چارلز فلیکس ساردینیا
| چارلز فلیکس ساردینیا | |||||
|---|---|---|---|---|---|
| پادشاه ساردینیا کنتها و دوکهای ساوی | |||||
| سلطنت | ۱۲ مارس ۱۸۲۱ – ۲۷ آوریل ۱۸۳۱ | ||||
| تاجگذاری | ۲۵ آوریل ۱۸۲۱ | ||||
| پیشین | ویکتور امانوئل یکم | ||||
| جانشین | چارلز آلبرت ساردینیا | ||||
| دوک جنوا | |||||
| سلطنت | ۱۸ ژوئن ۱۸۱۵ – ۲۷ آوریل ۱۸۳۱ | ||||
| جانشین | شاهزاده فردیناندو، دوک جنوا | ||||
| زاده | ۶ آوریل ۱۷۶۵ تورین | ||||
| درگذشته | ۲۷ آوریل ۱۸۳۱ (۶۶ سال) تورین | ||||
| آرامگاه | ۲۸ آوریل ۱۸۳۱ | ||||
| |||||
| خاندان | دودمان ساووی | ||||
| پدر | ویکتور آمادیوس سوم ساردنی | ||||
| مادر | ماریا آنتونیا فردیناندا اسپانیا | ||||
| امضاء | |||||
چارلز فلیکس ساردینیا (انگلیسی: Charles Felix of Sardinia; ۶ آوریل ۱۷۶۵ – ۲۷ آوریل ۱۸۳۱) پادشاه ساردینیا و حاکم ایالتهای ساووی از ۱۲ مارس ۱۸۲۱ تا زمان مرگش در ۱۸۳۱ بود. او آخرین عضو ذکور خاندان ساووی بود که با ویکتور آمادئوس اول آغاز شد و باعث شد که پس از مرگ فلیکس، نسل برادر کوچکتر ویکتور آمادئوس اول، توماس فرانسیس، تاج و تخت را به دست گیرد.[۱]
زندگی اولیه
[ویرایش]چارلز فلیکس در تورین به عنوان یازدهمین فرزند و پنجمین پسر ویکتور آمادئوس سوم ساووی و ماریا آنتونیا فردیناندا از اسپانیا متولد شد. پدربزرگ و مادربزرگ پدری او چارلز امانوئل سوم ساووی و همسر آلمانیاش پلیکسنا از هسه-روتنبرگ بودند. پدربزرگ و مادربزرگ مادری او فیلیپ پنجم، پادشاه اسپانیا و همسر ایتالیاییاش، الیزابت فارنیزی، متولد فرانسه بودند.
او برادر کوچکتر دو حاکم دیگر ساووی، چارلز امانوئل چهارم و ویکتور امانوئل اول بود. او دوران کودکی خود را با خواهرش ماریا کارولینا و برادر کوچکترش، جوزپه بندتو پلاسیدو، کنت موریانا، در قلعه مونکالیری گذراند.
از دوران جوانی، کارلو فلیچه شخصیتی بسیار پیچیده داشت: از یک سو ثابت قدم و انعطافناپذیر، گوشهگیر، بیاعتماد و عجول، اگر نگوییم حساس و کینه جو؛ از سوی دیگر صادق، صمیمی و قادر به ابراز احساسات و محبت. او ذهنی باهوش داشت، و گاهی حتی طعنه آمیز. او تصوری مقدس از سلطنت و حق سلطنت داشت.
در طول سالهای انقلاب فرانسه و لشکرکشی ایتالیا، شارل فلیکس به همراه برادرش ویکتور امانوئل، همسر دومش ماریا ترزا، مائوریتزیو جوزپه دوک مونفرات و جوزپه پلاسیدو، کنت موریانا، بخشی از یک «دربار موازی» را تشکیل دادند که در مقابل حلقه شارل امانوئل چهارم قرار داشت.
