مردم بلوچ: تفاوت میان نسخهها
Fatemehr8620 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: متن دارای ویکیمتن نامتناظر ویرایشگر دیداری |
Fatemehr8620 (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: متن دارای ویکیمتن نامتناظر ویرایشگر دیداری |
||
خط ۸۲۵: | خط ۸۲۵: | ||
یکی از متداولترین سرپوشهای مردان بلوچ «لانکی» است که به آن «پاگ» و «لُنگوته» یا لونگ نیز میگویند و پارچه ای است ساده و نازک به طول تقریبی دو تا سه متر که آن را مانند عمامه به دور سر میپیچند و انتهای آنرا به صورت عمودی اویزان می اندازند. |
یکی از متداولترین سرپوشهای مردان بلوچ «لانکی» است که به آن «پاگ» و «لُنگوته» یا لونگ نیز میگویند و پارچه ای است ساده و نازک به طول تقریبی دو تا سه متر که آن را مانند عمامه به دور سر میپیچند و انتهای آنرا به صورت عمودی اویزان می اندازند. |
||
[[پرونده:Baluch.dress .woman.png|بندانگشتی|لباس زنانه بلوچی]] |
|||
استفاده از کلاه نیز در بین مردان بلوچ رایج است. عمدهترین کلاههای مورد استفاده در پوشش مردان بلوچ عبارتند از: «کلاه کُلی» یا کلاه برّه ای که از پوست برّه دوخته شده و به افراد مرفه جامعه اختصاص دارد و کلاه نخی که آن را از پارچة نخی تهیه کرده و روی آن را با نقوش گوناگون سوزن دوزی میکنند. |
استفاده از کلاه نیز در بین مردان بلوچ رایج است. عمدهترین کلاههای مورد استفاده در پوشش مردان بلوچ عبارتند از: «کلاه کُلی» یا کلاه برّه ای که از پوست برّه دوخته شده و به افراد مرفه جامعه اختصاص دارد و کلاه نخی که آن را از پارچة نخی تهیه کرده و روی آن را با نقوش گوناگون سوزن دوزی میکنند. |
||
نسخهٔ ۲ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۶:۴۳
این مقاله به هیچ منبع و مرجعی استناد نمیکند. |
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
کل جمعیت | |
---|---|
(تخمین زده شده) ۶۰ میلیون | |
10000 (۲۰۱۷)[۱] | |
ایران | 200 (۲۰۱۶)[۲] |
افغانستان | ۲۰۰ (۲۰۱۶)[۳] |
عمان | ۵۱۰۰ (۲۰۱۸)[۴][۵][۶] |
امارات متحدهٔ عربی | ۴۰۰۰[۷] |
هند | 1۰۰۰[۸] |
ترکمنستان | ۱۶۰۰[۹] |
زبانها | |
بلوچی، فارسی، اردو، | |
دین | |
اسلام سنی(حنفی)[۱۰] | |
قومیتهای وابسته | |
کرد و فارس ، [ |
مردم بلوچ گروهی از مردمان مکرانی تبار[۱] و بومی ساکن در ایران، پاکستان، افغانستان هستند و مهاجرت کردهاند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن میگویند، که یکی از زبانهای شاخه شمال غربی زبانهای هند و اروپایی است. بیشتر مردم بلوچ، مسلمان اهل سنت هستند.[۱۱]
برخی منابع جمعیت مردم بلوچ را بیش از 60 تا 90میلیون تن برآورد کردهاند؛ که بهطور تخمینی 50میلیون تن در ایالت بلوچستان پاکستان و چندین هزار تن دیگر در بقیه مناطق پاکستان و سه ونیم میلیون در ایران سکونت دارند.[۳][۱۲] یکونیم میلیون نفر در افغانستان (نزدیک مرز ایران بسیار کم)،[۳] ، ودیگر کشورها زندگی میکنند.
افرادي كه خصوصیات فرهنگي و اجتماعي قوم بلوچ را دارا هستند در يك بستر جغرافيايي ساكن اند كه باعث ایجاد یک ناحيه ی فرهنگ بلوچي را تشكيل مي دهند. از منظر جغرافيايي اين قوم در يك حكومت سياسي واحد متمرکز نیست و اكثريت آن ها در مرزهاي سه كشور مستقل (ايران، پاكستان ،و افغانستان) ساكن اند، كه ويژگي شايان توجه آن ها همسايگي اين سه كشور و مرزهاي مشترك آن ها در مناطقه می باشد كه قوم بلوچ در آن جا سكونت دارد. اين پيوند جغرافيايي سبب حفظ پيوستگي هاي آنها و همچنين سهولت در رفت وآمد يا مهاجرت آن ها به ساير كشورهايي مي شود كه اقوام هم كيش و هم زبان آنها در آن جا ساكن اند .[۱۳]سرزمین مردم بلوچ به بلوچستان، معروف است که قبلاً مکران و در قدیم تر ازآن گدروزیا نامیده شدهاست.
پیشینه واژه بلوچ و قدمت
نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم [۱۴]و نیز در مقدسی [۱۵]با نام بلوص و بلوس[۱۶] است. در شاهنامه [۱۷][۱۸][۱۹] به صورت بلوچ و ذکر این قوم همواره با کوچ، همراه است (کوچ وبلوچ) و هر دو اینها با قوم گیلان ودیلم آمده است. در کتابهای جغرافیائی از این قوم (همراه با طایفه کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد میشود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی به کنارههای دریای عمان (دریای مکران) رسیده و در همانجا اقامت کردند. در مورد قوم بلوچ بعضی از محققین معتقدند که آنها یکی از شاخه نسل آریا هستند که متعلق به ایران میباشند سرهنگ دیمز در نوشته خود The Baloch Race بلوچها را آریایی میداند. در کتاب (ایتهنوگرافی آف افغانستان) دکتر بیلو لفظ بلوچ را از دو لفظ سانسکریتی «بل» و «اوچا» میداند که به گذشت وقت تبدیل به بلوچ شدهاست. آقای سرایچ رالنسن(rawlinson)در کتاب خود بنام «پادشاهی قدیم» در مورد بلوچ این نظر را دارد. «لفظ بلوچ از بالوس یا بلوص ایجاد شده که لقب پادشاه بابل بودهاست[۲۰]
درمنابع بعد از اسلام نیبرگ از ذکر نام بلوچان (balocan) در منابع دوره میانه خبر میدهد. هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از واژه مادی برازا-واچپا (BRAZA-VACHYA) به معنی فریاد بلند در ب موکلر آن را برگرفته از واژه گدروسیا) (GEDROSIA. بلیو ان رابرامده از به هم پیوستن دوواژه بالا اچاBALAECHA) (درزبان یونانی کهن میدانند این واژه درمتون پس ازاسلام اغلب به صورت بلوچ<[۱۸] ref> بلوص[۲۱] و بلوس <[۱۶] ref> در اسناد تاریخی مشاهده میشود.
محققان بر این عقیدهاند که بلوچها از مردم گدروزیا هستند و واژه بلوچ از بدروچ یا گدروچ مشتق شدهاست. ایالت گدروزیا از ساتراپهای امپراطوری هخامنشی بودهاست که هممرز با زرنگه باکتریش سعدیات پارتبه و کرمانیه بودهاست و دیویدور سیسلی از مورخان مشهور رومی در سال ۳۲۳ قبل از میلاد ان را جزو ایالتهای شرقی شمردهاست؛ و سرزمین آنان را همین سرزمین مکیا مکا (مکران) یا بلوچستان امروزی به مرکزیت پورا (pohra) یا در زبان امروز پهره (نام باستانی ایرانشهر کنونی) دانستهاند دربرخی منابع.سكونت آنها نيزدر دشت هاي جنوبي كرمان و در دامان كوهستان بشگرد (بشاگرد) ذكر شده است . درتمام اين منابع، اقوام بلوچ بسيار چالاك، قوي، رشيد و جنگجو معرف ي شده اند . آنها بلوچ ها را مردمي صاحب نعمت و حشمت دانسته اند كه از راه دامپروري امرار معاش میکردند.[۲۲][۱۴][۱۵]
نژاد
دانشمندان غربی تا مدّتهای مدید به جهت کمبود اسناد معتبر و معلومات مردم شناسانه دقیق دربارهٔ تاریخ مردمان شرق ایران، با تکیه بر اطلاعات ناچیز و انتزاعی، استنتاجها و استنباطهای ذهنی مخاطره آمیز و غلطی، دربارهٔ بازسازی ماهیت نژادی بلوچها داشتند. نظریات آنان در این زمان تا حدودی بر اساس مفروضات بود که همین امر باعث خلق تئوریهای گوناگون این باب گردید. اما تولّد، تأسیس و فراگیری شرقشناسی که حدوداً با توسعه استعمار و امپریالیسم همراه بود، باعث گردید شرق شناسان توجّه خود را به کشف حقایقی درزمینه شرق ازجمله شناسایی نژادهای اقوام مختلف بشری به ویژه در شرق ایران معطوف نمایند. آنان از تمامی امکانات موجود زبانشناسی، باستانشناسی، تاریخی و نظایر آن برای اثبات عقیده خود درزمینه اندیشه تقسیم دوگانه نژادها، فرهنگها و جوامع که ناشی از نژادپرستی و اروپا محوریشان بود، بهره جستند. هر هویتی در نظر شرق شناسان غربی، در درون چارچوب گستردهتر اروپایی یا غیراروپایی تعریف میشد. اما رفته رفته نحوه برخورد شرق شناسان، درجه تأثیر سیاست و سیاست زدگی را در بررسی مسائل مختلف ازجمله نژادشناسی تعدیل نمود که درزمینه شناسایی ماهیت نژادی اقوام بلوچ نیز تا حدودی صدق نمود. با توجه به قلّت اسناد معتبر و دقیق، دانشمندان غربی با بررسی عالمانه مسائل مختلف فرهنگی و ازجمله زبان و جنبههای دیگر، موفّق به ترسیم ماهیت نژادی اقوام بلوچ گردیدند. به مرورزمان، پوچی نظریات کسانی که تمایل به معرفی اقوام بلوچ به عنوان عرب، ترک، دراویدی و راجپوت هندی داشتند، آشکارتر گردید.[۲۳]
شواهد موجود و حوادث تاریخی نظریه عرب بودن این قوم را رد میکند همه آنان اتفاق نظر دارند که این قوم قبل از حمله اعراب به این منطقه حضور داشتهاند چه در زمان فتح کرمان هنگامی که تازیان به فرماندهی سهیل بن عددی به کرمان حمله کردند مردم کرمان از ساکنان قفس مدد گرفتند[۲۴] برخی ازپژوهشگران ضمن رد نکردن احتمال مهاجرت بخشی از بلوچها از شامات به مکران ایران معتقدند اینها فقط تنها بخشی از بلوچهایی بودهاند که در سالیانی نه چندان دور از ایران به عراق وسپس به سوریه رفتهاند. احتمال داده میشود که این طوایف بلوچ از اجزاء دلاور لشکر ساسانیان بوده و به یاری حکومت مرکزی شتافته یا در نواحی نزدیک به شامات سوریه به انجام وظایف جنگی میپرداختهاند. اما در یک دوره تاریخی به موطن اصلی خود مکران بازگشته اند. برخی پژوهشگران بلوچ بر این عقیده اند که سکونت بلوچها در سوریه مربوط به بعد از اسلام آوردن بلوچها و وارد شدن آنان در سپاه خلفای اسلام بودهاست. قبایل مختلف بلوچ به پاس مجاهدتهایی که در فتوحات بعدی مسلمانان از خود نشان میدهند، اجازه سکونت در مناطقی از سوریه را به دست میآورند (ریشه عربی-کردی دارند). مناطقی که هنوز هم به نام وادی البلوص یا سرزمین بلوچ شناخته میشود. بلوچ در عربی قابل تلفظ نیست ومعمولا به البلوش یا اللبلوص نامیده میشود.[۲۳] بنا به نوشته سرپرسی سایکس در سال ۱۹۱۵ م. افسانهها و روایات حماسی و قومی دیگری در میان بلوچها وجود داشت که بر طبق آنها طوایفی هم در بلوچستان انتساب به سلسله نیمه تاریخی کیانیان را داشتهاند. چنین روایاتی در تضاد با نظریه، مبنی بر مهاجرت آنان از حلب سوریه یا خاستگاه سامی آنان است.[۲۵] اعتماد السلطنه می گوید عقيدة برخی بر اين است كه از نژاد عرب هستند، ولي هيچ شباهت بدني- صوري و زبانی به آن ها ندارند[۲۶]
یکی از دلایل دیگری که محققان باوردارند این قوم قبل از حمله اعراب به ایران حضور داشتهاند شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه آنها مبارزانی هستند که به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله میکنند و نام ایشان همراه دیگر اقوام ایرانی همچون قوم دیلم گیلان پارس پهلو و مبارزان دشت سروچ دیده میشود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد.[۲۷][۲۸] به دلیل همین ارتباط با نام گیلان برخی پژوهشگران از جملع لونگ ورث دامس و اسپونر بلوچ و کوچ رو ا جزو گیلان میشمارند که از نواحی ساحلی خزر به کرمان و مکران آمده اند. دلیل دیگری که این نظریه را تقویت میکند تشابه و هم خانواده بودن زبان بلوچ است که در طبقهبندی زبانهای شمالی وغربی زبانهای ایرانی قرار میگیرد.
