است که آشنایی ایرانیان با خط و زبان پهلوی ساسانی با فروپاشی حکومت ساسانی یک‌باره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامه داشت.
آشنایی شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوی و نقل آن‌ها به پارسی تا سده هفتم هم ادامه داشته‌است چنان‌که در همین روزگار یکی از شاعران نامدار بنام [[زراتشت بهرام پژدو]] کتاب [[ارداویرافنامه]] را از پهلوی به شعر پارسی درآورد. این شواهد نشانگر آن است که آشنایی ایرانیان با خط و [[زبان پهلوی ساسانی]] با فروپاشی حکومت ساسانی یک‌باره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامه داشت.


== آثار پارسی میانه ==
== آثار پارسی میانه ==
{{اصلی|ادبیات پارسی میانه}}
{{اصلی|ادبیات پارسی میانه}}
آثاری که از این زبان باقی‌مانده‌اند دو دسته‌اند. آثار کتیبه‌ای و آثار کتابی. این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شده‌اند. آثار پارسی میانه شامل سکه‌نوشته‌های شاهان ساسانی، کتیبه‌ها، آثار مکتوب عصر ساسانی و سه سده نخست هجری و [[متون مانوی]] می‌شود که به الفباهای نسبتاً متفاوت نوشته شده‌اند. برخی از آثار کتابی پارسی میانه تاریخی و ادبی هستند اما عمده مطالب را آثار دینی [[زرتشتی]] دربر گرفته‌اند. پس از فروپاشی حکومت ساسانی و فتح ایرانشهر بدست مسلمانان حجاز شمار زیادی از آثار زبان پهلوی که در [[دانشگاه گندی شاپور]] یا سایر نقاط ایران در دست بود به زبان عربی ترجمه شد. این آثار عمدتاً نسخه اصلی پهلوی آن از میان رفته‌است. داستان‌های [[هزار و یک شب]]، سیرالملوک، ادب الکبیر، [[کلیله و دمنه]]، [[سندبادنامه]] و شماری اثر علمی و تحقیقی از این دسته هستند. از آثار کتابی مهم عصر ساسانی به زبان پارسی میانه که بدست ما رسیده نیز می‌توان به [[کارنامه اردشیر بابکان]]، [[شاپورگان مانی]] اشاره کرد. عمده متون به جای مانده در قرون نخست اسلامی نوشته شده با این وجود احتمالاً بسیاری از آن‌ها تحریر آثار دوره ساسانی بوده‌اند. از مهمترین آثار متاخر پارسی میانه می‌توان به آثار پرحجمی مانند [[بندهشن]]، [[دین‌کرد]]، [[شایست نشایست]]، [[گزیده‌های زادسپرم]]، [[دادستان دینی]] و [[شکندگمانیک وزار]] اشاره کرد.<ref>تاریخ زبان پارسی. صفحه ۱۳۳–۱۳۶</ref>
آثاری که از این زبان باقی‌مانده‌اند دو دسته‌اند. آثار کتیبه‌ای و آثار کتابی. این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شده‌اند. آثار پارسی میانه شامل سکه‌نوشته‌های [[شاهان ساسانی]]، کتیبه‌ها، آثار مکتوب عصر ساسانی و سه سده نخست هجری و [[متون مانوی]] می‌شود که به الفباهای نسبتاً متفاوت نوشته شده‌اند. برخی از آثار کتابی پارسی میانه تاریخی و ادبی هستند اما عمده مطالب را آثار دینی [[زرتشتی]] دربر گرفته‌اند. پس از فروپاشی حکومت ساسانی و فتح ایرانشهر بدست مسلمانان حجاز شمار زیادی از آثار زبان پهلوی که در [[دانشگاه گندی شاپور]] یا سایر نقاط ایران در دست بود به زبان عربی ترجمه شد. این آثار عمدتاً نسخه اصلی پهلوی آن از میان رفته‌است. داستان‌های [[هزار و یک شب]]، سیرالملوک، ادب الکبیر، [[کلیله و دمنه]]، [[سندبادنامه]] و شماری اثر علمی و تحقیقی از این دسته هستند. از آثار کتابی مهم عصر ساسانی به زبان پارسی میانه که بدست ما رسیده نیز می‌توان به [[کارنامه اردشیر بابکان]]، [[شاپورگان مانی]] اشاره کرد. عمده متون به جای مانده در قرون نخست اسلامی نوشته شده با این وجود احتمالاً بسیاری از آن‌ها تحریر آثار دوره ساسانی بوده‌اند. از مهمترین آثار متاخر پارسی میانه می‌توان به آثار پرحجمی مانند [[بندهشن]]، [[دین‌کرد]]، [[شایست نشایست]]، [[گزیده‌های زادسپرم]]، [[دادستان دینی]] و [[شکندگمانیک وزار]] اشاره کرد.<ref>تاریخ زبان پارسی. صفحه ۱۳۳–۱۳۶</ref>