در این دوره، شارل فلیکس شروع به نوشتن دفتر خاطرات شخصی کرد که منبع مهمی برای وقایع و درگیریهای او با دربار ساووی است.[۲]
لشکرکشی به ایتالیا (۱۷۹۲–۱۷۹۸)
[ویرایش]هنگامی که جنگ با فرانسه آغاز شد، چارلز فلیکس با وجود تحصیلات نظامی، خود را به عنوان یک سرباز متمایز نکرد. در سال ۱۷۹۲، پس از اشغال دوکنشین ساووی و شهرستان نیس توسط فرانسه، او سربازان را تا سالوتزو دنبال کرد و در سال ۱۷۹۳، پدرش، ویکتور آمادئوس سوم، را که عملیات فتح مجدد نیس و ساووی را به همراه اتریشیها به فرماندهی ژنرال جی. دو وینس، در دره شوش، پینرولو، کونئو و تنده هدایت کرده بود، همراهی کرد.
در هر صورت، چارلز فلیکس بسیار دور از خطوط مقدم باقی ماند. در بهار ۱۷۹۴، پس از ورود برادرش، دوک مونفرات، به آئوستا، چارلز فلیکس و جوزپه پلاسیدو برای بازپسگیری برخی از مواضع نسبتاً مهم استراتژیک به مورگکس رفتند، اما به چیزی دست نیافتند.
در ۲۸ آوریل ۱۷۹۶، ویکتور آمادئوس سوم مجبور به امضای آتشبس چراسکو با فرانسویها شد که به دنبال آن در ۱۵ مه پیمان پاریس امضا شد که کنترل فرانسه بر نیس، ساووی، ژنووا و برخی از قلعهها را پذیرفت. چارلز فلیکس، که لقب دوک جنوا را داشت، به عنوان غرامت از دست دادن اسمی خود، عنوان مارکی شوش را دریافت کرد.
ویکتور آمادئوس سوم در اکتبر همان سال درگذشت و چارلز امانوئل چهارم به عنوان شاهزاده پیمونت جانشین او شد. رابطه بین پادشاه جدید و چارلز فلیکس هرگز خوب نبود، اما اکنون رو به وخامت گذاشته بود، زیرا پادشاه تلاش میکرد برادرانش را در مورد امور کشور بیاطلاع نگه دارد.
دو سال پس از سلطنتش، چارلز امانوئل چهارم مجبور شد تمام کنترل سلطنتی بر سرزمین اصلی را واگذار کند. چارلز فلیکس به همراه پادشاه و بقیه خانواده سلطنتی، عصر روز ۹ دسامبر ۱۷۹۸ تورین را به مقصد کالیاری ترک کرد و در ۳ مارس ۱۷۹۹ به آنجا رسیدند.[۳]
نایبالسلطنه ساردینیا (۱۷۹۹–۱۸۱۴)
[ویرایش]شارل امانوئل چهارم فرزندی نداشت و پس از مرگ همسرش، در ۴ ژوئن ۱۸۰۲ به نفع برادرش ویکتور امانوئل اول از سلطنت کنارهگیری کرد. ویکتور امانوئل اول خود مالکیت املاک ساردینیا را به دست نگرفت و ترجیح داد آنها را به چارلز فلیکس به عنوان نایبالسلطنه واگذار کند.
حکومت چارلز فلیکس در ساردینیا نسبتاً سختگیرانه و استبدادی بود. از زمان جنبشهای انقلابی ساردینیا در سال ۱۷۹۴، این جزیره دورهای از بینظمی را تجربه کرده بود که با فقر گسترده تشدید شده بود و منجر به افزایش جرم و جنایت شده بود. نایبالسلطنه با خشونت قابل توجهی آن را سرکوب کرد و به برادرش پادشاه نوشت: «کشتار، کشتار، برای خیر نژاد بشر».
چارلز فلیکس یک رژیم نظامی برقرار کرد، به طوری که رعایای ساردینیایی او را «کارلو فروچه» (شارل وحشی) مینامیدند. ابزار این رژیم، دادگاه ویژه هیئت نایبالسلطنه برای بررسی روندهای سیاسی بود که بلافاصله علیه «کاپوپولو» (رهبر مردمی)، وینچنزو سولیس، اقدام کرد، که هیچ گناهی جز موفقیت بیشتر از نایبالسلطنه در شکست دادن جنبشهای انقلابی نداشت. هنگامی که سولیس به بیست سال زندان محکوم شد، نایبالسلطنه آن را یک حکم سبک دانست. علاوه بر این، چارلز فلیکس در آزار و اذیت «جنایتکاران دولتی»، اتخاذ رویههای نظامی را مشروعیت بخشید و تمام اختیارات را به پلیس واگذار کرد، از جاسوسی گرفته تا سانسور نامهها و تعیین جایزه برای مظنونین.