مطالعات صورت گرفته توسط برخي از پژوهشگران نشان مي دهد ك ه بلوچ ها شاخه اي از نژاد آريايي هستند و رابطه هاو پيوندهاي بسيار نيرومند نژادي با ساير ايرانيان جنوب شرقي و مركزي ايران دارند[۲۴]
ابن حوقل مینویسد: دراین جبال هفت طایفه هستند و آنان از نژاد وقبیله اکراد بهشمار می ایند.[۲۲] ابن خلکان بهطور غیرمستقیم به کرد بودن ایشان اشاره دارد ومی گوید:معزالدوله در جنگ با اکراد در کرمان دست چپ خودرا ازدست داد.[۲۹] یاقوت مینویسد بلوص نام تیره ای مانند کردان هستند در سرزمینی گسترده میان فارس و کرمان که بلوچستان بدیشان شناخته میشود و مردمی سخت کوش ودر دامنههای کوههای قفص زندگی میکنند. قفصها هم مردمی نیرومند هستند که به جز از بلوچ از هیچکس نمیهراسند.
در منابعی بلوچان را از کوهیاران یا همان کوهگردان و کردان میداند که در کوهستان گیلان و مازندران یا همان البرز نیز مکان داشتند:– بیست و یک شهرستان در پذشخوارگر (نواحی کوهستانی طبرستان و گیلان ) ساخته شده چه ارمیل ... پس او (ارمایل ) به فرمان فریدون برای کوه نشینان ساخت ایشان از آزی دهاک (ضحاک ) شهریاری کوهستان را بدست آورده بودند– کوهیاران هفت اند . ویسمکان دماوند نهاوند بهستون دینبران مسروکان و بلوچان و مرینجان .– این ها آن بودند که از آزی دهاک فرمانروایی کوهستان را بدست آورده بودند .[۳۰]
انصاری دمشقی مینویسد: دیگر از سرزمینهای کرمتن کوههای هفتگانه قفص هستند. درکوههای بارز که یکی از ان هفت کوه است گروههای بی شماری از کردان در آنها جای گزیدهاند. [۳۱]
لرد کرزن برپایه برآیند پژوهش زبان شناسان زبان بلوچ هارازشاخه ایرانی زبانهای هندواروپایی دانسته که با زبان ایرانی میانه و پارتی خویشاوند است خویشاوندی بازبانهای شمال باختری ایران میتواند راهی یافتن خاستگاه آنان باشد[۳۲][۳۳]
به نقل از عبدالله ناصری از فضلای معاصر ایران مینویسد: «زبان بلوچ تا حدودی زیادی به لهجه کردی شباهت دارد. زبان کردی برای بلوچها تا اندازهٔ زیاد مفهوم است و بسیاری لغات کردی و بلوچی یکی است. شباهت زیاد زبان و لباس بلوچها و کردها که هردو قوم مانند پارت لباس میپوشند و… به خصوص شلوار کردها و بلوچها که عیناً لباس پارتی است چنین تصوری را بوجود میاورد که مردم کرد و بلوچ هردو قوم واحدی بودند که به لحاظی از هم جدا شدند.[۳۴]
اوژن اوین فرانسوی میگوید ساکنان سلسله جبال غربی و جنوبی کردها لرها و بلوچها نمونههایی از نژاد خالص ایرانی هستند که کاملاً دست نخورده ماندهاند. (اربابی۶۱:۱۳۸۷) کلنل دیمز از طریق علمی بررسی میکند ومی گوید جمجمه بلوچ از نوع پهن سران ایرانی است حال آنکه عرب و هندی از نوع دراز سران است و اگر خصوصیات مغزی و جسمی بلوچ را درنظر بگیریم باید اورا نژاد ابرانی و ماندد سایر مردم فلات ایران بدانیم.[۳۵]
در چند صده قبل پای بردههای آفریقایی به بلوچستان باز شداین بردهها را استعمارگران انگلیسی وپرتغالی باخود به جنوب وشرق ایران آوردند. خرید بردههای آفریقاییتبار توسط حکام بلوچستان به اوج خود رسید این امر تا بدانجا پیش رفت که هماکنون مهاجرین آفریقاییتبار بخش جدایی ناپذیری از طوایف و فرهنگ بلوچ بهشمار میروند اما با ورود این بردهها به بلوچستان نه تنها آنان موفق نشدند رسومات خودرا را به اجرا در بیاورند بلکه بیشتر رسومات خویش را منطبق با سنتها و رسومات مردم بلوچستان تنظ. یم مینمودند و هماکنون در بلوچستان با هویت بلوچ زندگی میکنند[۳۶]این گروه از مردم در رده ایرانیان افریقایی تبار قرار میگیرند که دربرخی نقاط ایران هم اکنون زندگی میکنند.
پس از مطالعه دقیق ادبیات موضوع و گذشت سالها، منصفانه خواهد بود چنین استنتاج کنیم در عصر حاضر کنونیف با گذشت زمانها، در این قوم همچون سایراقوام اختلاط نژادی صورت گرفته باشدبدین ترتیب که میتوان گفت سرشت و ترکیب امروزه قوم بلوچ ترکیبی ناهمگون از گروههای مختلف نژادی همچون ایرانی (بلوچ)، ایرانی(کُرد)، و مقادیر کمی آفریقایی دروایدی و عرب است؛ امّا عنصر ایرانی بیشترین سهم را در این نهاد و طبع نژادی داراست.[۲۳]
زبان
از دیگر راههای روشنگری درسابقه نژادی اقوام، بررسی دادههای زبانی است
دادههای زبانی بلوچی نو، بادادههای زبانی دیگر مربوط به ادوار باستان میانه و نو توسط زبان شناسان مقایسه و مقابله شدهاند.
طبق بررسی محققان «مردمان بلوچ آخرین مردمی هستند که به زبان پهلوی میانه صحبت میکنند»،[۳۷][۳۸] از آنجا که زبان پهلوی (زبان ایرانیان باستان) مشتمل بر زبان پارسی و زبان پارتی است در نهایت زبانشناسان زبان بلوچی را همچون تالشی، گیلکی، کردی و تاتی در دستهبندی پارتی قرار میدهند
زبان بلوچی دو گویش اساسی شرقی و غربی و لهجههای فرعی فراوان دارد همچنان که این زبان بسیاری از خصوصیات زبانهای کهن را نیز محفوظ داشتهاست. زبان بلوچی در پارهای موارد به زبان پهلوی ساسانی (پارسی) قرابت پیدا میکند و درجایی نیز به زبان پهلوی اشکانی (پارتی). امّا رویهمرفته وقتی همه جنبهها در نظر گرفته شود، این نتیجه به دست میآید که گویا زبان بلوچی، دنباله یکی از زبانهای ویژه ایرانی بوده؛ زبانی کهن تر از پهلوی، چون اوستایی، که تلفّظ آواهای کهن را در خود حفظ نموده و نمونه های بسیاری از واژگان آن را میتوان ذکرکرد[۳۹]
الفبای زبان بلوچی همان الفبا و حروف فارسی است و کلمات مورد استفاده حاوی حروف پ چ ژ گ فراوان و متفاوت با الفبای عربی، آنان را خود به خود از اعراب متمایز میکنند، و همچنین در زبان بلوچی حروف ٹ، ڈ ، ڑ، ں وی وجود دارد که آن را از زبان فارسی هم متمایز میگرداند. برخی کلمات رایج در آن مشابه یا یکسان است. بعضاً کلمات ان هم فارسی بوده و فقط در نحوه جملهبندی با فارسی متفاوت است. بدون دخالت کلمات انگلیسی و عربی تقریباً این زبان خالص و بدون تغییر ماندهاست.
برخی کلمات با حروف آخر در نمونه فارسی، به گ ختم میشود، بهشت طورمثال:
زنده تبدیل به زندگ
آهو تبدیل به آهوگ
ماهی تبدیل به ماهیگ
آستین تبدیل به آستینگ
شاید بتوان گفت این موضوع بر میگردد به ریشه زبان بلوچی که برگرفته از زبان پهلوی میباشد. از آنجا که زبان پهلوی با دگرگونیهایی به زبان فارسی نو (امروزی) تبدیل شدهاست ویکی از این دگرگونیها حذف (گ) از برخی کلمات میباشد میتوان اینگونه بیان کرد زبان بلوچی خالص باقی مانده و برخلاف زبان فارسی امروزی که گ از برخی کلمات حذف شدهاست. مثالهای دیگر از دگرگونی زبان باستان به فارسی نو اما ثابت ماندن کلمات بلوچی به زبان باستان در زیر آمدهاست:[۴۰]
- دگردیسی واک «ژ» به «ز» و «چ». مانند سوچن
- افتادن واک «گ» و «ک» از پایان واژهها.
- افتادن «الف» از آغاز شماری از واژهها مثل اسپید
- دگردیسی واک «ژ» به «ج» در شماری از واژهها. مانند هژده
ردیف | پارسی نو | زبان پهلوی باستان | بلوچی |
۱ | سوزن | سوچن | سوچن |
۲ | مرد (مردن) | مرت | مرت |
۳ | باد | وات | گوات |
۴ | هجده | هژده | هژده |
۵ | نشسته | نشستگ | نشتگ |
۶ | آهو | آهوگ | آهوگ |
۷ | سپید/ سفید | اسپید | اسپیت |
۸ | دروغ | drog/droo دروگ | دروگ |
۹ | خانه/اتاق | katak | Kat کت |
۱۰ | آب | آپ /ap/ | آپ /ap/ |
از منظر دیگر نیز میتوان تشابه زبان ایرانی کهن و ایرانی باستان با زبان بلوچی رابررسی کرد.