=== سنگ‌نبشته‌های پارسی میانه ===
=== سنگ‌نبشته‌های پارسی میانه ===
به جز کتاب‌ها و آثاری که در الگوی زیر ذکر شده، پاره‌نوشته‌ها و سنگ‌نوشته‌های پراکنده‌ای نیز از پارسی میانه در نقاط گوناگون سرزمین پهناور [[ایران]] قدیم به جای مانده‌است.<ref>[http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2009\04\04-29\13-13-50.htm&storytitle=داغستان،%20دیار%20آشنا روزنامهٔ اطلاعات]، شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸، ۸ مه ۲۰۰۹، شماره ۲۴۴۶۳</ref> این سنگ‌نوشته‌ها شامل آثار مکتوب شاهان نخستین ساسانی و وزرا و ملازمان نزدیک آن‌ها می‌باشد. الفبای بکار گرفته شده در این آثار با الفبای کتابت اندکی تفاوت داشته و به [[خط پهلوی اشکانی]] نزدیک بوده‌است. این کتیبه‌ها بیشتر در [[پارس]]، [[کرمانشاه]]، [[کردستان عراق]] و [[آذربایجان]] و [[حمص]] [[سوریه]] واقع شده‌اند. همچنین در دوره اسلامی نیز کتیبه‌نویسی پهلوی رایج بود و در برخی مناطق شمال ایران کتیبه‌های اسلامی دارای خط پهلوی نیز بوده‌اند مانند [[برج لاجیم]].
به جز کتاب‌ها و آثاری که در الگوی زیر ذکر شده، پاره‌نوشته‌ها و سنگ‌نوشته‌های پراکنده‌ای نیز از پارسی میانه در نقاط گوناگون سرزمین پهناور [[ایران]] قدیم به جای مانده‌است.<ref>[http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2009\04\04-29\13-13-50.htm&storytitle=داغستان،%20دیار%20آشنا روزنامهٔ اطلاعات]، شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸، ۸ مه ۲۰۰۹، شماره ۲۴۴۶۳</ref> این سنگ‌نوشته‌ها شامل آثار مکتوب شاهان نخستین ساسانی و وزرا و ملازمان نزدیک آن‌ها می‌باشد. الفبای بکار گرفته شده در این آثار با الفبای کتابت اندکی تفاوت داشته و به [[خط پهلوی اشکانی]] نزدیک بوده‌است. این کتیبه‌ها بیشتر در [[پارس]]، [[کرمانشاه]]، [[کردستان عراق]] و [[آذربایجان]] و [[حمص]] [[سوریه]] واقع شده‌اند. همچنین در دوره اسلامی نیز کتیبه‌نویسی پهلوی رایج بود و در برخی مناطق شمال ایران کتیبه‌های اسلامی دارای خط پهلوی نیز بوده‌اند مانند [[برج لاجیم]].


برای نمونه ۲۵ سنگ‌نوشتهٔ کوچک به [[خط پیوسته پهلوی]] در باروی [[شهر دربند]] قفقاز کشف شده بود و اخیراً باستان‌شناسان شش کتیبه دیگر به پارسی میانه نیز در آن‌جا پیدا کردند. این سی و یک کتیبه نام سنگ‌تراشان یا کسانی را ذکر می‌کند که به نوعی درکشیدن دیوار سهم داشتند.<ref name="همان" />
برای نمونه ۲۵ سنگ‌نوشتهٔ کوچک به [[خط پیوسته پهلوی]] در باروی [[شهر دربند]] قفقاز کشف شده بود و اخیراً باستان‌شناسان شش کتیبه دیگر به پارسی میانه نیز در آن‌جا پیدا کردند. این سی و یک کتیبه نام سنگ‌تراشان یا کسانی را ذکر می‌کند که به نوعی درکشیدن دیوار سهم داشتند.<ref name="همان"/>


=== آثار زند و پازند ===
=== آثار زند و پازند ===
خط ۱۹۰: خط ۱۸۹:
اما پسوند انتساب محل یا انتساب فرزند به پدر همان (آن) است که در پهلوی بسیار بکار می‌رود.
اما پسوند انتساب محل یا انتساب فرزند به پدر همان (آن) است که در پهلوی بسیار بکار می‌رود.


Pāpakān ī artaxšēr= اردشیر بابکان (اردشیر پسر بابک)
Pāpakān ī artaxšēr= [[اردشیر بابکان]] (اردشیر پسر بابک)