با این حال، او در کار سازماندهی مجدد خود، انرژی قابل توجهی را برای کنترل استقلال قوه قضائیه و بوروکراسی محلی به کار گرفت و توانست برخی از سوءاستفادههای رژیم فئودالی را اصلاح کند.
در واقع، هنگامی که استامنتی، پارلمان پادشاهی، به پرداخت مالیات ۴۰۰۰۰۰ لیره رأی داد، چارلز فلیکس فشار قابل توجهی را برای معافیت فقیرترین طبقات از مالیات اعمال کرد و اختلافات در حوزه قضایی فئودالی را به نفع واسالها به جای اربابان فئودال قضاوت کرد. هنگامی که شورشی ضد فئودالی علیه دوک آسینارا، که از پیروی از مقررات نایبالسلطنه امتناع ورزیده بود، رخ داد، چارلز فلیکس تصمیم گرفت هم دوک را که از اموالش محروم شده بود و هم انقلابیون را مجازات کند.
با وجود اوضاع سیاسی و اجتماعی ناپایدار، چارلز فلیکس توانست پیشرفتهایی در کشاورزی و اقتصاد جزیره ایجاد کند. در دوران حکومت او، یک انجمن کشاورزی و دفتری برای اداره معادن سلطنتی و جنگلها تأسیس شد. علاوه بر این، کشت زیتون تشویق شد و قراردادهای تجاری برای تشویق تولید محلی اعطا شد. در نهایت، او پروژهای را برای ساماندهی شبکه جادهها آغاز کرد.[۴]
ازدواج و بازگشت به تورین (۱۸۱۴–۱۸۲۱)
[ویرایش]در ۷ مارس ۱۸۰۷، در کاپلا پالاتینای کاخ نورمانی در پالرمو، چارلز فلیکس با وکالت ماریا کریستینا از ناپل و سیسیل (۱۷ ژانویه ۱۷۷۹–۱۱ مارس ۱۸۴۹)، دختر فردیناند چهارم پادشاه ناپل و سیسیل و ماریا کارولینا از اتریش، ازدواج کرد.
این ازدواج که در ابتدا با مخالفت چارلز فلیکس مواجه شده بود، به دلایل سلسلهای ترتیب داده شده بود. نه چارلز امانوئل و نه ویکتور امانوئل فرزند پسر نداشتند (پسر دومی در ساردینیا بیمار شد و درگذشت)، در حالی که دوک مونتفرات و کنت موریان فوت کرده بودند، بنابراین چارلز فلیکس وارث احتمالی شده بود و بنابراین باید یک وارث پسر به دنیا میآورد.
اگرچه ازدواج با ماریا کریستینا هماهنگ بود، اما او قادر به بچهدار شدن نبود و ویکتور امانوئل را مجبور کرد تا جانشینی چارلز آلبرت، شاهزاده کارینیانو، از یک نسل فرعی از خاندان ساووی را در نظر بگیرد.
پس از سقوط ناپلئون و بازگشت ویکتور امانوئل به تورین در ۲۰ مه ۱۸۱۴، چارلز فلیکس برای مدت کوتاهی به او پیوست و سال بعد به همراه همسرش به ساردینیا بازگشت. او رسماً تا سال ۱۸۲۱ نقش نایبالسلطنه را حفظ کرد، اگرچه پس از مدت کوتاهی به دربار تورین بازگشت.[۵]
انقلاب ۱۸۲۱
[ویرایش]به دنبال شورشهایی در کادیز در سال ۱۸۲۰، پادشاه فردیناند هفتم اسپانیا مجبور شد قانون اساسی اسپانیا مصوب ۱۸۱۲ را احیا کند و امید به کسب امتیازات مشابه از حاکمان خود در بسیاری از کشورهای اروپایی پدید آمد. شورشهایی در ناپل و پالرمو آغاز شد.