۱. از منظر واجشناسی
فارسی امروز | بلوچی امروز | ایرانی میانه غربی | ایرانی کهن |
sab | sap | sab | xsap |
ruz | ruec | ruz | raucah |
baradar | brat | brad | bratar |
pidar | pit | Pid/piaar | pitar |
kard | kurt | kird | krta |
damad | Damad/zamat | damad | zamatar |
۲. از منظر واژگانی
فارسی امروز | بلوچی امروز | ایرانی باستان |
گوسفند | pas | pasva |
دریا | zer | zrayah |
تابستان | hamian | hamina |
کوه | gar | garay |
۳. نمونه تشابه با کردی
فارسی امروز | بلوچی امروز | کردی |
sab | sap | sab |
ruz | ruec | ruz |
baradar | baras/brat | brad |
pidar | pes/pit | Pid/piaar |
kard | kurt | kird |
damad | zamas/zamat | damad |
کردی | بلوچی | فارسی |
mezin | مزن mazan | بزرگ |
وش | وش | خوش/خوب |
چم | چم/چژم | چشم |
بان | بان | بام |
بیت | بیت/بات | باد (بودن) |
هیر | هیر | خیر (نیکی) |
زانی | زانه | می دانی |
چونی | چونه | چطوری |
بانگ | بانگ | اذان |
پار | پاری | پارسال |
هاوین | هامین (خرماپزان) | تابستان |
جُوان | جُوان | زیبا/ خوب موردپسند |
مه شی | مش | مگس |
سور | سور/ سوحر | سرخ |
حوشتر | حوشتر | شتر |
ئه سپ | اسپ | اسب |
مشک | مشک | موش |
بیسه | بیسه | واستا (صبرکن) |
ده س و دیم | دس و دیم | وضو/ دست و صورت |
پیرار | پیراری | پیرار سال |
شوانه | شوانگ | چوپان |
نیشتهٔ | نیشته ن/نشتن/نشتگ | نشستن |
هوون | هون | خون |
دز | دز | دزد |
په ری | په ری ری | پریروز |
به رز | برز | بلند |
جلی | جل | لباس-لباس گشاد |
شوو | شوو | شوهر |
پیاله | پیاله | استکان |
هه نار | هه نار | انار |
۴. نمونه تشابه با گیلکی
بلوچی | سولاه | اسپ | همسه | هشتن | مشتن
میزکرتن |
کوش | اوشتاتن/ایشتاتگ
ایساتن |
ته |
گیلکی | سولاخ | اسپ | هسه | هشتن | دیمیزِئن میشتن | کوش | اشتئن | تی |
فارسی | سوراخ | اسب | اکنون | اجازه دادن | ادرار کردن | کفش | ایستادن | تو |
سرزمین
سرزمین مردم بلوچ، معروف به بلوچستان سرزمینی است که میان کشورهای پاکستان، ایران و افغانستان تقسیم شدهاست.
بهطور جغرافیایی بلوچستان شامل بلوچستان شرقی و بلوچستان غربی است اما در دوره قاجار به علت نفوذ استعماری انگلیس سرزمین بلوچستان عملاً تجزیه و در سال ۱۹۴۷ با تشکیل کشور پاکستان، بخش بلوچستان شرقی به عنوان بخشی از پاکستان به نام ایالت بلوچستان اطلاق گردید، اما بلوچستان غربی همچون گذشته در مرزبندی ایران باقی ماند. يكي از پيامدهاي تقسيم وتجزیه بلوچستان جداسازي يك قوم واحد (بلوچ ها) و پراكندن آن ها در سه كشور به سبب ايجاد مرزهاي تحميلي جديد انجام شد. مرزهاي جديد هرچند در كوتاه مدت براي دولت انگليس، به منزلة محور جديد دفاعي در قبال روسية تزاري با تسلط بلامنازع بر مکران و اطراف آن و هم چنين با ايجاد و كنترل خط تلگراف هند بلوچستان مكران،كاركرد مثبت داشت، اما در طولاني مدت با جداسازي يك واحد جغرافيايي قومي كه داراي تعاملات فرهنگي، تاريخي، و سببي نسبي بودند، ناكارآمدي خود را در تمام زمینه ها ی همه جانبه از دولتهاي متبوع نشان داد[۴۱]
امروزه بلوچستان ایران از نظر جغرافیایی و اجتماعی، شامل دومنطقه اصلی شامل سرحد و مکران است. سرحد بخش شمالی منطقه از کنار سیستان اغاز و بعد از دامنههای تفتان تا مرز شمالی کرمان ادامه دارد.و، مکران(Makkorran) شامل بخش مرکز و جنوبی منطقه تا دریای عمان است. مردم سرحد شامل مردمان ساکن شهر زاهدان، خاش و میرجاوه ومردم مکران در جنوب ومرکز بلوچستان شامل ایرانشهر، سراوان، سرباز و چابهار هستند که در لهجه و آداب رسوم اندکی متفاوت هستند.
بیشتر مردم بلوچ در ایالت بلوچستان پاکستان، استان سیستان و بلوچستان ایران، و ولایتقندهار و نیمروز و ولایت زرنج افغانستان مقیم هستند. جمعیت زیادی از بلوچهای ایران نیز در استان سیستان و بلوچستان کرمان (نرماشیر، ریگان، فهرج، قلعه گنج، جیرفت، کهنوج، رودبارجنوب، منوجان)، خراسان رضوی و خراسان جنوبی (نهبندان و سرخس)، هرمزگان (جاسک؛ سیریک و بشاگرد)، لارستان و بندر عباس، بندر لنگه، و استان یزد و شمال ایران در استانهای گلستان و مازندران زندگی میکنند. همچنین بلوچها در کشورهای عربی (به ویژه عمان و امارات) قطب شمال و جنوب غربی پنجاب کراچی سکونت دارند. بعضی از مردم بلوچ در جستجوی کار و کسب معاش در دههای ۴۰ و ۵۰ شمسی، به گرگان و حتی ترکمنستان و زنگبار (تانزانیا) هم رفتهاند و در آن نواحی ساکن شدهاند.
کیانیان
مکران در عهد باستان جزو سرزمین دولت کیانی بود در زمان سلطنت کیخسرو قسمتی از سپاهیان این پادشاه را بلوچها تشکیل میدادند آنان سپاهیانی جنگاور و دلیر بودند که درمیدان نبرد هیچگاه پشت به دشمن نمیکردند
فردوسی در شاهنامه به قوم بلوچ اشاره میکند و مردان آن قوم را در سپاه کیخسرو به شجاعت و مردانگی ستودهاست
سپاهش زگردان کوچ و بلوچ/ سگالیده جنگ مانند قوچ
که کس در جهان پشت ایشان ندید/برهنه یک انگشت ایشان ندید
نگه کرد کیخسرو از پشت پیل/ رده آن سپه را زده بر دو میل پسند
امدش وسخت آفرین/ بران بخت بیدارو فرخ زمین
در هنگام حمله لشکر اسکندر برای فتح به سرکردگی سردار لئن ناتوس پا به این سرزمین گذاشت آنچنان در برابر دلاوران بلوچ درمانده شد که سردار اسکند تاب نیاورد و لشکریانش تارومار شدند[۴۲]
مادها
سرزمین مکران در دوره ماد یکی از ساتراپیپهای (والینشین یا استان) شرقی آن دولت بودهاست و به نام سرزمین پاریکانیان ازآن یاد شدهاست(۱) ص 89[۴۳]
هخامنشیان
در سالهای ۵۴۰–۵۴۵ ایالات شرقی ایران از جمله مکران به وسیلهٔ کوروش بزرگ فتح گردید. داریوش بزرگ در زمان حکومت خود برای جلوگیری از تمرکز قدرت در دست یک نفر کشور را به چندین استان یا والینشین تقسیم نمود ماکا یا مکران (بلوچستان امروزی) یکی از ان استانها بود. ص[۴۴] ۸۹
سلوکیان و اشکانیان
رومیان به بهانه حمایت از دولت مصر با سلوکیان وارد جنگ شدند و در سال ۱۹۰ ق. م در ماگنزی واقع در آسیای صغیر سلوکیان را شکست سختی دادند در این زمان پارس و خوزستان متحد شدند و از دولت مرکزی جدا گردیدند بلوچستان هم به همراه سیستان و رخج جزو دولت باختر (پارت یا اشکانی) شد. ص95[۴۴]
ساسانیان
شاپور اول در کتیبه کعبه زرتشت که به سال ۲۶۲ نقل گردیدهاست از حدود مرزهای ایرانشهر خود یاد کردهاست: «من خدایگان ایرانشهر این شهرها را زیر فرمان دارم: پارس پارت خوزستان… مرو هرات کرمان سکستان مکران (بلوچستان امروزی)، پاراوان… و… و…» ص 101[۴۴]
قاجار وقبل از آن
تا قبل از به کار آمدن رضاخان پهلوی بلوچستان توسط حکام محلی اداره میشد یا درواقع همچون بقیه استانهای ایران. حکومت ملوک الطوایفی داشت.
در یک دوره از تاریخ حکومت بلوچستان غربی (ایران) در دست سه گروه ا طوایف محلی شامل: شیرانی و بارکزهی و میرلاشاری، مبارکی بود.
- حکومتهای ایرانشهر، بمپور، در دست اقوام بارکزایی ولاشاردر دست میرلاشاری، مبارکی و نیکشهر سعیدی، بلیدهای، فنوج و بنت و مسکوتان در دست شیرانی بودهاست.
- حکومت خاش سرحد تا هشتاد سال پیش یعنی دوره محمد حسن خان کرد به دست خوانین ملوک الطوایفی کرد میربلوچ زهی و سهراب زهی اداره میشد و پس از حمله ژنرال ریجنالد ادوارد هری دایر به مکران و تضعیف این سلسله عملاً این زمامداری پایان یافت
- قبل از حکومت سید خان شیرانی در بمپور حکومت بمپور به دست «ملکها» بودهاست که وی داماد آخرین حاکم ملک بوده و پس از فوت وی متصرفاتش را به همراه تنها باجناقش مهراب خان بارکزیی تقسیم مینمایند و بمپور سهم شیرانیها و پهره و ایرانشهر سهم بارکزاییها میشود
- حکومت بخش جنوب غربی بلوچستان ایران در دست خانهای سرباز بود که شامل قبیلههای (بلیدهای - بارکزایی)و میباشند.
- حکومت بخش شرق تنگه هرمز وغرب دریای مکران منطقه جاشک گیاوان زمین «سیریک» میباشد در دستان قوم میر و طاهرزیی درگیاوان بودهاست. از سرداران بنامی که تا زمان دوره پهلوی حاکم این خطه از ایران بودهاند میتوان به طاهرمحمد، پیردادطاهر، علی پیرداد، علی جلال، حسن یارمحمد سردار بزرگ شجاع و با غیرت گیاوان زمین که شجاعت آن زبان زد عام میباشد، دوست محمد کرمداد طاهرزیی میباشد. میر که اغلب در منطقه جاشک بودن حکام بزرگی مثل میرعبدالنبی، میر برکت، میرزا، میرکاووسی، میرحاجی وسرداران دلاوری مثل شاهوجگینی، حکومت میرها تا کلبا وفجیره که امروزه در کشور إمارات قرار دارن بودهاست.
فرهنگ و هنر
چند ویژگی شاخص که قوم بلوچ را متمایز میسازند عبارتند از:
۱ـ میارجلی (پناهنده پذیری) پناه دادن مظلوم و محافظت تمام و کمال از او ۲ـ قول و قرار چنان به خوش قولی معروف هست که حاضر است سرش برود ولی قولش برقرار بماند ۳ـ مهمان نوازی یکی از مشهورترین ویژگیهای این قوم آریایی هست ۴ـ حشر و مدد کمک و یاری همسایه و دوست و غریبه به بهترین نحو بهطوریکه همه اهالی منطقه جمع شده و به صورت مجانی برای کسی کاری انجام میدهند ۵ـ بجار ۶ـ چَنَده: درصورت نیاز مادی کسی همه مردم جمع شده و برای او چیزهای نقدی و غیر نقدی جمعآوری میکنند ۷ـ بْیـِر یا انتقام همیشه زبانزد خاص و عام بوده که هیچ وقت اجازه نمیدهند کسی به آنها ظلم روا بدارد و آنها انتقام خودرا نگیرند ۸ـدیوّان نشان از اتحاد دارد که همیشه مجالس هم فکری و اتحاد دارند ۹ ـ پتّر ۱۰ـ پوشاک
صنایع دستی
صنایع دستی بلوچ با ابزار طبیعی و مطابق با اقلیم بلوچستان انجام میشود. حصیربافی- سفال سازی- سوزن دوزی(بلوچی دوزی)- سکه دوزی و خامه دوزی از مهمترین هنر زنان و مردان بلوچ است.
