ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Boshra.sm (بحث | مشارکت‌ها)
مسلمان شدن ابوذر
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری
Boshra.sm (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب‌ها: متن دارای ویکی‌متن نامتناظر ویرایشگر دیداری
خط ۱۲: خط ۱۲:


== اسلام آوردن ابوذر ==
== اسلام آوردن ابوذر ==
وقتی اخبار [[محمد]] به گوشش رسید، برادرش اُنیس را به مکه فرستاد تا در مورد دین محمد تحقیق کند. اما اطلاعاتی که برادرش برایش آورد، وی را ارضا نکرد و شخصاً به مکه رفت. یک روایت می‌گوید که وی در کعبه با محمد و ابوبکر دیدار کرد و دیگر روایت می‌گوید که علی وی را پنهانی سوی محمد برد. او در جا اسلام آورد. دانشنامه اسلام بر این باور است که به طور شگفت‌انگیزی ادعا شده که ابوذر از پنجمین (یا حتی چهارمین) اسلام آورندگان است. او به منزلش رفت و بعد از غزوه خندق در سال ۵ هجری/۶۲۷ میلادی، به مدینه آمد.<ref name="EI"/>
وقتی اخبار [[محمد]] به گوشش رسید، برادرش اُنیس را به [[مکه]] فرستاد تا در مورد دین محمد تحقیق کند. اما اطلاعاتی که برادرش برایش آورد، وی را ارضا نکرد و شخصاً به مکه رفت. یک روایت می‌گوید که وی در کعبه با محمد و ابوبکر دیدار کرد و دیگر روایت می‌گوید که علی وی را پنهانی سوی محمد برد. او در جا اسلام آورد. دانشنامه اسلام بر این باور است که به طور شگفت‌انگیزی ادعا شده که ابوذر از پنجمین (یا حتی چهارمین) اسلام آورندگان است. او به منزلش رفت و بعد از غزوه خندق در سال ۵ هجری/۶۲۷ میلادی، به مدینه آمد.<ref name="EI"/>


ابوبصیر از جعفر بن صادق امام ششم مسلمانان روایت می کند که ابوذر در دره مُرّ (دره ای در یک منزلی مکه) گوسفند می چرانید. گرگی از سمت راست حمله کرد، او را راند. از سمت چپ حمله کرد، او را با چوبدستی خود راند. سپس بدان گرگ گفت: «من گرگی پلیدتر و بدتر از تو ندیدم!»
ابوبصیر از [[جعفر صادق|جعفر بن محمد]] صادق امام ششم مسلمانان روایت می کند که ابوذر در دره [[مر حجازی|مُرّ]] (دره ای در یک منزلی مکه) گوسفند می چرانید. گرگی از سمت راست حمله کرد، او را راند. از سمت چپ حمله کرد، او را با چوبدستی خود راند. سپس بدان گرگ گفت: «من گرگی پلیدتر و بدتر از تو ندیدم!»


گرگ به سخن آمد و گفت: «از من بدتر اهل مکه هستند که خدای عزوجل پیامبری به سوی آنها فرستاده است ولی او را تکذیب می کنند و دشنام می دهند.» این سخن در ابوذر اثر کرد و به جستجوی رسول خدا راهی مکه شد.چون در راه خسته شده بود، وقتی کنار چاه زمزم رسید دلو را در چاه کرد تا آب بنوشد. ولی جای آب، شیر بیرون آمد. ابوذر گفت: «به خدا سوگند این جریان مرا بدان چه گرگ گفته است راهنمایی می کند.» شیر را نوشید و به گوشه مسجد آمد دید قریش دور هم حلقه زده به پیامبر دشنام می دهند، تا اینکه نزدیک غروب ابوطالب وارد مسجد شد و آنان ساکت شدند.
گرگ به سخن آمد و گفت: «از من بدتر اهل مکه هستند که خدای عزوجل پیامبری به سوی آنها فرستاده است ولی او را تکذیب می کنند و دشنام می دهند.» این سخن در ابوذر اثر کرد و به جستجوی رسول خدا راهی مکه شد.چون در راه خسته شده بود، وقتی کنار چاه زمزم رسید دلو را در چاه کرد تا آب بنوشد. ولی جای آب، شیر بیرون آمد. ابوذر گفت: «به خدا سوگند این جریان مرا بدان چه گرگ گفته است راهنمایی می کند.» شیر را نوشید و به گوشه مسجد آمد دید قریش دور هم حلقه زده به پیامبر دشنام می دهند، تا اینکه نزدیک غروب ابوطالب وارد مسجد شد و آنان ساکت شدند.

