پدران کاپادوکیایی
![]() | این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
باسیل۱ قیصریه، دوستش گریگور نازیانزوسی۲ و برادر کوچکش باسیل گریگور نوسایی۳ پدران کاپادوکیایی بودند. آنان از اهالی ایالت رومی کاپادوکیا (واقع در ترکیهٔ امروزی) بودند، و میکوشیدند مسیحیت را با عناصر نیکوی فرهنگ کلاسیک تلفیق کنند.
باسیل، حدود سال ۳۳۰ در خانوادهای ثروتمند و مسیحی چشم به جهان گشود. او در زمینهٔ آثار ادبی کلاسیک جهان باستان، فلسفه و نیز مسیحیت و علوم الهی، تحصیلات عالیه داشت. در سال ۳۵۱ به آتن رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد و همانجا بود که با گریگور نازیانزوسی آشنا شد. او در آتن به عالیترین مدارج تحصیلی عصرِ خودْ رسید و پس از بازگشت به زادگاهش، چندی علم معانی بیان تعلیم میداد اما پس از مدتی تعمید گرفت و به سلک راهبان درآمد. او از دِیرهای مهم شرق دیدار کرد و بعد با داراییهای خود، جامعهای کوچک از راهبان تشکیل داد. اما دوران عزلتش چندی نپایید و مسئولیتهای بسیاری به او محول شد و در سال ۳۶۴ در قیصریه به مقام شیخی منصوب، و در سال ۳۷۰ جانشین اسقف قیصریه شد. او زندگی خود را وقف اجرای برنامههای اجتماعی برای فقرزدایی و مبارزه علیه آریانیسم کرد تا آنکه در ۳۷۹ درگذشت.
گریگور نازیانزوسی جزو اشرافزادگانِ کاپادوکیا، و پدرش اسقفِ نازیانزوس بود. او در آتن تحصیل کرد و همانجا نیز با باسیل آشنا شد. عاقبت پیرو باسیل شد و طریق رهبانیت را همراه او در پیش گرفت. گریگور در مناصب کلیسایی چندان موفق نبود. پدرش، او را در نازیانزیوس به مقام شیخی منصوب کرد اما او در این خدمت نیز موفقیتی بهدست نیاورد. سپس باسیل او را مجاب ساخت که بهخاطر سیاستهای کلیسایی و مبارزه با آریانیسم هم که شده، مقام اسقفی شهر کوچکی را بپذیرد اما گریگور هیچوقت در این شهر انجام وظیفه نکرد. سرانجام در شهر قسطنطنیه بهعنوان اسقف نقش رهبری جناح نیقیه را بر عهده گرفت. این نقشی محوری و مهم بود و گریگور با تمام وجود مشغول انجام این وظیفه شد. در سال ۳۸۰، در قسطنطنیه پنج «خطابهٔ الهیاتی» معروف در دفاع از راستدینیِ دیدگاه اعتقادنامهٔ نیقیه ایراد کرد. اما از رقابتهای کلیسایی خستهخاطر شد و از مقام اسقفیِ شورای قسطنطنیه کناره گرفت، و در سال ۳۸۹ یا ۳۹۰ چشم از جهان فروبست.
گریگور نوسایی در سال ۳۳۵ به دنیا آمد و برادر کوچکترِ باسیل و نیز شاگرد او بود. او در میان پدران کاپادوکیایی هوشمندترین و فرهیختهترین بود و مدتی علم معانی بیان تعلیم میداد. هر چند ازدواج کرد اما این امر مانع پیوستنش به سلک راهبان نشد. در سال ۳۷۱ باسیل او را مجبور ساخت اسقف نوسا شود. او چند سالی از مقام اسقفی آنجا معزول، و اسقفی آریانی بهجای او منصوب شد اما مجدداً به مقام اسقفی آنجا رسید و تا پایان عمر در این سمت باقی ماند. پدران کاپادوکیایی، هر سه اوریجنیست بودند اما گریگور نوسایی در پیرویِ اوریجن پرشورترینشان بود. او بیش از دو تنِ دیگر، به فلسفه و تعمق و ژرفاندیشیهای الهیاتی علاقهمند بود اما در عین حال خود را مدافع راستدینی میدانست. او حوالی سال ۳۹۴ درگذشت.