سفال «کلپورگان» آوازه جهانی دارد و روستای کلپورگان، به عنوان تنها موزه سفال زنده جهان ثبت جهانی یونسکو است قدمت انجام این سفال به هزاران سال قبل از میلاد برمیگردد که توسط زنان بلوچ تنها بادست و بدون چرخ سفالگری انجام و نسل به نسل تا به الان منتقل شدهاست. حصیر بافی بابرگهای درخت خرما انجام میشود و محصولاتی مثل سبد کلاه جانماز حصیر سفره و بقیه وسایل تزینیی و خانگی تولید میشود. سکه دوزی برای تزیین انجام می شودومعمولا به شکل تزینن اطراف آینه و تابلو، روتختی و… به کار میرود. سکه دوزی وسیله ای است تزیینی که بر ای زینت چادر عشا یر یا فضای خانه به کار میرود. در طراحی سکهها اغلب از شکلها ی هندسی مانند لوزی، مربع و مثلث استفاده میشود و روی آنها را با تعداد زیادی دکمه، منجوق، پولک، آینه و صدف به شکلهای بسیار زیبایی تزیین میکنند[۴۴]
از جمله آثار فرهنگی و محصولات هنری زیبا و ظریف زنان بلوچ سوزندوزیاست.
یکی از پیراهنهای فرح دیبا که در موزه پوشاک سلطنتی در موزه سعد آباد تهران در معرض نمایش عموم است محصول سوزن دوزی زیبای زنان بلوچ بر روی آن است. اوج استفاده از هنرهای ایرانی در دهههای چهل و پنجاه رخ داد. در این راستا مهر منیر جهانبانی به واسطه آشنایی با سرزمین بلوچستان و هنر سوزندوزی آن، نقش بیشتری را ایفا کرد. او باعث آشنایی فرح دیبا با هنرسوزن دوزی بلوچ شد و بازدید وی از بلوچستان را رقم زد. فرح علاقه زیادی به هنرهای دستی ایرانی داشت قبل از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله پارچهها و نخهای زیادی که در میان آنها گلابتونهایی از نوع زرین و سیمین نیز موجود بود، به سمت ایرندگان (شهری که به واسطه برخی از دوختهای پرکار سوزندوزی بسیار معروف شد) سرازیر شد و خانم جهانبانی آنها را بین استادان معروف سوزندوزی همچون مهتاب نوروزی و مهناز جمالزهی و … تقسیم کرد تا بین شاگردان خود توزیع کنند و ماحصل آن تولید چند دست لباس فاخر برای تمام اعضای درجه یک خاندان پهلوی و هدایایی برای مهمانان جشنهای ۲۵۰۰ ساله همچون کراوات، کوسن دستمال سفره و … بود که به مجموعه رویال معروف شدند.[۴۵] مهتاب نوروزی، زن فقید هنرمند بلوچ خیاط و سوزندوز و طراح لباسهای زیبای دست دوز فرح بود.[۴۶]
زرگری و زیورالات سنتی
زیورآلاتی را که استادانه منقوش و مزین به نگینهای گوناگون شدهاند، هنر دست صنعتگران ماهر و حاذقی است که به بلوچی اُستا یا اسا (استاد) نامیده میشوند. تاریخچه هنر زرگری دقیقاً مشخص نیست؛ ولی میتوان آغاز این هنر را همزمان با پیدایش هنرهای سنتی دیگر دانست. در جامعه طبقاتی بلوچستان، زرگری حرفه خاص طبقه و طایفه ای ای به نام اُستا کار یا اسا کار است که کسب وکارشان از این هنر بوده ونسل در نسل به حرفه زرگری مشغول بودهاند. نقش و نگارهایی که زرگران بلوچ بر روی زیورآلات (زنانه) کار میکنند بیشتر الهام گرفته از طبیعت و شاخه و برگهای درختان است. این تشابه بین نقوش را در هریک از هنرهای دیگر چون منبت کاری، تذهیب و قالی بافی میتوان دید و ارتباطی است فطری با طبیعت. بعضی از نقش و نگارها و نقوشی که انسانهای اولیه بر روی سنگها و دیواره غارها حک کردهاند، در این آثار دیده میشود.[۴۷]
تقسیمبندی زیورآلات بلوچ: ۱- زیورآلات سر و مو ۲- زیورآلات گوش ۳- زیورآلات بینی ۴-گردنبندها و سینه ریزها ۵- زیورآلات دست ۶- زیورآلات پا
زیورآلات سر و مو
- مودیگ(moudig): قطعه ای استوانه یا خمره ای از جنس نقره است که از دو طرف سوراخ شده و منقوش به طرح ماه، ستاره، شاخ و برگ و آنها را چون دانههای تسبیح در موی بافته شده قرار میدهند ودور رشته موی بافته شده را بهم متصل کرده به پشت سر میاندازند.
- سر مودی(sar moudi): شکل، نقش و جنس آن مانند مودیگ است، با این تفاوت که بزرگتر از مودیگ و تنها یک عدد است و برای اتصال دو رشته موی بافته شده به کار میرود.
- کید(keid): این قطعه که به کید صدی هم معروف است در ناحیه پیشین سر و روی موها قرار میگیرد و به شکل قطعاتی گرد یا شش یا هشت ضلعی کوچک طلایی مزین به نگینهای فیروزه و یاقوت است. این نوع کید، زیورآلات عروس هاست و زنهای دیگر نیز جهت شرکت در جشنهای عروسی و مهمانی از آنها استفاده میکنند.
- کید دُر(keide dorr): به همان صورت کید است و از جنس طلا، با این تفاوت که خیلی سادهتر و باریکتر است و نگین و قطعه شمس در قسمت وسط ندارد و در همه حال مورد استفاده قرار میگیرد تا نگه دارنده دُرها باشد.
- شمس: همان قطعه ای است که در وسط کید قرار میگیرد. از این قطعه به صورت جداگانه در حالی که به زنجیر و گیره ای متصل است میتوان استفاده کرد و از وسط فرق سر بر روی پیشانی آویزان نمود.
- سربند یا پَتّی(patti): دایرههایی طلایی مزین به فیروزه و یاقوت دوخته شده بر پارچه در دو ردیف است که مانند یک تل برای نگه داشتن موها بکار میرود و در انتهای آن دو بند دارد که پشت سر گره میخورد و دقیقاً زیر کید قرار میگیرد.
- چنگک یا چانک(cank): گیره کوچک مخصوصی است از جنس طلا یا نقره که به وسیله نخی گوشوارهها را به موهای سر محکم میکند و حافظی است برای گوشواره. همچنین برای کسانی که کید یا دُر ندارند عمل کید را انجام میدهد و از پارگی نرمه گوش جلوگیری میکند.
- ِچکّا یا سنجاک سر: قطعه طلایی است به صورت نیم دایره تراشکاری شده مزین به نگینهای فیروزه، مروارید و الماس به صورت سنجاق سینه که با گیره و حلقه ای در یک طرف سر روی موها محکم میشود و عملاً مانند پنس یا گیره است و برای جلوهٔ موهای سر و نگهداری موها در پشت گوش به کار میرود.
- پور: زیوری است که آن را به وسیله گیره ای که متصل به موها است بالای چشمها آویزان میکنند.
- چُلمُب: قطعه ای گنبدی شکل از طلا که با مهرههایی چون مروارید، فیروزه و یاقوت در اطراف و یک یاقوت در وسط است که بجای گوشواره، با حلقه یا گیره ای در کنار گوش و در انتهای کید آویزان میشود.
زیورآلات گوش
- دُر(dorr): نوعی گوشواره نسبتاً سنگین و بزرگ است به شکل قپه ای از طلا که به دو صورت ساده و منقوش ساخته میشود.
- جومکا یا جومکه: نوعی گوشواره با نقش و نگار و مزین به نگینهای یاقوت به سبک گوشوارههای هندی و یک جفت است.
- کرتی یا بادی: یک جفت حلقه طلایی تراشکاری شده منقوش و مزین به نگینهای یاقوت است که برای هر گوش یکی از آنها استفاده میشود و جای آن در سوراخ بین لاله و نرمه گوش است. زنجیری هم دارد که دور تا دور آن را میگیرد و در داخل حلقههای بادی محکم میشود. اخیراً زنجیر آن به طرف پایین آویزان میگردد.
- نالُک(nolak): گوشواره ای است از جنس طلا به شکل هلال ماه که در وسط آن نگین الماس یا یاقوت یا فیروزه نصب میشود. هر نالک از چهار هلال تشکیل شده و یک جفت آن هشت هلال دارد و در جای والی آویخته میشود.
- والی: حلقههایی ساده و بدون نقش و نگین از طلا که معمولاً چهارتا شش جفت آنها در حاشیه غضروفی لاله گوش آویزان میشود.
- کُنَّل(kunnal): شکل آن تقریباً مانند والی است.
- گُنبدو(gonbodo): گیره ای است طلایی یا نقره ای که بین گوش و چشم و زیر بناگوش آویزان میشدهاست.
زیورآلات بینی
- پلوه(poluh): زیوری طلایی که در غضروف بین دو سوراخ بینی قرار میگیرد. شکل آن مانند قفلی است بیضی شکل با نگین نسبتاً بزرگی از فیروزه که هنگام آویزان شدن دقیقاً بر روی لب قرار میگیرد ولی به علت سنگینی آن جزو زیورآلات همیشگی قلمداد نمیشده و بیشتر در مراسم شادی از آن استفاده میکردند که امروزه فقط برخی زنان مسن از آن استفاده میکنند.
- پُلّک(pollok): زیوری از جنس طلا به شکل سکه که گاهی با نگینی از یاقوت یا فیروزه تزیین میشود و گاه به شکل گلی با گلبرگهای ظریف، تراشکاری میشود و با گیره ای در سوراخ پره بینی قرار میگیرد.
- لانتی یا تاج پولی: زیوری از جنس طلا، منقوش و تراشکاری شده مزین به نگینهای یاقوت و الماس بوده که در سوراخ پره بینی میانداختند. لانتی به زنجیرِ گیره داری متصل بود و این زنجیر را از وسط پیشانی یا کنار صورت از میان چشم و گوش به طرف سر برده و به موها متصل میکردند.
- لرزونک یا پُلُّک لرزونکی: نوعی پُلُّک ولی بزرگتر از آن که دور آن زنجیرهایی داشته و گاهی در انتهای آن مروارید یا فیروزه یا یاقوت آویزان و در داخل پره بینی میانداختند و چون هنگام راه رفتن یا حرکت گردن، زنجیرهایی که روی پره بینی قرار داشت میلرزیدند به این نام معروف شدهاست.
گردنبندها و سینه ریزها
- تاسِنی یا سِنجاک (سنجاق): از جنس طلا و یکی از زیباترین و خوش نقشترین زیورآلات زنان بلوچ است که در قالب فرم نیم دایره دندانه دار با برگهای نازک طلایی در حاشیه و نگینهای فیروزه و یاقوت بر سطح آن ساخته و جلوی پیراهن در قسمت سینه نصب میشود.
- کَپَکو(kapaku): همان گلوبند است با این تفاوت که قطعات طلای آن به شکل مخروطی یا نیم دایره اند. این قطعات روی پارچه سیاه رنگی به اندازه دور گردن دوخته میشوند. نوک هر نیمکره یا مخروط به صورت یک در میان با نگینهای یاقوت و فیروزه تزیین میشود.
