جنگ قلعه طبرسی: تفاوت میان نسخهها
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
== پانویس == |
== پانویس == |
||
* شیخیه و بابیه در ایران، مهدی نورمحمدی، انتشارات نگاه، 1393. |
|||
{{پانویس|۲}} |
{{پانویس|۲}} |
||
{{بابی}} |
{{بابی}} |
نسخهٔ ۱۹ مارس ۲۰۱۴، ساعت ۰۹:۳۸
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای مورد استفاده در ویکیپدیا نیست. |
در بیطرفی این مقاله اختلافنظر وجود دارد. |
جنگ قلعه طبرسی یکی از بزرگترین جنگهای پیروان سید علی محمد باب و نیروهای حکومتی و مذهبی بوده است. در این جنگ عدهای از پیروان کتاب بیان مقاومت چشمگیری از خود نشان داده و طی نزدیک به دوسال (حدود شوال ۱۲۶۴ تا حدود رجب ۱۲۶۶) عرصه را بطور جدی بر نیروهای دولتی و قوای اعزامی از مرکز تنگ نموده، سراسیمگی و وحشت عظیمی را میان شاه و درباریان پدید آوردند. جنگجویان بابی که هفتصد یا هشتصد تن بودند به رهبری ملاحسین بشرویه و محمدعلی بارفروشی که هر دو از حروف حی واحد اول بودند، در قلعه طبرسی به مدت شانزده ماه با نیروهای مسلح خوانین و فئودالها و نیز قوای دولتی مبارزه نموده و پس از چهار ماه تحمل محاصره و مقاومت دراین جنگ کشته شدند.:[۱]
موقعیت مکانی قلعه
درست در جایی که باتلاق ختم و جنگل آغاز میگردد در بین درختزار و باتلاق ها، مقبره شیخ طبرسی قرار دارد. ساختمان کوچکی که مکان مقبره را نشان میدهد در میان مکانی پوشیده از علف قرار دارد که ۱۰۰ متر طول و ۷۰ متر عرض دارد. این محوطه دارای تعدادی درخت انار وحشی است و با استحکامات خاکی ابتدایی تیرک چوبی احاطه شده است.[۲]
واقعه شیخ طبرسی
ادوارد براون در تشریح واقعه شیخ طبرسی مینویسد:[۳]
پیروان سید علی محمد باب تحت تاثیر سخنان قرةالعین در واقعه بدشت، در مکانی که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود گردهم آمدند. در اینجا، مردان تعلیم دیده برای صلح (علمای مذهبی) با نیروی شجاعت و مهارت باورنکردنی، ماهها مجبور به جنگ با قوای سلطنتی بودند و بارها و بارها نیروهای دولتی را شکست داده و موجب شده بودند که حتی برخَی از قوای دولتی نا امید شوند. رهبر شجاع ایشان ملاحسین بشرویه بود.
آغاز این جنگ بنابر آنچه که جهانگیر میرزا مولف (تاریخ نو) نگاشته، دو ماه قبل از وفات محمد شاه بوده است. اردشیر میرزا حاکم مازندران سعی در سرکوبی پیروان باب نمود. بواسطه عدم موفقیت به پایتخت مراجعه نموده و امیر زاده خانلر میرزا در اواخر ماه رمضان ۱۲۶۴ هجری قمری بجای وی انتخاب و به مازندران وارد میشود. وی نیز به جهت شورشها و مبارزات پی در پی امکان تحرک نیافته با دریافت خبر مرگ محمد شاه به دارالخلافه مراجعت مینماید. این شورشها نتیجه تبلیغات و آگاهیهای اجتماعی ای که بابیان پس از کنفرانس بدشت و پراکنده شدنشان در سطح مازندران انجام دادهاند و البته در این میان نقش قرةالعین را نمیتوان نادیده گرفت. در ابتدا خوانین محلی و ملایان وابسطه به درگیری با نیروهای تحت فرماندهی ملاحسین بشرویه، که وی را دوم رجل نهضت بابیه به حساب آوردهاند، میپردازند. وی حدود ۸۰۰ هواخواه داشته است.[۴][۵] نواب امیرزاده مهدی قلی میرزا را بجای نواب خانلر میرزا مامور داشتند و به اکابر آن ولایت در باب قلع و قمع این طایفه و لحقه فرمان صادر شد.[۶]
ملاحسین در ۲۰کیلومتری بارفروش - بابل در نقطهای که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود بساختن قلعهای حصین و بروجی مشیّد و خندقی عمیق و خاکریزی متین پرداخت[۷][۸]
در اکتبر ۱۸۴۸ ارتش شاه برای سرکوبی بابیان از تهران به مازندران گسیل گردید (تقریباً ۲ هزار نفر)، این نیرو هماز بابیها شکست خورد. نیروهای تازه نفسی در حدود ۷۰۰۰ تن از تهران به سوی قلعه شیخ طبرسی فرستاده شدومحاصره دژ بابیها آغاز گردید. روحانیون علیه بابیها فتوای (جهاد) دادنداما ارتش شاه نیزکامیابی بدست نیاورد. سرانجام ارتباط ایشان با روستاهای پیرامون بریده شد.[۹] با این حال باز هم یورش بابیها ادامه داشت. در دهم ربیعالاول سال ۱۲۶۶، یورش شبانهٔ آنان نیروهای مسلح را وادار به هزیمت کردند. در این شب با بشکههای نفت مکان استقرار لشکریان را به آتش کشیدندو بسیاری از جمله دو تن از فرماندهان لشکر را بقتل رساندند.[۱۰]
مولف کتاب فتنه باب مینویسد:
چون بعد از دو ماه محاصره تسلطی حاصل نگشت شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکری خونخوار به جانب مازندران روان شوند.
