اسلام کاظمیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
}} |
}} |
||
'''اسلام کاظمیه''' نویسنده و فعال سیاسی ایرانی است که فعالیت فرهنگی وی، بیشتر روی [[داستان نویسی]] متمرکز بود، هر چند مدتی نیز در کار [[روزنامه نگاری]] به تلاش پرداخت. گرایشهای سیاسی پیش از انقلاب او در کنار [[خلیل ملکی]] و [[جلال آل احمد]] شکل گرفت.<ref>[[دوبرادر]]، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1393، تهران، صفحات 299تا 304</ref> بعدها به دکتر امینی نزدیک شد و به عنوان رابط بین [[کانون نویسندگان]] و دکتر [[علی امینی]] مشهور بود. |
'''اسلام کاظمیه''' نویسنده و فعال سیاسی ایرانی است که فعالیت فرهنگی وی، بیشتر روی [[داستان نویسی]] متمرکز بود، هر چند مدتی نیز در کار [[روزنامه نگاری]] به تلاش پرداخت. گرایشهای سیاسی پیش از انقلاب او در کنار [[خلیل ملکی]] و [[جلال آل احمد]] شکل گرفت.<ref>[[دوبرادر]]، خاطرات محمد حسین دانایی، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1393، تهران، صفحات 299تا 304</ref> بعدها به دکتر امینی نزدیک شد و به عنوان رابط بین [[کانون نویسندگان]] و دکتر [[علی امینی]] مشهور بود. |
||
پس از انقلاب اسلامی، همراه دکتر [[علی اصغر حاج سیدجوادی]] نشریه جنبش را مطرح کرد و بعد به فرانسه پناهنده شد و با همکاری علی امینی [[جبهه نجات ایران]] را همراهی کرد. |
پس از انقلاب اسلامی، همراه دکتر [[علی اصغر حاج سیدجوادی]] نشریه جنبش را مطرح کرد و بعد به فرانسه پناهنده شد و با همکاری علی امینی [[جبهه نجات ایران]] را همراهی کرد. |
نسخهٔ ۷ ژوئن ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۳۵
این مقاله به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای مورد استفاده در ویکیپدیا نیست. |
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
اسلام کاظمیه | |
---|---|
زاده | ۱۳۰۹ خورشیدی (۱۹۳۰ (میلادی)) تهران، ایران |
درگذشته | ۱۳۷۶ خورشیدی (۱۹۹۷ (میلادی)) پاریس، فرانسه خودکشی |
آرامگاه | گورستان پر لاشز |
پیشه | نویسنده و فعال سیاسی |
زمینه کاری | داستان نویس |
ملیت | ایرانی |
کتابها | جای پای اسکندر قصههای شهر خوشبختی قصههای کوچه دلبخواه |
اسلام کاظمیه نویسنده و فعال سیاسی ایرانی است که فعالیت فرهنگی وی، بیشتر روی داستان نویسی متمرکز بود، هر چند مدتی نیز در کار روزنامه نگاری به تلاش پرداخت. گرایشهای سیاسی پیش از انقلاب او در کنار خلیل ملکی و جلال آل احمد شکل گرفت.[۱] بعدها به دکتر امینی نزدیک شد و به عنوان رابط بین کانون نویسندگان و دکتر علی امینی مشهور بود.
پس از انقلاب اسلامی، همراه دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی نشریه جنبش را مطرح کرد و بعد به فرانسه پناهنده شد و با همکاری علی امینی جبهه نجات ایران را همراهی کرد. کاظمیه پس از مرگ علی امینی منزوی شد و پس از مدتی در پاریس خودکشی کرد.
مرگ کاظمیه از زبان شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب که با اسلام کاظمیه رفاقت داشت داستان خودکشی او را در کتاب روزها در راه به این صورت شرح دادهاست:
ششم ماه مه ۱۹۹۷
صبح امروز منوچهر تلفن کرد:
- شاهرخ
- صدایت از ته چاه در میآید!
- آره
- چی شده؟
- این اسلام دیشب کار خودش را تمام کرد. احمق
- نه...
دیگر نه او توانست حرف بزند و نه من. یک لحظه سکوت بود. پس از آن، شکسته بسته اضافه کرد: صبح که در مغازه را باز کردم دیدم یادداشتی گذاشته برای خداحافظی؛ عذر خواهی از زحمتهایی که داده؛
پرسیدم: حالا چی؟ در چه وضعی است؟ گفت: «هرموز» و یکی دو نفر دیگر رفتهاند سراغ جنازه...
گوشی را گذاشتم. از فرط درماندگی و بیچارگی نسلی که ماییم گریهام گرفت. نادان، ناتوان و دست بسته؛ رها شده در این جنگل مولا. انقلابی؛ ضد شاه؛ طرفدار خمینی؛ مخصوصا از شبهای شعر انجمن فرهنگی ایران و آلمان (که یکی از کارگردانهای آن شبها بود)، شرکت در انقلاب؛ همکاری با... در گروه یا جمعیتی که تشکیل داده بود؛ سر دبیری کاوش و بعد؛ فرار و پناهندگی؛ سرنوشت محتوم انقلابیهای غیر مذهبی: یا زندان و مرگ یا فرار!