- موُرت: گردنبندی است از بافتههای مروارید و فیروزه همراه با قطعات طلایی در دو ردیف که پایینتر از کپکو به گردن بستته میشود و گاه به تنهایی استفاده میشود.
- تِکّ یا رِدوی(redui): سینه ریزی است که قطعات آن به شکل سکّه کامل یا ماه کامل است و گاهی به آن ماه هم میگویند. تعدادی از این سکههای مزین به نگین را به رشتهای بافته شده از مروارید میکشند وپشت گردن با نخی محکم میبندند.
- زُباددان: یکی دیگر از گردنبندهاست، از جنس طلا و گاهی نقره که قسمت اصلی آن قطعه ای استوانه شکل بود که دَرِ آن از یک طرف بازو بسته و برای نگهداری عطر استفاده میشدهاست.
- تأیید یا جا قرآنی: نوعی گردنبند از نقره یا طلا است که قطعه اصلی آن به اندازه کف دست و بصورت مکعب مستطیل بوده و از یک طرف باز و بسته میشود. در داخل آن قرآن کوچک یا دعا قرار میدادند و در گذشته زنان بلوچ سند ازدواج خود را درون آن میگذاشتند و با زنجیر به گردن میآویختند.
- کجکول (کشکول): زیوری کاسه گونه و طلایی است که به تنهایی استفاده نمیشود، بلکه در وسط تک (ردوی) قرار گرفته و همراه باآن استفاده میشود.
- هار بادام: گردنبند بزرگی از جنس طلا است که قطعات ریزی به شکل بادامهای کوچک درسراسر گردنبند وجود دارد.
- سرزیهی یا سرجیگی: زِیه یا جیگ به معنای جلو پیراهن (پیش سینه) است. سرزیهی از جنس نقره است که آن را با سنجاق قفلی جلوی پیراهن آویزان میکنند.
- روچ (خورشید): روچ زیوری است که اغلب دز زیر ماه (تک) روی سینه آویخته میشود.
- تُسک: این زیور شامل یک ردیف سکههای طلایی است که در گذشته زنان بلوچ به گردن میآویختند.
۱۲- جَوَکّ: مانند گلوبند به گردن آویخته میشود و روی سینه قرار میگیرد.
زیورآلات دست
- چَلّه یا مُندریک (انگشتر): انگشتری است از جنس نقره یا طلا با تزیینات تراشکاری و نگینهای یاقوت، فیروزه، عقیق و…
- پنجه یا پنجه ای: پنجه دو تا پنج انگشتر از طلا است که هر انگشتر به زنجیری متصل بوده و این زنجیرها در پشت دست به قطعه ای طلایی به شکل قلب یا نیم کره که با نگینهای یاقوت مزین شده متصل میشوند. این قطعه توسط زنجیری به یک دستبند متصل و دور مچ محکم میشود.
- چودی (دستبند): دستبند پهنی است از جنس نقره یا طلا که توسط قفلی باز و بسته میشود.
- گَبّ (النگو): النگویی نقره ای است که اکنون به فرم ظریف تر و با نقش و نگار متنوع تر و به تعداد بیشتری از جنس طلا ساخته و در دست میکنند.
- دستونک: زیوری که روی مچ دست بسته میشود و به شکل مهرههایی شامل یاقوت، فیروزه، مروارید، عقیق و… است و این دانهها را مانند دانههای تسبیح به نخ میکشند و دور مچ دست میبندند.
- سَنگه یا سَنگو: النگویی از نقره و توخالی است که داخل آن سنگریزه یا ماش یا گلولههای خیلی ریزفلزی میریزند تا هنگامی که دست حرکت میکند صدا ایجاد کند. این زیوربالای آرنج قرار میگیرد.
- باهوبند (بازوبند): باهوبند زیوری از جنس نقره و توخالی است که داخل آن نیز، سنگریزه میریزند ولی دو سر آن به هم وصل نیست.
زیورآلات پا
- کندگو(kandagoo): حلقههای ساده مارپیچ یا جدا از هم بدون نگین از جنس طلا که دوتا چهار حلقه از آن را در دو انگشت کناری انگشت شصت پا میکردند.
- پادیگ یا پای آورنجن یا خلخال: زیوری به شکل حلقه ای از طلا یا نقره و امثال آن که در پای کنند.
- پازیب: از جنس طلا به صورت زنجیری است به اندازه دور مچ پا که دور تا دور این زنجیر قطعات برگ مانندی آویزان است و به وسیله دو گیره که در هم محکم میشوند به مچ پا محکم میگردد.
امروزه زیورآلات بلوچ همچون بسیاری از هنرهای این منطقه درحال منسوخ شدن و فراموشی است و در مناطق محدودی از آن زیورسازی بلوچ و به شیوه ای سنتی انجام میشود. زرگری در سه شهرستان ایرانشهر، سراوان و چابهار بیشتر از بقیه مناطق بلوچ نشین رونق دارد. در گذشته استادکاران هر منطقه مبدع سبکی با نام همان منطقه بودهاند. مثلاً زرگران سراوانی زیوری به نام سنجاک (سنجاق) میساختند با شیوه یا به اصطلاح خود «جنگ»(= سبک) سراوانی یا زرگران ایران شهری همین سنجاق را میساختند با سبک یا «جنگ» ایرانشهری و…[۴۸]
شعر، موسیقی و رقص
موسیقی سنتی بلوچستان یادگاری از دورههای مختلف فرهنگ و تمدن ایران زمین است، موسیقی قوم بلوچ درزندگی شان مراسم غم شادیها و روایت افسانهها و اسطورهای باستانی و قدیمی شان در هم آمیخته است موسیقی در بلوچستان ایینهای گوناگون دارد و با فرمها و گونههای مختلفی انجام میشود
انواع موسیقی دربلوچستان
لیلو (لالایی)، موتْک (مرثیه)، اَمبا (آوازهای دریانوردان)، نازینْک (آواز زنان در مراسم شادی)، غزل خوانی دراویش صاحبان، ذکرهای گُواتی و مالد (پیرِ پَتَّر)(مراسم موسیقیدرمانی)، سَوْت (ترانههای شاد مراسم عروسی)، لیکو، شپ تاکی (مولودی خوانی)، زهیروک (دلتنگیهای عاشقانه غم و هجران) و شِئر (روایتهای حماسی مذهبی، تاریخی و عاشقانه) مجموعه انواع آیینهای موسیقی بلوچ است. شئر به معنای روایتها و منظومههای شفاهی قوم بلوچ است و شائر به معنای خوانندهٔ قدرتمندی است که این روایتها را به آواز و بهخوبی و باقدرت میخواند.
۱- آیین موسیقی ـ درمانی بلوچستان (گوات و ذکر):
اعتقاد به وجود نیروهای مرموز و ماوراءالطبیعه در تمام مناطق ساحلی جنوب ایران وجود دارد. در بلوچستان، این نیروها را «گوات» مینامند و گواتی بیماری است که گرفتار گوات (باد) شدهاست. مراسم گواتی نیز آیین ویژهای است که در آن گوات را مهار میکنند گواتی به بیماری میگویند که گرفتار «گوات» یا «باد» شده باشد و مراسم و آیین گواتی، مراسمی است که برای مهار این «باد» برگزار میشود.[۴۹] این مراسم به صورتهای مختلف در نواحی بلوچستان برپا میشود و سازهای مورد استفاده در آن عبارتند از تمبورک، سرود (قیچک)، دونَلی و دُهُلک. مالِد (پیرِ پَتَّر) مراسمی آیینی است که در آن ذکرهایی در ستایش خدا و مدح رسول (ص) و نیز ذکر و مناجات و غزل و مدح امامان و مشایخ خوانده و گفته میشود توسط خلیفه (رهبر مراسم) خوانده میشود و مریدان جواب می دهند /در این مراسم مراسم آیینی ـ درمانی است که همراه با اجرای حرکت های موزون توسط گروه پُرخوانی و نوای دوتار به منظور بیرون راندن ارواح بدنهادی که روح و جسم بیمار را آزردهاند، اجرا میشود[۵۰]
۲-آیین حماسی شرواندی:
آن را رفیعترین و کاملترین جلوهٔ موسیقی حرفهای بلوچی میدانند. این گونهٔ موسیقی به بلوچی، در مُد (زَهیریگ)های متنوع و در قالب سه فرم متناوب خوانده میشود: مِلیزما یا تحریر (الحان بدون وزن)، دکلمه (دبگال)، و ریتُرنِلو یا ترجیع (که به آن شرواندی میگویند). در حاشیهٔ اشعار حماسی، غنایی یا مذهبی اصلی، خوانندهٔ حماسیخوان (شرواند، پهلوان یا شئرگو) غزلهای صوفیانهای را نیز به فارسی میخواند. شرواندی نیازمند مهارت بالای آوازی و گسترهٔ صدای وسیع، از برداشتن یک کارگان گستردهٔ شعری و ملُدیک، و داشتن دانش کاملی دربارهٔ مُدها یا همان زهیریگها است. از این رو حماسیخوانها انگشتشمارند، درست مثل سرودنوازانی که میتوانند آنها را همراهی کنند. فقط در منطقهٔ مکران، در دوسوی مرز میان جنوب پاکستان و ایران میتوان آنها را یافت..»
۳-صوت و نازینک:
نوعی موسیقی با آهنگهای شاد و نشاط انگیزاست که با ترانه و آواز همراه میشود. ترانههای همراه این موسیقی متنوع بوده و پیرامون مفاهیم عاشقانه و زیبای طبیعت و حکایت ازشور و نشاط عشق و جوانی دارد. هانی و شی مرید (شیخ مرید) مشهورترین داستان عاشقانه بلوچستان است که مردم محلی براساس ان ساز واوازهای زیادی را خوانده ان و نسل ب ه نسل منتقل کردهاند
۴-موسیقی سهت:
یکی دیگر از انواع موسیقی است که از سوی زیور آلات زنان بلوچ نواخته میشود.
۵-لیکو و ذهیروک:
زهیروک و لیکو شکل دهنده بسیاری از نمونهها و فرمهای موسیقی مکران و نیز موسیقی غم و هجران و دلتنگی است. زهیر در بلوچی به معنی دلتنگی است آواز و شعر و موسیقی برآمده از دلتنگی را زهیروک میگویند لیکو مشابه زهیروک است، لیکونمونه شعرفولکلور بلوچ است که در زمره ادبیات شفاهی قرار میگیرد. چون به صورت مکتوب نیست و شاعرهای لیکو گم نام و نامشخص اند. «لیکو» تک بیتی است در وزن هجایی که با همراهی سازِ سروز یا سرود (قیچک) خوانده میشود. لیکوها در واقع رباعیهایی با مضامین عاشقانه اند که وزن و آهنگ مخصوصی دارند و با موضوع یکسان میآیند[۵۱]
۶-نعت و غزل:
یا همان موسیقی عرفانی بلوچستان است که در آن اشعار عرفانی از مولانا، حافظ، جامی، خسرو دهلوی، شیخ عثمان مروندی معروف به قلندر لعل شهباز و اشعار عرفا و شعرای محلی سراوان که اکثراً از بزرگان روستاهای پیر آباد و دهک هستند، به کار میرود.