پدران کاپادوکیایی، مخصوصاً بهخاطر مخالفتشان با آریانیسم و تعلیمشان در مورد تثلیث اهمیت یافتند. آنان دیدگاه اعتقادنامهٔ نیقیه را که پدر و پسر را Homoousios (همذات) میدانست و دیدگاه اوریجنیستی را که میگفت پدر و پسر و روحالقدس سه اقنوم یا وجودند، با هم درآمیختند. بدینسان، تبیین کردند که جوهر واحد و یگانهٔ خدا همزمان و یکسان در سه اقنوم یا شخصیت وجود دارد. اما اینکه میگوییم خدا یک جوهر است در سه اقنوم یعنی چه؟ باسیل تفاوت بین جوهر و اقنوم را چون تفاوت کل و جزء میدید، برای مثال تفاوت بین بشریت و یک شخص خاص چون آقای اسمیت. هر انسان دارای جوهر مشترک بشریت (کل) و نیز خصوصیات متمایزکننده و ویژگیهای فردیِ خاص خود؟ است که او را فردی منحصر به فرد میسازند. به همین شکل هر یک از شخصیتهای (سه اقنوم) تثلیث هم جوهر الهی دارند و هم ویژگیهای متمایزکنندهٔ خاص خود را. بنابراین وجود آقای اسمیت عبارت است از طبیعت انسانی، که مُهرِ ویژگیهای متمایزکنندهٔ اسمیت نیز بر آن مهر شده. به همین شکل، خدای پدر نیز دارای طبیعت الهی و الوهیت و ویژگیهای متمایزکنندهٔ خاص خود بهعنوان خدای پدر است. بدینسان پدر، پسر و روحالقدس سه وجه متمایز الوهیتند.
رابطهٔ جوهر و اقنوم به رابطهٔ کل و جزء میماند. هر یک از ما توسط جوهر مشترک، از هستی بهرهمندیم اما در عین حال هر یک بهخاطر ویژگیهای فردیمان، از هم متمایزیم. در مورد خدا نیز جوهر بر خصوصیاتی مشترک چون نیکویی، الوهیت یا دیگر صفات الهی دلالت دارد، حال آنکه اقنوم (شخصیت) بر ویژگیهایِ خاصِ پدری و پسری و قدرت تقدیسکننده. باسیل، نامه ۲۱۴:۴
وقتی از خدا سخن میگویم شما باید همزمان با یک درخشش و سه پرتوِ نور منور شوید. در الوهیت سه شخصیت یا اقنوم، یا سه شخص وجود دارند. (چرا در مورد اسامی بحث کنیم حال آنکه واژگان همه یک معنا را میرسانند؟) تنها یک جوهر وجود دارد یعنی الوهیت. در واقع خدا واحدِ کثیر است، و در کثرتْ واحد. الوهیت یک جوهر است در سه شخصیت و سه شخصیت است در یک جوهر. الوهیت هستی خود را در سه وجه دارد یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم الوهیت سه وجه وجودی دارد ... ما نباید بدعتکارانه خدا را در یک وجود ادغام کنیم (مونارشیانیسم) یا او را به وجودهایی با مراتب نامساوی تقسیم کنیم (آریانیسم). گریگور نازیانزوسی خطابه ۳۹:۱۱
پدران کاپادوکیایی رابطهٔ یگانگی و سه شخص بودنِ الوهیت را صریح و روشن تبیین کردند. اما این تعریف، آنان را درمعرض اتهام سه خداگرایی۴ (اعتقاد به وجود سه خدا) قرار میدهد. اگر رابطهٔ جوهرِ الوهیت و هر اقنوم، همانند رابطهٔ انسانیت و هر فردِ مشخص باشد، بنابراین آیا میتوان نتیجه گرفت که سه خدا وجود دارد؟ مشکل هنگامی بزرگتر میشد که مقایسه بین سه شخص صرفاً یک قیاس ساده نبود. در واقع باسیل آن را بهعنوان بخشی از «تعریف» خود از جوهر و اقنوم در نظر میگیرد. البته پدران کاپادوکیایی نمیخواستند سه خداگرا باشند. آنان بر وجود مشکل واقف، و در پی پاسخگویی به اتهام وارده بودند. گریگور نوسایی مقالهای نوشت با عنوان «در باب این موضوع که سه خدای مجزا وجود ندارد»، اما علیرغم نیتشان، این بدگمانی وجود داشت که الهیات آنها در واقع بیانگر سه خداگرایی است. حال سؤال اینجا است که: آیا آنها در مورد اینکه چرا سه شخص یا اقنوم، سه خدایِ مجزا نیستند، توضیح کافی و قانعکنندهای ارائه دادهاند یا خیر؟ آنها در این مورد بسیار تلاش کردند و مفاهیمی چون هماهنگی کامل و عملکرد مشترک سه اقنوم را مطرح ساختند. اما یک تیم فوتبال هر چند مثل «یک نفر» بازی میکند، بههرحال تیمی یازده نفره باقی میماند. پدران کاپادوکیایی در دوران خودشان، به درک مفهوم تثلیث کمک بسیاری کردند اما درکشان از مفهوم وحدت و یگانگی الوهیت باید تقویت میشد.
