کورمک مک‌کارتی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
کورمک مک‌کارتی
مک‌کارتی در سال ۱۹۷۳
مک‌کارتی در سال ۱۹۷۳
زادهچارلز جوزف مک‌کارتی جونیور
۲۰ ژوئیهٔ ۱۹۳۳ ‏(۸۹ سال)
پراویدنس، رود آیلند، ایالات متحده
پیشه
  • رمان‌نویس
  • نمایشنامه‌نویس
  • فیلم‌نامه‌نویس
ملیتآمریکایی
دانشگاهدانشگاه تنسی (بدون مدرک)
سبک نوشتاریگوتیک جنوبی، وسترن، پسا-آخرالزمانی
کار(های) برجسته
همسر(ها)
  • لی هالمن (ا. ۱۹۶۱–ج. ۱۹۶۲)
  • آن دولیسل (ا. ۱۹۶۶–ج. ۱۹۸۱)
  • جنیفر وینکلی (ا. ۱۹۹۷–ج. ۲۰۰۶)
فرزند(ان)۲
Cormac McCarthy (Outer Dark author portrait).jpg

کورمک مک‌کارتی (به انگلیسی: Cormac McCarthy) که با نام چارلز مک‌کارتی (به انگلیسی: Charles McCarthy) زاده شد، رمان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس آمریکایی است.

در تاریخ ۲۰ ژوئیهٔ سال ۱۹۳۳ در شهر پراویدنس ایالت رودآیلند به دنیا آمد. او همراه ۵ هم‌شیر در یک خانهٔ بزرگ در شهر ناکسویل ایالت تنسی بزرگ شد. پدرش در این شهر یک وکیل موفق بود.

مک‌کارتی و تغییر نام خود[ویرایش]

مک‌کارتی این‌گونه به یاد می‌آورد: ما آدم‌های پولداری به حساب می‌آمدیم چون کم‌کم آدم‌های دور و بر ما در آلونک‌های یک یا دو اتاقه زندگی می‌کردند. او که مثل پدرش نام چارلز بر رویش گذاشته شده بود، از این که نام چارلز مک‌کارتی، عروسک معروف چارلی مک‌کارتی را تداعی می‌کرد، متنفر بود و علی‌رغم ابراز نارضایتی صریح و آشکار پدرش، نام خود را به کورمک مک‌کارتی تغییر داد.

داستان‌های مک‌کارتی[ویرایش]

با این که در چند سال اخیر تعریف و تمجیدهای زیادی نصیب مک‌کارتی شده، ولی او در بیشتر سال‌های عمر حرفه‌ای‌اش به جز برای تعداد محدودی از علاقه‌مندان و منتقدان، برای دیگران ناشناتخته بود. آثار اولیهٔ او که داستان‌هایی سیاه، بدبینانه و پیچیده بودند و در کوهستان‌های آپالاشین رخ می‌دادند، در گمنامی نوشته شده و تقریباً بلافاصله به عنوان کتاب‌های جمع‌شده در ته انباری با تخفیف فروخته می‌شدند.

شخصیت‌های رمان‌های اولیهٔ او غالباً آدم‌هایی بی‌خانمان و بی‌پول بودند که بی‌اجازه در کلبه‌هایی فاقد برق ساکن می‌شدند و در مناطق دور افتاده یا مکان‌هایی خالی بیابان‌ها به‌سختی زندگی می‌کردند.

نفرت مک‌کارتی از دنیای ادبیات[ویرایش]

مک‌کارتی وقتی از شدت فقر و بی‌پولی مجبور شد خودش موهایش را اصلاح کند و در یک دریاچه حمام کند، باز هم هیچ علاقه‌ای به داشتن یک شغل ثابت نشان نمی‌داد و پیشنهادهای کاری‌ای را که به او می‌شد پس می‌زد. همسرش دولیزله یک بار در مصاحبه‌ای گفته بود:

مثلاً یک‌نفر به او زنگ می‌زد و می‌گفت در ازای دریافت ۲ هزار دلار بیاید در فلان دانشگاه دربارهٔ کتاب‌هایش سخنرانی کند؛ ولی او در جواب می‌گفت هر حرفی داشته روی صفحات کتاب‌هایش زده و ما یک هفتهٔ دیگر را هم لوبیا می‌خوردیم.

