ویکی‌پدیا:نظرخواهی/استفاده از نیم‌فاصله در واژه‌های مرکب/نظرخواهی‌های موردی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

برای مطالعه بحث‌های اولیه به ویکی‌پدیا:نظرخواهی/استفاده از نیم‌فاصله در نام‌های عبارتی مراجعه فرمایید.

  • صفحهٔ مستقل نظرخواهی‌های پنج‌گانه:
  1. نظرخواهی نخست
  2. نظرخواهی دوم
  3. نظرخواهی سوم
  4. نظرخواهی چهارم
  5. نظرخواهی پنجم
  • آغاز نظرخواهی و بحث‌های اولیه: اینجا
  • نظرخواهی‌های بعدی:
۲. نظرخواهی دوم
۳. نظرخواهی سوم
۴. نظرخواهی چهارم
۵. نظرخواهی پنجم

نظرخواهیِ یک: «برداشتن» یا «بر داشتن»؟[ویرایش]

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.

اجماع برای نوشتن فعل‌های پیشوندی بدون فاصله وجود دارد. – درفش کاویانی (بحث) ‏۱۱ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۲۳:۴۹ (UTC)[پاسخ]

  • با اجازهٔ دوستان، یک نظرخواهیِ موردی دربارهٔ فاصله‌گذاری مطرح می‌کنم. لطفاً نظرِ موافق یا مخالف یا توضیحتان را بفرمایید. سعی می‌کنم در نوشته‌هایم کمتر از اصطلاحات تخصصی دستور زبان استفاده کنم، مگر آنجا که چاره‌ای نباشد و تنها از همان طریق بتوان بهتر به موضوع و مطلب اشاره کرد. این صرفاً پیشنهادی از سوی بنده است و اگر عنایتی ببینم، تلاش خواهم کرد آن را به‌طور منظم و روشمند ادامه و گسترش دهم. لطفاً چنانچه دوستان پیشنهاد یا پیشنهادهایی برای بهبودِ شیوهٔ نظرخواهی دارند بفرمایند. اگر هم پیشنهادهای دیگری دارید، امر بفرمایید. خواهشمندم زحمتِ جمع‌بندیِ نظرخواهی‌ها را یکی از دوستانِ گرامی بکشند.
چند توضیح:
  1. اگر صفحه‌کلیدتان فاصلهٔ مجازی را از طریق کلیدِ «تبدیل (شیفت) + فاصله (اسپِیس)» ایجاد نمی‌کند، لطفاً «شیفت و کنترل + عددِ ۲» را بفشارید. در جعبه‌ابزارِ بالای ویرایش هم دکمهٔ ویژهٔ فاصلهٔ مجازی (به‌صورت خالی) تعبیه شده‌است.
  2. منظور از اصطلاحِ «فاصله‌گذاری»، فاصله دادن یا ندادن و درج یا عدم درجِ فاصلهٔ مجازی است.
  3. همهٔ مثال‌هایی که خواهم آورد، از مقاله‌های برگزیده انتخاب خواهند شد.

با سپاس و احترام. Hamid Hassani (بحث) ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۵۰ (UTC)[پاسخ]

یک) فعل‌های پیشوندی:[ویرایش]

آیا میانِ پیشوندِ فعلی و اصلِ فعل فاصله باشد یا خیر؟ چند مثال: بازگشتن، برگشتن، درگذشتن، فرارسیدن، فرورفتن، فرودآمدن، وارفتن. همچنین اسم‌ها و صفت‌هایی که برگرفته از این فعل‌ها است: بازگشت، برگشت (چِکِشان برگشت خورد)، درگذشت، فرورفتگی، فرودآمده، وارفته. Hamid Hassani (بحث) ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۵۰ (UTC)[پاسخ]

  • موافق بدون فاصله نوشتن. از نظر قواعد دستوری شما استاد هستید و من صاحب نظر نیستم اما از نظر دانشنامه‌ای، معتقد هستم بدون فاصله باشد. مثال‌های بالا در اکثر جاها (تقریباً همه جا) بدون فاصله نوشته می‌شوند و دیدگاه شخصی من این است که نوشتار دانشنامه نباید خیلی از آنچه مخاطب در زندگی روزمره می‌بیند فاصله بگیرد، مگر، در مواردی که شکل مرسوم و رایج به کل غلط باشد که خُب آن موقع نیاز است دانشنامه پایبند به شکل صحیح باشد. مهرنگار (بحث) ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۳۵ (UTC)[پاسخ]
@مهرنگار: این فرمایشِ شما نشان از درک اجتماعیِ بالایتان دارد. معتقدم شما شمّ زبانیِ نیرومندی دارید. پیروز باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۳:۳۲ (UTC)[پاسخ]
  • موافق بدون فاصله نگاشتن. البته اینها که فرمودید، فعل هستند. یعنی یک واحدند و ناگزیر به‌هم چسبیده نگاشته می‌شوند. ما هیچ‌گاه نمی‌گوییم «لباسم را بر داشتم.» فکر کنم در مورد این‌ها اختلاف نظری نیست و همه به همین شکل استفاده می‌کنند. حتی اگر فعل دربرداشتن هم منظور باشد، بازهم به همین صورت است. متوجه مورد اختلافی در این فعل‌ها نمی‌شوم. این را هم اضافه کنم که فاصله عام است. ما می‌گوییم فاصله مجازی، چون حروف نمی‌توانند در برخی موارد بدون چسبیدن کنار هم قرار گیرند و مجبوریم ترتیبی بدهیم که کنار هم باشند و به هم نچسبند. mOsior (بحث) ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۴۸ (UTC)[پاسخ]
mOsior درود و سپاس. از اینها آغاز کرده‌ایم و به مواردِ دیگر هم می‌رسیم. «دربرداشتن» که شما فرمودید، فعلِ دوپیشوندی‌ست و پیشنهادِ بنده درموردِ آن هم بی‌فاصلگی‌اش است؛ زیرا با فعلِ پیشوندیِ معمولی تفاوتی ندارد. قصد دارم از ساده‌ترین و معمولی‌ترین موارد که برای همه یا اغلبِ ما کاربران روشن است، آغاز کنم. توصیفِ دقیقِ فاصلهٔ مجازی در مقالهٔ ویکی‌فا آمده. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۵۷ (UTC)[پاسخ]
@Huji: اینها مواردی بود که می‌توان آنها را پیشوند به‌شمار آورد (یعنی همراه با فعل: فعلِ پیشوندی). شخصاً مواردی مانند «بیرون آمدن»، «پیش آمدن»، «پس زدن»، «کنار زدن»، «بالا رفتن»، «پایین آمدن» و امثالِ آنها (یعنی قید + فعل؛ در انگلیسی: adverb + verb) را افراطی می‌دانم. فهرستی که بنده می‌شناسم (به ترتیب الفبا): باز، بر، در، فا (کهن)، فرا، فراز (کهن)، فرو، فرود، وا، ور (مانند «ورداشتن» در فارسی گفتاری). با توجه به پیشینهٔ این موضوع، احتمال می‌دهم بعضی از دوستان «فرود» را متناسب با این فهرست ندانند، اما «فرود» و «فرو» اولاً در اصل یکی هستند، دوم اینکه در مواردی به‌جای هم نیز به‌کار رفته‌اند (به‌ویژه در متن‌های کهن‌تر)، و سوم اینکه. البته طبیعی‌ست که معیارمان فارسی امروز باشد، آن‌هم در فضای نام؛ اما سوا کردن این دو از هم تاحدی باعث خستگی خواهد شد. درهرحال، ببینیم چه خواهد شد و نظر نهایی در جمع‌بندی چه خواهد بود. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۰۵ (UTC)[پاسخ]
@AzorAhai: بیشتر از دو حرف؟ یعنی بجز «بر» و «در» و «وا»؟ Hamid Hassani (بحث) ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۰۵ (UTC)[پاسخ]
بله؛ اگر در این بخش نظرخواهی پیش وندها مورد بحث فهرست شوند اجماع یابی بهتری بدست خواهد آمد. --آرمان (بحث) ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۴:۴۵ (UTC)[پاسخ]
@AzorAhai: اینها فهرست همهٔ پیشوندهای فعلیِ موجود بود. در کتاب‌های دقیق و علمیِ دستور زبان فارسی نیز همین‌ها آورده شده‌اند. «پس» و «پیش» و «بیرون» و «برون» و «درون» و «داخل» و «کنار» و امثالِ آن پیشوندِ فعلی به‌شمار نمی‌روند. دقایقی پیش، تنها «فراز» (کهن) را به فهرستِ بالا افزودم (مثلاً در «فرازآمدن» و «فرازآوردن»)، که آن‌هم (مانند «فا») تقریباً در فارسی امروز کاربردی ندارد. بر این اساس، تمام پیشوندهای فعلی (نه پیشوند به‌طور عام)، همان‌طور که بالاتر گفتم، عبارت‌اند از: (به ترتیب الفبا): باز، بر، در، فا (کهن)، فرا، فراز (کهن)، فرو، فرود، وا، ور (مانند «ورداشتن» در فارسی گفتاری). پیشوندهای دیگر (مانند پیشوندهای دستوریِ اسم‌ساز و وصفی و قیدی، و نیز پیشوندهای واژگانی) حسابشان جداست. همان‌گونه که در ابتدای مطلب گفته‌ام، سعی می‌کنم چندان واردِ بحث‌های تخصصیِ دستوری و مقوله‌های زبان‌شناختی و به‌ویژه ساختواژی و دستور تاریخی و زبان‌شناسی تاریخی نشوم؛ چون در این صورت باید به‌اندازهٔ هزار صفحه و بیشتر را باید سیاه کرد و واقعاً لازم نیست. مثلاً «بـ» و «با» و «بی» و «نا» و ده‌ها نمونهٔ دیگر نظیرِ اینها هم پیشوندند (در مقابلِ «پسوند»)، اما پیشوندهای وصفی و اسمی و قیدی و... (صفت‌ساز و اسم‌ساز و قیدساز و غیره) هستند و با پیشوندهای فعلیِ یادشده از یک مقوله نیستند (مثال: بخرد، باهوش، بی‌دلیل، نارفیق). Hamid Hassani (بحث) ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۴۱ (UTC)[پاسخ]

البته مشروط بر اینکه وپ:رواج بر تمام موارد مطرح شده اولویت داشته باشد؛ یعنی اگر منابع معتبر در موارد مطرح شده سکوت کرده باشد می‌توان این شیوه نامه را اجرا کرد. --آرمان (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۲۷ (UTC)[پاسخ]

آقای محمود محمود48 در اینجا رأی داده بودند و پس از آن ظاهراً به‌اشتباه دکمهٔ «خنثی‌سازی» را زده بودند و بر اثر این کار، ۶۳ کیلوبایت از متن حذف شده بود. من خنثی‌سازی اشتباهیِ ایشان را «واگردانی» کردم. البته بهتر بود من هم خنثی‌سازی کنم نه واگردانی. به‌هرحال نظرشان را برگرداندم. یکی دو مورد تغییرات در متن نظرخواهی‌ها داده بودند که نادرست ندیدم. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۱ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۵۱ (UTC)[پاسخ]
بله اشتباهی حذف شد! می‌خواستم بگویم موافقم و یک ویرایش کوچک هم انجام دهم. اما نمی‌دانم چطور شد که آن همه مطلب حذف شد. ببخشید من در ویرایش ویکیپیدیا ناشی هستم. از همگی عذرخواهی می‌کنم. Mahmoud1348 (بحث) ‏۱۳ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۴۷ (UTC)[پاسخ]
@Wikimostafa: بله، چون «فرود» در فارسی امروز کاربردِ مستقل هم دارد؛ درست مانند «بالا» و «پایین» و «کنار» و امثال آن؛ یعنی به‌اصطلاح تکواژِ آزاد است نه وابسته. مثلاً در جملهٔ «خلبان فرودِ خوبی داشت» اسم است و عنصر دستوریِ مستقلی‌ست. تقریباً همیشه در کارهای شخصی‌ام «فرودآمدن» و «فرودآوردن» را بدون فاصله نوشته‌ام، اما اگر اینجا اجماع شود که «فرود» با فعل فاصله داشته باشد، در ویکی‌فا تابعِ ویکی‌فا خواهم بود. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۱ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۱۸ (UTC)[پاسخ]

نظرات (فعل‌های پیشوندی)[ویرایش]

جناب حسنی؛ از آنجا که دانش‌نامه با پهنهٔ نامحدودی روبروست، تفکیک کهن و غیرکهن کمی نااستوار به نظرم می‌رسد. مگر اینکه قصد داشته باشید برای آن نیز قواعد معلوم مجزایی تعریف شود.
لطف کرده بفرمایید نگارش صحیح این بیت را. چگونه باید باشد؟ آیا چنین که هست، بی‌نفص است:

پرده‌ای زرنگار در برداشت
ناگه از روی بی‌صفا برداشت
متشکرم ¤ کولیبحث ‏۲۱ دی ۱۳۹۴≈ ‏۱۱ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۴۸ (UTC)[پاسخ]
@Omid.koli: درود. بیت ازنظر فاصله‌گذاری دستوری به همان صورتی که شما آورده‌اید درست است. همان‌طور که استحضار دارید، در بیت یادشده، «در برداشت» یعنی بر تن داشت (به تن داشت، پوشیده بود)؛ یعنی عبارت فعلی است؛ بنابراین، لازم نیست اجزای آن بدون فاصله نوشته شود. اما هرگاه «دربرداشتن» معنی مجازی (figurative) داشته باشد ــ یعنی به‌معنی «شامل بودن» و «مشتمل بودن بر...» باشد ــ بدون فاصله است. بله، مسلماً دانشنامه، بالقوه و بالفعل، با گسترهٔ نامحدودی از متن‌های نو و کهن (بیشتر نو) روبه‌روست، اما ازنظر فاصله‌گذاری به‌هیچ‌وجه نیازی نیست، و درست هم نیست که بین متن‌های کهن و غیرکهن تفاوتی قائل شویم؛ زیرا این قانون تابع دستور زبان است نه قواعد و ضوابط زبان‌شناسی تاریخی/ درزمانی (historical linguistics/ diachronic linguistics). طبعاً تابع سلایق شخصی هم نیست، یعنی نظام‌مند است. وقتی اجماع برپایهٔ قوانین دستوری باشد (و تا حد ممکن ساده و قابل تشخیص برای اکثریت)، بیشترِ موارد روشن خواهد بود و شمارِ بسیار کمی مجهول خواهد ماند. اجازه دهید مثالی عرض کنم: میان بنده و جناب Wikimostafa اختلاف‌نظر در کمترین حد است. ما تابه‌حال همدیگر را هم ندیده‌ایم و پیشتر هیچ‌گونه هم‌فکری و رایزنی هم نکرده‌ایم. من تنها در ویکی‌فا ایشان و ویرایش‌ها و نظرهایشان را دیده‌ام. دلیلِ این اختلاف‌نظرِ جزئی این است که نگرش هردوی ما براساس ضوابط دستوری به اجزای سخن و نیز بر شمّ دستوری استوار است. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۴:۲۷ (UTC)[پاسخ]
  • متشکرم جناب حمید. نمونه‌ای درج شد از مواردی که نیازمند دانش کاربر است برای تفکیک آن ترکیبات به‌ناخواه فرم یکسان. موارد مشابه نیز هست.
  • جنابعالی دربرداشتن را در دیگر زمان‌ها، به همین نحو پیشنهاد می‌دهید؟ مثلاً دربرخواهدداشت یا دربرمی‌داشته‌است یا دربرداشته‌بوده‌است.
  • ضمن احترام، هم‌سویی یا تباین نظر جنابعالی با کاربری دیگر، محلی از اعراب ندارد. همین حالا هم بسیار با شیوهٔ جناب bkouhi کم و بیش هم‌رٲی هستند و اتفاق ایشان نیز دال بر صحت آن/این شیوه نیست.  ¤ کولیبحث ‏۲۲ دی ۱۳۹۴≈ ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۵:۰۰ (UTC)[پاسخ]
@Omid.koli: بنده «دربرخواهدداشت» و «دربرمی‌داشته‌است» و «دربرداشته‌است» را بدون فاصله می‌نویسم. اما معتقدم که نوشتن بی‌فاصلهٔ «دربرداشته‌بوده‌است» در ویکی‌فا نیازمند اجماعِ جداگانه است (خودِ «بوده‌است» در اکثرِ موارد در «نوشتارهای برگزیده» و نیز در «نوشتارهای خوبِ» ویکی‌فا با فاصلهٔ مجازی آمده‌است؛ بااین‌حال، به‌نظرم بهتر است اینجا دربارهٔ آن نیز اجماع کنیم). «داشته‌بود» (گذشتهٔ دور/ ماضی بعید) و «داشته‌بوده‌است» (گذشتهٔ دورِ استمراری/ ماضی بعیدِ استمراری) را در کارهای خودم نزدیک نوشته‌ام و می‌نویسم؛ اما در ویکی‌فا به احترام قانون کلی‌ای که براساس نوشتارهای برگزیده دستگیرم شده، دست‌کم در ماه‌های اخیر، فعلاً اینها را با فاصله تایپ می‌کنم.
بنده نام شریفِ آقای Wikimostafa را تنها و تنها برای مثال ذکر کردم و به‌هیچ‌وجه کمترین قصدِ اسائهٔ ادب به ساحت بزرگواران دیگر، ازجمله جناب آقای Bkouhi ندارم. اتفاقاً، اکنون که از ایشان یاد کردید، باید عرض کنم که شخصاً با دیدگاه جناب Bkouhi در رعایت فاصله‌های دستوری همسو هستم و بارها شاهد اصلاح فاصله‌ها و بسیاری موارد دیگر در فضای نام بوده‌ام. شیوهٔ نگارش ایشان را هم از هر لحاظ روش‌مند، استاندارد و منسجم دیده‌ام. از نوشته‌ها و ویرایش‌هایشان هم نهایتِ استفاده را کرده‌ام و همواره بهره می‌برم. از خودِ شما هم به همین شکل؛ نه حالا، بلکه از سال‌ها پیش به‌این‌سو. بزرگوارانِ دیگری هم در ویکی‌فا تشریف دارند که نوشتارهایشان را بسیار دوست می‌دارم و همیشه از آنان می‌آموزم. ویکی‌فا هر روز بهتر از روزِ قبل است. من به نوبهٔ خودم به حضور در این جمعِ ارزشمند می‌بالم و آن را افتخاری برای جامعهٔ ایرانی به‌شمار می‌آورم. اگر خدانکرده از گفتارِ پیشینِ بنده چنین استنباطی شده یا احتمال دارد چنین برداشتی شود، همین‌جا عذر می‌خواهم. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۵:۲۵ (UTC)[پاسخ]
  • موافق البته درموردِ فرود و فرو، با دانشِ کمی که دارم، گمان می‌کنم اگر بر سرِ بافاصله‌نوشتنِ یکی از آن‌ها اجماع شود بهتر است. چراکه امکانِ اشتباه میانِ این‌دو با توجه به فعلی که پس از آنان می‌آید وجود دارد.   آزادسرو  بحث ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۱۳ (UTC)[پاسخ]
@آزادسرو: «فرود» را می‌توان در ویکی‌فا پیشوندِ فعل به‌شمار نیاورد: «فرود می‌آید»؛ گرچه تاکنون چنین نکرده بودم. اینجا به اجماع احترام می‌گذارم. «فرود» از آنهایی‌ست که کاربردِ مستقل هم دارد: «خلبان فرودِ خوبی داشت». «فرود» در مثالِ یادشده «اسم» است و تجربهٔ بحث‌ها و نظرها ثابت کرده بیشترِ کاربران به جدا نوشتنش رأی می‌دهند. Hamid Hassani (بحث) ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۵۹ (UTC)[پاسخ]
@Wikimostafa: «پاگرفتن» فعل مرکب به‌شمار می‌رود و «پا» پیشوند نیست. براساس قوانین فعلیِ ویکی‌فا، تنها به‌صورت مصدری (صرف‌نشده) بدون فاصله می‌آید. پس به‌عنوان مثال، «پا می‌گیرد» بهتر است با فاصله بیاید. «پاگرفتن» با «جاگرفتن» (جا می‌گیرد) و «جاانداختن» (جا می‌اندازد) و «پاسخ‌دادن» (پاسخ می‌دهد) و «کمک‌کردن» (کمک می‌کند) تفاوتی ندارد. Hamid Hassani (بحث) ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۳۸ (UTC)[پاسخ]


لطفاً نظرتان را دربارهٔ شیوهٔ نوشتنِ کلمات مرکبِ ساخته‌شده با عدد بفرمایید. این نظر شامل وپ:فضای نام هم خواهد شد.

  • آغاز نظرخواهی و بحث‌های اولیه: اینجا
  • سایر نظرخواهی‌های مرتبط:
۱. نظرخواهی نخست
۳. نظرخواهی سوم
۴. نظرخواهی چهارم
۵. نظرخواهی پنجم

نظرخواهیِ دو: دونفره یا دو نفره؟[ویرایش]

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.

برای نوشتن واژگان مرکب ساخته‌شده با اعداد، اجماع بر این است که این واژگان بدون فاصله یا با فاصلهٔ مجازی نوشته شوند. برخی از کاربران نوشتن اعداد طولانی مانند «چهارصدوهفتادوسه» با نیم‌فاصله را قبول نداشته و نوشتن آن با فاصلهٔ کامل را می‌پسندند، در نتیجه اجماعی برای این مورد حاصل نشد. – درفش کاویانی (بحث) ‏۱۲ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۰۰:۰۳ (UTC)[پاسخ]

دو) کلمات مرکبِ ساخته‌شده با عدد:[ویرایش]

پیشنهاد می‌کنم وقتی «عدد» جزءِ آغازینِ کلمهٔ مرکب است، بدون فاصله (یا با فاصلهٔ مجازی، بسته به اتصال یا عدم اتصالِ حرف پایانی) بیاید. در چنین کلماتی مرکبی، همیشه تکیه برروی هجای پایانی‌ست، و این، بعد از دقتِ دستوری، بهترین راه تشخیصِ بی‌فاصلگی یا فاصله‌دار بودنِ کلمات است. تکیه برای همهٔ اهلِ زبان قابل تشخیص است و نیاز به تخصص زبان‌شناختی و دستوری ندارد. وقتی می‌گوییم و می‌نویسیم: «سه‌پایه» (بدون فاصله)، منظورمان یک شیء است که دارای سه عدد پایه است؛ اما هنگامی که بگوییم و بنویسیم «سه پایه» (با فاصله)، مقصودمان «سه عدد پایه» است (مثال: سه پایه از چهار پایهٔ صندلی سالم است.) اینک چند مثالِ دیگر برای کلمه‌های مرکبی که با عدد ساخته می‌شوند: یک‌شنبه، دوشنبه، سه‌شنبه، چهارگاه، دوطبقه، دومرتبه، چارچوب/ چهارچوب، دوپا، هشت‌پا، هزارپا، هفت‌دریا، چهارسوق، پنج‌ستاره، شش‌سیلندر، شش‌ماهه، صدساله، دوتَرکه، سه‌بعدی، ... [پایانِ بحثِ اصلی؛ توضیحِ بیشتر را در سطرهای بعد ملاحظه کنید.] Hamid Hassani (بحث) ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۲:۱۴ (UTC)[پاسخ]

توضیح بیشتر[ویرایش]

اینک توجیه دستوری (برای علاقه‌مندان به مقوله‌ها):

  • عدد در «اسم مرکب»؛ چه دوجزئی، مانند:
سه‌راه، چهارراه، چهارباغ، چهارسوق، چهارشاخ، چهارطاق، چهارپا/ چارپا، هزارپا، هزارتو، چهارگاه، پنج‌گاه، سه‌تار، سه‌گوش، چهارگوش، چلچراغ (استثنائاً سرِهم)، ششدر (استثنائاً سرِهم)، دوطبقه (اسمی که به‌معنی «اتوبوسِ دوطبقه» است)، دورودخانه، هفت‌پیکر، هفت‌سنگ، هفت‌تپه، هفت‌دریا، هشت‌بهشت، چهاربرگ، چهارحوض، چهارمیخ، چهارمیل، چهاررنگ، پنج‌قاره (به‌معنی جهان، دنیا؛ نیز به‌معنی همهٔ کشورها)، پنج‌تن، چهارده‌معصوم، صدبرگ (گُل)، ششلول، هفت‌تیر، هفت‌سین، چهل‌تن، چهل‌تکه/ چل‌تکه، هفتادمیش، هجده‌چرخ، چهارصددستگاه، سی‌وسه‌پل.
و چه سه‌جزئی یا بیشتر (یعنی با هر نوع پسوند)؛ مانند:
دوشاخه، سه‌پایه، چهارپایه، دوراهی، سه‌راهی، چاردیواری/ (چهاردیواری)، پنج‌دری، دوبنده، دودانگه، دودستگی، دونوازی، دوزیستان، دوبرادران، هفت‌خواهران، هفت‌تنان، شش‌پایان، شش‌ضلعی، هزارضلعی، میلیون‌ضلعی، صدتومانی (گُل)، ده‌متری (ده‌متریِ ارامنه)، بیست‌لیتری (بیست‌لیتریِ بنزین)، سی‌متری (سی‌متریِ نارمک)، دولپه‌ای‌ها، سی‌وسه‌مَرده (اکنون در ویکی‌پدیا سی‌وسه مرده) است).
  • عدد در «صفت مرکب»؛ چه دوجزئی، مانند:
چهارخانه، چهارشانه، چهل‌طبقه، پنج‌پَر، دوپا، دودل، دورنگ، دورو، دوسر، دوپهلو، شش‌سیلندر، هفت‌اینچ، هفت‌خط، هفت‌سر، یک‌دل، یک‌دنده، یک‌نواخت، صدبرگ (دفترِ صدبرگ، دویست‌برگ، ...)، هزارچهره، هزارفامیل.
و چه سه‌جزئی یا بیشتر (یعنی با هر نوع پسوند)؛ مانند:
دونفره، دوخوابه، دوجداره، دوکابینه، دوپوششه، دوسویه، دوطرفه، دوکاربره، دوکوهانه، دوشخصیتی، دومجهولی، دورقمی، سه‌رقمی، سه‌تخته، چهارساله، صدتومانی (سکهٔ صدتومانی)، شش‌جلدی، هفت‌اینچی، دودلی، یک‌روزه، شش‌ماهه، صدساله، پنجاه‌سالگی، یک‌پارچگی، دوازده‌متری/ ۱۲متری، بیست‌ساله/ ۲۰ساله، دوهزارچهره.
  • عدد در «قید مرکب» (با پسوند یا بی پسوند): دوباره، دومرتبه، دوزانو، چهارزانو، چهارنعل، شش‌دانگ، یک‌بند، یک‌جا، یک‌ریز، یک‌صدا، یک‌ضرب، یک‌کلّه، یک‌نفس، یک‌باره، دوتَرکه، دومَرده. (بعضی از قیدهای یادشده، بسته به بافت، به‌صورت صفت نیز به‌کار می‌روند)

همچنین کلمات مرکبی که جزء نخست آنها عدد مبهم باشد — یعنی «تک» (به‌معنی «یک»)، «جفت»، «چند» و «چندین» — چه دوجزئی و چه سه‌جزئی یا بیشتر؛ مانند: تک‌تیرانداز، تک‌ستاره، تک‌ماده، تک‌یاخته، تک‌نفره، تک‌رقمی، تک‌سلولی، تک‌محصولی، تک‌نرخی، تک‌لپه‌ای‌ها، تک‌سوراخیان، جفت‌موتوره، چندتکه، چندشاخه، چندلایه، چندمنظوره، چندضلعی، چندوجهی، چندین‌ساله.