انسانها، اگرچه با هم انجام وظیفه کنند، اما میتوان عمل هر یک را از دیگری تشخیص داد، و آنها را بهدرستی جمعی از اشخاص نامید. هر یک از آنها بهخاطر محیط و طریق عملکرد خاصِ خودْ از دیگران مجزا میشود. اما در مورد خدا چنین نیست. خدای پدر بدون همکاری با خدای پسر کاری را انجام نمیدهد و خدای پسر نیز بدون همکاریِ روحالقدس عمل نمیکند. اما هر عمل خدا در مورد خلقت ... از پدر نشأت میگیرد، پسر آن را به اجرا میآورد و روحالقدس کاملش میسازد. تثلیث اقدس فاعل هر عمل الهی است، اما نه از طریق عملکردِ مجزایِ شخصیتهای تثلیث، زیرا یک حرکت وجود دارد که از ارادهٔ پدر ناشی میشود و از طریق پسر به روحالقدس میرسد ... بنابراین ما نمیتوانیم آن سه را که متحداً بهشکلی جداییناپذیر و همسان، قدرت و عملکرد الهی را نسبت به ما و خلقت، جاری و مُحَقَق میسازند، سه خدا بنامیم. گریگور نوسایی، عدم وجود سه خدا
پدران کاپادوکیایی علاوه بر آریانیسم باید در برابر پیروان ماکدونیوس نیز مبارزه میکردند. آنان گروهی بودند که از تعالیم اسقفی بهنام ماکدونیوس۵ پیروی میکردند که الوهیت پسر را تأیید میکرد اما بر این باور بود که روحالقدس مخلوق است. باسیل در اثری بهنام «روحالقدس» به ماکدونیوس پاسخ گفت و طی آن، الوهیت روحالقدس را تأیید کرد، بدون اینکه او را صریحاً خدا بخواند. گریگور نازیانزوسی که بیش از باسیل عمر کرد در آثارش بهشکلی صریحتر به این موضوع پرداخت و صریحاً روحالقدس را خدا خواند.
بدعت دیگری که گریگور نازیانزوسی با آن مبارزه کرد آپولیناریانیسم۶ بود. آپولیناریس رد میکرد که عیسی روح و فکر انسانی داشت. و بر این باور بود که در انسان، روح در جسم ساکن است، اما در عیسی، کلمه در جسم او ساکن بود و جای روح انسانی را میگرفت. این نگرش مدتی در اسکندریه تعلیم رایج بود و آتاناسیوس نیز دیدگاهی مشابه آن داشت. اما آپولیناریس این دیدگاه را بهشکل افراطی مطرح کرد و در همان وقت، نواقص چنین دیدگاهی کاملاً شناخته شد. گریگور نازیانزوسی استدلال آورد که عیسای مسیح برای اینکه بتواند ما را کاملاً نجات دهد باید کاملاً انسان میشد.
هر که به مسیح بهعنوان انسانی فاقد فکر انسانی توکل دارد خودْ بیفکر است و ناشایستهٔ نجات کامل. زیرا مسیح نه چیزی مجزا از خود، بلکه آنچه را که با الوهیتش متحد ساخته بود، نجات بخشیده است. اگر نیمی از وجود آدم سقوط میکرد برای مسیح نیز کافی میبود که نیموجودی انسانی بر خود بگیرد و تنها نیمی از انسان را نجات بخشد. اما چون کل طبیعت انسان سقوط کرده، بنابراین کل آن باید با کل طبیعت مسیح متحد شود و کاملاً نجات یابد. گریگوری نازیانزوسی نامه ۱۰۱
منابع[ویرایش]
- تاریخ تفکر مسیحی / اثر «پروفسور تونی لین»، انتشارات ایلام ۲۰۰۸