این واژه در واژه‌های بسیاری به ویژه در نام شهرها و روستاها هنوز جاری است مثل گیلان یعنی محل منسوب قوم گیل.
این واژه در واژه‌های بسیاری به ویژه در نام شهرها و روستاها هنوز جاری است مثل گیلان یعنی محل منسوب قوم گیل.
خط ۲۹۳: خط ۲۹۲:
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = تاوادیا | نام = ج| پیوند نویسنده = ج تاوادیا | عنوان = زبان و ادبیات پهلوی (فارسی میانه) | سال= ۱۳۸۳ | ناشر =[[مؤسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران]] |مکان = تهران}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = تاوادیا | نام = ج| پیوند نویسنده = ج تاوادیا | عنوان = زبان و ادبیات پهلوی (فارسی میانه) | سال= ۱۳۸۳ | ناشر =[[مؤسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران]] |مکان = تهران}}
* {{یادکرد|نویسنده=خوارزمی محمد|کتاب=مفاتیح العلوم|شهر=تهران|ناشر=انتشارات بنیاد فرهنگ ایران|سال=۱۳۴۷|چاپ = اول|شابک=}}
* {{یادکرد|نویسنده=خوارزمی محمد|کتاب=مفاتیح العلوم|شهر=تهران|ناشر=انتشارات بنیاد فرهنگ ایران|سال=۱۳۴۷|چاپ = اول|شابک=}}
* تاریخ ادبیات ایران.
* [[تاریخ ادبیات ایران]].
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی = رضائی باغ‌بیدی | نام = حسن | پیوند نویسنده = حسن رضائی باغ‌بیدی | مقاله =پَهْلَوی، زَبانْ وَ اَدَبیّات | دانشنامه = دائرةالمعارف بزرگ اسلامی | ویرایش = | جلد= ۱۴| سال =۱۳۸۷ | ناشر = | مکان = تهران | شابک = | صفحه = ۷۹–۹۱| نشانی = | تاریخ بازبینی =| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =fa}}
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی = رضائی باغ‌بیدی | نام = حسن | پیوند نویسنده = حسن رضائی باغ‌بیدی | مقاله =پَهْلَوی، زَبانْ وَ اَدَبیّات | دانشنامه = دائرةالمعارف بزرگ اسلامی | ویرایش = | جلد= ۱۴| سال =۱۳۸۷ | ناشر = | مکان = تهران | شابک = | صفحه = ۷۹–۹۱| نشانی = | تاریخ بازبینی =| نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =fa}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =رضایی باغ‌بیدی | نام =حسن | پیوند نویسنده =حسن رضایی باغ‌بیدی | عنوان =تاریخ زبان‌های ایرانی | سال =۱۳۸۸ | ناشر =[[مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]] |مکان =تهران | شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۸۴-۳}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =رضایی باغ‌بیدی | نام =حسن | پیوند نویسنده =حسن رضایی باغ‌بیدی | عنوان =تاریخ زبان‌های ایرانی | سال =۱۳۸۸ | ناشر =[[مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]] |مکان =تهران | شابک =۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۸۴-۳}}
خط ۳۱۸: خط ۳۱۷:
* [http://webapps.uni-koeln.de/tamil/ جستجوگر فرهنگ لغت پهلوی-انگلیسی، انگلیسی-پهلوی مک‌کنزی] (گزینهٔ Dictionary در بالای صفحه را باید بر روی Concise Pahlvi Dictionary قرار دهید)
* [http://webapps.uni-koeln.de/tamil/ جستجوگر فرهنگ لغت پهلوی-انگلیسی، انگلیسی-پهلوی مک‌کنزی] (گزینهٔ Dictionary در بالای صفحه را باید بر روی Concise Pahlvi Dictionary قرار دهید)
* [http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/46842 فهلویات]، مقاله [[احمد تفضلی]] در [[دانشنامه ایرانیکا]]، ترجمه فریبا شکوهی به پارسی
* [http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/46842 فهلویات]، مقاله [[احمد تفضلی]] در [[دانشنامه ایرانیکا]]، ترجمه فریبا شکوهی به پارسی
* [http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=2899 پَهلَوی]، مقاله‌ای از ژاله آموزگار یگانه و یحیی ماهیار نوابی، [[دانشنامه جهان اسلام]].
* [http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=2899 پَهلَوی]، مقاله‌ای از [[ژاله آموزگار]] یگانه و یحیی ماهیار نوابی، [[دانشنامه جهان اسلام]].
* [http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=5584 پهلوی، زبان و ادبیات]، مقاله‌ای [[حسن رضایی باغ‌بیدی]] در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
* [http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=5584 پهلوی، زبان و ادبیات]، مقاله‌ای [[حسن رضایی باغ‌بیدی]] در [[دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]].


{{زبان فارسی/جعبه کف}}
{{زبان فارسی/جعبه کف}}
خط ۳۳۵: خط ۳۳۴:
[[رده:زبان‌های منقرض‌شده در اروپا]]
[[رده:زبان‌های منقرض‌شده در اروپا]]
[[رده:شاهنشاهی ساسانی]]
[[رده:شاهنشاهی ساسانی]]
[[رده:ویکی‌سازی رباتیک]]

نسخهٔ ‏۲۱ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۱۱

پارسی میانه یا پارسیگ
Pārsīg
منطقهجنوب غرب ایران امروزی و میان‌رودان
منقرض‌شدهکمابیش از سدهٔ سوم پیش از میلاد تا سدهٔ نهم میلادی (سدهٔ سوم هجری قمری) کاربرد داشته‌است.
پهلوی کتابی، فارسی میانهٔ کتیبه‌ای، فارسی میانهٔ مانوی، پهلوی زبور
کدهای زبان
ایزو ۲–۶۳۹pal (see text left)
ایزو ۳–۶۳۹pal
زبان‌شناسی58-AAC-ca

زبان پارسی میانه یا زبان پهلوی یا درست‌تر پارسیگ[۱] نیای مستقیم زبان پارسی امروزی است.[۲]