با سپاس. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۲:۱۴ (UTC)[پاسخ]

  • موافق با همه با یک استثناء. طبق آن چیزی که در کتاب‌هاب برخی ویراستاران مشهور از جمله آقایان ذوالفقاری و سمیعی دیده‌ام، باید برای آن‌ها که به صورت بدون فاصله مجازی رایج شده‌اند، استثناء قائل شد. مانند اسامی روزهای هفته (سرهم نوشته شوند). دیگر این‌که لازم است در مورد کلمات جاافتاده‌ای مانند چارچوب، چارطاق و چارسو که ه از عدد حذف شده هم اجماعی صورت بگیرد. mOsior (بحث) ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۲:۲۶ (UTC)[پاسخ]

هرچند خیلی به این جا مرتبط نیست (مرتبط است؟) ولی من مخالف فاصله مجازی در اعداد به حروف هستم (بحث‌های اولیه) در کنار موارد پیشنهادی اگر بتوانید منابع معتبر بیاورید اجماع بهتری بدست می‌آید. --آرمان (بحث) ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۴:۳۰ (UTC)[پاسخ]

@AzorAhai: اعداد به حروف، به‌ویژه اعدادِ بزرگ‌تر از بیست (یعنی مثلاً شیوهٔ نوشتنِ ۲۲ و ۸۷ و ۱۴۵ به حروف)، حتماً به اصلِ بحث مرتبط است؛ گرچه نوشتنِ «سی‌وسه‌پل» (ویکی‌پدیا) و خودِ «سی‌وسه/ سی و سه» خودش بحث‌انگیز بوده و هست. بحث‌ها را با اشارهٔ شما دوباره دیدم.
اما بیشترِ منابع معتبری که برای این موضوع می‌توانم ذکر کنم، با عنایت به قانونِ وپ:تأییدپذیری، عملاً عینی‌اند نه نظری؛ یعنی:
  1. خودِ متنِ ویکی‌پدیای فارسی، به‌ویژه مقاله‌های برگزیده،
  2. اکثرِ نشریه‌های علمی ـ پژوهشی،
  3. آثاری که ناشران معروف و برجسته، به‌ویژه از حدودِ ۱۳۸۱ به‌بعد منتشر کرده‌اند. ازجمله می‌توانم به مدخل‌های عددیِ فرهنگ بزرگ سخن (۱۳۸۱) و فرهنگ فشردهٔ سخن (۱۳۸۲) اشاره کنم (یعنی آنها که با عدد آغاز می‌شوند).
بسیاری از مثال‌های بالا یا از خودِ ویکی‌اند و یا آنقدر آنها را ملموس دانسته‌ام که بیاورمشان. مسلماً باز ممکن است دربارهٔ بعضی از مثال‌ها اختلاف‌نظر وجود داشته باشد. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۱۸ (UTC)[پاسخ]
موافق برای پیشوند اعداد کوچک‌تر از ۱۰ مثل هفت‌خوان رستم. --دوستدار ایران بزرگ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۲۷ (UTC)[پاسخ]
  • موافق بجز ترکیب اعدادی که مابین آن‌ها و قرار می‌گیرد مثلاً بیست و سوم؛ البته مشروط بر اینکه وپ:رواج بر تمام موارد مطرح شده اولویت داشته باشد؛ یعنی اگر منابع معتبر در موارد مطرح شده سکوت کرده باشد می‌توان این شیوه نامه را اجرا کرد. --آرمان (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۲۵ (UTC)[پاسخ]
  • مخالف مثال‌هایی که زده شده همه به نظر خوانا هستند اما باید مثال‌های برعکس را هم دید بعد نظر داد: هتل چهارصدوهفتادوسه‌طبقه، کتیبهٔ سه‌هزاروچهارصدوپنجاه‌ساله. به نظر من این‌ها بهتر است هم خود عددشان جدا نوشته بشود (سه هزار و چهارصد و پنجاه) و هم عدد از کلمهٔ بعدی با فاصله (و نه نیم‌فاصله) جدا بشود. — حجت/بحث ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۴۱ (UTC)[پاسخ]
  • موافق بجز مواردی که بگفتِ جنابِ آرمان و جنابِ حجت موجبِ سخت‌خوانی خواهند شد. مواردی همچون سه‌هزاروچهارصدوپنجاه‌ساله یا همانگونه که آرمان گفت: مواردی که مابین آن‌ها و قرار می‌گیرد. --مانی بختیار (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۵۱ (UTC)[پاسخ]
پسنوشت: با سپاس از جنابِ حسنی بابتِ قبولِ زحمت و آماده نمودنِ نظرخواهیِ دوم؛ موافق با دونفره بجای دو نفره و موافق با سه‌هزار و چهارصد و پنجاه‌ساله بجای سه‌هزاروچهارصدوپنجاه‌ساله. --مانی بختیار (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۲۴ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با همهٔ موارد موافقم. دلیلش همان است که جناب حسنی گفتند: تکیهٔ یگانه و اینکه این ترکیبها عددی هستند. لطفاً دوستان به یکی از مثالهای جناب آقای کاربر:Mani-bakhtiar توجه کنند: سه‌هزار و چهارصد و پنجاه‌ساله. این عین متن تایپ‌شدهٔ ایشان است. اما من یا بصورت «سه‌هزار و چهارصد و پنجاه ساله» تایپش می‌کنم یا بصورت «سه‌هزاروچهارصدوپنجاه‌ساله». چون واژهٔ «ساله» تمام واژهٔ مرکب را وابسته می‌کند نه فقط «پنجاه» را. یک مثال دیکر می‌زنم: «دو و نیم روزه» یا «دوونیم‌روزه». نوشتنش بصورت «دو و نیم‌روزه» به نظرم نادرست یا ناهماهنگ است. این بر اساس اصول زبانشناسی است. اگر اشتباه گفتم اصلاح بفرمایید. با سپاس از همهٔ دوستان بویژه جناب حسنی که وقت گذاشتند و این مطالب را بصورت منسجم و دقیق مطرح فرمودند. آقای کاربر:Hamidhassani1، آیا در تهیهٔ این مطالب از پیکره‌های خودتان استفاده کردید؟ مثلاً از «فرهگ واژه‌های پرکاربرد» که خودتان در سال یا۸۲ ۸۳ یا ۸۴ نوشتید؟ یا از پیکرهٔ دانشگاه بریگهام و روتلج که صدمیلیونی است؟ Mahmoud1348 (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۵۴ (UTC)[پاسخ]
@محمود محمود48: سلام. گاهی پیش می‌آید که آدم در نوشتن، حواسش به همه چیز و همهٔ جملات و کلمات نیست. اما خوبست که طرفِ مقابل هم با حسنِ نیت به مسئله نگاه کند. برای نمونه: شما بخشی از حرفهای من را نمونه کرده و نادرست تشخیص داده و سپس اصلاح کرده‌اید. واردِ آن گفتار نمی‌شوم که درست گفتید یا نه. اما در همین متنِ خودتان هم اشکال وجود دارد. بقولِ خودتان: این عین متن تایپ‌شدهٔ ایشان است که نوشته‌اید یک مثال دیکر می‌زنم. نمی‌خواهم بگویم به عمد، اشتباه نوشته‌اید یا سوادش را ندارید؛ این مثال را آوردم که درکِ مسئله برایتان آسانتر باشد. ورنه مشخص است کسیکه درین گونه بحث‌ها شرکت می‌کند، سوادِ کافی برای نوشتن و بحثِ منطقی کردن دارد و نیاز نیست سهویات را جلوی چشم بگذاریم. از شما هم انتظار دارم که در ادامهٔ گفتگو بهمین روش و -ببخشید اینطور می‌گویم- با متانتِ بیشتری برخورد کنید و بحث‌ها را شخصی نکنید. / مهرافزون!--مانی بختیار (بحث) ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۳:۳۹ (UTC)[پاسخ]
@محمود محمود48: در صفحهٔ بحثتان پاسخی به سخنانِ شما داده‌ام. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۰۴ (UTC)[پاسخ]
پیشنهاد - کاش سایر زبانشناسان هم که کاربر ویکیپیدیا هستند در این بحثها شرکت کنند. Mahmoud1348 (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۳۹ (UTC)[پاسخ]
  • مخالف بیست و چهار اینگونه نوشته می‌شود. Taddah (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۲۲ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با تمام موارد (درمورد روزهای هفته مثل یکشنبه و پنجشنبه سرهم‌نویسی را بیشتر می‌پسندم البته). برای اعداد هم به‌آفرید در آن بحثِ قدیمی عالی نوشته است و با او موافقم؛ بیست‌وهشت (۲۸) با بیست و هشت (۲۰ و ۸) یکی نیستند. من راستش آن ایراد دشوارخوانی را هم وارد نمی‌بینم برای اعداد بزرگ‌تر، بلکه حالتِ بافاصله‌شان را «گله‌گشاد» و موجب کژتابی می‌دانم («سه‌هزاروچهارصدوپنجاه‌ساله» از «سه هزار و چهارصد و پنجاه ساله» منسجم‌تر و خوش‌خوان‌تر است، جدا از اینکه می‌شود به رقم نوشت چنین اعدادی را).
  • یک مثال دیگر برای اینکه ببینید جدانویسیِ اعداد چطور به کژتابی راه می‌دهد: «این درخت صد و پنجاه ساله قطع شده ولی ریشه‌هایش هنوز در خاک است.» (مشخص نیست درخت ۱۵۰ساله بوده یا ۱۵۰ سال است که قطع شده) Wikimostafa (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۱۰ (UTC)[پاسخ]
در جمله‌ای که برای نمونه آورده‌اید، «ساله» را «سال است» در نظر گرفته‌اید که یکی از اشتباهات رایج است. (در زبان معیار. مگر این‌که وسط جمله نوشتاری، آوردن عبارت‌های گفتاری درست باشد) پس این جمله یک شکل خوانش بیشتر ندارد. اگر حرف شما صحیح هم باشد، راه‌حل‌اش یک ویرگول است نه درهم کردن اعداد. در مورد بیست و هشت، در جدول آن‌جا آورده شده که چون می‌شود ۲۰ و ۸ خواندش، با فاصله مجازی نوشته شود. در حالی که ما هیچ‌وقت دو عدد را در کنار هم، به تنهایی استفاده نمی‌کنیم. فکر نکنم بتوانید برایش مثالی بیاورید. چون همیشه صفت یا توضیحی همراهش خواهد بود: دو فرزند بیست ساله و هشت ساله. بیست کیلو و هشت کیلو و... . اگر هم توضیحی نباشد، به هم چسباندن‌شان دردی را دوا نمی‌کند. mOsior (بحث) ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۲۹ (UTC)[پاسخ]
 نظر: من یک قاعده‌ای برای استفاده از فاصله مجازی دارم که شاید همیشه درست نباشه و این قاعده در جایی نوشته نشده. به این ترتیب که فقط زمانی استفاده از فاصله مجازی درسته که اگر به جای فاصله مجازی حروف رو به هم بچسبونیم مشکلی ایجاد نشه. مثل «چرخ‌ها» که با سرهمنویسی میشه «چرخها».
 نظر: در قاعده بالا پس از سرهمنویسی «ه» حذف میشه مثلاً «به‌روزرسانی» میشه «بروزرسانی». --دوستدار ایران بزرگ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۴۳ (UTC)[پاسخ]

لطفاً نظرتان را دربارهٔ شیوهٔ نوشتنِ کلمات مشتقّ ساخته‌شده با پیشوندها و پسوندها بفرمایید. این نظر شامل وپ:فضای نام هم خواهد شد.

  • آغاز نظرخواهی و بحث‌های اولیه: اینجا
  • سایر نظرخواهی‌های مرتبط:
۱. نظرخواهی نخست
۲. نظرخواهی دوم
۴. نظرخواهی چهارم
۵. نظرخواهی پنجم

نظرخواهیِ سه: «باهوش» یا «با هوش»؟[ویرایش]

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.

اجماع حاصل شد: برای نوشتن پیشوندها و پسوندهای دستوری، بدون فاصله (و برحسب مورد، با فاصلهٔ مجازی) نوشته‌شود. – درفش کاویانی (بحث) ‏۱۴ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۴۵ (UTC)[پاسخ]

سه) کلماتِ ساخته‌شده با پیشوند یا پسوند یا هردو:[ویرایش]

با درودِ دوباره، در این بخش از نظرخواهی نیز تلاش بر آن است که تا حد ممکن با بیان نسبتاً ساده و بدون واردشدن به موضوعات و بحث‌های تخصصی به این مقوله پرداخته شود.

عموماً همهٔ پیشوندها و پسوندهای دستوری (grammatical prefixes & suffixes) را بدون فاصله (و برحسب مورد، با فاصلهٔ مجازی) می‌نویسند. اما چون قرار است در این صفحه نظرخواهی انجام شود، خواهش می‌کنم یارانِ علاقه‌مند نظرشان را بفرمایند.