نفرت او از دنیای ادبیات از شیوهٔ استفاده‌اش از علائم سجاوندی هم پیدا است.

در نثر نامتراکم و پراکندهٔ او برای دیالوگ‌ها به هیچ وجه از علائم نقل قول استفاده نشده‌است. مک‌کارتی که از به کار بردن علامت آپوستروف هم پرهیز می‌کند معتقد است:

هیچ دلیلی ندارد صفحه را با علامت‌های کوچک و عجیب و غریب سجاوندی مسدود کنیم.

توداری او تقریباً مثل خرافاتی بودن است. او می‌ترسد که با حرف زدن هر چیزی را که تا حالا داشته خراب کند.

ازدواج مک‌کارتی[ویرایش]

مک‌کارتی سال ۱۹۵۱ وارد دانشگاه تنسی شد و ۲ سال بعد به نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا پیوست. پس از استقرار در آلاسکا مجری یک برنامهٔ رادیویی شد و برای اولین بار در عمرش آثار ادبی را به‌طور جدی خواند. مک‌کارتی می‌گوید سبک نویسندگی‌اش را بسیار مدیون ویلیام فاکنر است و موبی دیک هرمان ملویل را کتاب محبوب خود می‌داند. اولین رمانش به نام «نگهبان ارکید» بود.

در سال ۱۹۶۱ با همسر اولیش «لی همولمن» (Lee Holleman) که در دانشگاه با او آشنا شده بود ازدواج کرد. آن‌ها از این از دواج صاحب یک فرزند پسر به نام «کالن» (Cullen) شدند؛ ولی ازدواج آن‌ها دیری نپایید و مک‌کارتی پس از جدایی از همسر اولش به نیواورلئان رفت. این آثار ۲ جایزهٔ سودآور برایش به ارمغان آورد. او که با بردن این دو جایزه ثروتی کسب کرده بود راهی سفر اروپا شد و در همین ضمن با همسر دومش «آنی دولیزله» (Annie DeLisle) آشنا شد.

آثار بعدی مک‌کارتی[ویرایش]

در سال ۱۹۸۵ و با انتشار رمان «نصف النهار خون»[۱] مورد توجه عموم خوانندگان قرارگرفت.

سرانجام با انتشار رمان «همه اسب‌های زیبا» در سال ۱۹۹۲ بود که شهرت رویش را به مک‌کارتی نشان داد. این کتاب در سال ۲۰۰۰ به یک فیلم سینمایی به همین نام و با نقش‌آفرینی مت دیمون و پنه‌لوپه کروز تبدیل شد ولی منتقدان سینمایی نقدهای منفی ای برآن نوشتند.

مک‌کارتی از نظر بعضی منتقدان یک نویسندهٔ سرد است که سوژه‌هایش را دور از خودش نگه می‌دارد و نگاه بالینی به آن‌ها می‌اندازد

اعتقادات عجیب مک‌کارتی[ویرایش]

مک‌کارتی معتقد است یک‌نفر آن بالا دوستش دارد.

از زمان خلقت حضرت آدم هیچ بشری به دنیا نیامده که خوش شانس ترازمن باشد. هیچ وقت در عمرم پیش نیامده که بی‌پول باشم.

آثار[ویرایش]

  • جایی برای پیرمردها نیست
  • جاده
  • نگهبان باغ
  • نصف‌النهار خون
  • همهٔ اسب‌های زیبا

پانویس[ویرایش]

  1. داستانی پر از خون و خون‌ریزی دربارهٔ یک گروه از تبهکاران وحشی در جنوب غربی آمریکا

منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]