پهلوی در معنای عام و نه چندان دقیق به زبان‌ها و مخصوصاً خط‌های رایج دوره‌های اشکانی و ساسانی اطلاق می‌شود و محدود به ایالات نبوده‌است.[۳] پهلوی یا پارسی میانه شکلی از زبان پارسی است که واسطهٔ مستقیم میان پارسی باستان و پارسی امروزی است.[۴] به عبارت دیگر پارسی امروزی شکل تحول‌یافته‌تر از خود زبان پارسی میانه‌است.[۵] پارسی میانه زبان ارتباطی مشترک در تمامی شاهنشاهی ساسانی بود و احتمالاً در زمان ساسانیان در خراسان تقریباً به‌طور کامل جایگزین زبان پارتی شده بود.[۶] پارسی میانه یکی از زبان‌های ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همهٔ امپراطوری ایران تا صدر اسلام رواج داشته‌است. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به حساب می‌آید پارس بود. در دوران اشکانیان پارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت تا اینکه در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. کتیبه‌ها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتاب‌ها به این زبان نوشته می‌شد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه عملاً زبانی نیمه مُرده به‌شمار می‌آمد.

این زبان یا یکی از گویشها یا زبان‌های بسیار نزدیک به آن، پس از تحول و آمیختگی با لهجه‌ها، گویش‌ها و زبان‌های خویشاوند دور و نزدیک و همچنین وارد شدن وام‌واژه‌ها، پارسی نو را به وجود آورده‌است. بنا بر این‌جای تعجب نیست که شباهت‌های فراوان چه از نظر واژگانی و چه از نظر دستوری میان این دو زبان وجود دارد. در واقع تحولی که از پارسی باستان تا پارسی میانه اتفاق افتاده‌است بسیار بزرگتر از تحولی‌است که از پارسی میانه تا پارسی نو رخ داده‌است.

به احتمال بسیار زیاد، ریشه زبان‌های ایرانی، لری با گویش‌های مختلف زبان لری و زبان لارستانی مانند زبان فارسی به پارسی میانه و از طریق پارسی میانه به پارسی باستان برمی‌گردد.[۷][۸][۹][۱۰]

این زبان همواره از دیدگاه دستوری و واژگانی با گویش‌های محلی نواحی پارس نزدیکی داشته‌است.[۲]

نام زبان

در متن‌های نوشته‌شده به خود زبان فارسی میانه نام این زبان پارسیگ (Pārsīg) آمده‌است[۱][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴] که به معنای «زبان منسوب به پارس» است.

این زبان رفته‌رفته و به‌طور طبیعی دگرگونی‌هایی به خود دید و در نتیجهٔ این دگرگونی‌ها بعدها تبدیل به زبانی شد که پارسی یا فارسی یا پارسی دری نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ پارسیگ به پارسی هم از جملهٔ همین دگرگونی‌های طبیعی زبان یادشده بوده‌است؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی -گ-های پایان واژه می‌افتاده‌اند.[۱۵] بنابراین، در دوره‌های آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی پارسیـ (ـگ) یا فارسی (برای نمونه در نوشته‌های دانشمند پارسی نِرْیُسَنْگْ،[۱۶] در شاهنامه و همین‌طور در نوشته‌های عرب‌ها و ایرانیان عربی‌نویس شاهد چُنین کاربردی هستیم).[۱۷] از این رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی نو سخن می‌گفتند به دلیلی (که در پی می‌آید) به فارسی میانه یا همان پارسیگ باید نام دیگری می‌دادند تا این دو از هم بازشناخته شوند. زبان فارسی میانه را در متن‌های کهن فارسی نو پهلوی و در متن‌های کهن عربی فهلوی نامیده‌اند. قدیم‌ترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت جاحظ (متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق) است.[۱۸] بنابراین، پهلوی نامیدن زبان فارسی میانه دست‌کم از سدهٔ سوم هجری رایج بوده‌است. دلیل به کار رفتن اصطلاح پهلوی برای نامیدن صورت کهن زبان پارسی آن بود که در سده‌های آغازین پس از اسلام واژهٔ پهلوی دربردارندهٔ این معنی‌ها نیز شده بوده: «ایرانی (در معنای کلی واژه)» و «قدیمی (البته نه هر قدیمی، بلکه راه و رسم ایرانی قدیمی، که در در شاهنامه بیشتر به این معنی برمی‌خوریم)»[۱۹] حتّی این واژه هاله‌ای از معناهای گوناگونی چون «اشرافی»، «باستانی»، «باشکوه» و … یافته بوده که بازتاب آن را در شاهنامه می‌بینیم.[۲۰] بنابر این، زبانی که یادآور آیین‌ها و دوره‌های کهن ایران بود به سادگی می‌توانست زبان پهلوی نامیده شود.[۲۱][۲۲] شایان یادآوری است که پَهْلَوی، پَهْلَوانی، فَهْلَوی یا شکل عربی‌شدهٔ آن بَهْلَوی، به زبان‌ها و قوم‌های دیگری چون گویش‌های ایرانی شمال غربی نیز گفته شده‌است.[۲۳]