در پاریس با گروه نجات ایران دکتر امینی همکاری میکرد و با «ایران و جهان» که ارگان آنها بود. نجات ایران پاشید. امینی مرد و اسلام کاظمیه شاگرد یک مغازه فتوکپی شد. چند سالی هم به شاگردی گذشت و به پیسی و نداری و آبرو داری. تا اینکه به کمک یکی از دوستانش در کوچه «مایه» مغازه فتوکپی مفلوک بدبخت فقیر و بیچارهای باز کرد. اینکاره نبود و در همه کار و همه چیزش درمانده بود. دو سکته قلبی و بیماری سخت؛ تنهایی؛ نداری و عزت نفس؛ گرفتاری مالی و اجراییه؛ و بد تر از همه اینها برای آدمی دردمند سیاست؛ نومیدی از هر چه در ایران میگذرد و بیگانگی تمام با هر چه در اینجاست؛ و آخر سر؟ خودکشی و خلاص! مرگ یکبار شیون یکبار...
ساسان شفیعی از مرگ شجاعانه اسلام با خبر شد و رفت به سراغ منوچهر... گفت: آقای پیروز؛ هر کاری که لازم است برای اسلام میکنیم؛ یک قبر در پرلاشز میخریم. در سالن یک هتل آبرومند مجلس یادبودش را برگزار میکنیم و همه تشریفات دیگر... مخارجش به عهده من. ولی شما بگویید چه کار باید کرد؟ روز بعد هم تلفن کرد که قرارداد را با فلان شرکت تشییع جنازه امضا کرد و چک صادر شده. مراسم یادبود هم در هتل... خواهد بود. و ظاهراً بقیه کارها را به منوچهر - که از آن همدردی و از این بزرگواری حظ و حتی تعجب کرده بود - واگذاشت. چون ساسان هیچ دوستی یا مناسبتی با اسلام نداشت جز آنکه میدانست او از دوستان پدرش بود. همین و بس.
فردای روزی که پدر ساسان مرد؛ اسلام آمد دم مغازه. پشت دخل ایستاده بودم. بعد از سلام و علیک حالش را پرسیدم. دیدم بجای جواب چانهاش میلرزد.
گفتم: چی شده؟
نمیتوانست جواب بدهد. فقط گفت: شفیعی...
گفتم: طوری شده؟
گفت: مرد، سکته کرد، رفت،
جا خوردم. چون مرد رفتنی نبود.
گفتم: بیا تو، بیا تو،
و آمدیم در همین دولتسرای پشت مغازه داستان مرگ دوستش را تعریف کرد و گریه میکرد. نمیتوانست تنها بماند. نمیتوانست حرف نزند. فکر کرده بود بیاید پیش من. یکی دو ساعتی نشست. کمی آرام گرفت و رفت.
شفیعی برای اینکه اسلام را از شاگردی دکان فتوکپی و مخصوصا از زیر دست صاحب کار درویش خاکسار خوش ظاهر سر به زیر موزمار برهاند، رفت توی جلد اسلام که بیا خودت یک دکان فتوکپی باز کن. سرمایه اولیه را هم شفیعی بعهده گرفت. اسلام اگرچه اینکاره نبود ولی از روی ناچاری این دست دوستی را پذیرفت. راهی به جایی نداشت اما یکی دو روز پیش از امضای اسناد مرگ ناگهانی شفیعی سر رسید و اسلام هم فاتحه دکانداری را خواند. اما همین پسر این بار پیشقدم شد و گفت: خواست پدرم باید انجام شود. و انجام داد. بگذریم از اینکه اسلام بینوا اینکاره نبود. حساب و کتاب سرش نمیشد. نمیدانست با مشتریها چه بکند. دکان پاتوق چند دوست و آشنای باز نشسته بیکار و جای گپ زدن و قصه پردازی بود. بوی نا و نم کهنه میداد و مورچه کنار بساط چای و پای ظرف آشغال میپلکید و مغازه در تمام این سه چهار سال بدهکار و دست آخر ورشکسته بود.
اسلام کاظمیه پیش از مرگش چندین صفحه یادداشت از خودش بجا گذاشته و لحظه به لحظه مرگ خود را شرح دادهاست. عنوان یادداشتهایش چنین است: رفتیم و دل شما را شکستیم...
آثار
آثار داستانی نویسنده عبارتند از:
- قصههای کوچهٔ دلبخواه: هشت قصهٔ بههمپیوسته، تهران: رَز، ۱۳۴۷
- جای پای اسکندر، تهران: کتاب نمونه، ۱۳۵۰ (آخرین تجدید چاپ: انتشارات فردوس، تهران: ۱۳۸۵)
- قصههای شهر خوشبختی: مجموعه داستان، تهران: رَز، ۱۳۵۵
نگارخانه
-
اسلام کاظمیه پاریس, ۱۹۹۱ (میلادی)
-
روزنامه کیهان