  • پیشوندها: اعم از پیشوندهای صفت‌ساز، اسم‌ساز، قیدساز و غیره. چند مثال برای پیشوندهای گوناگون: باهوش، بی‌هوش/ بیهوش، باخبر، بی‌خبر، بینوایان/ بی‌نوایان، بااراده، بی‌اراده، بی‌دغدغه، نافرجام، ناگهان، هم‌دوره، هم‌وزن، بلافاصله، بلااستفاده، بلامانع، بلامصرف.
توضیح ۱: باید توجه داشت که پیشوند ۱۰۰٪ هویت دستوریِ معنی‌دار دارد و با حرف اضافه و سایر انواع کلمه متفاوت است. مثلاً در جملهٔ «او با هوش سرشاری که دارد، فلان موضوع را با موضوع دیگر اشتباه نخواهد گرفت»، «با» (حرف اضافه) و «هوش» باید با فاصله نوشته شوند. در جملهٔ «من با ارادهٔ خودم این مسیر را انتخاب کردم» نیز، همین امر صادق است. همچنین، در جملهٔ «او بی هیچ دلیلِ خاصی بچه را تنبیه کرد»، «بی» با واژهٔ بعد از خود با فاصله می‌آید. نیز، در جملهٔ «هم وزنِ بالا و هم عواملِ ارثی در ابتلا به دیابت مؤثرند»، «هم» پیشوند نیست. در وپ:فضای نام (و البته همه‌جا) باید به این نکتهٔ ظریف توجه کرد. بهتر است هرجا تردید داشته باشیم، دراین‌باره سؤال کنیم و، اگر لازم باشد، مشورت نماییم.
توضیح ۲: جدانویسی یا پیوسته‌نویسیِ پیشوندها یا پسوندها موضوعی جداگانه است. هرجا در این باره تردید داشته باشیم، پیشنهاد می‌کنم به فرهنگ املایی خط فارسی، براساس دستور خط فارسی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی (علی‌اشرف صادقی، با همکاری زهرا زندی‌مقدم، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ ترجیحاً ویرایش دوم) مراجعه کنیم. اگر هم لازم باشد، می‌توان سؤال یا مشورت کرد.
  • پیشوندهای ویژهٔ صرفِ فعل که گاه به آنها پیشوندهای صرفی هم گفته می‌شود: «می ـ» و «نمی ـ» و «همی ـ» (فقط با فعل، در متن‌های کهن)، «بِـ»، «نَـ»، «مَـ»، «بِنَـ» (کهن)، «نَبِـ» (کهن)، «بِمَـ»، …: می‌شود، نمی‌شناسد، همی‌رفت، همی‌رویم، بروم، نروم، نرو، مرو، مروید، بنروم، نبروم، بمرو، ….
  • پسوندها: اعم از پسوندهای اسم‌ساز، صفت‌ساز، قیدساز، انواع پسوندهای جمع و غیره. چند مثال برای پسوندهای گوناگون: دانش، دانشگاه، دانشگاهی، دانشمند، دانشمندانه، خردمند، توانمند، تنومند، شیشه‌ای، تکیه‌گاه، آهنگر، مسگر، کارگر، امدادگر، نشانگر، نگهبان، نگهبانی، دریابان، خشمگین، زهرآگین، مردانه، مردانگی، مردی (اسم مصدر/ مرد + «ـی» نکره = یک مرد)، بچگی، نشانی، خانگی، هفتگی، دوگانه، سه‌گانه، پنج‌گانه/ پنجگانه، هفتگانه/ هفت‌گانه، دهگانه/ ده‌گانه، بچگانه («بچه‌گانه» توصیه نمی‌شود)، جداگانه، روزانه، شبانه، ماهانه، ماهیانه، سالانه، سالیانه، دوسالانه، سنگین، زرین، زرینه، سیمین، سیمینه، تلفن‌چی، درشکه‌چی، گاری‌چی، دانشور، دیده‌ور، رنجور /ranjūr/، مزدور /mozdūr/، نمور /namūr/، طوطی‌وار، خلاصه‌وار، مسلسل‌وار، نامور، اندیشه‌ور، طنزگونه، کولی‌گونه، نمکدان، سنگلاخ، توانا، دانا، گفتار، نوشتار، مردار، گلستان (و گلْسِتان، نه گُل‌سِتان*)، باغستان، راننده، بافنده، بزرگ‌تر، بزرگ‌ترین، بیشتر، بیشترین، ساده‌تر، ساده‌ترین، موش‌ها و آدم‌ها، انسان‌ها، درها و دیوارها، مردان/ مردها، زنان، زن‌ها/ زنها، پیران/ پیرها، جوانان/ جوان‌ها/ جوانها، پسران/ پسرها، دختران/ دخترها، درختان/ درخت‌ها/ درختها، زندگان/ زنده‌ها، مردگان/ مرده‌ها، رانندگان، راننده‌ها، دانستنی‌ها، اجتماعات، ادبیات، غزلیات، بدیهیات، نظریات، فرضیه، نظریه، جمعیت، انسانیت، و هزاران مثال دیگر.

با سپاس، Hamid Hassani (بحث) ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۵۱ (UTC)[پاسخ]

  • موافق ۱۰۰٪ --دوستدار ایران بزرگ ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۲۷ (UTC)[پاسخ]
  • چرا آهن‌گر، دانش‌گاه، نشان‌گر، نگه‌بان و ... نباشد؟   آزادسرو  بحث ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۱۶ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با نیم‌فاصله یا بی‌فاصله نوشتنِ پیشوندها و پسوندهای دستوری. ضمناً بنظرِ خودم انگار، سه‌هزاروچهارصدوپنجاه‌ساله را بر رویِ کاغذ، سه‌هزاروچهارصدوپنجاه‌ساله می‌نویسم نه سه هزار و چهار صد و پنجاه ساله یا سه‌هزار و چهارصد و پنجاه ساله. البته نمی‌دانم آیا باید میانِ روشِ نوشتنِ برروی کاغذ و نوشتنِ با ماشین تفاوت قائل شویم یا نه. /مهرافزون!--مانی بختیار (بحث) ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۰۲ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با نیم‌فاصله نوشتن. مهرنگار (بحث) ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۱۴ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با نیم‌فاصله هرگاه لازم باشد (یعنی حرف نتواند به شکل عادی بچسبد) و در باقی موارد بی‌فاصله. دیگر این‌که با استفاده از «بلا» کلاً مخالفم. (گرچه این‌جا جایش نیست) چون «بی» به خوبی جایش را پر می‌کند. در مورد اعداد هم، با هفتگانه موافق نیستم. هفت‌گانه بهتر است (خلاف روزهای هفته که یکشنبه و پنجشنبه را انتخاب می‌کنم) آمدن «موش‌ها و آدم‌ها» را هم نفهمیدم. الان در مورد وضعیت «ها» صحبت می‌کنیم به عنوان پسوند. آوردن این ترکیب، مرا یاد نظرخواهی اول و «گرگ و میش» و این‌ها می‌اندازد که هنوز به آن‌جا نرسیده‌ایم. در مورد سه‌هزار و غیره هم سه‌هزار چه فرقی با چهارصد دارد؟ چرا نمی‌نویسید چهار صد؟ با درهم کردن تمام‌شان مخالفم اما هر واحد را بهتر است با نیم فاصله بیاوریم: سه‌هزار و چهارصد و پنجاه‌ ساله. نکته دیگر این‌که با حشر و نشر با ویراستاران دریافته‌ام که غیر از درستی با استدلال و رایج بودن با نمونه، عامل دیگری هم در نظرشان هست (شاید خودم هم میان‌شان قرار بگیرم) به نام سلیقه؛ آن‌چه متن را زیباتر می‌کند. و این می‌تواند در اثر وسواس زیاد باشد و لزوماً ارتباطی به بهتر خوانده‌شدن متن یا درستی‌اش نداشته باشد. نمونه‌هایش بسیارند و نویسنده‌هایی هم هستند که رسم‌الخط خود را آفریده‌اند که اغلب پیش و بیش از نویسندگی، ویراستار بوده‌اند. دیگرانی که ویراستار نیستند، وظیفه دارند این وسواس ویراستاران را تلطیف کنند. همان‌طور که ویراستاران نادرستی و رایج نبودن را یادآوری می‌کنند. سپاس از آقای حسنی بابت زحمت‌شان. mOsior (بحث) ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۵۶ (UTC)[پاسخ]
@MOSIOR: با سپاس از شما، مثالِ موش‌ها و آدم‌ها (اشاره به رمانِ معروف) برای «ها» است نه چیزِ دیگر؛ تنها چون دو پسوندِ «ها» دارد بد ندیدم آن را هم جزو مثال‌ها بیاورم. وضعیتِ آن هم با «گرگ‌ومیش/ گرگ و میش» فرق دارد؛ چون اساساً «موش‌ها و آدم‌ها» ترکیب نیست و موضوعِ بافاصله یا بی‌فاصله نوشتنِ آن هم موضوعیت ندارد. در نوشتارِ بالا، دربارهٔ جدانویسی یا پیوسته‌نویسیِ پیشوندها یا پسوندها — به‌عنوان موضوعی جداگانه — در توضیحِ ۲ صحبت شده و اثر معتبری هم برای مراجعه معرفی شده‌است. البته اصراری برای پذیرفته شدن یا نشدنش به‌عنوان منبع مرجعِ جدانویسی و پیوسته‌نویسی و نیز ترکیب‌ها و اشتقاقات ندارم؛ گرچه اهمیت آن تقریباً به‌اندازهٔ دستور خط فارسی فرهنگستان است. استادِ تازه‌درگذشته، ابوالحسن نجفی، و همچنین علی‌اشرف صادقی و احمد سمیعی گیلانی (از اعضای پیوستهٔ فرهنگستان) در تدوین آن نقش بسزایی داشتند. «بِلا»یِ عربی هم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در فارسی کاربرد داشته و هنوز هم کم‌وبیش کاربرد دارد. در این بند، تنها بحث بر سرِ بافاصله یا بی‌فاصله نوشتنِ آن است؛ حتی اگر مانند بسیاری از موارد، بدیهی باشد. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۴۲ (UTC)[پاسخ]

لطفاً نظرتان را دربارهٔ شیوهٔ نوشتنِ کلمات مشتقّ ساخته‌شده با پیشوندها و پسوندها بفرمایید. این نظر شامل وپ:فضای نام هم خواهد شد.

  • آغاز نظرخواهی و بحث‌های اولیه: اینجا
  • سایر نظرخواهی‌های مرتبط:
۱. نظرخواهی نخست
۲. نظرخواهی دوم
۳. نظرخواهی سوم
۵. نظرخواهی پنجم

نظرخواهیِ چهار: «طناب‌بازی» یا «طناب بازی»؟[ویرایش]

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.

اجماع وجود دارد. – درفش کاویانی (بحث) ‏۱۴ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۵۷ (UTC)[پاسخ]

چهار) کلمات مرکب (به‌طور عام):[ویرایش]

در این بخش از نظرخواهی نیز تلاش بر آن است که تا حد ممکن به‌طور مختصر به این مقوله پرداخته شود. با توجه به طولانی شدن فرایند نظرخواهی، در این بخش، «کلمات مرکب» و «کلمات مرکب و مشتق»، تقریباً در همهٔ انواع و ساخت‌ها مطرح می‌شود. دربارهٔ بعضی از انواع کلمات مرکبی که می‌توان بالقوه در همین بخش چهارم (همین بخش) فهرست کرد، در بخش‌های پیشین سخن گفته شده‌است.

«طناب‌بازی» یک کلمهٔ مرکب است. معنی آن را همه می‌دانیم؛ اما چون قرار است در اینجا نظرخواهی صورت گیرد، لازم است به نکته‌ای اشاره کنیم: وقتی می‌گوییم «طناب‌بازی» (با فاصلهٔ مجازی)، منظورمان «بازی با طناب» است. اما وقتی «طناب بازی» (با فاصله) بنویسیم، می‌توان آن را «طنابِ بازی» خواند. بسیاری از کلمات مرکبِ دیگر، بالقوه یا بافعل، ممکن است چنین ابهام معنایی‌ای ایجاد نکنند؛ مثلاً اگر «خودداریِ» بدون فاصله را با فاصلهٔ کامل بنویسیم، خوانندهٔ متن، در بافتِ سخن به معنی آن پی می‌بَرد و منظورمان را درمی‌یابد. اتفاقاً همین «خودداری» را می‌توانیم به گونه‌ای در یک جمله به‌کار ببریم که با فاصله بنویسیم: «چیزی را که خود داری، از دیگران مخواه». در جملهٔ یادشده، اگر «خود» و «داری» را نزدیک هم بنویسیم، بازهم خواننده متوجه معنی خواهد شد.

اما چون «خط» یا «دبیره»، شکل یا بازتابِ نوشتاریِ زبان است، بهتر است تا جای ممکن به‌صورت نظام‌مند و به شیوه‌ای دقیق نگارش یابد.

توضیح بیشتر: «طناب‌بازی» یک کلمهٔ مرکب است: طناب (اسم) + باز (بن مضارعِ صفت‌ساز و اسم‌ساز) + ـی (پسوند). ما به‌کمک شمّ زبانی‌مان، در بیشترِ موارد می‌توانیم اجزای تشکیل‌دهندهٔ واژه‌های مرکب را تشخیص دهد. واژهٔ مرکب عموماً به اجزای تشکیل‌دهندهٔ آن تجزیه می‌شود، به شرطی که هریک از آن اجزا، در فارسی امروز یا فارسی نو (نه فارسی میانه و پیش از آن، یعنی به‌اصطلاح به‌طور همزمانی و نه درزمانی) به‌کار برود. بر این اساس و برای مثال، این واژه‌ها مرکب به‌شمار نمی‌روند: آبشار، جلبک، دشمن، دشنام، رایگان، سلحشور، شلوار، نیمکت (جدا و با فاصلهٔ مجازی نوشتنِ واژه‌های یادشده منطقی نیست.)