نشانههای اولیه بحران در ۱۱ ژانویه ۱۸۲۱ تأیید شد، زمانی که پلیس چهار دانشجو را در یک اجرای تئاتر در تورین متوقف کرد، زیرا آنها کلاههای قرمز با پاپیونهای سیاه، نمادی از کاربونریا، بر سر داشتند. مردان جوان مقاومت کردند و دستگیر شدند که منجر به درگیری بزرگی شد.
روز بعد، همه دانشجویان و بسیاری از معلمان آنها اعتراض کردند و خواستار آزادی جوانان شدند و وقتی این درخواست رد شد، خود را در دانشگاه محاصره کردند و دولت مجبور شد ارتش را فرا بخواند. اگرچه کسی کشته نشد، اما تعداد زخمیها بسیار زیاد بود و اوضاع وخیمتر شد.
ارتباطی بین معترضان و انجمن مخفی «فدراتی» برقرار شد که رهبران آن سانتوره دی روسی، جیاچینتو کولگنو، کارلو امانوئله آسیناری و گوگلیلمو موفا دی لیسیو گریبالدی (همه سربازان، مقامات یا پسران وزرا) و روبرتو دازگلیو در ۶ مارس با چارلز آلبرت ملاقات کردند. آنها آماده اقدام بودند، زیرا شاهزاده را به عنوان مرد جدیدی برای خاندان ساووی شناسایی کرده بودند که ممکن است مایل به جدایی از گذشته مطلقگرایانه باشد.
هدف توطئهگران نه انحلال خاندان ساووی، بلکه وادار کردن آن به انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی و سپس آغاز جنگ علیه اتریش بود، که با توجه به احساسات عمیقاً ضد اتریشی ویکتور امانوئل اول، امکانپذیر به نظر میرسید.
در این راستا، توطئهگران از غیبت چارلز فلیکس سوءاستفاده کردند، زیرا فکر میکردند که او میتواند ویکتور امانوئل را به مخالفت با برنامههایشان وادار کند. آنها قصد داشتند ارتش را بسیج کنند، اقامتگاه سلطنتی در قلعه مونکالیری را محاصره کنند و او را مجبور به اعطای قانون اساسی و اعلام جنگ به اتریش کنند. نقش چارلز آلبرت میانجیگری بین توطئهگران و پادشاه بود، اما صبح روز بعد، او نظر خود را تغییر داد و سعی کرد از دست توطئهگران فرار کند، اگرچه آنها را تبرئه نکرد.
آغاز شورش
[ویرایش]توطئهگران مشکوک شدند و آماده لغو قیامی شدند که برای دهم برنامهریزی کرده بودند. در همان روز، چارلز آلبرت، کاملاً پشیمان، به مونکالیری شتافت تا همه چیز را به ویکتور امانوئل اعتراف کند و درخواست عفو کند. در همان شب، پادگان آلساندریا، به فرماندهی یکی از توطئهگران، گوگلیلمو آنسالدی، شورش کرد و شهر را اشغال کرد. اگرچه شاهزاده آنها را رها کرده بود، اما بقیه انقلابیون تصمیم گرفتند در این مرحله اقدام کنند.
کنارهگیری ویکتور امانوئل و نیابت سلطنت چارلز آلبرت
[ویرایش]در روز یکشنبه ۱۱ مارس ۱۸۲۱، پادشاه ویکتور امانوئل اول با شورای سلطنتی که چارلز آلبرت عضو آن بود، ملاقات کرد. در نتیجهٔ تردید پادشاه، هیچ اقدامی صورت نگرفت.
در ۱۲ مارس، ارگ تورین به دست شورشیان افتاد. ویکتور امانوئل، چارلز آلبرت و چزاره بالبو را به مذاکره با کاربوناریها تشویق کرد، اما آنها از گوش دادن به پیامهای آنها خودداری کردند؛ بنابراین، عصر همان روز، در مواجهه با گسترش قیام نظامی، پادشاه به نفع برادرش چارلز فلیکس کنارهگیری کرد. از آنجایی که دومی در آن زمان در مودنا بود، چارلز آلبرت به عنوان نایبالسلطنه منصوب شد.
کنارهگیری پادشاه که پس از برکناری وزرای دولت رخ داد، منجر به هرج و مرج شد، زیرا بحرانی در سلسله سلطنت ایجاد کرد که قدرتهای خارجی نمیتوانستند آن را نادیده بگیرند و همچنین باعث تفرقه در ارتش و بوروکراسی شد و هرگونه امکانی برای حفظ نظم را از بین برد.