با اعزام نیروهای جدید و تمام شدن آذوقه اهالی قلعه که از هفتهها قبل آخرین آذوقهها را نیز به پایان برده بودند، قلعه پس از چهار ماه محاصره سقوط کرد. گویا تعداد اسیر شدگان ۲۱۴ نفر بود اند که محمدعلی بارفروش نیز از آنجمله بوده است. بجز تنی چند که گریختند، جمله بابیان را یک به یک شکم دریدند.[۱۱]
مهدیقلی میرزا (درگذشته ۱۸۵۴[۱۲]) شاهزاده قاجار ملقب به سهام الملک و پسر بیستم عباس میرزا. در سال ۱۲۶۲ به حکومت بروجرد و دو سال بعد به حکومت مازندران منصوب شد. در همین سال بابیان به سرکردگی محمدعلی بارفروشی و ملاحسین بشرویه در مازندران به مبارزه برخاستند و در جنگ قلعه طبرسی اجتماع کردند. ناصرالدین شاه مهدیقلی میرزا را مامور دستگیری و تسلیم آنان کرد. پس از مدتها جنگ و کشته شدن ملا حسین، بابیان به دلیل قحطی و نایابی غذا در قلعه، مجبور به تسلیم شدند. به دستور مهدیقلی میرزا جمعی از بابیان را در قلعه کشتند و باقی را به مازندران فرستادند تا در آنجا کشته شوند.[۱۳]
اعدام محمد علی بارفروشی
ادوارد براون سرانجام واقعه شیخ طبرسی و اعدام محمدعلی بارفروش را اینگونه شرح میدهد:
«بالاخره تصمیم گرفته شد که شرایط پیشنهادی را بپذیرند و قلعه (طبرسی) خود را تخلیه کنند. معاهده کتبی توسط رهبران سلطنتی امضاء شد و با سوگند خوردن روی قرآن تائید شد. در ابتدا همه چیز رضایت بخش بنظر میرسید. غذا جلوی بابیهای بسیار گرسنه قرار داده شد و رهبرانشان دعوت شدند تا صبحانه را با شاهزاده مهدی خلف میرزا و عباس قلی خان لاهیجانی که از ژنرالهای سلطنتی بود بخورند. ضمن اینکه غـذا صرف میشد رهبران با زبـردستی مـوضوع را بسمـت مذهب بـرگرداندند. بابیهای غیر مظنون آزادانه و شجاعانه درباره آنچه در قلبشان بود صحبت کردند. شاهزاده با حواس جمع گــوش میکند، هراز گاهی لبخندی میزند، لبخندی کــاذب و ظالـمانه که به موفقیت تـرفند او اشـاره میکند. او ناگهان به پا میایستد، دستانش را به هم میزند و فریاد میزند که مهمانانش کفر گویی کردهاند. اینکه آنان باب را نه برابر بلکه بالاتر از محمد می دانند. قولهای داده شده به کافران به قوت خود باقی نیست و مانع از انتقام گیری برای هتک حرمت رسم و سنت معمول نمیشود. سربازان به داخل هجوم آوردند و رهبران بابی بی دفاع و بی سلاح را دستگیر کردند. دستان آنها را به چهار میخ کشیدند. اسیران در برابر ژنرالهای سلطنتی به زور روی زمین کشیده میشدند و به فرمان آنها اسیران به سمت پایین خم میشدند و با چاقو مجروح میشدند. پنج یا شش تن از روئسای بابی از این قتلعام دور ماندند تا ورود پیروزمندانه شاهزاده را به بارفروش مزین کنند و با بردن اینها و سرهایی بریده به روی نیزهها، ارتش فاتح با کوفتن به طبل و دمیدن بر شیپور به سمت شهر عزیمت میکند. در سر راهشان آنها با نمایندگانی از ملاها برخورد کردند که به ایشان بخاطر زبردستی شان تبریک گفتند و برای خون تعداد کمی از زندانیان باقیمانده هیاهو راه انداختند. ژنرالهای سلطنتی در سر داشتند که اینها را با خود به تهران ببرند تا به شاه جوان آنان را نشان دهند که بخود جرات داده بودند در برابر ارتش برای مدتی طولانی مقاومت کنند. ملاها به هر حال مصر هستند، کار به نتیجه رسیده است و حاج ملا محمدعلی بارفروشی و چهار پنج یارش به دشمنان دیرینه داده شدند که آنها را عضو به عضو از هم میدرند. آنان با مرگ با عزمی راسخ روبرو میشوند، آنگونه که مردان شجاع باید بشوند و شب به روی بازماندههای آخر. به خون غلتیده و تکه پاره شده شیخ طبرسی سایه می افکند.»