مثال‌هایی برای واژه‌های مرکب: این مثال‌ها، که از یک پیکرهٔ واژگانیِ صدمیلیونی (با عنوان «بانک زبان فارسی») استخراج شده‌اند، به تفکیکِ نوعی، با شماره، و بدون تفکیک صرفی و ذکر هویت دستوری، طبقه‌بندی شده‌اند:

  1. آب‌انبار، آزادراه، بزرگراه، ایران‌زمین، بالادست، پایین‌دست، پیاده‌نظام، پیرزن، پیرمرد، تره‌بار، تندباد، گردباد، جان‌پناه، جمعه‌بازار، جهان‌پهلوان، جوجه‌کباب، خاربوته، خاک‌توده، خبرنامه، خمیرمایه، درون‌مایه، دست‌ابزار، دست‌خط، دست‌مایه، دست‌مزد، دگربار، دگرگونه، دل‌درد، دَله‌دزد، دندان‌پزشک، دولت‌مرد، دیروقت، دوم‌شخص، کوه‌پایه، نخست‌وزیر، نوجوان، نورسیده، … [صص۲۸–۲۹]؛
  2. ابرانسان، ابررایانه، ابرقدرت، ابرمرد، پس‌انداز، پس‌فردا، پس‌کوچه، پسافمینیسم، پسامارکسیستی، پست‌مدرنیسم، پست‌ویکتوریایی، پیگرد، پی‌آیند، پی‌نوشت، پیش‌نویس، پیش‌فروش، پیش‌دانشگاهی، پیش‌داوری، تمام‌اتوماتیک، سرمربی، شاهراه، شاه‌کلید، شاه‌لوله، شاه‌ماهی، فرااکسپرسیونیسم، فراپیام، فراحسّی، فراخوان، فرادست، فراگیری، فراهم، … [ص۲۹]؛
  3. باارزش، بدبخت، بی‌آب، بی‌آبی، بی‌اختیار، بی‌تأثیر، بی‌زحمت، بی‌فکری، بی‌وجه، بی‌ریشه، بی‌وزنی، پرآب، پرآوازه، پردرآمد، خودآگاه، خودکار، خودنویس، خوش‌آهنگ، خوش‌خوراک، کم‌پشت، کم‌درآمد، کم‌کاربرد، ناامید، ناسلامتی، ناکام، ناگهان، نامرادی، همسفر، همکار، هم‌نوع، … [ص۲۹]؛
  4. ایرانی‌الاصل، ستم‌پیشه، انگلیسی‌تبار، آلمانی‌زبان، خارجی‌زبان، فارسی‌زبان، مردسالار، مردم‌سالاری، دیوسیرت، بیضی‌شکل، مربع‌شکل، مربعی‌شکل، قارچی‌شکل، شیطان‌صفت، برق‌کار، تعمیرکار، طمع‌کار، اسراف‌کاری، ندانم‌کاری، چندگانگی، استعاره‌گونه، فرنگی‌مآب، نوکرمآبی، آجرمانند، کرکی‌مانند، سیاست‌مدار، ارزش‌مدارانه، زورمداری، کاتولیک‌مذهب، دیکتاتورمنش، المانس‌نشانی، امیرنشین، سفیدپوست‌نشین، … [ص۲۹]؛
  5. شنزبه‌نام، محمدرضانام (مثال: محمدرضانامی آمده بود، با شما کار داشت.) [ص۲۹]؛
  6. چندبرابر، دوبرابر، شش‌برابر، دوچندان، … [ص۳۰]؛
  7. نیم‌دایره، نیمرخ، نیم‌سوخته، نیم‌سوز، نیم‌کره، نیم‌نگاه، نیمه‌آجر، نیمه‌اپیزودیک، نیمه‌احساساتی، نیمه‌باز، نیمه‌جان، نیمه‌ریش (کارمندِ نیمه‌ریشِ فلان اداره)، نیمه‌شب، … [ص۳۰]؛
  8. آرام‌آرام، انبوه‌انبوه، اندک‌اندک، بازباز (بازباز راه‌رفتن)، بخوربخور، بدوبدو، بزرگ‌بزرگ، بزن‌بزن، بع‌بع، بکن‌بکن، بگیربگیر، بندبند، به‌به، پاره‌پاره، پرپر (پَرپَر)، پله‌پله، تاپ‌تاپ، تازه‌تازه، ترق‌ترق، تق‌تق، تک‌تک، تکان‌تکان، تکه‌تکه، تلق‌تلق، تلوتلو، تندتند، جای‌جای، جرینگ‌جرینگ، جویده‌جویده، جیک‌جیک، چاک‌چاک، چپ‌چپ، چک‌چک، چکه‌چکه، چی‌چی، حلقه‌حلقه، خال‌خال، خداخدا، خشک‌خشک، خوش‌خوش، خیره‌خیره، دان‌دان (دون‌دون)، دانه‌دانه، دست‌دست، دستی‌دستی، دل‌دل، دوان‌دوان، راستی‌راستی، راه‌راه، رشته‌رشته، رفته‌رفته، رگه‌رگه، …، کشان‌کشان، کشکی‌کشکی، کم‌کم، گلوله‌گلوله، گنده‌گنده، لنگان‌لنگان، میومیو، نرم‌نرم، نفس‌نفس، نم‌نم، واق‌واق، وِزوِز، وول‌وول، های‌های، هول‌هول، هه‌هه، هیس‌هیس، یکی‌یکی، یواش‌یواش، … [ص۳۰]؛
  9. بال‌بال‌زنان، بالابالاها، بع‌بع‌کنان، پاره‌پاره‌شدگی، پس‌پسکی، پله‌پله‌شده، تق‌تق‌کنان، تلق‌تلق‌کنان، تلوتلوخوران، جیغ‌جیغی، جیک‌جیک‌کنان، چاک‌چاک‌شده، چی‌چی‌الدوله، چی‌چی‌السلطنه، حالاحالاها، حسین‌حسین‌گویان، خال‌خالی، خط‌خطی، خوش‌خوشان، خوش‌خوشک، دوردورها (آن دوردورها)، راست‌راستکی، زیرزیرکی، سرسری، سوت‌سوتک، سوزن‌سوزنی، فلان‌فلان‌شده، قارقارکنان، کم‌کمَک، کورکورانه، گل‌گلی، لنگ‌لنگان، له‌له‌زنان، لِی‌لِی‌کنان، مِن‌مِن‌کنان، نازنازی، نرم‌نرمک، نفس‌نفس‌زنان، نم‌نمک، وِزوِزکنان، ویزویزکنان، هِرهِرکنان، هق‌هق‌کنان، هول‌هولکی، هوهوکشان، هوهوکنان، هیس‌هیس‌کنان، … [صص۳۰–۳۱]؛
  10. پچ‌پچ، تیک‌تیک، چه‌چه (به‌به و چه‌چه/ به‌به‌چه‌چه)، خِرخِر، خُرخُر، خِرت‌خِرت، خِس‌خِس، خِش‌خِش، دُودُو (چشمانش دُودُو می‌زد)، زُق‌زُق، سلانه‌سلانه، شُرشُر، شرحه‌شرحه («شرحهٔ» در فارسی کهن به‌کار رفته‌است)، عوعو، غرغر، غژغژ، غورغور، غیژغیژ، فِرت‌فِرت، فِش‌فِش، قاه‌قاه، قدقد، قه‌قه، قیژقیژ، کِرکِر، کواک‌کواک، کورمال‌کورمال، گاماس‌گاماس، گُرگُر، گِزگِز، لالا، لای‌لای، لِخ‌لِخ، لَه‌لَه، لِی‌لِی، مِرمِر، مِس‌مِس، مِن‌مِن، مورمور، موس‌موس، هاها!، هاهاها!، هاهاهاها!، هِرهِر، هق‌هق، هِن‌هِن، هوهو، هوهوهو، هون‌هون، … [ص۳۱]؛
  11. تلق‌تلوق، چِرِق‌چُروق، غلط‌غلوط، قِرِچ‌قُروچ، مِلِچ‌مُلوچ/ مَلَچ‌مُلوچ، ورجه‌وورجه، … [ص۳۱]؛
  12. اِشکِل‌مِشکِل، اعصاب‌معصاب، بچه‌مچه، بلامَلا، تَرَک‌مَرَک، جلومِلُو، چاخان‌پاخان، چیزمیز، ژولیده‌پولیده، سیرک‌میرک، طهارت‌مهارت، غریبه‌مریبه، قلنبه‌سلنبه/ قلمبه‌سلمبه، کتاب‌متاب، کنفرانس‌منفرانس، مشروپ‌پشروب، میوه‌پیوه، … [ص۳۱]؛
  13. چاله‌چوله، در‌ی‌وَری، ریزه‌میزه، شلوغ‌پلوغ، شلوغ‌پلوغی، قیلی‌ویلی، گاه‌گداری، گیج‌ویجی، ندیدبَدید، هیری‌ویری، … [ص۳۱]؛
  14. ارزش‌یابی، جمع‌آوری، چانه‌زنی، خاطره‌نویسی، خاک‌سپاری، شعارزدگی، عکس‌برداری، فریب‌خوردگی، فریب‌خورده، قالب‌گیری، قرعه‌کشی، قلم‌خوردگی، کادربندی، کارشکنی، کرگزینی، کارورزی، کرایه‌کشی، کمک‌رسانی، گردآوری، گروه‌بندی، مچ‌اندازی، مسافرکشی، مصلحت‌اندیشی، نادیده‌انگاری، وزن‌کشی، … [صص۳۵–۳۶]؛
  15. ازهم‌گسیختگی، به‌روزرسانی، به‌کارگیری، پادرمیانی، درهم‌آمیختگی، درهم‌آمیخته، درهم‌آمیزی، سرهم‌بندی، فراهم‌سازی، قایم‌باشک‌بازی/ قایم‌موشک‌بازی*، وقت‌تلف‌شدگی، هم‌ذات‌پنداری، یک‌سونگرانه، یک‌سونگری، … [ص۳۶]؛
  16. اعصاب‌خردکن/ اعصاب‌خوردکن، سبزی‌خردکن/ سبزی‌خوردکن، سبزی‌خردکنی/ سبزی‌خوردکنی، …؛
  17. سایه‌روشن، شترگاوپلنگ، شترمرغ، مارماهی، …؛
  18. بین‌الملل، بین‌المللی، حتی‌الامکان، دائرةالمعارف/ دایرةالمعارف، علی‌الاصول، علی‌البدل، فی‌المجلس، متساوی‌الساقین، ….

شمارِ دسته‌بندی‌ها بیش از ۱۵۰۰ بند است؛ فعلاً به همین موارد بسنده شد. از همهٔ دوستان و سروران عزیزم برای اطالهٔ کلام پوزش می‌خواهم. نظرخواهی پنجم (آخرین نظرخواهیِ خودم) را هفتهٔ بعد تقدیم می‌کنم.

لطفاً نظرتان را بفرمایید. سپاس. Hamid Hassani (بحث) ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۲۴ (UTC)[پاسخ]