نایبالسلطنه با تعیین دولت جدید (وکیل، فردیناندو دل پوتزو (۱۷۶۸–۱۸۴۳) به عنوان وزیر کشور، ژنرال امانوئله پس دی ویلامارینا به عنوان وزیر جنگ و لودوویکو ساولی دی ایگلیانو به عنوان وزیر امور خارجه) سعی کرد کنترل اوضاع را به دست بگیرد و تلاش کرد با شورشیان مذاکره کند، اما به هیچ نتیجهای نرسید.
با توجه به عدم امکان تصمیمگیری بدون توافق پادشاه جدید، چارلز آلبرت شرح وقایع را برای چارلز فلیکس فرستاد و از او راهنمایی خواست، اما رسیدن نامه به مقصد زمان بسیار زیادی طول کشید.
چارلز آلبرت، از ترس اینکه مورد خشم مردم قرار گیرد، در شامگاه ۱۳ مارس ۱۸۲۱، فرمانی مبنی بر اعطای قانون اساسی مطابق با قانون اساسی ۱۸۱۲ اسپانیا امضا کرد که تا زمان تأیید پادشاه به قانون تبدیل نمیشد.
روز بعد، نایبالسلطنه تصمیم به تشکیل شورای نظامی گرفت که وظیفه آن محافظت از پارلمان بود. دو روز پس از آن، او سوگند یاد کرد که قانون اساسی اسپانیا را رعایت کند، به نسخهای از قانون اساسی اسپانیا که بنا به درخواستهای ماریا ترز، همسر ویکتور امانوئل، کمی تغییر یافته بود.
مداخله چارلز فلیکس
[ویرایش]در این مرحله، چارلز فلیکس که اکنون نامه چارلز آلبرت مبنی بر کنارهگیری برادرش را دریافت کرده بود، تصمیم به اقدام گرفت. او به پیک گفت که او را «اعلیحضرت» خطاب نکند، سپس اظهار داشت که از آنجا که کنارهگیری از طریق خشونت انجام شده است، نمیتوان آن را معتبر دانست. در نهایت، او گفت: «به شاهزاده بگویید که اگر هنوز قطرهای از خون سلطنتی ما در رگهایش هست، فوراً به نووارا برود و در آنجا منتظر دستورات من باشد.»
در مورد قانون اساسی اسپانیا، او هرگونه اقدام حاکمیتی که پس از کنارهگیری برادرش انجام شده باشد را باطل و بیاعتبار اعلام کرد و سپس اعلامیه زیر را صادر کرد: «ما به هیچ وجه به هیچ تغییری در شکل از پیش موجود حکومت با کنارهگیری اسمی پادشاه، برادر عزیزمان، رضایت نمیدهیم، بلکه همه رعایای سلطنتی را که به خائنین کمک یا آنها را تشویق کردهاند یا به خود اجازه دادهاند که قانون اساسی اعلام کنند، شورشی میدانیم.»
چارلز آلبرت، که عمیقاً دلسرد شده بود، طبق دستور چارلز فلیکس عمل کرد، به نووارا رفت و اعلامیهای صادر کرد که در آن از نیابت سلطنت کنارهگیری کرد و از همه خواست که تسلیم چارلز فلیکس شوند. در ۲۹ام، نامهای از چارلز فلیکس دریافت کرد که به او دستور میداد به همراه خانوادهاش به فلورانس عزیمت کند.
با کنار رفتن چارلز آلبرت، چارلز فلیکس چندین نامه به فرانسیس اول اتریش فرستاد و از او خواست تا برای سرکوب شورش نیرو اعزام کند.
در ۳ آوریل، او اعلامیه دومی صادر کرد که در آن به سربازان عفو داده شد، در حالی که مجازاتهای سختی برای مقامات شورشی اعمال میشد، که در نهایت مانع از هرگونه مصالحه شد. صدراعظم مترنیخ خود به فرانسیس چهارم مودنا گفت که این اعلامیه بیاحتیاطی بوده و «با خصومت، شور و نفرت» نوشته شده است.