اما واژهٔ پَهْلَوی در اصل به چه معنایی بوده؟ این واژه در اصل به معنای «نسبت‌داده‌شده به پَهْلَو (یا همان پارت)» است. پَهْلَو از دورهٔ هخامنشی به بعد نام یکی از استان‌های شمال شرقی ایران بوده. نام این استان در سنگ‌نوشته‌های هخامنشی -Parθava آمده‌است. واژهٔ -Parθava با تبدیل‌هایِ بسیار رایجِ θ به h و r به l و نیز قلب جایگاه این دو در واژه، به Pahlaw بدل شده‌است. در دورهٔ ساسانی زبان رایج در استان پَهْلَو (یعنی همان استان پارت) را Pahlawīg یا Pahlawānīg[۲۴] می‌نامیدند. به سخن دیگر، پهلوی یا پهلوانی در اصل نام زبان دیگری بوده که با زبان فارسی میانه فرق دارد و امروزه آن را در کتاب‌های زبان‌شناسی پهلوی اشکانی یا پارتی می‌نامند.[۲۵][۲۶]

گویا نخستین بار کارل هِرمان زالِمانْ (به روسی: Karl Germanovitsh Zaleman) نام فارسی میانه (به آلمانی: Mittelpersisch) را برای این زبان به کار برده‌است.[۲۷] امروزه هم همچنان اصطلاح‌هایی چون پهلوی ساسانی و پهلوی برای نامیدن فارسی میانه به کار می‌رود. البته منظور از پهلوی بیشتر گونهٔ خاصی از فارسی میانه‌است که در کتاب‌های زردشتی به کار رفته‌است.[۲۸]

پس از اسلام

با آن‌که نام زبان و خط پهلوی از دیوان‌های کارگزاران عرب در ایران برافتاد، اما خط و زبان پهلوی در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود سده پنجم کم و بیش رواج داشت چنان‌که در برخی از نواحی ایران سنگ‌نگاره‌های سازه‌ها را به خط پهلوی یا بخط کوفی و پهلوی هر دو می‌نوشتند مانند کتیبه برج لاجیم نزدیک زیراب در مازندران که از سده پنجم هجری و یک خط آن به پهلوی و خط دیگر آن به کوفی است. این برج مقبره کیا ابوالفوارس شهریار بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شده‌است. برج دیگری هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در آغاز سده پنجم بنا شده و کتیبه آن به خط کوفی و پهلوی است. برج رادکان نزدیک بندرگز نیز از همین گونه برج‌های آرامگاهی و دارای دو سنگ‌نوشته کوفی و پارسی میانه است.

در سده چهارم و پنجم بسیاری از ایرانیان به خط و زبان پارسی میانه آشنایی داشتند. گردآورندگان شاهنامه ابومنصوری و مترجمان شماری از دفترهای پهلوی به پارسی در همین دوره رسالاتی از پهلوی مانند یادگار زریران و کارنامه اردشیر بابکان و داستان‌های بهرام گور و یادگار بزرگ مهر و گزارش شترنگ و دیگر نوشته‌ها را به پارسی دری و به خط پارسی بازنویسی کرده و جزو شاهنامه قرارداده بودند. نفوذ زبان پارسی میانه در این بازگفته‌ها به اندازه‌ای بود که پس از نظم آن‌ها به پارسی به‌وسیله دقیقی و فردوسی هم نزدیکی فراوانی میان آن‌ها با اصل پهلوی هریک مشهود است.

در میانه‌های سده پنجم یکی از کتابهای مشهور که گویا اصل آن از دوره اشکانی بوده‌است یعنی ویس و رامین از متن پهلوی به پارسی گردانده شد و سپس به همت فخرالدین اسعد گرگانی به نظم پارسی درآمد و در این منظومه تأثیر لغتها و ترکیبهای پهلوی بسیار دیده می‌شود.

آشنایی شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوی و نقل آن‌ها به پارسی تا سده هفتم هم ادامه داشته‌است چنان‌که در همین روزگار یکی از شاعران نامدار بنام زراتشت بهرام پژدو کتاب ارداویرافنامه را از پهلوی به شعر پارسی درآورد. این شواهد نشانگر آن است که آشنایی ایرانیان با خط و زبان پهلوی ساسانی با فروپاشی حکومت ساسانی یک‌باره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامه داشت.

آثار پارسی میانه

آثاری که از این زبان باقی‌مانده‌اند دو دسته‌اند. آثار کتیبه‌ای و آثار کتابی. این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شده‌اند. آثار پارسی میانه شامل سکه‌نوشته‌های شاهان ساسانی، کتیبه‌ها، آثار مکتوب عصر ساسانی و سه سده نخست هجری و متون مانوی می‌شود که به الفباهای نسبتاً متفاوت نوشته شده‌اند. برخی از آثار کتابی پارسی میانه تاریخی و ادبی هستند اما عمده مطالب را آثار دینی زرتشتی دربر گرفته‌اند. پس از فروپاشی حکومت ساسانی و فتح ایرانشهر بدست مسلمانان حجاز شمار زیادی از آثار زبان پهلوی که در دانشگاه گندی شاپور یا سایر نقاط ایران در دست بود به زبان عربی ترجمه شد. این آثار عمدتاً نسخه اصلی پهلوی آن از میان رفته‌است. داستان‌های هزار و یک شب، سیرالملوک، ادب الکبیر، کلیله و دمنه، سندبادنامه و شماری اثر علمی و تحقیقی از این دسته هستند. از آثار کتابی مهم عصر ساسانی به زبان پارسی میانه که بدست ما رسیده نیز می‌توان به کارنامه اردشیر بابکان، شاپورگان مانی اشاره کرد. عمده متون به جای مانده در قرون نخست اسلامی نوشته شده با این وجود احتمالاً بسیاری از آن‌ها تحریر آثار دوره ساسانی بوده‌اند. از مهمترین آثار متاخر پارسی میانه می‌توان به آثار پرحجمی مانند بندهشن، دین‌کرد، شایست نشایست، گزیده‌های زادسپرم، دادستان دینی و شکندگمانیک وزار اشاره کرد.[۲۹]