نسخهٔ ‏۱۷ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۱۸

ابوذر غِفاری یا جُندب بن جُناده[۱] یکی از صحابیون محمد و از حامیان علی بن ابی طالب بود. عمدتاً با نام جندب بن جناده شناخته می‌شود. البته نام‌های دیگری هم برایش ذکر شده است.[۲]

ابوذر پیش از اسلام آوردن

گفته می‌شود که وی پیش از مسلمان شدن، یکتاپرست بوده است.[۲]

نوشته اند: روزی قدری شیر نزد بت قبیله اش که "مناه" بود برد و منتظر شد که ببیند بت چه می کند. ناگاه دید روباهی آمد و شیر را خورد و بر سر و روی بت، بول کرد و رفت.

دیدن این منظره ابوذر را به فکر فرو برد و با خود گفت: «بتی که این قدر مفلوک است که روباهی را نمی تواند از خود دور کند، چگونه می تواند معبود من باشد و دفع زیان من و دیگران بنماید؟» همین اتفاق سبب شد که دست از بت پرستی بردارد و به دنبای حنفای خود برود. او سالها پیش از بعثت پیامبر اسلام دست از بت پرستی برداشت و در زمره حنفای زمان خود درآمد.

طبق برخی از روایات، او قبل از بعثت نماز می خواند و هنگامی که از او پرسیدند: «به کدام جهت نماز می خواندی؟» پاسخ داد: «حیث وَجَّهَنی الله» بدان سو که خداوند مرا متوجه می کرد.[۳]

اسلام آوردن ابوذر

وقتی اخبار محمد به گوشش رسید، برادرش اُنیس را به مکه فرستاد تا در مورد دین محمد تحقیق کند. اما اطلاعاتی که برادرش برایش آورد، وی را ارضا نکرد و شخصاً به مکه رفت. یک روایت می‌گوید که وی در کعبه با محمد و ابوبکر دیدار کرد و دیگر روایت می‌گوید که علی وی را پنهانی سوی محمد برد. او در جا اسلام آورد. دانشنامه اسلام بر این باور است که به طور شگفت‌انگیزی ادعا شده که ابوذر از پنجمین (یا حتی چهارمین) اسلام آورندگان است. او به منزلش رفت و بعد از غزوه خندق در سال ۵ هجری/۶۲۷ میلادی، به مدینه آمد.[۲]

ابوبصیر از جعفر بن محمد صادق امام ششم مسلمانان روایت می کند که ابوذر در دره مُرّ (دره ای در یک منزلی مکه) گوسفند می چرانید. گرگی از سمت راست حمله کرد، او را راند. از سمت چپ حمله کرد، او را با چوبدستی خود راند. سپس بدان گرگ گفت: «من گرگی پلیدتر و بدتر از تو ندیدم!»

گرگ به سخن آمد و گفت: «از من بدتر اهل مکه هستند که خدای عزوجل پیامبری به سوی آنها فرستاده است ولی او را تکذیب می کنند و دشنام می دهند.» این سخن در ابوذر اثر کرد و به جستجوی رسول خدا راهی مکه شد.چون در راه خسته شده بود، وقتی کنار چاه زمزم رسید دلو را در چاه کرد تا آب بنوشد. ولی جای آب، شیر بیرون آمد. ابوذر گفت: «به خدا سوگند این جریان مرا بدان چه گرگ گفته است راهنمایی می کند.» شیر را نوشید و به گوشه مسجد آمد دید قریش دور هم حلقه زده به پیامبر دشنام می دهند، تا اینکه نزدیک غروب ابوطالب وارد مسجد شد و آنان ساکت شدند.

تا آخر روز ابوطالب با آنان سخن گفت، آنگاه برخاست و رفت. ابوذر هم به دنبال او راه افتاد. ابوطالب از او پرسید:«حاجت تو چیست؟» ابوذر گفت: «پیامبری را که میان شما مبعوث شده می خواهم.» ابوطالب پرسید: «با او چه کار داری؟» گفت:«می خواهم به او ایمان بیاورم، او را تصدیق کنم، خود را در اختیار او بگذارم و هرکاری که دارد و هر چه دستور دهد انجام دهم.» ابوطالب گفت: «فردا همین موقع نزد من بیا.» روز بعد ابوذر آمد دید که قریش مانند روز قبل پیامبر را دشنام می دهند، ولی با آمدن ابوطالب ساکت شدند و همان گفتگوهای قبل بین ابوطالب و ابوذر تکرار شد سپس او را نزد حمزه برد و ابوذر همان سخنان قبلی خود را به حمزه گفت حمزه بدو گفت: «گواهی می دهی که معبودی جز خدای یگانه نیست و اینکه محمد رسول خداست؟» ابوذر شهادت داد و حمزه او را به خانه جعفر برد و بار دیگر از او شهادتین را اقرار گرفت. بعد جعفر او را نزد علی آورد و ابورذر نزد ایشان نیز شهادتین را بر زبان جاری ساخت و تقاضای ملاقات سول خدا را کرد.