  • موافق با فاصلهٔ مجازی مهرنگار (بحث) ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۳۰ (UTC)[پاسخ]
  • موافق بنظرم حکم کلی‌ نمی‌توان داد و برمی‌‌گردد به معنی‌ مورد نظر در جمله. همانطور که در مقدمه توضیح داده‌اند. اگر مقصود از «طناب بازی»، بازی‌ مفرحی است که با ریسمان انجام می‌‌شود باید با فاصله مجازی یا همان نیم‌فاصله نوشته شود. مثال: ما دیروز طناب بازی کردیم. اما اگر مقصود طنابی است که با آن‌ بازی می‌‌کنند باید با فاصله کامل بیاید و شاید از علامت زیر (کسره) هم بهره گرفت . مثل: طنابِ بازی ما قرمز است.
پس:
هر کجا دو کلمه مستقل که هر یک معنایی مشخص دارند یک واژه و مفهوم واحد جدید می‌‌سازند باید از نیم‌فاصله استفاده کرد. مثال: من از بازی خودداری کردم
هرگاه در جایی دو کلمه اولیه معنی‌ اصلی خود را حفظ کنند و در واقع نرکیبی جدید نسازند باید یک فصله بین آن‌ها باشد مثال: در بازی روی آنچه خود داری حساب کن!
به همین‌ ترتیب واژگانی مثل نیم‌دایره یا مسافرکشی یا خودنویس که آورده شده باید با نیم‌فاصله باشد چون هرگز دو پاره‌ای که با هم ترکیب شده‌اند اگر در یک جمله از پی‌ هم قرار گیرند معنی‌ مستقلی نخواهند داشت. برای واژگان مرکبی که یک بخش آن کوتاه است حتی می‌تواند پیوسته توشته شود اما هرگز با فاصله پذیرفته نیست. مثل «کفگیر» یا «همراه»
فرزان »»»بحث ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۱:۲۶ (UTC)[پاسخ]
@Farzan44: با سپاس از جانب‌عالی، هرگز حکم کلی داده نمی‌شود. همان‌طور که اشاره فرمودید، در مقدمهٔ موضوع، همراه با ذکر مثال، به این نکته اشاره شده که این تصمیم تنها براساس بافتِ سخن/ بافتِ گفتار (context) یا همان معنی موردنظر در جمله که شما فرمودید، گرفته می‌شود. پس این کار را انسان انجام خواهد داد نه ماشین و برنامهٔ نرم‌افزاری. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۰۳ (UTC)[پاسخ]
@Hamid Hassani: با سپاس از روشنگری. به این ترتیب من عنوان رای خودم را از ممتنع به موافق تغییر دادم فرزان »»»بحث ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۴۰ (UTC)[پاسخ]
@آزادسرو: با سپاس از جناب‌عالی، شخصاً با آنچه فرمودید موافقم. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۴۳ (UTC)[پاسخ]
  • مخالف یادم هست قبلا یک نظرسنجی در ویکی‌پدیا برگزار شده بود برای اینکه گذاشتن اعراب (حرکت‌های زیر، زبر و پیش) و تشدید اجباری باشه و با رای مخالف بالای کاربرها در نهایت رد شد. ما نمی تونیم انتظار داشته باشیم که «خط نوشتاری» صورت گفتاری زبان مون رو به طور کامل منعکس کنه مثلا واژه «ترک» رو میشه به صورت «تُرک»، «تَرک»، «تَرَک»، الخ خوند. در مثالی دیگر صورت نوشتاری واژه «خواننده» منعکس کننده شکل گفتاری این واژه (خاننده) نیست. در مورد واژه‌های مرکب بالا هم نیازی نیست شکل نوشتاری منعکس کننده شکل گفتاری باشه. مثلا «طناب بازی» و «طناب‌بازی» هر رو درست هستن. حتی «طنابازی» هم میتونه درست باشه اگر اهل زبان قبول کنند. در هر صورت از جناب حسنی برای راه‌اندازی این مجموعه نظرخواهی تشکر میکنم و پس از رسیدن به اجماع، سعی میکنم این قوانین نگارشی رو در سایر پروژه های ویکی که در اونها فعال هستم مثل ویکی‌کتاب پیاده‌سازی کنم. --دوستدار ایران بزرگ ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۱۳ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: با سپاس از جناب‌عالی، البته که در فضای نام حرکت‌گذاری نمی‌کنیم. مواردی که در مثال‌ها با حرکت آمده، مربوط به مدخل‌ها و متن مقاله‌ها و تنها برای رفع ابهام است. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۴۳ (UTC)[پاسخ]
@MOSIOR: با سپاس از جناب‌عالی بابت وقتی که برای مطالعهٔ دقیقِ نوشته گذاشتید، بله، من هم در نوشتار با «خورد» به‌جای «خُرد» موافق نیستم. اما چون در گفتار و نثرِ شکسته کاربرد دارد، به آن اشاره کردم. اگر این نظرخواهی نهایی شد، شاید بهتر باشد اساساً این «خورد» را نیاوریم. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۵۶ (UTC)[پاسخ]
اینکه بگوییم کاربر باید «آب انبار» رو به صورت «آب‌انبار» بنویسه مثل اینه که بگیم کاربر باید «اول» رو به صورت «اوّل» بنویسه. پس لطفا دلیل کافی رو پشتبند رای‌هاتون کنید. --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۵۶ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: «آب‌انبار» یعنی «انبارِ آب»، یعنی ترکیبِ اضافیِ مقلوب است (انبار + آب = آب‌انبار). در ویکی‌پدیا هم به‌درستی «آب‌انبار» (با فاصلهٔ مجازی) ثبت شده. اگر دقت بفرمایید، می‌بینید که با «آزاراه» و «بزرگراه/ بزرگ‌راه» و «ایران‌زمین» و سایر مثال‌های مجموعهٔ ۱ تفاوت ندارد. «اول» و «اوّل» را با این موارد نمی‌توان مقایسه کرد. حتی «اول» و «اوّل» با «کُره» و «کُرّه» هم قابل قیاس نیست، بلکه با «علت» و «علّت» می‌توان مقایسه کرد. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۵۱ (UTC)[پاسخ]
حرف من چیز دیگریست. حرف من اینه که ما داریم قواعد خط نوشتاری رو پیچیده می‌کنیم. من می‌ترسم کار به جایی برسه که همه بگن املای فارسی از املای فرانسوی هم سخت‌تر شده. مثلا کسی اومده مدخل آب انبار حاج سید حسین رو در ویکی‌پدیا ایجاد کرده. آیا از نظر شما این فرد غلط املایی داشته؟ اگر کسی اعراب واژه شکر رو نذاره آیا مرتکب غلط املایی شده؟ مشکل دیگر اینکه چرا واژه «کارخانه» سرهم نوشته میشه ولی واژه «آب‌انبار» با فاصله مجازی؛ مگر کارخانه ترکیب اضافی مقلوب (خانه + کار) نیست؟ آب‌نبات درسته یا آبنبات؟ --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۲۰ (UTC)[پاسخ]
ما سعی می‌کنیم قواعد خط نوشتاری را قاعده‌مند کنیم؛ اما فکر نمی‌کنم آنچنان پیچیده باشد. «کارخانه» هم عینِ «آب‌انبار» است. (در اصل یعنی «خانهٔ کار/ جای کار») دربارهٔ «آبنبات» یا «آب‌نبات» نمی‌خواهم حکم کنم کدام درست و کدام غلط است. آنچه مسلم است این است که «آب نبات» (با فاصله) درست نیست. پیشتر و در همین صفحه دربارهٔ جدانویسی و پیوسته‌نویسی صحبت شد و من هم به هم خودم پیشنهادم را نوشتم: مراجعه به فرهنگ املایی خط فارسی (تهران: علی‌اشرف صادقی، با همکاری زهرا زندی‌مقدم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ویراست دوم، ۱۳۹۱). Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۴۶ (UTC)[پاسخ]
من این بحث رو از اول دنبال کردم. تلاش شما برای ضابطه‌مند کردن نوشتار فارسی ارزشمنده ولی به نظرم در حال پیچیده کردن همه چیز هستید. اصلا پیش کشیدن این بحث بدون توضیح دادن حروف چسبان و غیرچسبان الفبا باعث گمراهی افراد نا آشنا با بحث میشه. وارد نشدن به بحث سرهم‌نویسی (مثلا بروزرسانی درسته یا به‌روزرسانی؟) خود مشکل دیگری است. --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۵۵ (UTC)[پاسخ]
درود. چون «ب» به حرف قبل و بعد از خود می‌چسبد و «ر» می‌تواند فقط به حرف قبل از خود بچسبد. بنابراین، اگر آن فاصله نباشد، آب‌انبار می‌شود «آبانبار». شکل جدای آن هم ابهام‌آفرین است: «آب انبار.» آب‌انبار یک واحد زبانی است. سپاس. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۳۰ (UTC)[پاسخ]
این گفتهٔ شما نادرست است آقای دوستدار (این: "در حال پیچیده کردن همه چیز هستید"). من به ساده‌ترین زبان ممکن صحبت می‌کنم. یادداشت جناب MOSIOR را بخوانید. ایشان موضوع را به ساده‌ترین بیان برای شما تکرار کرده‌اند. برای درکِ اینها تنها نیاز به اندکی آشنایی با زبان مادری و حداقل‌های دستور زبان است؛ یعنی چیزی که همهٔ ما در دورهٔ راهنمایی و دبیرستان آموخته‌ایم. به نظر می‌رسد که شما اینها را می‌دانید و مزاح می‌فرمایید. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۱۲ (UTC)[پاسخ]
من از پیش با این مباحث آشنایی داشتم. با این حال هنوز نفهمیدم چرا باید کمرنگ رو به صورت کم‌رنگ بنویسم؟ آیا هیچ دلیل یا قاعده‌ای برای این کار دارید؟ آیا عدم وجود قاعده مشخص باعث پیچیده شدن نمیشه؟ --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۳۹ (UTC)[پاسخ]
  • شماره دونقطه‌ها از دستم در رفت و ستاره گذاشتم. ببینید، کم‌رنگ یک واحد معنایی و دو واحد دستوری است. با نیم‌فاصله نگاشتن‌اش هر دو مشخصه را حفظ می‌کند. یعنی یک معنا: کم رنگ بودن که متشکل از دو کلمه کم و رنگ است. دیگر اشکال، نمی‌توانند این خصیصه‌ها را منتقل کنند. سپاس. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۵۹ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: نوشتنِ «کمرنگ» یا «کم‌رنگ» (یعنی سرِهم یا بی‌فاصله) می‌تواند سلیقه‌ای باشد یا حتی کسی برای خودش و احیاناً برای جایی (مثلاً انتشاراتی که خودش صاحب یا ویراستار اصلیِ آن است) قرارداد کند. همهٔ بحثِ ما در اینجا این است که آن را «کم رنگ» (با فاصله) ننویسیم، چون یک واحد واژگانی (lexical unit: LU) است. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۳۹ (UTC)[پاسخ]
اگر یک انتشاراتی به سرش زد «قایم‌باشک‌بازی» رو به دلیل اینکه یک واحد واژگانی (LU) هست به صورت «قایمباشکبازی» بنویسه از نظر شما این حسن سلیقه هیچ مشکلی نداره؟ --دوستدار ایران بزرگ ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۴۶ (UTC)[پاسخ]
این نهایت بی‌سلیقگیه. حساب اون با این جداست. اجزای «کمرنگ/ کم‌رنگ»، به‌خصوص پیشوندگونه‌ای که داره، کوتاهه. قابل مقایسه با «بهتر» و «کمتر» (سرِهم) و «شیرین‌تر» و «دست‌نیافتنی‌تر». نوشتنِ «دستنيافتنیتر»* و «دست‌نیافتنیتر»* هم کج‌سلیقگیه. اِعمال سلیقه هم باید روشمند باشه؛ اینا به‌سرزدنی نیست. Hamid Hassani (بحث) ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۱۳ (UTC)[پاسخ]

راه حل یا راه‌حل[ویرایش]

من شخصاً «راه‌حل» را ناخوانا می‌دانم. از سوی دیگر، جمع عبارت راه حل را اگر به صورت «راه حل‌ها» بنویسیم (و نه «راه‌حل‌ها») چنین به نظر می‌رسد که «حل» را جمع بسته‌ایم نه کل عبارت را. نظر دوستان چیست؟ — حجت/بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۱۸ (UTC)[پاسخ]

گمان می‌کنم «راهِ حل» صحیح‌تر باشد؛ و از طرفی «راه حل‌ها» چندان صحیح نباشد، بلکه «راه‌های حل» صحیح‌تر باشد؛ چراکه «راه‌هایی» است که به «حل (شدن)» منتج می‌شود.--  آزادسرو  بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۵۷ (UTC)[پاسخ]
پیشنهاد: راه‌حل‌ها (بدون فاصله). Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۱۵ (UTC)[پاسخ]
درود. گمانم این بحث مانند ماشین حساب و سیستم عامل باشد که هنوز در نظرخواهی جدید مطرح نشده (یک بار شده و اجماع هم داشته اما تبدیل به شیوه‌نامه نشده). برای فهم بهتر، مثال ابزار تحلیل را می‌آورم. فکر می‌کنم با هیچ استدلالی موافقان بی‌فاصلگی نمی‌توانند آن را به هم بچسبانند. راه حل هم تفاوتی با این ندارد و نظرم ضمن احترام به جناب حسنی، موافق دوست گرامی، آزادسرو است. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۵۴ (UTC)[پاسخ]
@MOSIOR: با سپاس و احترام، بله، موضوع «راه‌حل/ راه حل» و «ماشین‌حساب/ ماشین حساب» و «سیستم‌عامل/ سیستم عامل» دقیقاً شبیه هم هستند. اینجا تنها در بحث‌ها دربارهٔ آن گفتگو شده و در نظرخواهی به آن اشاره نشده. اینها جزو ترکیب‌های اضافی (مضاف و مضافٌ‌الیه) و ترکیب‌های وصفی (صفت وموصوف) به‌شمار می‌روند، اما از آن دسته که کسره‌شان گاهی حذف می‌شود؛ اگر هم کسره حذف نشود، غالباً یک تکیهٔ اصلی در پایان دارند. چون این موارد بالقوه بحث‌انگیزترند، بنده اینجا در نظرخواهی مطرحشان نکردم. اگر نیاز باشد، بعد از نظرخواهیِ اصلی می‌توانیم به آن هم بپردازیم. دربارهٔ «ابزار تحلیل» مطمئن نیستم. آیا خودش به‌تنهایی اصطلاح است؟ با سپاس از جناب‌عالی برای توجه و دقت ویژه‌تان در بحث‌ها. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۲۸ (UTC)[پاسخ]
@Hamid Hassani: نظر لطف شماست. موافقم در جایی بحثی در این مورد انجام شود. با این‌همه، معتقدم که ابزار تحلیل با دیگر موارد فرقی ندارد. سیستم عامل، یعنی سیستمی که عامل است در کامپیوتر یا جای دیگر. ماشین حساب هم ماشینی است که با آن حساب می‌کنند. ابزار تحلیل هم ابزاری است که با آن تحلیل می‌کنند. صرف مصطلح بودن آن‌ها، آن‌ها را یک واحد نمی‌کند. می‌توانیم آن‌ها را حساب‌گر، تحلیل‌گر و عامل (که خود در عربی گر را در معنا دارد) بخوانیم و در نتیجه آن‌ها را صفت بدانیم. اگر این‌طور باشد، نمی‌شود آن‌ها را بی‌فاصله نگاشت. می‌شود استدلالی عرفی کرد که چه‌چیز رایج است. اگر راه‌حل رایج باشد، اشکالی ندارد اما هنگام جمع بستن، چون استدلال دستوری مقدم بر استدلال عرفی است، نمی‌توان غلط بودنش را برتابید. عذرخواهی از روده‌درازی. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۱۲ (UTC)[پاسخ]
به نظر من «راه حل» مثل «ماشین حساب» یا «سیستم عامل» نیست. دو تای آخری را من بدون کسره تلفظ می‌کنم (م آخر «سیستم» در «سیستم عامل» را ساکن تلفظ می‌کنم، همچنین «ن» آخر «ماشین» را). اما راه حل را همیشه با کسره می‌نویسم. و وقتی کسره در میان باشد دو واژه را به هم با فاصلهٔ مجازی نمی‌چسبانم — حجت/بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۲۱ (UTC)[پاسخ]
@Huji: درود بر شما. بنده هم عرض کردم این شکلی که شما می‌گویید (سیستم‌عامل) اگر رایج بود، درست است. اما وقت جمع بستن، نمی‌توان گفت سیستم‌عامل‌ها. در راه حل با شما هم‌نظرم. عرضم این بود که اگر (فرضا) راه‌حل رایج هم باشد، در جمع بستن، نمی‌توان گفت راه‌حل‌ها. گرچه رایج است. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۳۰ (UTC)[پاسخ]
همهٔ اینها یک واحد واژگانی‌اند و کسره‌شان هم خفیف است. با «غیرمستقیم» و «غیرقابلِ…» تفاوتی دارند؟ Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۵۶ (UTC)[پاسخ]
اگر چه مثال «غیرمستقیم» مثالی خوب است، اما دو تفاوت عمده دارد: یکی این که صفت است و قابل جمع بستن نیست (غیرمستقیم‌ها نداریم) در نتیجه بحث بالا راجع به جمع بستن را حل نمی‌کند؛ دوم این که واژهٔ اول به حرفی ختم می‌شود که هرگز به حرف بعد نمی‌چسبد («ر» در «غیر») در حالی که «ه» در راه حل حرف چسبان است و «راه‌حل» نوشتنش برای من «عجیب» می‌نماید (و شاید واقعاً مشکل من با راه حل هم قسمتی‌اش همین است). — حجت/بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۰۶ (UTC)[پاسخ]
متوجه منظور شما هستم. این‌ها که می‌فرمایید، رواج‌یافته‌اند. نه درست (شاید نشود گفت دقیقا نادرست). من خودم آن‌ها را با نیم‌فاصله می‌نگاشتم. گرچه گرته برداری‌اند و می‌شود از معادل‌های بهتری مثل نا + مصدر و مصدر مرکب و همین‌طور اسم مصدر و اسم جامد، استفاده کرد. شاید اشکال جناب حجت در این مثال مربوط به نزدیکی دو صدای ه (هـ و حـ) باشد که ترجیح می‌دهند با کسره از آن استفاده کنند. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۲۱ (UTC)[پاسخ]
«غیرمستقیم» را تنها برای مثال عرض کردم. چرا، اتفاقاً بالقوه قابل جمع‌بستن هم هست (چون هر صفتی جانشینِ اسم هم می‌شود :) ): «مستقیم‌ها را تو بردار، غیرمستقیم‌ها مالِ من». درست مثل خوب و بد: «خوب‌ها مالِ تو، بدها برای من». من هم معتقدم که قضیه چشمی‌ست؛ یعنی نازیبا می‌نماید. همین نشانهٔ سلیقه‌ای بودنِ قضیه است که آن هم، دقیقاً مانند شمّ زبانی، در جایگاهِ خود مهم و قابل احترام است. همسانیِ آواییِ «ه» و «ح» (یعنی به‌اصطلاح اشتراکِ واجگاهِ آنها: /h/ در فارسی گفتاریِ امروز) هم بی‌تأثیر نیست. بااین‌حال، شخصاً در اینجا با فاصله‌دار بودن یا نبودنِ «راه‌حل» و «غیرمستقیم» و امثالِ آنها مشکلی ندارم و ۱۰۰٪ تابعِ نتیجهٔ نظرخواهی خواهم بود. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۲۸ (UTC)[پاسخ]
نتیجه نظرخواهی می‌تواند این باشد که هر دو درستند. — حجت/بحث ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۳:۲۵ (UTC)[پاسخ]
خوب است. نوشتن این ترکیب به‌شکل «راه‌حل» يا «راه حل» آنقدر حساس نیست و هیچ‌کدام را نمی‌توان نادرست دانست. بنابراین:
راه‌حل = راه حل؛
راه‌حل‌ها = راه حل‌ها؛
راه‌حلی = راه حلی.
این نتیجه‌گیری دربارهٔ «غیرمستقیم/ غیر مستقیم» هم صادق است (مثال: راه غیرمستقیمی که... یا راه غیر مستقیمی که...؛ یا: غیراصولی‌تر/ غیر اصولی‌تر؛ نیز: غیرمنصفانه‌ترین/ غیر منصفانه‌ترین). Hamid Hassani (بحث) ‏۹ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۳۳ (UTC)[پاسخ]

لطفاً نظرتان را دربارهٔ شیوهٔ نوشتنِ کلماتی که با «و» ساخته می‌شوند و تشکیلِ یک ترکیب می‌دهند بفرمایید. این نظر عموماً شامل وپ:فضای نام هم خواهد شد.