سنگ‌نبشته‌های پارسی میانه

به جز کتاب‌ها و آثاری که در الگوی زیر ذکر شده، پاره‌نوشته‌ها و سنگ‌نوشته‌های پراکنده‌ای نیز از پارسی میانه در نقاط گوناگون سرزمین پهناور ایران قدیم به جای مانده‌است.[۳۰] این سنگ‌نوشته‌ها شامل آثار مکتوب شاهان نخستین ساسانی و وزرا و ملازمان نزدیک آن‌ها می‌باشد. الفبای بکار گرفته شده در این آثار با الفبای کتابت اندکی تفاوت داشته و به خط پهلوی اشکانی نزدیک بوده‌است. این کتیبه‌ها بیشتر در پارس، کرمانشاه، کردستان عراق و آذربایجان و حمص سوریه واقع شده‌اند. همچنین در دوره اسلامی نیز کتیبه‌نویسی پهلوی رایج بود و در برخی مناطق شمال ایران کتیبه‌های اسلامی دارای خط پهلوی نیز بوده‌اند مانند برج لاجیم.

برای نمونه ۲۵ سنگ‌نوشتهٔ کوچک به خط پیوسته پهلوی در باروی شهر دربند قفقاز کشف شده بود و اخیراً باستان‌شناسان شش کتیبه دیگر به پارسی میانه نیز در آن‌جا پیدا کردند. این سی و یک کتیبه نام سنگ‌تراشان یا کسانی را ذکر می‌کند که به نوعی درکشیدن دیوار سهم داشتند.[۵]

آثار زند و پازند

در اواخر دوره ساسانی، متون اوستا به زبان پارسی میانه برگردانده شد (یک دلیل این امر ظاهراً مقابله با اعتقادات مزدکی بوده‌است). اگرچه تمامی بخش‌های قدیمی اوستا امروزه در دست نیست، اما بخش‌های زیادی از آن باقی مانده‌است. این متون پارسی میانه ترجمه مستقیم متون اوستایی نیستند بلکه ترجمه تفسیری آن‌ها به‌شمار می‌آیند. در دوره ساسانی شمار کسانی که زبان اوستایی را می‌فهمیدند چندان زیاد نبود چرا که زبان اوستایی در آن دوره، زبانی مرده و تقریباً منسوخ شده به‌شمار می‌رفت. متون پازند که بعدها ایجاد شد، نگارش این تفاسیر و سایر کتاب‌های پارسی میانه به الفبای دین دبیره یا همان خط اوستایی هستند که از آنجا که آسانتر بود برای نگارش بکار گرفته شد.[۳۱]

دستور زبان

نام

نام به پارسی و پهلوی (نام) خوانده می‌شود؛ و از نظر دستوری پهلوی با پارسی دری اختلاف زیادی ندارد.

۱-مفرد و جمع

مفرد و جمع برای جانداران (آن) هست مانند= مرتم (مردم) مرتمان (مردمان) درخت درختان

martōm

و برای جامدات (ایها) نیز می‌باشد

Kōstak=ناحیه

Kōstakīhā= نواحی

۲- اسم جمع نیز چون اسم جمع در پارسی دری است

(اسم جمع اسمی است که در ظاهر یکی است اما شامل گروهی است)

Spāhسپاه= ۳-معرفه و نکره

علامت معرفه در نکره (ی) است که در انتهای اسم می‌آید و ای حرف همان حرفی است که در پارسی دری بنام (یای وحدت) نامیده می‌شود.

Mart = Mart-ē

  1. اسم عام و خاص هیچ تفاوتی با پارسی دری ندارد
  2. صفت فاعلی و صیغهٔ مبالغه و اسم فاعل و اسم مفعول با ریشه‌های زمان حال یا گذشته فعل و پسوند بشرح زیر ساخته می‌شود:

از ریشه زمان حال (صیغه امر) و پسوند کار

Hāmōč=آموز

Hāmōčkar=آموزگار

از صیغه امر و پسوند آک

Dān= دان

DāNāk=دانا

شما می‌توانید ببینید در اینگونه موارد حرف ک در زبان پارسی حذف شده‌است و فقط در چند مورد مثل خوراک و پوشاک باقی‌مانده‌است.

از صیغه امر و پسوند آن

RAW=رو

Rawān=روان

از صیغه امر و پسوند اندک

Zīv= زی

Zīvandak=زنده

Frōš=فروش

Frōšandak= فروشنده

از ریشه گذشته و پسوند آر

Mēnēt= اندیشید

Mēnētār= اندیشمند

که به معنی اندیشه هست در واژه هخامنش نیز دیده می‌شود Mēn جا دارد اینجا بگویم که کلمه

با پسوند ایستان

Tāp=گرم

Tāpīstān=تابستان

صفت

صفت در زبان پهلوی سه حالت دارد: مطلق، برتر، برترین

نشانهٔ صفت برتر (-تر) و صفت برترین (-توم) است.