:[۱۴]
سعیدالعلماء یکی از روحانیون برجسته بارفروش و دشمن بزرگ جنبش بابیان در مازندران بود. یک صبح، پس از آنکه قدوس تعلیمات خود را داده بود، ملاحسین بشرویه در هنگام طلوع خورشید برخاست و به اتفاق چند تن از دوستان بابیاش، به طرف منزل سعیدالعلماء رفت. ملا حسین وقتی به خانهٔ وی رسید، دید که گرداگرد سعید العلماء را شاگردان و مریدانش در بر گرفتهاند. ملا حسین پیغامش را رساند. او سعید العلماء را نصیحت کرد که «اوهام بیهوده» را از قلبش پاک کند و قدرت «دین جدید خدا» را تصدیق کند.[۱۵]
هنگامی که سعیدالعلماء متوجه شد که شاهزاده، درخواست قدوس را برای فرستاده شدن به تهران و محاکمه شدن در نزد شاه، پذیرفته است، به شاهزاده نامهای به این مضمون نوشت:
آگاه باش که در این موضوع مداخله نکنی، چرا که او ظاهری موجه و زبانی فریبنده دارد. اگر به وی اجازه داده شود تا در محضر اعلی حضرت ظاهر شود، مطمئناً وی را گمراه خواهد کرد. او را نزد من بفرست و من به تو ۱۰۰۰ تومان میدهم.
شاهزاده ۱۰۰۰ تومان (در برخی گزارشها ۴۰۰ تومان) را پذیرفت و قدوس را به سعیدالعلماء تحویل داد.[۱۶]
منابع اسلامی معتقدند که، پس از مدت چهار ماه که قلعه محاصره شده بود، افراد داخل قلعه خود را تسلیم کردند و سعیدالعلماء و دیگر علما، آنها را در محکمه، محکوم و محمدعلی بارفروشی (معروف به قدوس) که از نظر بابیان محمد، عیسی و مهدی است، را اعدام کردند.[۱۷]
پانویس
- شیخیه و بابیه در ایران، مهدی نورمحمدی، انتشارات نگاه، 1393.
- ↑ محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۰۷. از پارامتر ناشناخته
|چاپخانه=
صرفنظر شد (کمک) - ↑ Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "BABISM". In al-Ahari, Muhammad Abdullah (ed.). THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN (به انگلیسی). Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. ۲۷.
- ↑ Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "BABISM". In al-Ahari, Muhammad Abdullah (ed.). THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN (به انگلیسی). Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. ۲۸.
- ↑ حقایق الاخبار ناصری. ص. ۵۸.
- ↑ محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۰۸. از پارامتر ناشناخته
|چاپخانه=
صرفنظر شد (کمک) - ↑ رضا قلی خان، هدایت. روضة الصفای ناصری. ج. دهم. ص. ۴۳۳.
- ↑ محمد جعفر، خورموجی. حقایق الاخبار ناصری. ص. ۵۸.
- ↑ محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۰۹. از پارامتر ناشناخته
|چاپخانه=
صرفنظر شد (کمک) - ↑ تاریخ باستان از زمان باستان تا امروز. ص. ۳۴۴.
- ↑ رضا قلی خان، هدایت. روضة الصفای ناصری. ج. دهم. ص. ۴۳۴.
- ↑ محرابی، معین الدین (۱۹۹۴). «پیشگفتار». قرةالعین شاعره آزادیخواه و ملی ایران (به پارسی). آلمان: نشر رویش. ص. ۱۱۴. از پارامتر ناشناخته
|چاپخانه=
صرفنظر شد (کمک) - ↑ Mahvi family tree by Manouchehr M. Eskandari-Qajar
- ↑ عضدالدوله، ص۲۹۰
- ↑ Stenstrand'S, August J; Browne, Edward G (2006). "BABISM". In al-Ahari, Muhammad Abdullah (ed.). THE COMPLETE CALL TO THE HEAVEN OF THE BAYAN (به انگلیسی). Daltaban Peyrevi. Chicago: Magribine Press. p. ۳۵.
- ↑ Mehrabkhani, p.154
- ↑ Hamadan, p.88
- ↑ زندگینامه و خدمات سعیدالعلماء مازندرانی؛ نویسنده: هادی لطافتی منبع: ماهنامه درسهایی از مکتب اسلام مؤسسه قرآن و نهجالبلاغه
شیخیه و بابیه در ایران، مهدی نورمحمدی، انتشارات نگاه، 1393.