توضیح: بدیهی‌ست که هیچ واژه‌ای در فضای نام حرکت‌گذاری نمی‌شود. در مثال‌ها، آنجا که واژه‌ای حرکت دارد، حرکت‌گذاری فقط در متن و نیز در مدخل‌ها انجام می‌شود.

  • آغاز نظرخواهی و بحث‌های اولیه: اینجا
  • نظرخواهی‌های پیشین:
  1. نظرخواهی نخست
  2. نظرخواهی دوم
  3. نظرخواهی سوم
  4. نظرخواهی چهارم

نظرخواهیِ پنج: «جک‌وجانور» در مقابلِ «آتش و دود»[ویرایش]

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.

اجماع نسبی وجود دارد – درفش کاویانی (بحث) ‏۱۴ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۱۱ (UTC)[پاسخ]

پنج) ترکیب‌های عطفی (به‌طور عام):[ویرایش]

در این بخش از نظرخواهی نیز، که آخرین بخشِ نظرخواهی از سوی بنده است، تلاش بر آن است که تا حد ممکن به‌طور مختصر به این مقوله پرداخته شود. دربارهٔ انواع پرکاربردترِ کلمات مرکب، در بخش‌های پیشین (۱–۴) سخن گفته شده‌است.

به این چند جمله دقت کنید:

رستم و تهمینه با هم ازدواج کردند.
به فیلم‌های پلیسی و جنایی و تخیلی علاقه دارید؟ (پلیسی، جنایی و تخیلی)
قدما آب و آتش و باد و خاک را آخشیجان یا عناصرِ اربعه می‌خواندند. (آب، آتش، باد و خاک)
امروز علی و مریم و رضا و شهره را در بازار دیدم. (علی، مریم، رضا و شهره)

در همهٔ جمله‌های یادشده، «و» (اصطلاحاً: واوِ عطف) به‌کار رفته‌است؛ اما واژه‌های سمت راست و چپِ «و» استقلالِ معنایی دارند و هیچ‌یک مفهوم مجازی، کنایی، یا استعاری ندارند؛ بنابراین، دلیلی برای نزدیک (بی‌فاصله/ با فاصلهٔ مجازی) نوشتنِ آنها وجود ندارد. درواقع، نزدیک نوشتنشان نادرست است.

اما هرگاه «و» دو کلمه را به‌هم پیوند دهد و ترکیب جدیدی ساخته شود که بر مفهوم واحدی دلالت کند و معنی مجازی، کنایی، یا استعاری ایجاد شود، آنگاه با ترکیب‌هایی روبه‌روییم که اصطلاحاً به آنها «ترکیب عطفی» گفته می‌شود. برای مثال، همهٔ اینها ترکیب عطفی‌اند: آب‌وهوا، بشوروبپوش، بگیروببند، حال‌وهوا، زدوبند، زدوخورد، گرگ‌ومیش، ….

این، یکی از ویژگی‌های درخشانِ زبان فارسی است. (← توضیحِ ۴ در پایین)

توضیح بیشتر: «گرگ‌ومیش» یک کلمهٔ مرکب است، اما موش‌ها و آدم‌ها چنین نیست. معنی «گرگ‌ومیش» را همه می‌دانیم؛ اما چون قرار است در اینجا نظرخواهی صورت گیرد، لازم است به نکته‌ای اشاره کنیم: وقتی منظورمان از «گرگ‌ومیش» (بی‌فاصله)، زمان یا در زمانِ خاصی از شبانه‌روز است و مفهوم کاملاً مجازی دارد، ترکیبِ عطفی‌ست. اما وقتی مقصودمان از «گرگ و میش»، دو حیوانِ «گرگ» و «میش» است، با ترکیب عطفی روبه‌رو نیستیم. مثلاً در جملهٔ «گرگ و میش، دو جاندار از گونه‌های متفاوتند»، از دو چیزِ متفاوت (دو حیوانِ متفاوت) سخن می‌گوییم. بر همین اساس، می‌توانیم پس از «میش»، نام حیوانات دیگری را نیز ذکر کنیم؛ مثلاً بگوییم: «گرگ و میش و بز و اسب، چهار جاندار از گونه‌های متفاوتند». بنابراین، نیازی به نوشتنِ اینها به‌صورت بدون فاصله یا با فاصلهٔ مجازی نیست. اما ... . بسیاری از ترکیب‌های عطفیِ دیگر، بالقوه یا بافعل، ممکن است چنین ابهام معنایی‌ای ایجاد نکنند؛ مثلاً اگر «گرگ‌ومیشِ» بدون فاصله را با فاصلهٔ کامل بنویسیم، خوانندهٔ متن، در بافتِ سخن به معنی آن پی می‌بَرد و منظورمان را درمی‌یابد. اما، همان‌گونه که پیشتر گفته شد، چون «خط» یا «دبیره»، شکل یا بازتابِ نوشتاریِ زبان است، بهتر است تا جای ممکن به‌صورت نظام‌مند و به شیوه‌ای دقیق نگارش یابد.

اینک دسته‌بندی انواع ترکیب‌های عطفی را ازنظر دستوری ـ واژگانی ـ معنایی (grammatical-lexical-semantic):

  1. ترکیب از بنِ ماضی یا بن مضارعِ یک فعل واحد یا دو فعلِ جداگانه، یا صورت‌های صرف‌شدهٔ فعل ساخته شده‌است؛ مانند: آمدورفت، افت‌وخیز، بخوروبخواب، برووبرگرد، برووبیا، بریزوبپاش، بزن‌وبکُش، بزن‌وبکوب، بسازوبفروش، بشوروبپوش، بگی‌ونگی، بگیروببند، پخت‌وپز، پرس‌وجو، جست‌وجو/ جستجو، شست‌وشو/ شستشو، گفت‌وگو/ گفتگو، جسته‌وگریخته، خواه‌وناخواه، دادوستد، داروندار، دوخت‌ودوز، رفت‌وآمد، ریخت‌وپاش، زدوبند، زدوخورد، ساخت‌وساز، کشته‌ومرده، کندوکاو، گفت‌وشنود، گفت‌وشنید، …؛
  2. ترکیب از دو کلمهٔ جداگانه اما کاملاً مرتبط تشکیل شده و ساختار دستوریِ واحدی دارد؛ مثال: کم‌وبیش، بیش‌وکم، کش‌وقوس، گرگ‌ومیش، مرگ‌ومیر، نشوونما، …؛
  3. ترکیب از دو کلمهٔ جداگانه با معانی متفاوت اما کاملاً مرتبط تشکیل شده و بر یک مفهوم واحدِ مجازی، کنایی، یا استعاری دلالت می‌کند؛ مثال: آب‌وخاک، چفت‌وبست، دارودرخت، دفترودستک، راه‌وچاه، زن‌وشوهر، ….
  4. یکی از دو بخشِ ترکیب، مهمل (بی‌معنی) است یا در معنای اصلی‌اش به‌کار نرفته‌است (در مواردی نیز هردو بخش بی‌معنی و مهمل‌اند یا یک جزء تکرار شده‌است؛ گاهی نیز «و» می‌افتد)؛ مانند: آب‌وتاب، آت‌وآشغال، آس‌وپاس، آش‌ولاش، آل‌واوضاع، اخم‌وتخم، باروبندیل، بدوبیراه، بَروبازو، بروبچه‌ها، بِرّوبِر، بَرورو، بندوبساط، پاره‌وپوره، پت‌وپهن، پخش‌وپلا، پروپیمان، پول‌وپله، تب‌وتاب، تک‌وتا، تلق‌وتلوق/ تلق‌وتولوق، جدوآباد*، جِزّووِز، جک‌وجانور، جِلِزّووِلِز، جوروواجور، چاق‌وچلّه، چاله‌وچوله، چرت‌وپرت، چرندوپرند، چون‌وچرا، حول‌وحوش، حیص‌وبیص، خاک‌وخُل، خروپف، خرت‌وپرت، خرت‌وخورت، خل‌وچل، خوردوخوراک، خوش‌وبش، خونین‌ومالین، دادوبیداد، دادوقال، درب‌وداغان، دروغ‌ودَرَم، دروغ‌ودَوَنگ، درهم‌وبرهم، دم‌ودستگاه، دنگ‌وفنگ، دوزوکلک، زرق‌وبرق (مفهوم مجازی)، سروسامان، سروصدا، سروکله، سوت‌وکور، شِرّووِر، شوخ‌وشنگ، فَتّ‌وفراوان، قارّوقور، کرّوفر (مفهوم مجازی)، گُرّوگُر، لت‌وپار، لِکّ‌ولِک، مست‌وملنگ، مِنّ‌ومِن، هاج‌وواج، هارت‌وپورت، هرج‌ومرج، هِنّ‌وهِن، …؛
  5. ترکیب عطفیِ مجازی (غیرحقیقی)؛ مانند: جرّوبحث، دردودل، دقّ‌ودلی (در اصل به‌ترتیب «جرِّبحث»، «دردِدل»، و «دقِّ‌دلی» بوده‌اند). درست و غلط بودنِ این ترکیب‌ها مطرح نیست؛ تنها جنبهٔ کاربردیِ آنها مهم است.
  • توضیح ۱: در بسیاری از ترکیب‌های عطفیِ یادشده، در بافتِ گفتاری و نیز در نثر شکسته، و بعضاً در فارسی رسمی هم، «و» حذف می‌شود؛ مانند: بروبرگرد، بروبیا، بزن‌بکُش، بزن‌بکوب، بسازبفروش، بشوربپوش، بفهمی‌نفهمی (معمولاً با «و» به‌کار نمی‌رود)، بگوبخند، بگومگو، جسته‌گریخته، خواه‌ناخواه، دفتردستک، ….
  • توضیح ۲: گاهی نیز در کاربرد محاوره‌ای، به‌جای «و»، کسره ظاهر می‌شود؛ مثال: دادِبیداد، فتِّ‌فراوون.
  • توضیح ۳: هرگونه پیشوند/ پیشوندگونه یا پسوند/ پسوندگونه‌ای که بر سرِ واژه‌های «واودار» یا «ترکیب‌های عطفی» بیاید، طبیعتاً همهٔ اجزاء را وابستهٔ خود می‌کند و آنها را به یک جزء واحد دستوری تبدیل خواهد کرد: بی‌چشم‌ورو، بی‌چشم‌ورویی، بی‌دست‌وپا، بی‌دست‌وپایی، بی‌دل‌وجگر، بی‌رنگ‌رو، بی‌رنگ‌ورویی، بی‌رنگ‌ولعاب، بی‌زروسیم، بی‌سروپا، بی‌سروسامان، بی‌سروسامانی، بی‌سروصدا، بی‌سروصدایی، بی‌شرم‌وحیا، بی‌شرم‌وحیایی، بی‌پدرومادر، پررفت‌وآمد، پرزرق‌وبرق، پرسروصدا، پرشروشور، خوش‌آب‌ورنگ، خوش‌آب‌وهوا، هم‌رنگ‌وبو، اصل‌ونسب‌دار، پدرومادردار، دست‌وپادار، دست‌وپاداری، دل‌وجگردار، دل‌ودین‌باخته، دل‌ودین‌باختگی، ….
  • توضیح ۴: گاهی نیز خودِ یک پیشوند/ پیشوندگونه یا پسوند/ پسوندگونه به‌تنهایی ترکیبِ واودار هم می‌سازد؛ مانند: بی‌چشم‌رو (ترکیب عطفی یا واودارِ «چشم‌ورو» کاربردی ندارد)، هندواروپایی. این نشانهٔ قدرتِ ترکیب‌سازیِ زبانی مانند فارسی و برخی زبان‌های دیگرِ هندواروپایی است؛ ویژگی‌ای که به‌هیچ‌وجه در زبان عربی دیده نمی‌شود.
مثال‌هایی دیگر برای جفت‌واژه‌هایی که با «و» به‌هم پیوند داده می‌شوند، اما لزوماً ترکیب عطفی نیستند
  • آب و آتش
  • آب و رنگ
  • آب و روغن
  • آب و صابون
  • آب و نمک (آب‌نمک ترکیب است)
  • آداب و رسوم
  • آرام و قرار
  • آزار و اذیت
  • آموزش و پرورش
  • آه و ناله
  • آینه و شمعدان
  • اذیت و آزار
  • ارج و قرب
  • اسم و رسم
  • اصل و نسب
  • افتان و خیزان
  • افراط و تفریط
  • اما و اگر
  • امر و نهی
  • انواع و اقسام
  • اوضاع و احوال
  • اهل و عیال
  • این و آن
  • اینجا و آنجا
  • بابا و ننه
  • پدر و پسر
  • پدر و فرزند
  • تر و خشک
  • خرد و کلان
  • خشک و تر
  • دختر و پسر
  • در و تخته
  • در و دشت
  • در و دیوار
  • دست و بازو
  • دست و پا
  • دست و دل
  • دست و صورت
  • دفتر و کاغذ
  • دل و جگر
  • دل و دین
  • رَطب و یابس
  • رنگ و بو
  • رنگ و لعاب
  • زر و زور
  • زر و سیم
  • زن و مرد
  • سرد و گرم
  • سر و پا
  • سر و صورت
  • شرم و حیا
  • صغیر و کبیر
  • کم و زیاد (برخلافِ «کم‌وبیش» و «بیش‌وکم»)
  • گرد و خاک
  • گرد و غبار
  • مادر و فرزند
  • نر و ماده
  • نکیر و منکر
  • ننه و بابا
  • ...