Vočurg=بزرگ

Vočurgtar-tum =بزرگ و بزرگترین

برای ساختن صفت عالی از پسوند (ایست) استفاده می‌شود

گاهی نیز با تغییر در اصل واژه صفت عالی می‌سازند که فعلاً از آن می‌گذریم برای مقایسه دو صفت از دو حرف اضافه (کو) و (هَچ) بهره می‌برند.

Nēst ērān-štr hač xvaš-tar gēvāk-ē

نیست ایران-شتر هَچ خوشتر گیواکِ

جائی خوشتر از ایران‌شهر نیست.

از اسم مانند پارسی دری صفت می‌سازند

Zar=زر

Zarrēn= زرین

صفت و موصوف و مضافٌ‌الیه نیز با واسطه (ī) به جای کسره پارسی می‌آید.

Xvarāsān ī kōstak

خواراسان (خراسان) کسته (سو سمت)

در گذشته و کلماتی مانند خواهر خوراک… خوانده می‌شد

گاهی اوقات صفت پیش از فعل بیاید در این صورت حرف اضافه می‌شود

Hu-frayān=هو فریان فریان خوب گرمایی که در تن انسان و گوسفند است

نسبت

با پسوندهای زیر نسبت ساخته می‌شود.

(Ān īh īk)

mart īh= مردی

āsōrīk=آسوری

پسوند (ایک) همانست که هنوز در واژه تاری= تاریک وجود دارد

ابری پدید نی و کوفی نی بگرفت ماه و گشت جهان تاری

و نیز همین پسوند است که در زبانهای اروپائی هنوز بر قرار است مانند دموکراتیک دموکراسی یا اتم اتمیک.

پسوند (آیه) در پارسی بصورت (ای) درآمده‌است و همانست که در واژه مردی دیده می‌شود.

اما پسوند انتساب محل یا انتساب فرزند به پدر همان (آن) است که در پهلوی بسیار بکار می‌رود.

Pāpakān ī artaxšēr= اردشیر بابکان (اردشیر پسر بابک)

این واژه در واژه‌های بسیاری به ویژه در نام شهرها و روستاها هنوز جاری است مثل گیلان یعنی محل منسوب قوم گیل.

قید

قید نیز به شیوه گونه گون ساخته می‌شود و از آنجمله‌است:

با اضافه کردن (ایها) به اسم و بعضی صفات

Dāt=قانون

Dātīhā= قانونی

این پسوند (ایها) برای ساختن قید هنوز بکار می‌رود:

یکی در واژه تنها که پیش از این به صورت تنیها بوده‌است یعنی یک تنه یا یک تنانه

دیگر در قید نزدیکیها و زودیها و دیریها نیز در زبان امروزی می‌بایست جاری باشد. نزدیکیها به معنی همین نزدیکیها و زودیها به همین زودی…

در زبان نیشابوری نیز دو صورت دیگر از قید بر جای مانده و آن دو قید (تشنگی) و (گرسنگی) است که بصورت (توشنیا= تشنگی‌ها) گوسنیا گرسنگی‌ها) این پسوند (ایا) به جای (ایها) در کردی نیز در واژهی تنیا بمعنی هنوز جاری است که در زبان تبری بگونهٔ (تنیا درآمده‌است

با افزودن

ē n

rāst= راست

Rāstēn راستین = ضمیر (کلمه ایست که جای فاعل می‌آید در شوند تکرار آن)

ضمایر غیر متصل

MU=مو

TU=تو

Oy= او

Amah= ما (ما در دزفول بصورت (آمو)، در بختیاری و لری به شکل ایما و در سنندج و سردشت و بانه بصورت (ایمه). در مهاباد و پیرانشهر به صورت (أمه) و در گیلکی و تالشی و تاتی امه و در گویش لارستانی همان اما گفته می‌شود)

šma & šmah= شما

ōyšān= ایشان

ضمایر متصل درست همانند پارسی است. (م ت ش…)

ضمیر نسبی

یک نوع ضمیر دیگر در زبان پهلوی هست که موارد استعمال آن نیز بسیار است و بن ضمیر را که به جای همهٔ ضمایر در موارد بسیار زیاد بکار می‌رود ضمیر نسبی نا میده می‌شود که با حرف (ای کوتاه) نشان می‌دهند می‌دانیم که در زبانهای لاتین ضمایر بر حسب قرارگیری در جمله و نوع کار برد تغییر می‌کنند

مثلاً در انگلیسی (ای) در حالت مفعولی و اضافی و ملکی بصورت (می ماین) در می‌آید.

در زبانهای پارسی باستان و اوستایی این ضمایر بصورت (اَدَم) و (اَزِم) بوده‌است و در پهلوی و اشکانی بصورت (از) بکار می‌رفته‌است.