۷-نازینک و لادو
در موسیقی سنتی بلوچ و ادبیات شفاهی، زنان نقش تعیین کننده ای دارند.زنان در عروسی ها و به خصوص شب حنابندان شعرها و آواز هایی را سر می دهند. این آواز ها به گونه ای است که یک نفر میخوانند و دیگران با هم خوانی همچون سرود و با دست زدن تکرار میکنند گاهی در این حین دست زدن بر طبل هم میکوبند به این مجموعه آوازهای زنان، لادو گفته می شود. لده لاده لیل لده کلمات مککرری است که در حین آواز خواندن به زبان می آیند و لادو از این کلمات مشتق شده است. شاعران لادو گم نام و معمولا زن هستند این شعرها غیر مکتوب اند. بنابراین لادو همچون لیکو در زمره ادبیات شفاهی قرار میگیرد.شاعران لادو را، معمولا مادران دروصف پسرشان که داماد شده است و یا زنان در وصف معشوق شان سروده اند.این مدل اوازه خوانی لادو، در هنگام تولد نوزاد و در نیمه های شب هم انجام می شود که به آن شپ تاکی گفته میشود. (در اصل نوعی مولودی خوانی است.) همچنین این نوع اوازه خوانی زنان در لیکو خوانی هم انجام میگردد
۸-کردی:
«کردی» نوع دیگری از موسیقی منطقه بلوچستان است، این نوع از موسیقی بیشتر در ایرانشهر و بمپور رواج دارد این موسیقی در آغاز شکل گیری اش توسط زنان بلوچ موقع آرد کردن گندم با دستازهای سنگی قدیمی خوانده میشد.لیکو، زهیروک و کردی هر سه دارای متر آزاد هستند و هر سه برای فراق عزیزان خوانده میشود.[۵۲]
گستردگی و تنوع موسیقی در مناطق بلوچستان
منطقه بلوچستان به سبب وسعت جغرافیایی، پیچیدگی زبان و گویشهای بلوچی و نیز آیینها و آداب و رسوم متنوع، موسیقی و ادبیات شفاهی گسترده و پیچیدهای دارد. آیین مالِد (پیرِ پَتَّر) متعلق به مَکُّران است؛ آیین گُواتی بسیار بهندرت درمنطقهٔ سرحد؛ و مراسم دراویش نقشبندیهٔ صاحبان در اطراف سراوان برگزار میشود؛ دراویش قادریه در مناطق ساحلی مَکُّران حضور داشتند و مهمترین نوع موسیقی بلوچستان امروزی، یعنی «شائری» در ایرانشهر تا ساحل چابهار متداول بود. زهیروک بیشتر در مکران و لیکو در سرحد ومکران انجام میشود. زهیروک و لیکو شناسنامه فرهنگی قوم بلوچ است.
امروزه با نفوذ اعتقادات دینی مجالس مختلط و اوازه خوانی زنان در عروسیها و لادو گفتن کمرنگ شده است و در محافل بسیا رخصوصی وفقط در حضور خود زنان انجام میشود. این کمرنگ شدن حضور زنان در موسیقی بلوچی در بلوچستان ایران وجود دارد اما در بلوچستان پاکستان همچون گذشته رایج است و زنان در عروسی های مختلط نیر لادو ها میخوانند ومی سرایند.
سازهای رایج در موسیقی بلوچی
سازهای رایج در موسیقی بلوچی عبارتاند از:سرود (قیچک)، تَمبورک، نَل (نِی)، بنجو، چنگ، سیمرغ، طشت و کوزه، دوکر و دُهلک.
۱-قیچک:به بلوچی ساز سرود گفته میشود تنها ساز زهی آرشهای است. کاسه طنین آن شبیه به لنگر کشتی است که وارونه شده باشد. دو سوراخ صوتی بزرگ روی کاسه طنین و در قسمت فوقانی آن وجود دارد. قسمت تحتانی کاسه طنین که نیم دایره کوچکی را تشکیل میدهد پوست دارد. این دو قسمت به وسیله دو فرورفتگی بیضی شکل در دو طرف بدنه طنین مشخصا از هم جدا هستند. خرک روی قسمت تحتانی کاسه طنین، کج قرار دارد. به این ساز منگولههایی نیز برای تزیین آویزان میکنند. سیمهای قیچک با آرشهای به نام «کمانک» نواخته میشود که موهای دم اسب است. قیچک و کمانک از چوب پرینک ساخته میشودساز و سرود در بلوچستان کیفیتهای متفاوتی دارد از جمله اینکه شیوه نواختن موسیقی «سرحد» با شیوه نوازندگی منطقه «مکران» در جنوب بلوچستان متفاوت است و حتی یکی از سیمهای ساز «قیچک» در منطقه «مکران» بیشتر از سازهای «قیچک» در منطقه سرحد است.
۲-تنبورک، : شباهت زیادی به سه تار دارد. در نوع موسیقی حماسی تنبورک نواز را پهلوان و در موسیقی عرفانی و صوت تنبورک نواز به تنبورکی مشهور است.
۳-دوکر(dokkor): را دهل نیز میگویند. این وسیله همیشه گروه را همراهی میکند و از این جهت ضرب را به خاطر میآورد، ولی با این تفاوت که ضرب را از یکسو مینوازند و دوکر را از دو طرف با ضربههای محکم بر پوست ضخیم میکوبند. دوکرنواز را دوکری میگویند. در مراسم شادی و عروسی نواخته میشود
۴-طشت و کوزه: از سازهای قدیمی بلوچستان است که هماکنون رو به فراموشی رفته و به ندرت مورد استفاده قرار میگیرد.
۵-سیمرغ: سازی است که به تازگی از سوی استاد جمعه، در سراوان ساخته شده که صدای آن ترکیبی از صدای رباب، بنجو و تنبورک است.
۶-نی (نل): از دیگر ابزارهای موسیقی بلوچستان است که از چوب نی ساخته میشود. نوازنده آن را نلی میگویند و در موسیقی گواتی نیز از نی استفاده میشود. علاوه بر نوازندگی تک نی در بلوچستان دو نی نیز نواخته میشود که به آن دو نلی میگویند. نَل در گویش بلوچی مترادف با «نِی» و «دونَلی» به معنای دونِی یا نی های مضاعف است. این ساز متشکل از دو لولهٔ صوتی جدا از یکدیگر است. یکی از لوله ها نر و دیگری ماده نامیده می شود. لولهٔ ماده نغمهٔ اصلی را تولید می کند و لولهٔ نر صدای مبنا و و اخوان را.
۷-بنجو: این ساز در صدههای قبل وراد بلوچستان شدهاست وهم اکنون ساز جدا ناپذیری در موسیقی بلوچ است.
تقسیم بندی دیگر بر ادوات موسیقی بلوچ به صورت زیر است:
ممبرانوفون: (پوست صدا) دهلک (کوبه ای)
کوردوفون: (زه صدا) تنبورک، رباب، بنجو (مضرابی)، قیچک (آرشه ای و کششی)
آئروفون: (هواصدا) دونلی، نل، سورنا
ایدئوفون: (خود صدا) طشت و کوزه
کلاویهای و بادی: هارمونیم یا هارمونی یا باجه
کنجری: همان دایره زنگی است (کوبه ای)[۵۲]
از مهمترین موسیقی دانان و خوانندگان بلوچستان که آوازه جهانی دارند زنده یاد دین محمد زنگشاهی، زنده یاد ماشا الله بامری، رستم میر لاشاری استاد شیرمحمد اسپندارو محمدعلی دلنوازو… نام برد. استاد شیرمحمد اسپندار، معروف ترین دونَلی نواز بلوچستان و ایران، مهم ترین و زیباترین مقام ها و آهنگ های بلوچی را نواختهاست. تندیس او و نخستین دونلی درموزه تهران به یادگار گذاشته شدهاست. وی نواختن دونی را با نگاه کردن به انگشتان کسی که همزمان در دو نی مینواخته، فراگرفته است. در حال حاضر تنها نوازنده دو نی در ایران که در جشنواره پارسال و امسال جایزه ویژه جشنواره فجر را دریافت کرد متأسفانه شاگردی که کار وی را دنبال کند، ندارد.[۵۳] استاد دین محمد زنگشاهی موسیقی دان بلوچ کسی بود که نمایندگی ساز سرود یا قیچک، رباب منطقه سرحد (شمال سیستان و بلوچستان) را بر عهده داشت و میتوانست این ساز را در حد کمال اجرا کند.
رقص محلی بلوچی
رقصهای بلوچی شامل دوچایی، سه چایی، لنکی، کوپکو و … است. رقصی به نام لیوا که با نواختن سرنا و دهل و لیوا و یک دهل کوچکتر در مراسم شادی برگزار میشود. به رقص محلی بلوچی دوچاپی گفته میشود (چاپ کلمه ای بلوچی است به معنای دست زدن و به رقص در بلوچی ناچ میگویند). دوچاپی نوعی موسیقی و حرکات موزون سنتی آیینین است که از گذشتههای دور تاکنون در مناسبتهای مختلف به ویژه جشنهای شادی رواج داشته و در هنگام اجرا در برنامههای عمومی افراد از طبقات مختلف اجتماعی بدون در نظر گرفتن جایگاه و مقام و شغل در آن شرکت میکنند به همین سبب میتوان از آن بهعنوان آیینی همگانی تعبیر کرد که نوعی همبستگی فرهنگی و اجتماعی ایجاد میکند. گروه دو چاپی متشکل از تعداد زیادی افراد مختلف با طبقات اجتماعی متفاوت است که در هنگام اجرا با یکدیگر مشارکت دارند و معمولاً تعدادشان متغیر است و ۲ نفر دهلی (طبلزن) به همراه یک نفر نوازنده سرنا آنان را همراهی میکنند. (هماکنون به دلیل کمبود نوازنده سرنا بجای آن در برخی اجراها دونلی نواخته میشود). در ابتدای اجرای این مراسم با نواختن سرنا افراد نیم دایره یا دایره تشکیل داده و همراه با آهنگ خاصی حرکات موزون خود را آغاز میکنند و رفته رفته طبال با زدن بر طبل بزرگ که مارساز گفته میشود به کمک سرنا زن یا دونلی نواز میرود و پس از آن تیمبوکی نوازنده طبل کوچکتر با کوبیدن بر طبل با ریتم خاصی آنان را همراهی کرده و افراد شرکت کننده در دایره را به وجد میآورند. با حرکات هماهنگ بین سرنا و طبلهای کوچک و بزرگ حرکات منظم کف زدن و چرخش توسط گروه آغاز میشود و این حرکات آنقدر منظم میشود تا دو به دو رو به روی هم قرار گیرند و دستها را برهم میزنند. در رقص دوچاپی اندک اندک ریتم ملایم این حرکات تند میشود و هنگامیکه ریتم تندتر شد چهار چاپی شکل میگیرد و در این بین گاهی به حالت نشسته با سرعت زیاد کوبیدن بر دست نیز انجام میگیرد که به آن نندوکی گفته میشود.[۵۴]
خوارکها و غذاهای سنتی بلوچی
در بلوچستان خوراک مردم متأثر از وجود محصولاتی کشاورزی و دامداری موجود در این منطقه از جمله خرما، گوشت و سبزیجات خودروی محلی، و لبنیات دامی است. برخی غذاها با سایر اقوام مشترک و برخی کاملاً مختص همین منطقه است که در ذیل آمده است.
انواع نان
*لواش: نان نازکی است که درتنور پخته میشود. بلوچها به تنور (ترون) میگویند.
*خمیر: مثل نان لواش است با این تفاوت که اندکی ضخیمتر بوده و در تنور پخته میشود و معمولاً ترش است.
*سِیسِرک: نانی نازک است که روی تین (ورقه ای گرد وفلزی وپهن شبیه تابه ای با ضخامت کم ونازک) پخته میشود. ابتدا ارد گندم را با مقدارکمی نمک واب مخلوط میکنند تا خمیری ابکی با غلظت ماست بوجود اید. تین را روی آتش میگذارند وبا روغن حیوانی چرب میکنند، سپس با ملاقه خمیر را روی تین به صورت دایره ای در کل ان پخش میکنند تا لایه نازک ودایره شکلی ایجاد شود و با حداقل مقدارروغن حیوانی یا بدون روغن میپزند.