ابوذر می گوید: «علی مرا به خانه ای برد که رسول خدا در آنجا بود، سلام کرده نشستم. رسول خدا به من فرمود: «چه حاجتی داری؟» عرض کردم: «پیامبری را که بین شما مبعوث شده می خواهم» فرمود: «با او چه کار داری؟» گفتم:« می خواهم بدو ایمان بیاورم و تصدیقش کنم و هر دستوری به من دهد، انجام دهم.» پیامبر فرمود: «گواهی بده که معبودی جز خدای یکتا نیست و این که محمد رسول خداست.» من شهادت دادم. آنگاه رسول به من فرمود: «ای ابوذر به سوی بلاد خویش بازگرد که عموزاده ات از دنیا رفته و هیچ وارثی جز تو ندارد. پس اموال او را برگیر و نزد خانواده ات برگرد تا کار ما آشکار شود.» ابوذر برگشت و آن مال را گرفت و نزد خانواده اش ماند تا کار رسول خدا آشکار شد. [۳]

دوران سه خلیفه اول

وی پس از آن در شام زندگی می‌کرد تا اینکه به خاطر شکایتی که معاویه از وی کرده بود، عثمان وی را به مدینه احضار کرد. وی به ربذه فرستاده شد و در سال ۳۱ یا ۳۲ هجری/۳–۶۵۲ میلادی در آن جا درگذشت.[۲]

ویژگی‌های ابوذر

در منابع به خضوع و ساده زیستی ابوذر اشاره شده و این مهم وی را به عیسی بن مریم همانند کرده است. او به دین اسلام پایبند بود و مشتاق به فراگیری علم و گفته می‌شود که در علوم دین با عبدالله بن مسعود برابری می‌کرد. ابوذر ۲۸۱ حدیث نقل کرده که صحیح بخاری و صحیح مسلم، ۳۱ عدد از آنان را روایت کرده‌اند.[۲]

علامه امینی در کتاب الغدیر به نقل از شهاب الدین ابشیهی آورده است که:[۴]

جبرئیل در صورت دحیه کلبی نزد پیامبر بود که ابوذر بر ایشان بگذشت و سلام نگفت. جبرئیل گفت: این ابوذر است، اگر سلامی می داد پاسخ او را می‌دادیم، گفت: جبرئیل! مگر می شناسی‌اش؟ گفت: سوگند به آن کس که تو را به راستی به پیغمبری برانگیخت که او در ملوک هفت آسمان معروف تر است تا در زمین. پرسید: چگونه خود را به این مقام رسانده؟ گفت: با پارسائی‌اش در برابر اموال نابود شوند‌ه‌ی جهان. این گزارش را زمخشری نیز در باب ۲۳ از ربیع الابرار یاد کرده است.

در کتاب فضائل و سیره چهارده معصوم در آثار استاد حسن زاده آملی آمده است:[۵] [۶]

روزی ابوذر بر پیغمبر گذشث، جبرئیل به صورت دحیه کلبی در خدمت آن حضرت به خلوت نشسته و سخنی در میان داشت. بگذشت. جبرئیل گفت: یا رسول الله!ابوذر بر ما گذشت و سلام نکرد؛ اگر سلام می‌کرد، ما او را جواب سلام می‌گفتیم، به درستی که او را دعایی هست که در میان اهل آسمانها معروف است؛ و چون من عروج کنم، از وی سؤ ال کن. چون جبرئیل برفت، ابوذر بیامد. حضرت فرمود که: ای ابوذر! چرا بر ما سلام نکردی؟ ابوذر گفت، چنین یافتم که دحیه کلبی در حضورت بود و برای امری او را به خلوت طلبیده‌ای ، نخواستم کلام شما را قطع کنم. حضرت فرمود که: جبرئیل بود و چنین گفت. ابوذر بسیار نادم شد. حضرت فرمود که: چه دعاست که خدا را به آن می خوانی که جبرئیل خبر داد که در آسمانها معروف است؟ گفت: این دعا را می خوانم:«اللهم انی اسالک الایمان بک و التصدیق بنبیک و العافیه من جمیع البلاء و الشکر علی العافیه و الغنی عن شرار الناس».

پانویس

  1. تاریخ اسلام 83
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ Robson, “Abū Ḏh̲arr”, 1:‎ 114.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ رسولی محلاتی، سید هاشم (۱۳۷۹). تاریخ اسلام جلد اول از پیدایش عرب تا پایان خلافت عثمان. دفتر نشر فرهنگ اسلامی. صص. ۷۱. شابک ۹۶۴-۴۳۰-۲۰۰-۱.
  4. ترجمه الغدیر جلد ۱۶، ۱۳۸۷، ص ۱۶۹
  5. فضائل و سیره چهارده معصوم در آثار استاد حسن زاده آملی،‌ عباس عزیزی، ۱۳۸۱،‌ ص ۳۴
  6. داستان های اصول کافی، محمد بن یعقوب شیخ کلینی، ص ۴۶

منابع

  • Robson, J (1986). "Abū Ḏh̲arr". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. ۱ (second ed.). Leiden: E. J. Brill. p. ۱۱۴.

جستارهای وابسته