خاندان برمکی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
Kourosh Tehrani (بحث | مشارکت‌ها)
خنثی‌سازی ویرایش 21846280 توسط 5.232.229.76 (بحث)
خط ۲۲: خط ۲۲:


[[مسعودی]] در کتاب [[مروج الذهب]] ماجرای قتل جعفر را چنین بیان می‌کند:
[[مسعودی]] در کتاب [[مروج الذهب]] ماجرای قتل جعفر را چنین بیان می‌کند:
{{نقل قول|خلیفه پس از آنکه روز را در عیش و عشرت بپایان رسانید خواجه خود یاسر را احضار و به او گفت حالا می‌روی نزد جعفر و در هر وضعیتی که باشد سر او را می‌بری و برای من می‌آوری. یاسر که فوق‌العاده متعجب شده بود اول از انجام مأموریت طفره رفت ولی در برابر دستور مؤکد هارون برای انجام مأموریت رفت و جعفر را دید که بزمی آراسته و وی را خواند و دستور خلیفه را اعلام کرد. جعفر گفت خلیفه شوخی کرده‌است ولی یاسر قبول نکرد. گفت شاید مست بوده یاسر باز هم قبول نکرد. جعفر به یاسر گفت بپاس محبتهائی که بتو کرده‌ام بازگرد و به خلیفه بگو امرش را اجرا کردی اگر متأثر شد جان مرا خریده‌ای و اگر تأثری نیافت فردا امرش را اجرا کن. یاسر گفت ای کاری غیرممکن است. جعفر گفت من بهمراه تو می‌آیم و می‌ایستم که جواب خلیفه را بشنوم یاسر پذیرفته و بر آن شیوه عمل کرد. هارون برآشفت و بوی گفت سربریده جعفر را بیاور چون سر جعفر را پیش خلیفه نهادند خطاب به سر جعفر گلایه‌های بسیار کرد و سپس دستور داد سر یاسر را نیز بزنند زیرا نمی‌تواند سر قاتل جعفر را ببیند. همان شب هارون تمامی خدمتکاران جعفر را نیز کشت و صبح به نماز رفت. هارون دستور داد خانه‌های برمکیان و متحدین و بستگان آنها محاصره کنند و فقط یک نفرفرار کرد}}تهیه کننده ابوالفضل
{{نقل قول|خلیفه پس از آنکه روز را در عیش و عشرت بپایان رسانید خواجه خود یاسر را احضار و به او گفت حالا می‌روی نزد جعفر و در هر وضعیتی که باشد سر او را می‌بری و برای من می‌آوری. یاسر که فوق‌العاده متعجب شده بود اول از انجام مأموریت طفره رفت ولی در برابر دستور مؤکد هارون برای انجام مأموریت رفت و جعفر را دید که بزمی آراسته و وی را خواند و دستور خلیفه را اعلام کرد. جعفر گفت خلیفه شوخی کرده‌است ولی یاسر قبول نکرد. گفت شاید مست بوده یاسر باز هم قبول نکرد. جعفر به یاسر گفت بپاس محبتهائی که بتو کرده‌ام بازگرد و به خلیفه بگو امرش را اجرا کردی اگر متأثر شد جان مرا خریده‌ای و اگر تأثری نیافت فردا امرش را اجرا کن. یاسر گفت ای کاری غیرممکن است. جعفر گفت من بهمراه تو می‌آیم و می‌ایستم که جواب خلیفه را بشنوم یاسر پذیرفته و بر آن شیوه عمل کرد. هارون برآشفت و بوی گفت سربریده جعفر را بیاور چون سر جعفر را پیش خلیفه نهادند خطاب به سر جعفر گلایه‌های بسیار کرد و سپس دستور داد سر یاسر را نیز بزنند زیرا نمی‌تواند سر قاتل جعفر را ببیند. همان شب هارون تمامی خدمتکاران جعفر را نیز کشت و صبح به نماز رفت. هارون دستور داد خانه‌های برمکیان و متحدین و بستگان آنها محاصره کنند و فقط یک نفرفرار کرد}}


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۳ دسامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۷:۳۷

بَرمَکیان یا فرزندان برمک(بر گرفته از واژه سنسکریت پاراماکا प्रमुख، که در عربی برمک شده) از خاندان‌های ایرانی بودند که در دستگاه خلیفه‌گری عباسیان به قدرت فراوان رسیدند. تبار ایشان به گردانندگان بودایی معبد نوبهار در بلخ می‌رسید. نام آورترین این خاندان خالد پسر برمک و فرزندش یحیی پسر خالد برمک بودند که در سده هشتم میلادی در شهر بغداد اعتبار بسیار یافته بودند. ترجمه بخش بسیار مهمی از آثار ایرانی و حتی یونانی به زبان عربی یعنی در آغاز، نهضت ترجمه مرهون کوشش‌های برمکیان بود. در زمان هارون الرشید عباسی، تمام آنها را نابود کردند زیرا اداره بیش تر امور کشور دست آنان بود و خلیفه فقط یک مقام تشریفاتی داشت.

پیدایش

پدر خالد برمکی که برمک نام داشته پزشکی زبردست بوده و فرزند بیمار عبدالملک بن مروان خلیفه اموی را درمان نموده بود.[۱]

پایه‌گذاری قدرت برمکیان به دست خالد بن برمک صورت پذیرفت. وی که در سال‌های قیام خراسانیان علیه امویان، با عنوان فرماندهی در ارتش ابومسلم خدمت می‌کرد پس از پیروزی، به تشکیلات عباسیان وارد شد و به سرعت نمو یافت و پس از مدتی، وزارت و تصدی دیوان خراج نخستین خلیفه عباسی سفاح را برعهده گرفت و البته طرف مشورت منصور عباسی در بنا نهادن شهر بغداد هم بود.

