جلوههای ویژه: تفاوت میان نسخهها
Changerpager (بحث | مشارکتها) جز ←منابع |
جز ربات ردهٔ همسنگ (۲۶) +املا+مرتب+تمیز (۸.۸): + رده:تکنیکهای پویانمایی+رده:جلوههای ویژه+رده:فن نمایش و صحنهسازی |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{بدون منبع}} |
{{بدون منبع}} |
||
'''فردا صبح مردم دختر |
'''فردا صبح مردم دختر کوچولو را پیدا کردند . در حالیکه یخ زده بود و اطراف او پر از کبریتهای سوخته بودند . |
||
همه |
همه فکر کردند که او سعی کرده خود را گرم کند ،ولی نمیدانستند که او چه چیزهای جالبی را دیده و در سال جدید با چه لذتی نزد مادر بزرگش رفته است . |
||
هوا |
هوا خیلی سرد بود و برف می بارید . آخرین شب سال بود . |
||
دختری کوچک و فقیر در سرما راه می رفت . دمپایی هایش خیلی بزرگ بودند و برای همین وقتی خواست با عجله از خیابان رد شود دمپایی هایش از پایش درآمدند . ولی تنوانست یک لنگه از دمپایی ها را پیدا کند .. |
|||
پاهایش از سرما ورم کرده بود . مقداری کبریت برای فروش داشت ولی در طول روز کسی کبریت نخریده بود . |
|||
سال نو بود و |
سال نو بود و بوی خوش غذا در خیابان پیجیده بود ..جرات نداشت به خانه برود چون نتوانسته بود حتی بک کبریت بفروشد و می ترسید پدرش کتکش بزند . |
||
دستان |
دستان کوچکش از سرما کرخ شده بود شاید شعله آتش بتواند آنها را گرم کند |
||
سومین کبریت را روشن کرد ، دید زیر درخت کریسمس نشسته ، دختر کوچولو می خواست درخت را بگید ولی کبریت خاموش شد . |
|||
ستاره دنباله |
ستاره دنباله داری رد شد و دنباله آن در آسمان ماند . |
||
دختر |
دختر کوچولو به یاد مادربزرگش افتاد . مادربزرگش همیشه می گفت : اگر ستاره دنباله داری بیفتدیعنی روحی به سوی خدا می رود . مادر بزرگش که حالا مرده بود تنها کسی بود که به او مهربانی می کرد |
||
یک چوب کبریت برداشت و آن را روشن کرد ، دختر کوچولو احساس کرد جلوی شومینه ای بزرگ نشسته است پاهایش را هم دراز کرد تا گرم شود اما شعله خاموش شد و دید ته مانده کبریت سوخته در دستش است . |
|||
کبریت دیگری روشن کرد خود را دراتاقی دید با میزی پر از غذا . خواست بطرف غذا برود ولی کبریت خاموش شد |
|||
== منابع == |
== منابع == |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
{{سینما-خرد}} |
{{سینما-خرد}} |
||
[[رده:تکنیکهای پویانمایی]] |
|||
[[رده:جلوههای ویژه]] |
|||
⚫ | |||
[[رده:داستان نویسی]] |
[[رده:داستان نویسی]] |
||
[[رده:فن نمایش و صحنهسازی]] |
|||
[[رده:فن نوشتن]] |
[[رده:فن نوشتن]] |
||
⚫ |
نسخهٔ ۲۹ آوریل ۲۰۱۴، ساعت ۰۸:۳۰
این مقاله به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
فردا صبح مردم دختر کوچولو را پیدا کردند . در حالیکه یخ زده بود و اطراف او پر از کبریتهای سوخته بودند .
همه فکر کردند که او سعی کرده خود را گرم کند ،ولی نمیدانستند که او چه چیزهای جالبی را دیده و در سال جدید با چه لذتی نزد مادر بزرگش رفته است .
هوا خیلی سرد بود و برف می بارید . آخرین شب سال بود .
دختری کوچک و فقیر در سرما راه می رفت . دمپایی هایش خیلی بزرگ بودند و برای همین وقتی خواست با عجله از خیابان رد شود دمپایی هایش از پایش درآمدند . ولی تنوانست یک لنگه از دمپایی ها را پیدا کند ..
پاهایش از سرما ورم کرده بود . مقداری کبریت برای فروش داشت ولی در طول روز کسی کبریت نخریده بود .
سال نو بود و بوی خوش غذا در خیابان پیجیده بود ..جرات نداشت به خانه برود چون نتوانسته بود حتی بک کبریت بفروشد و می ترسید پدرش کتکش بزند .
دستان کوچکش از سرما کرخ شده بود شاید شعله آتش بتواند آنها را گرم کند
سومین کبریت را روشن کرد ، دید زیر درخت کریسمس نشسته ، دختر کوچولو می خواست درخت را بگید ولی کبریت خاموش شد .
ستاره دنباله داری رد شد و دنباله آن در آسمان ماند .
دختر کوچولو به یاد مادربزرگش افتاد . مادربزرگش همیشه می گفت : اگر ستاره دنباله داری بیفتدیعنی روحی به سوی خدا می رود . مادر بزرگش که حالا مرده بود تنها کسی بود که به او مهربانی می کرد یک چوب کبریت برداشت و آن را روشن کرد ، دختر کوچولو احساس کرد جلوی شومینه ای بزرگ نشسته است پاهایش را هم دراز کرد تا گرم شود اما شعله خاموش شد و دید ته مانده کبریت سوخته در دستش است .
کبریت دیگری روشن کرد خود را دراتاقی دید با میزی پر از غذا . خواست بطرف غذا برود ولی کبریت خاموش شد