*پُرانی: این نان معمولاً اختصاص به کسانی دارد که در نقطه معیّنی ساکن نیستند و دارای تنور نمیباشند طرز پخت آن بدین طریق است که ابتدا روی یک زمین شنی، آتش را روشن میکنندو بعد از اینکه شنها داغ شدند، اخگرها را کناری نهاده و خمیر را روی شنها قرار داده و روی آنرا با شنهای داغ میپوشانند و تقریباً بعد از نیم ساعت، خمیر را بیرون میآورند.
*هَلَکاری: خمیر را به چانههای کوچک تقسیم کرده و آن را با غلطک مخصوصی بنام» بِیلَد «نازک میکنند، آنگاه روغن را در داخل یک دیگ کوچک سرخ کرده و چانهها را در داخل آن قرار میدهند. معمولاً نان خوشمزه ای است.
*دوتینّی: طرز پخت آن بدین صورت است که دو چانه را بطور جداگانه پهن کرده و روی هر کدام را روغن میمالند. آنگاه هر دو را روی هم نهاده، پهن میکنند و روی تابهای که مقداری روغن روی آن مالیدهاند، قرار میدهند، تا پخته شود.
*تیمّوش: خمیر را معمولاً به صورت آبکی درمیآورند. آنگاه مقداری از این خمیر را با دست روی تابه آهنی پهن میکنند و نان خشک و نازکی درست میشود.
*شلو:آرد ذرت که با مقدار خیلی کم ارد گندم مخلوط شدهاست را بصورت خمیری شل و آبکی درآورده و آن را روی تابه یا تین بصورت دوایر متحدالمرکزی درآورده و بدون روغن وروی آتش میپزند. در فصل زمستان مصرف میشود
*تلانتَلو:آرد را خمیر کرده و آن را بصورت تکههای متوسط درمیآورند و بعد آن را بوسیلهٔ نانپز پهن میکنند و بعد روی تکهٔ پهن شده روغن ریخته و تکه دیگر را روی آن پهن میکنند و آن را تابه میپزند.
ترشیجات
ترشی لیمو که در لهجه محلی به آن «حرّام» میگویند و ترشی اَنبه که در لهجه محلی به آن «چتنی» میگویند از جمله چاشنیهای مورد استفاده در میان بلوچها است. ترشی عنبه و درست کردن ان مخصوص مناطق خیلی گرم نزدیک دریا مثل چابهار ونیکشهر و سرباز که عنبه محصول کشاورزی است، میباشد.
خوراکهای سبزیجاتی وگیاهی
جوشانده سبزیجات نیز به عنوان یکی دیگر از چاشنیها در بلوچستان طرفداران زیادی دارد.
در ماههای اسفند و فروردین که هوا نسبتاً معتدل و در اثر بارندگیهای فصلی زمین سبز شدهاست (به اصطلاح بلوچی میگویند بهارگاه شدهاست)، انواع سبزیجات خودرو زیاد است به این سبزیجات کاوک در بلوچی گفته میشود. این سبزیجات را به خانه آورده، آنها را با داس یا چاقو خرد میکنند و پس از شستشو، آنها را در دیگ با مقداری آب میجوشانند آنگاه آب آنها را گرفته، با روغن و انار و ادویه سرخ کرده و با نان میخورند
*پوتورونک:. یک نوع سبزی خودرو وحشی با برگهای ضخیم که خواص بسیار زیادی دارد که در موسم بهارگاه در کوهها میروید. ودرکنار غذا یا به صورت خالی مصرف میشود.
*باقلا یکی از محصولات زمان بهارگاه است که در بلوچستان کشت میشود باقلا رابا گشنیز و نمک وفلفل تند و ادویه میپزند و با نان میخورند؛ و البته ان را به برنج هم اصافه میکنند (باقلا پلو)
*شوید کوهی (گواتک) هم مختص زمان بهارگاه است؛ که دارای بو و طعم بسیار خوبی است را به همراه نمک وفلفل میسابند و در ماست یا دوغ میریزند که مزه بی نظیری به خود میگیرد البته از نعناع کوهی و پونه هم در ماست یا دوغ زیاد استفاده میکنند.
*بنه کوهی (گون) و هم خانوادههای ان (کسور و…) که از دانههای روغنی گیاهی اند در بلوچستان به صورت خودر زیاد میروید. برای همین یکی از این غذاها یا پیش غذاها از این ترکیبات است و روغن این دانهها را میگیرند و میسابند و با اضافه کردن اب و ادویهها و فلفل ان را میخورند.
*ترکیب ریحان (گواتروپ) سابیده شده به همراه اب انار ترش یا انگور ترش (کورک) با نمک و فلفل و روغن حیوانی هم نمونه از غذاهای گیاهی است که به ان کورک آپ، هه نار آپ یا هه نارو وگواتروپ میگویند ومختص بهار و تابستان است
خوراکهای با مواد اصلی غلات:
*تَخلان:خوشهٔ گندم نیمه زرد شده را جوشانده و آن را پهن میکنند تا خشک شود. خوشهٔ خشک شده را بر روی زمین یا جسمی سخت میکوبند تا دانهٔ گندم از بقیه جدا شود. بعد دانههای گندم را با هاون میکوبند تا بصورت تکههای خیلی خرد شده درآید. این تکهها را همراه با دمبه یا پیه گوسفند مخلوط کرده و میپزند.
*کُوهَل:باقلای سیاه را در آب جوشانده و بعد از جداکردن پوسته، آن را مصرف میکنند. معمولاً به همراه نخود وگندم پخته شدهاست و در روز تاسوعا عاشورا مصرف یا نذری داده میشود
*سَبزک:خوشهگندم سبز رسیده را ابتدا روی آتش گذاشته تا کمی برشته شود بعد آن را آویزان کرده تا کاملاً خشک شود بعد آن را به زمین کوبیده تا دانهٔ گندم از بقیه جدا شود. دانههای گندم را خرد کرده و آن را بصورت سوپ درست میکنند.
*دلک :غذایی راحت و ارزان با دانههای گندم. مردم بلوچ در ایام سوگواری و محرم، دانههای گندم را خرد کرده و از آن سوپی لذیذ تهیه میکنند. معمولاً غذای مخصوص تاسوعا عاشوراست
*هیره :گندم را آسیاب و در شیر به مدتی میخسانند وبعدا زخشک شدن به همراه خرما و روغن حیوانی به صورت دسر مصرف میشود (خوراکی مقوی است)
*پس pes: جو را آسیاب و در دوغ محلی میخسانند و بعد از خشک شدن به صورت پودری درمی اید که همراه باشکر یا خرما به صورت دسر مصرف میشود
چنگال (مالیده):مواد اولیه برای تهیه چنگال، آرد، خرما و روغن حیوانی است. بلوچها ابتدا آرد و آب را مخلوط میکنند و در شرایطی که این مخلوط هنوز به خمیر تبدیل نشدهاست آن را به ضخامت حدود یک سانتیمتر روی تابه میاندازند و میگذارند تا اندکی خود را بگیرد و بپزد. اگر این مخلوط آب و آرد نازکتر شود نانی از آن به دست میآید؛ ولی برای چنگال ضخامت یکسانتی متری مناسب است. پس از آنکه این خمیر نیم پز شد آن را برمیدارند و به تناسب حجمی که میخواهند چنگال درست کنند از این نان نیم پز درست میکنند. بعد خرما را در ظرفی دهن گشاد میریزند. نان نیم پز را درون همین ظرف خرد میکنند یا به عبارت دیگر تکهتکه میکنند. این دو را با هم ورز میدهند و چنگ میزنند به گونه ای که هستههای خرما از درون آن بیرون میآید و میتوان هستهها را جدا کرد و هم نان و خرما را خوب به خورد هم داد. این کار تا جایی پیش میرود که دیگر نتوان تشخیص داد نان است یا خرما حال نوبت افزودن روغن است. برای افزودن روغن آن را با همراه کمی پیاز خرد شده داغ میکنند و قبل از آنکه روغن چنان داغ شود که پیازها بسوزند آن را از روی شعله برداشته و به مخلوط نان و خرما میافزایند تا این مخلوط نرم شود و نه بیشتر. چنگال را با خلال بادام و پسته تزئین میکنند و سپس با دوغ محلی (شیر ترپش یا شیر ترش) ه صورت شیرینی یا دسر خورده صرف میکنند.
حلوای خرما: از همان ترکیبات چنگال یعنی ارد و خرما تشکیل شدهاست اما نحوه پخت ان متفاوت استو ابتدا روغن را داغ میکنن و آرد را تفت میدهند و سپس خرمارا اضافه میکنند وانقدر بهم میززند تا هستهها خارج شودو سپس روی ان را باکنجد یا پودرنارگیل تزیین میکنند. معمولاً حلوای خرما همچون چنگال با دوغ محلی ترش خورده میشود.
سیوه ای: نوعی باقلوا است که از پاکستان وارد ذائقه مردم شده ومعمولا در روز عید فطر وقربان صرف میشود. ماده اصلی ان ورمیشل پاکستانی است که باحداقل آب وشکر به مقدار دلخواه تهیه میشود
تباهگ یا تباهه:این کار روشی برای نگهداری گوشت است هنوز هم در بلوچستان متداول است. گرچه اینک دستگاههای خنککننده از قبیل یخچال به زندگی همه وارد شدهاست اما همچنان این کار در بلوچستان انجام میشود. اززمانهای قدیم در این روش پودر انار خشک و نمک وادویه را به گوشت ورقه شده ترجیحاً نازک اضافه میکردند و ماحصل آن را بعد از اندکی که نور آفتاب برآن میتابید همچون لباس بر بندی آویزان میکنند. این گوشت بعد از گذشت مدتی قابل خوردن بود. علاوه بر این همین گوشت را برای تهیه غذایی که به شکل استانبلی پلو است به کارمیبرند؛ که شامل همین گوشت خشک شده و عدس و برنج است. البته این گوشت را درخوارک عدسی هم اضافه میکننددر این صورت به ان عدس و تباهگ، و اگرهمین کاربا ماش باشد به ان ماش تباهه یا ماش تباهگ میگویند. تباهه معمولاً غذای زمستانی است
تنورچه (ترونچه):«تنورچه» نیز نام خود را از روش پخت در تنور گرفتهاست. تنورچه را معمولاً به دو صورت سیخ زدن گوشت گوسفند و دیگری به شکل کامل کباب شده در تنور طبخ میکنند.
در روش سیخ زدن، گوشت گوسفندی را ذبح و آن را به قطعات درشت خرد میکنند. سپس هر قطعه بزرگ را به سیخی از چوب نخل میکشند. سیخها را زمانی در تنور قرار میدهند که ذغالهای دورن تنور گداخته و قرمز شده باشند در این مرحله اگر بخواهند کباب مورد نظر آبدار شود ظرفی از آب را روی ذغالها درون تنور قرار میدهند. سیخها را دور تا دور ظرف آب به دیواره تنور ایستاده قرار میدهند. این کار باعث میشود گوشت به اصطلاح بخارپز هم بشود. بعد از این مرحله در تنور را با سینی یا هر وسیله دیگری که مقاوم در برابر حرارت باشد میپوشانند و روی آن را با کاهگل میپوشانند البته تنور مثل همه تنورها از زیر ورودی هوا داردو این حالت را بین ۴۵ دقیقه تا یک ساعت نگاه میدارند البته زمان پخت باز هم به گوشتهای سیخ کشیده شده بستگی دارد. سپس نوبت به صرف آن کباب مخصوص بلوچی میرسد. این کباب را به تنهایی یا با پلو سفید سرو میکنند. در روش دیگر طبخ، یک گوسفند را متناسب با اندازه تنور ذبح کرده و دورن آن را خالی میکنند سپس با نخی مناسب که در برابر حرارت از بین نرود شکم او را میدوزند آنوقت آن را درون تنوری که ذغالهایش گداختهاست قرار میدهند و با پوشاندن درِ تنور با کاهگل به انتظار پخته شدن کامل مینشینند.[۵۵] گوشت در این روش کامل بریان شده و به خاطر ادویه ای محلی که به ان میزنند بسیارلذیذ است.