ضمایر متصل به این حروف می‌چسبند:

۱-(بی –به- اگر- او-و – کا گاهیمه هنگامی‌که- کو که کجا چه برای اینکه- چه- چنانچه- اوم و مرا و من- کاش وقتیکه او را- چه‌ات- اذَگ آنگاه پس از آن انگاش – به‌اش- اگرت- تاک شان تاشان تا آن‌ها را)

در جمله‌هایی که در آینده خواهد آمد می‌بینید که ضمیر متصل باین حرف ربط چسبیده ولی اسم یا واژهای که ضمیر متعلق به آنست بصورت آزاد آمده‌است اما در اینجا به یک مثال بسنده می‌کنیم:

Hast rāst man abāg mēnīšn agar-at

هست راست من اباگ منیشن اگرَت

اگر اندیشه‌ات با من راست است

این جمله را با شعری از سعدی مقایسه می‌کنیم

اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیری به حیاتی اوفتادی که در آن فنا نباشد

Humta-Huxta-Xvarašta

۲-به ضمیر نسبی (ای) آن کس که – که- انکه-

Bud rāst did i-m xvamn hān

بود راست دید ای-م خوومن هان

آن خوابی که دیدم راست بود

که در این جمله ضمیر نسبی (ای) چسبیده‌است اما در جمله زبان پارسی ضمیر به عنوان شناسه به فعل دیدن چسبیده‌است.

۳-به ضمیر (کی) کدام که

ضمیر اشاره (این – آن- او)

ضمیر او جمع می‌شود ایشان

ضمایر استفهامی (کی-که- چه- چی – کدام-)

ضمایر مشترک (خود- خویش- خویشتن---که از ضمیر خویش و اسم تن می‌آید)

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ بزرگمهر لقمان. «پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیدند؟».
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ اشمیت، رودیگر، راهنمای زبان‌های ایرانی، جلد دوم: زبان‌های ایرانی نو، ترجمه پارسی زیر نظر حسن رضایی باغ‌بیدی، تهران: انتشارات ققنوس، ص۴۳۷.
  3. لغتنامه دهخدا چاپی: زبان پارسی
  4. Aḥmad Tafażżolī,"FAHLAVĪYĀT." Encyclopædia Iranica. 21 Dec. 2009
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ همان.
  6. اشمیت، رودیگر، راهنمای زبان‌های ایرانی، جلد دوم: زبان‌های ایرانی نو، ترجمه فارسی زیر نظر حسن رضایی باغ‌بیدی، تهران: انتشارات ققنوس، ص۴۳۷.
  7. "Isfahan xxi. PROVINCIAL DIALECTS" (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 11 September 2014. Retrieved 11 September 2014. {{cite web}}: Check |نشانی بایگانی= value (help)
  8. Erik John Anonby , Update on Luri: How many languages? Journal of the Royal Asiatic Society (Third Series) , Volume 13 , Issue 02 , Jul 2003 , pp 171-197
  9. p.125,lari Language,Mahinnaz Mirdehghan,Department of Linguistics, Shahid Beheshti University, http://irssh.com/yahoo_site_admin/assets/docs/15_IRSSH-659-V6N1.329192517.pdf
  10. LORI DIALECTS,Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/lori-dialects
  11. لازار ۱۳۸۴، ص ۸۰
  12. آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۳
  13. تاوادیا ۱۳۸۳، ص ۲
  14. رضایی باغ‌بیدی ۱۳۸۷، ص ۷۹، ستون ۲
  15. در مسیر تبدیل شدن فارسی میانه به فارسی نو واژه‌های فراوانی را می‌توان نمونه آورد که ی پایانی‌شان افتاده‌است؛ برای نمونه: nihānīg> نهانی؛ nāmīg> نامی؛ gētīg> گیتی، parīg> پَری (نک زیر مدخل‌ها در واژه‌نامهٔ مکنزی ۱۳۸۳)
  16. نام Neryosang در فارسی نریوسنگ نیز نوشته می‌شود.
  17. لازار 1384، صص 80-82
  18. صادقی ۱۳۵۷، ص ۴۰ به بعد
  19. صادقی ۱۳۸۹، ص ۲
  20. آموزگار، تفضّلی 1382، ص 14، پ‌ن 3
  21. تاوادیا ۱۳۸۳، صص ۲ به بعد
  22. آموزگار و تفضلی ۱۳۸۰، ص ۱۴
  23. رضاییِ باغ‌بیدی 1387، ص 79، ستونِ 2
  24. این نام برای نمونه در کتاب Boyce 1975، ص 40: در متن فارسی میانهٔ h و در بند سوم آن آمده‌است.
  25. رضایی باغ‌بیدی 1385، ص 15
  26. رضایی باغ‌بیدی 1387، ص 79، ستون 2
  27. تاوادیا ۱۳۸۳، ص نه؛ یادآوری می‌شود که این نقل قول در واقع از پیش‌گفتار س. نجم‌آبادی، یعنی برگردانندهٔ کتاب تاوادیا به فارسی است.
  28. آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۴
  29. تاریخ زبان پارسی. صفحه ۱۳۳–۱۳۶
  30. روزنامهٔ اطلاعات، شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸، ۸ مه ۲۰۰۹، شماره ۲۴۴۶۳
  31. زبان پهلوی ادبیات و دستور آن. صفحهٔ ۲۸

جستارهای وابسته

منابع

پیوند به بیرون

الگو:زبان فارسی/جعبه کف