شورشیان، با درک اینکه هیچ گزینه دیگری برایشان باقی نمانده است، به سمت نووارا راهپیمایی کردند، جایی که نیروهای وفادار به چارلز فلیکس تحت فرماندهی ویتوریو سالیِر دِ لا تور جمع شده بودند. این امر، ناگزیر مترنیخ را متقاعد به مداخله کرد.
در ۸ آوریل نبردی (نوارآ-بورگو ورچلی) با نیروهای د لا تور و سپس با نیروهای ژنرال اتریشی فردیناند فون بوبنا رخ داد که در ۱۱ آوریل ورچلی و آلساندریا را اشغال کردند، در حالی که د لا تور که از چارلز فلیکس اختیارات کامل دریافت کرده بود، در ۱۰ آوریل تورین را اشغال کرد.
در ۱۹ آوریل، علیرغم فشار امپراتوران روسیه و اتریش، مترنیخ، چارلز آلبرت، فرانسیس چهارم و خود چارلز فلیکس (که از ایده دریافت تاج «به لطف» شورشیان متنفر بود)، ویکتور امانوئل دوباره کنارهگیری خود را تأیید کرد؛ بنابراین، در ۲۵ آوریل، چارلز فلیکس به تخت سلطنت نشست.
سرکوب
[ویرایش]پس از آنکه کنترل تورین دوباره برقرار شد، چارلز فلیکس که هنوز در مودنا بود، شخصاً با امپراتور اتریش وارد گفتگو شد تا از کنگره لایباخ که در آن زمان در حال برگزاری بود، به رسمیت شناخته شود که او میتواند کنترل کامل داراییهای خود را به عنوان یک پادشاه مطلق به دست گیرد و اتریش به هیچ وجه اجازه دخالت در قلمروهای او را نخواهد داشت.
در کنگره بعدی ورونا، چارلز فلیکس از فشار برای تغییرات قانون اساسی ترسید و در دستورالعملهای خود به سفیران خود تکرار کرد که سرکوب «روح انقلابی» الهام گرفته از کنگره لایباخ منحصراً متعلق به اوست و او کاملاً به ضرورت این تعهد اعتقاد دارد.
او که تصمیم به ماندن در مودنا گرفته بود، ایگناتسیو تائون دی روول را به عنوان سپهبد پادشاهی منصوب کرد و جی. پیکونو دلا واله و جی.سی. برینول را به ترتیب مسئول امور خارجه و امور مالی قرار داد.
در نهایت، او سرکوب مخالفان را آغاز کرد. گزیده زیر از اثر گویدو آستوتی اقدامات او را شرح میدهد:شاه جدید، چارلز فلیکس، با روشهای سرکوبگرانه خودسرانه، با استفاده از کمیسیونهای فوقالعاده برای قضاوت در مورد شورشیان و ایجاد بازرسان سیاسی به منظور پاکسازی ارتش و بوروکراسی، واکنش نشان داد.
در نهایت، پادشاه سه حوزه قضایی مختلف را تأسیس کرد: یک دادگاه مختلط مدنی و نظامی به نام هیئت سلطنتی با اختیارات کیفری، یک کمیسیون نظامی برای بررسی رفتار افسران و درجهداران، و یک کمیسیون بررسی دقیق برای بررسی رفتار هر کارمند پادشاهی.
هیئت سلطنتی از ۷ مه تا اوایل اکتبر تشکیل جلسه داد و در این مدت ۷۱ حکم اعدام، ۵ حکم حبس ابد و ۲۰ حکم حبس از ۵ تا ۲۰ سال صادر کرد. پس از انحلال هیئت نمایندگی، سنا ۲۴ حکم اعدام دیگر، ۵ حکم حبس ابد و ۱۲ حکم حبس دیگر به مدت ۱۵ تا ۲۰ سال صادر کرد. تا پایان اکتبر، کمیسیون نظامی ۶۲۷ افسر را برکنار کرده بود.
کمیسیون بررسی، که به یک دادگاه عالی و هفت هیئت بررسی منطقهای تقسیم شده بود، اخراجها و تعلیقهای متعددی از کارمندان دولت و اساتید از هر نوع مدرسهای را که به ویژه مقصر میدانست، صادر کرد.