حکمرانی

اوج اقتدار خاندان برمک با انتخاب یحیی پسر خالد به کتابت و وزارت هارون در سال ۱۶۲ آغاز شد. در سال ۱۶۹ و به هنگامی که مهدی عباسی، هارون را به فرمانروایی تمامی سرزمین‌های غربی قلمرو خویش برگزید، تمام امور این منطقه در دستان یحیی قرار گرفت و البته این یحیی بود که از استعفای هارون از جانشینی خلیفه به سود فرزند هادی، خلیفه عباسی، جلوگیری کرد و تا آنجا بر این امر پافشاری کرد که در سال ۱۷۰ هارون را بر تخت خلیفه گری نشاند.[۲]

سقوط برمکیان

یکی از دلایل کشتار برمکیان رشک و حسد خلیفه. جانشینان وی و کسان فروتر از آنها بوده‌است. خلیفه که از قدرت برمکیان هراسناک شده بود، تحت تأثیر بدگویی‌های اطرافیان قرار گرفته و دستور به کشتار برمکیان می‌دهد. تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی می‌فرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمی‌داشتند و این موجب تحقیر هارون می‌گردید.

اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه خلافت عباسی بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه آن را برتابند. اشراف عرب و شخص خلیفه که از واگذاردن تمام قدرت به برمکیان پشیمان گشته بود از آنان بیمناک و برای مقابله با این نفوذ، دست به کار شدند و در صدد محو آنان بر آمدند. چنان‌که یعقوبی از تدارک چهارساله هارون برای انجام کودتایش علیه خاندان برمکی سخن می‌گوید.[۳] از اشراف عرب نیز فضل بن ربیع و اسماعیل بن صبیح، در این توطئه نقش اصلی را ایفا نمودند و با بدگویی‌های مداوم و دسیسه چینی‌های مکرر بر ضد برمکیان، زمینه‌های روانی لازم را برای سرنگونی آنان فراهم ساختند.

بنا به روایتی فضل بن ربیع افرادی از خدمتکاران درون منزل جعفر بن یحیی را به عنوان جاسوس به خدمت خود درآورده بود و از طریق آنان به گردآوری خبر از کار برمکیان می‌پرداخت.[۳]

در کنار علت اصلی که همان درگیری دیرینه دو عنصر ایرانی و عرب بود، دو اتهام بزرگ برای نابودی برمکیان به آنان نسبت داده شد. نخست پیوند آنان با زندیقان و دوستیشان با ملحدان و دیگری گرایش آنان به سوی علویان، و البته آزاد سازی یحیی بن عبدالله علوی که شورش او در طبرستان مدتها خواب را از چشمان هارون ربوده بود به دست جعفر بن یحیی برمکی، بهانه و دستاویز لازم را برای هارون فراهم ساخت تا از فرصت سود جسته و بهره کافی برد و بدین ترتیب بود که در سال ۱۸۷ با برگرفتن سر جعفر، تصفیه برمکیان آغاز شد و برای همیشه آنان از مدیریت اداری – نظامی – سیاسی خلافت عباسی بر کنار زده شدند.

مسعودی در کتاب مروج الذهب ماجرای قتل جعفر را چنین بیان می‌کند:

خلیفه پس از آنکه روز را در عیش و عشرت بپایان رسانید خواجه خود یاسر را احضار و به او گفت حالا می‌روی نزد جعفر و در هر وضعیتی که باشد سر او را می‌بری و برای من می‌آوری. یاسر که فوق‌العاده متعجب شده بود اول از انجام مأموریت طفره رفت ولی در برابر دستور مؤکد هارون برای انجام مأموریت رفت و جعفر را دید که بزمی آراسته و وی را خواند و دستور خلیفه را اعلام کرد. جعفر گفت خلیفه شوخی کرده‌است ولی یاسر قبول نکرد. گفت شاید مست بوده یاسر باز هم قبول نکرد. جعفر به یاسر گفت بپاس محبتهائی که بتو کرده‌ام بازگرد و به خلیفه بگو امرش را اجرا کردی اگر متأثر شد جان مرا خریده‌ای و اگر تأثری نیافت فردا امرش را اجرا کن. یاسر گفت ای کاری غیرممکن است. جعفر گفت من بهمراه تو می‌آیم و می‌ایستم که جواب خلیفه را بشنوم یاسر پذیرفته و بر آن شیوه عمل کرد. هارون برآشفت و بوی گفت سربریده جعفر را بیاور چون سر جعفر را پیش خلیفه نهادند خطاب به سر جعفر گلایه‌های بسیار کرد و سپس دستور داد سر یاسر را نیز بزنند زیرا نمی‌تواند سر قاتل جعفر را ببیند. همان شب هارون تمامی خدمتکاران جعفر را نیز کشت و صبح به نماز رفت. هارون دستور داد خانه‌های برمکیان و متحدین و بستگان آنها محاصره کنند و فقط یک نفرفرار کرد

منابع

  1. طبری، محمد بن جریر (۱۴۰۷ ه. ق)، «حوادث سال ۸۶»، الرسل و الملوک، بیروت: عزالدین تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  2. زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۷۹تاریخ ایران بعد از اسلام، امیرکبیر پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ احمد بن ابی باقر (۱۳۵۶)، «جلد دوم»، تاریخ یعقوبی، ترجمهٔ محمد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه ونشر کتاب