البته شمارِ دسته‌بندی‌های ترکیب‌های عطفی، با ذکرِ جزئیاتِ دستوری ـ واژگانی ـ معنایی، بیش از این است؛ فعلاً به همین موارد، به‌عنوان پربسامدترین ترکیب‌های عطفی، بسنده شد. [صص۲۳–۲۵] لطفاً نظرتان را بفرمایید. با سپاس، Hamid Hassani (بحث) ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۰۶ (UTC)[پاسخ]

  • مخالف با پیوسته‌نویسی. درود و سپاس از جناب حسنی عزیز برای زحمت زیادی که برای تهیه متون، مثال‌ها و توضیحات این نظرخواهی متقبل شدند. دلایل مخالفت من به این شرح‌اند:
  1. به عکس شما، من فکر می‌کنم این ویژگی درخشان نثر پارسی، کاملاً معنایی است و به هیچ‌وجه صوری نیست. به این معنا که ترکیب‌های عطفی، ترکیب‌هایی وصفی‌اند که ما به خاطر وجود واو، آن‌ها را عطفی می‌نامیم. به همین ترتیب، آن‌ها را معنایی می‌فهمیم. ما برای بسیاری موقعیت‌های دیگر زبانی مانند کلماتی با حروف مشترک و عیناً مشابه هم، نیز نمی‌توانیم قاعده تعریف کنیم و طوری آن‌ها را از هم تفکیک کنیم که با دیدن‌شان، بفهمیم منظور از شیر، شیر است یا شیر. ما این‌ها را معنایی می‌فهمیم و در بافت نحوی جمله‌ها و اشکال استدلال شما و موافقان آن نیز همین است که گویش‌وران را دست‌کم می‌گیرد و به آن‌ها، به چشم طفلی نوپا نگاه می‌کند که هنوز نمی‌تواند خانه حسن را درست بخواند و سکته می‌زند میانش و لاجرم، یا چیزی همزه‌مانند می‌خواهد روی «ه» یا، یای میانجی. مگر این‌که بخواهیم به کسی فارسی بیاموزیم و او واقعاً طفلی نوپا باشد. پس، تغییر دادن شکل نوشتاری آن، کمکی نخواهد کرد و گمان من این است که از میان جمع ویراستاران، فراتر نمی‌رود. این نظرم را در مورد افزودن کسره به پایان کلمات و اعراب‌گذاری نیز دارم و با آن نیز مخالفم. (به صورت معترضه عرض کنم که «شده‌است» نویسی را هم قبول ندارم. چراکه در نثر، راه حل درست، حذف «است» اضافی است)
  2. به عکس شما، فکر می‌کنم در فضای نام مشکلی وجود ندارد و این نظرخواهی و تلاش برای یافتن راه حل، به این خاطر به وجود نیامده است (باطناً). ما هیچ نوشتاری به این صورت نداریم و بعید می‌دانم داشته باشیم: گرگ و میش، دو حیوان هستند که یکی دیگری را می‌خورد (لید). واضح است که گرگ و میش، وصف حالتی است در زمان که همراه با پدید آمدن حالتی در آسمان و رنگ آن است. بسیار بدیهی است. اگر هم در فضای غیر از نام با چنین چیزی مواجه شویم، آن را با کمک قرینه‌ها و با استفاده از شناخت نحوی، درمی‌یابیم.
  3. انکار نمی‌کنم که در نوشتن، از برخی از این صورت‌ها که فرمودید استفاده می‌کنم اما می‌دانم که دلیلی بر درستی‌شان ندارم و صرفاً زیبایی ظاهری نوشته را پی گرفته‌ام و می‌دانم که این شکل‌ها، کمکی به بهتر خوانده شدن و در نتیجه، بهتر فهمیده شدن‌شان، نمی‌کند. من حتی «کتاب‌هایشان» را هم به صورت «کتاب‌های‌شان» می‌نویسم و «جابه‌جا» را «جابه‌جا» اما نمی‌توانم بگویم این‌طور درست‌تر است. فقط، زیباتر است (نظر شخصی). اگر هدف این دانشنامه هم فراهم آوردن دانش در یک‌جا برای جمع بزرگی از انسان‌ها بدانیم، راه‌حل را در تغییر بسیار نخواهیم دید. بلکه در دست‌انداختن به طنابی واحد (مثلاً فرهنگستان با تمام نقص‌هایش) و سپس رفع تدریجی اشکالات و مجبور کردنش به دست برداشتن از سکوت در برخی موارد و سپس، غنا بخشیدن به سواد عمومی در ابتدا و بعد، سواد ادبی در مرحله بعد، خواهیم یافت. ثبات و حفظ آنچه هست و اصلاح دست به عصا. کودکانی که ما پدران و مادران‌شان هستیم یا خواهیم بود، زبان نوشتاری ما را درک نخواهند کرد همین‌طور که ما، کتاب‌های نه سده‌های پیش، که معاصر را در بسیاری جاها نمی‌فهمیم و علت، تغییرات شتاب‌زده و سلیقه‌ای است (که شاید زمانی به علت کمبود یا حرجی، حتی توسط یک حروف‌چین به‌وجود آمده باشند) دانشنامه، متن ادبی نیست که خود به خود، فهمش حتی برای گویش‌ورانی که زبان مادری‌شان فارسی است نیز آسان نیست و آن‌جا، خواندن را فعالیتی خلاقانه می‌خوانند. دانشنامه باید ساده، موجز و بامحتوا باشد که همه‌اش با ویرایش و پیرایش صوری حاصل نمی‌شود.
  4. برخی از این واوهای عطف، همراه با حذف‌هایی به قرینه‌اند که فکر می‌کنم همین باعث می‌شود آن‌ها، ترکیب‌های واقعی نباشند. مثلاً «پر سر و صدا»، «پر سر و پر صدا» بوده و پیش‌تر از نوشتار، در گفتار استفاده شده و ما اغلب شکل‌های شکسته‌اش را می‌شناسیم و سعی می‌کنیم، در نوشتار، سر و شکلی رسمی و باقاعده به آن‌ها بدهیم. نهایتاً تریجیح می‌دهم آن‌ها را میان «» بیاورم تا تفاوت‌شان را بر خواننده معلوم کنم.
  5. یکی از نظرات مهم در نشانه‌شناسی، چنین فکر می‌کند که ما تصویر کلمات را به‌خاطر می‌سپاریم: مثالش را می‌توانید در بازی‌های که این روزها برای بچه‌ها آمده و به آن‌ها زبان می‌آموزد و همین‌طور هنگام فراموش کردن شکل املای کلمات، به‌خصوص حروفی که در فارسی داریم و یک صدا می‌دهند، ببینید. بسیاری را دیده‌ام که کلمه را با هر سه یا چهار شکل آن حرف (مثلاً ز، ذ، ض و ظ) می‌نویسند و از روی شکل‌اش یادشان می‌آید که درستش کدام است و این پیوسته‌نویسی، ممکن است این تصاویر ذهنی را به هم بریزد و مخدوش کند.
  6. مشکلات دیگری هم وجود دارند که جنبی اما مهم‌اند از جمله پیش آمدن اشکال در جستجوی اینترنتی و مجبور شدن به ایجاد تعداد زیادی تغییر مسیر و چیزهای دیگری که حالا به ذهنم نمی‌رسند. البته بازهم انکار نمی‌کنم که در برخی جاها، خود من به مشکل می‌خورم و اگر بخواهم پسوندی به این ترکیب‌ها بیفزایم، چسبیدنش به جز دوم، زیبا نیست. با این‌حال، با بی‌فاصله‌نویسی ترکیب‌هایی که میان‌شان واو نیست و کسره، موافقم. باقی را، احجاف در حق زبان فارسی، گویش‌وران‌اش و «واو» می‌دانم. پوزش از پرگویی. mOsior (بحث) ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۳:۰۲ (UTC)[پاسخ]
@MOSIOR: با سپاس از جناب‌عالی، ممنون می‌شوم بفرمایید منظورتان از «ترکیب‌های وصفی» چیست. آنجا هم که فرموده‌اید «اشکال استدلال شما و موافقان آن نیز همین است که گویش‌وران را دست‌کم می‌گیرد و به آن‌ها به چشم طفلی نوپا نگاه می‌کند»، ۱۰۰٪ کم‌لطفی کرده‌اید؛ چون واقعاً چنین نیست. اساساً بنده با چنین نگاهِ تندروانه و غیرعلمی‌ای به موضوع نمی‌نگرم و موافق اصول پایهٔ زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی (که به آن اشاره فرمودید) هستم نه زیباییِ صوری؛ گرچه آن‌هم مهم است، اما در مواردِ بسیار خاص، مانند دندانه‌ها و امثالِ آن، که غیرمتخصص نیز در مواردی می‌تواند درباره‌شان نظر دهد. اگر کسی همان عبارتِ شما را خطاب به یک «زمین‌شناس» بگوید، آیا چه معنایی دارد؟ آیا گناه است کسی نداند «دماوند» آتشفشانی‌ست و «دنا» آهکی؟ درحالی‌که همه می‌دانند هردوشان «کوه» هستند و حتی می‌تواند کوه‌نوردی هم بکند؟ مشکلی که در میان مردم (و کاربران گرامیِ تازه‌کار و ناآشنا به موضوع) به‌وفور دیده می‌شود و ممکن است از فرمایش شما هم سوءبرداشت کنند، این است که چون همه (یا اکثریت) فارسی می‌دانند، خود را متخصصِ زبان فارسی و مشرف بر قواعد زبان‌شناختی و رسم‌خطی هم می‌پندارند، بی‌آنکه در این باره به‌اندازهٔ کافی مطالعه کرده باشند. این مطالب، ادبایی نیست، بلکه به زبان‌شناسی و دستورخط مربوط است (که هردو علمند نه تفنن). شخصاً تا اینجا تلاشم بر این استوار بوده که مطالب را به ساده‌ترین زبانِ ممکن بیان کنم و از ورود به مباحث تخصصی (و حتی نیمه‌تخصصی) بپرهیزم. به‌هرحال، رأی شما به‌عنوان «مخالف» محترم است و من به آن احترام می‌گذارم. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۲۹ (UTC)[پاسخ]
  • مخالف معمولاً واژه‌های فارسی دو حرف یا بیشتر دارند. یکی از استثناها واژه «و» هست که تنها یک حرف داره؛ و یک واژه هست و باید جدا نوشته بشه. در مثال‌هایی که جناب حسنی اشاره کردن به نظر من فقط در جایی میشه پیوسته نویسی انجام داد که «و» به مرور زمان از عبارت حذف شده باشه و عبارت تبدیل به یک واژه شده باشه مثل «چکچانه» که قبلاً شاید به صورت «چک و چانه» بوده. این واژه رو میشه به صورت چکُ چانه یا چکِ چانه یا چک چونه (عامیانه) هم نوشت. --دوستدار ایران بزرگ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۵۳ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: با سپاس از جناب‌عالی، فرمایشتان منطقی و رأی شما نزد بنده قابل احترام است. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۲۹ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با تمام موارد. با استدلال MOSIOR می‌توان کلاً نیمفاصله را کنار گذاشت و مثلاً بی‌رنگ را «بی‌ رنگ» نوشت و کتاب‌هارا «کتاب‌ ها»، ولی (به‌درستی) این‌کار را نمی‌کنیم چون قرار نیست همه‌چیز به کمک قرینه‌ها فهم شود. وقتی حالتی بهینه داریم، دلیلی برای استفاده از حالت غیربهینه نیست. در مورد نشانه‌شناسی و تصویر ذهنی هم موافق نیستم با ایشان؛ نشریات و کتاب‌های به‌روزتر و استانداردتر نسبت به فاصلهٔ مجازی هشیار شده‌اند و شخصاً می‌توانم نمونه‌هایی از مجلات و کتاب‌های معتبر بیاورم که به این شیوه عمل کرده‌اند و می‌کنند و روزبه‌روز هم دارد این شیوه اقبال بیشتری می‌یابد؛ یعنی «تصویر ذهنی» مشخص و یکپارچه‌ای وجود ندارد که بخواهد مخدوش شود و ویکی‌پدیا اولین جایی نیست که «گرگ‌ومیش» و «گفت‌وگو» را با فاصلهٔ مجازی می‌نویسد. یکدستی در عنوان نوشتارها (که رسمیت دارد) باید به نفع حالت بهتر و درست‌تر رعایت شود نه حالت غیر بهینه. در متن ولی می‌توان تسامح به خرج داد و هر دو شیوه را جایز دانست. Wikimostafa (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۵۷ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با سپاس از زحماتِ همهٔ دوستان که تا به اینجا پایداری کردند./ مهرافزون!--مانی بختیار (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۴۵ (UTC)[پاسخ]
  • موافق با همۀ مواردش. Mahmoud1348 (بحث) ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۱۴ (UTC)[پاسخ]
  • مخالف به طور کلی در ویکی، کاربرد نیم‌فاصله گسترش نامعقولی یافته است. نگونبانگونی ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۷ (بوا)