به دستور وزیر کشور، روژه دو شولکس، دانشگاه تورین تعطیل شد و بسیاری از اساتید تذکرات شدیدی دریافت کردند، زیرا، همانطور که پادشاه در نامهای به برادرش (۹ مه ۱۸۲۲) نوشت: «هر کسی که در دانشگاه تحصیل کرده است کاملاً فاسد است: اساتید منفور هستند، اما هیچ راهی برای جایگزینی آنها وجود ندارد بنابراین همه بدها آموزش دیدهاند و همه خوبها نادان هستند.».
در هر صورت، اگرچه فضایی سرکوبگرانه برقرار شده بود، همراه با عادت به اتهامات و تنوع ایدههای سیاسی که بهانهای برای دنبال کردن انتقامهای خصوصی فراهم میکرد، اما مقامات سلطنتی، به ویژه فرماندار جنوا، جورجیو د ژنه، مانع فرار مردم نشدند. از بین تمام افرادی که محکوم شدند، تنها دو نفر اعدام شدند.
علاوه بر این، در نامهای از کنت داگلیه آمده است که چارلز فلیکس هرگز مانع از پرداخت مخفیانه یارانه به محکومانی که به تبعید رفته بودند، نشد و آنجلو بروفریو گزارش میدهد که وقتی پادشاه متوجه شد که یکی از این یارانهها به خانواده یکی از دو نفری که در سال ۱۸۲۱ اعدام شده بودند، تعلق میگیرد، پادشاه مبلغ را دو برابر کرد.
سرکوب مخالفان در ۳۰ سپتامبر ۱۸۲۱ پایان یافت، زمانی که چارلز فلیکس عفو همه افرادی را که در شورش دست داشتند، به استثنای رهبران، تأمینکنندگان مالی و کسانی که به جرم قتل یا اخاذی مجرم شناخته شده بودند، صادر کرد. چند روز بعد، چارلز فلیکس وارد تورین شد.
سلطنت (۱۸۲۱–۱۸۳۱)
[ویرایش]حتی پیش از رسیدن به تورین، چارلز فلیکس وعده نایبالسلطنه را رد کرد و برای کمک به برقراری نظم، اتریشیها را فراخواند که تا سال ۱۸۲۳ در پیمونت ماندند. در همان سال، چارلز آلبرت به اسپانیا رفت تا با زور اسلحه آخرین جرقههای شورش را خاموش کند و خود را به عنوان خائن لیبرالیسم ایتالیا مورد نفرت قرار دهد، اما اعتماد پادشاه را که ممکن بود جانشین دیگری انتخاب کند، دوباره به دست آورد.
شارل فلیکس یک مرتجع واقعی بود و متقاعد شده بود که جهان به زودی از تمام آن نوآوریهای شرورانه و توهینآمیزی که توسط انقلاب فرانسه معرفی شده و توسط ناپلئون بناپارت، به قول خودش «رذل»، در سراسر اروپا رواج یافته بود، پاک خواهد شد.
میراث
[ویرایش]تئاتر کارلو فلیچه در جنوا به نام او نامگذاری شده است. جاده اصلی جزیره ساردینیا، خیابان استاتال ۱۳۱ کارلو فلیچه، که شهرهای کالیاری و ساساری-پورتو تورس را به هم متصل میکند و در قرن نوزدهم ساخته شده است، به نام او نامگذاری شده است. در انتهای کالیاری آن جاده، مجسمهای از او وجود دارد که به سمت شهر اشاره میکند. این مجسمه، وسیلهای معمول برای جشنهای هواداران کالیاری کالچو است که هر زمان تیم صعود میکند یا از سقوط فرار میکند، با شنلها و پرچمهایی به رنگهای قرمز و آبی تیم آراسته میشود.
منابع
[ویرایش]- ↑ G. Locorotondo, Carlo Felice, pp.365-366
- ↑ A. Segre, Vittorio Emanuele I, p. 42
- ↑ S. Costa di Beauregard, Unhomme d'autrefois, Paris 1877, p. 274
- ↑ "Carlo Felice di Savoia". Retrieved 22 February 2015.
- ↑ "Storia di Usini, la Rivolta anti-feudale". Archived from the original on 8 June 2008. Retrieved 22 February 2015.
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Charles Felix of Sardinia». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۵.