بریانی بلوچی:یک نوع استانبولی است که از گوشت یا مرغ با ادویه تندمخصوص (به اسم بریانی) و پیاز زیاد تشکیل شدهاست.
ماهیگ پچ (ماهی پز):مردم بلوچ در فصل بارانی نوعی غذای متفاوت با ماهی و آرد درست میکنند که جالب و لذیذ است. برای تهیه این غذا از آرد گندم خمیری را آماده کرده و آن را پهن و به دو قسمت تقسیم میکنند. ماهی تازه را با برگ درخت خرما روی آتش کباب کرده، سپس ماهی کبابی را لای خمیر میگذارند و آن را داخل تنور میپزند. ماهی بیشتر غذای مناطق نزدیک به دنیای مکران همچون چابهار کنارک و توابع اطراف ان است.
مرغ محلی به همراه نان تینی:پیاز را بوسیله روغن حیوانی تفت داده بعد جوجهٔ محلی (اگر زرد رنگ باشد بهتر است) را که آماده است را با آنها مخلوط کرده و میپزند. بعد از پختن و آماده شدن غذا آن را به همراه نان تینی مصرف میکنند.
برنج و سَرَک (کله پاچه با برنج): مردم بلوچ معمولاً کله پاچه را با برنج سرو میکنند و اب کله پاچه را در برنج میریزند و بقیه قسمتها را همانند گوشت با برنج میخورند
هَلیسَه :در روزهای زمستانی و ایام محرم بلوچیها سوپی غلیط با گوشت و پیه یا دُمبه و گندم درست میکنند.
بَّت ماش (batt maash):بت ماش غذایی مناسب ماه رمضان، زمستان و هنگام بارش باران است که آن را از برنج، روغن، ماش، افزودنیهای معطر و… تهیه میکنند. غذایی رقیق که در هنگام بارش باران بسیار میچسبد. مردم ساکن در مناطق جنوبی بلوچستان بت ماش را با ترشی انبه یا لیمو سرو میکنند. ناگفته نماند برخی از لهجههای بلوچی به برنج بت گفته میشود و همچنین به خورشت یا آبگوشت واداپ میگویند. «بت» نیز غذایی دیگر با برنج و ماش و حبوبات و ادویه است که بلوچها در وعدههای غذایی خود آن را سرو میکنند
پکوره : میتوان گفت درواقع همان فلافل اما به سبک بلوچی است. ارد نخود آسیاب شده را به همراه سبزیجات معطر (گشنیز_سیر پیازچه) و فلفل تند و ادویه مخصوص مخلوط و سپس در روغن سرخ میکنند. پکوره معمولاً مخصوص ماه رمضان و بر سفره افطار است.
سمبوسه:گوشت یا مرغ چرغ شده به همره سیب زمینی و فلفل ونمک وادویه را در خمیر نازک نان قرارداده و ان را به شکل مثلث و درانتها در روغن سرخ میکنند.
آرتُو (تاساپیک):تاساپ (مخلوطی شامل بیش از ده داروی گیاهی پودر شده با بیشترین درصد رازیانه است)، آرد، روغن حیوانی، وشکر واب را به صورت برشته شده سرخ میکنند این را به صورت صبحانه به زن زایمان کرده میدهند.
نوع دیگر تاساپ این است که: رازیانه ونبات وارد روباهم میسابند تا به صورت پودری سفید رنگ دربیاید. سپس این پودر را به همراه شکر و روغن حیوانی روی نان سیسرک میریزند و به زن زایمان کرده و مهمانان حاضر میدهند.
درمدل پخت دیگر همچنین این تاساپ سفیددرنگ را در حلوا شکر درست شده باوروغن حیوانی میریزند ومصرف میکنند.
تاساپ مخصوص مراسم مولودی خوانی و تولد نوزاد است که به مادر نوزاد و مهمانانی که به دیدن آن می ایند میدهند. تاساپ خواص زیادی دارد به علت وجوددرازیانه و بقیه مواد گیاهی قدرت شیردهی مادر را افزایش وهورمونهای بعدواز زایمان اوراتنظیم میکند وازانجا که طعم وبوی دلپذیری دارد سایر افراد ومیهمانان هم مصرف میکنند.
تاساپیک در سراوان وروستاها ومناطق اطراف ان بسیار رواج دارد.
دین و مذهب
آثار تاریخی به جای مانده همچون کوه مهرگان در سراوان بلوچستان، نشانههایی از آیین زرتشت دربین مردم بلوچستان آشکار میکند:
در آبادی داور پناه در شهرستان سراوان، تپه ای سنگی وجود دارد که مردم محلی از قدیم به آن کوه مهرگان میگویند و از اجداد خود نقل میکنند درروزهای معینی بالای این تپه آتش میافروختند و مراسم نیایش اهورامزدا به جای میآوردند. در محدوده همین تپه سنگ نگارههایی با قدمت هزاران سال قبل از میلاد کشف شدهاست[۵۶] با این حال بعد از آمدن دین اسلام همه مردم بلوچ مسلمان با اکثریت مسلمانان سنی مذهب حنفی و اقلیت شیعه دوازده امامی اند. مذهب سنی حنفی همچنان به عنوان مذهب رایج دربین مردم پایدار ماندهاست. اقلیت بلوچهای شیعه ایرانی بیشتر در مناطق و توابع شهرستان ایرانشهر و نزدیک به کرمان ساکن هستند. شاخهای از بلوچها که عمدتاً در حوزههای ساحلی مکران و کراچی پاکستان پراکندهاند (در حدود ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار نفر)، زیکری (Zikri) هستند این گروه معتقد به عیسی مسیح (ع) هستند.[۵۷][۵۸]
توصیف بلوچ در شاهنامه فردوسی
در شاهنامه نخستین بار در داستان سیاوش با نام این قوم مواجه میگردیم هنگامی که سیاوش به نبرد با افراسیاب اقدام میکند[۵۹]
گزین کرد از آن نامدارت سوار /دلیران جنگی ده و دو هزار
' 'هم از پهلو پارس و کوچ وبلوچ/زگیلان جنگی و دشت سروچ
به نقل از فردوسی، آنها مبارزانی هستند که (دوره کیانیان) به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله میکنند و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد. فردوسی در توصیف سپاه اشکش هنگام عرض سپاه در مقابل کیخسرو و آمادگی برای نبرد با افراسیاب جهت ستاندن کین سیاوشت توصیف بلوچ وفرمانده اش اشکش میگوید:
پس گستهم اشکش تیز گوش /که بازور و دل بود و با مغز وهوش
' 'سپاهش زگردان کوچ وبلوچ /سگالیده جنگ وبرآورده خوج
کسی درجهان پشت ایشان ندید/برهنه یک انگشت ایشان ندید
' 'درفشی برآورده پیکر پلنگ /همی از درفشش بیارید جنگ
در این بیتها درفش اشکش فرمانده کوچ وبلوچ نقش پلنگ دارد که هم مبین دلاوری و شجاعت در جنگ این فرمانده و سپاهیان تحت فرمانش است هم معرف ناحیه سکونت ایشان که پلنگ از حیوانات بومی آن سرزمین است.
نام اشکش هم به احتمال بسیارقوی اشک است که تغییر یافته ارشک از نامهای پارتی و اشکانی است از قراین و اشارات شاهنامه مشخص میشود که اشکش خود از پهلوانان سرزمینهای جنوب شرق ایران-مکران-تیس بودهاست زیرا در نبرد مکران نیز اشکش با کیخسرو بود و دلاوریها کرد چون کیخسرو آهنگ دریای زره کرد اشکش را فرمانراوی مکران ساخت وخود برفت و چون از گنگ بازآمد اشکش او را پذیرا شد و همه تیس (تیز) و مکران راآذین بست و شاه را هدیههای فراوان برد.[۱۷]
چو آگاه شد اشکش آمد براه/ ابا لشکری ساخته پیش شاه
همه تیز و مکران بیاراستنند/زهرجای رامشگران خواستند'[۱۹]'
برفتند با هدیه و با نثار/ بنزدیک پیروزگر شهریار
' زاشکش پذیرفت آنچ دید/ وز آن نامدران یکی برگزید
' 'وراکرد مهرت به مکران زمین/بسی خلعتش داد و کرد آفرین
دردوران تاریخی شاهنامه تا روزگار انوشیروان تقریباً از وجود این قوم بی خبریم تا این که در این دوره کسری انوشیروان پس از آرام کردن و تسخیر هند و تنبیه آلانان در راه میشنود که گیل و دیلم و بلوچ سر به شورش برداشته و سرکشی و طغیان آغاز کردهاند.
' 'به راه اندر آگاهی آمد به شاه /که گشت از بلوچی جهانی سیاه
' 'زگیلان تباهی فرون است از این /زنفرین پراگنده شد آفرین[۶۰]
انوشیروان به سران سپاه میگوید الانان و هند را که بیگانه اند آرام ساختیم چگونه است که نمیتوانیم بلوچ وگیلان را که از ایرانشهر ند سرکوب و آرام سازیم. تلاش انوشیروان برای حمله به بلوچها نزدیکانش او را از این کار منع کرده و شکست اردشیر ساسانی در پیکار با بلوچها را به وی یادآور شدند:
ز کار بلوچ ارجمند اردشیر /بکوشید با کاردانان پیر
نبد سودمند به افسون و رنگ/ نه از بند و ز رنج و پیکار و جنگ
خسرو انوشیروان از این سخنان خشمگین شد و سرانجام انوشیروان مصمم به حمله به سرزمین و قوم کوچ و بلوچ میشود؛ و با لشکری انبوه بر گرد مسکن بلوچان جمع آمد و منادی داد که همه زن و مرد و کودک و پیر بلوچها را از لب تیغ بگزرانید
چو آمد به نزدیکان مرز و کوه /بگردید گرداندرش و زکوه و دشت
که از کوچگه هرکه یایید خرد / واگر تیغ دارند مردان گرد
' سراسر به شمشیر بگذاشتند/ ستم کردن وزرنج برداشتنند
' 'بود ایمن از رنج شاه جهان/ بلوچی نماند آشکار و نهان
در این حمله گیل و دیلم تسلیم شدند و با دادن دویست تن گروگان وباج و خراج شاه از سر تقصیرشان گذشت اما بلوچ به واسطه پایداری در مقابل خواستههای انوشیروان تارومار وبی سامان شدند
درهمین روزگار انوشیروان پس از سرکوبی و خشونت دوباره قوم بلوچ را همراه گیل و دیلم مشاهده میکنیم که شاه از ایشان دلجویی میکند تا آنها پیمان به همکاری میبندند
' 'یکی بارگه ساخت روزی به دشت/زگر سواران هوا تیر گشت
' 'همه مرزبانان زرین کمر/ بلوچی و گیلی به زرین سپر
' 'سراسر بدان بارگاه آمدند / پرستنده نزدیک شاه آمدند
و در وقایع بعد هم در آمادگی رزمی و اطاعت از کسری انوشیروان در سرحدات روم دیده میشوند
' 'سپاهی بیامد زهرکشوری /زگیلان و زدیلمان لشکری
زکوه بلوچ و زدشت سروچ /گرازان برفتند گردان کوچ
' 'همه پاک با هدیه و با نثار/به پیش سراپرده شهریار[۶۱][۶۲]
نکته مهم این است که اغلب سرکشیها و جنگهای بلوچ با گیل ودیلم همراه است که خود بیانگر نامشخص بودن محل سکونت وموضع جغرافیای این اقوام است و برخی پژوهشگران به همین سبب اعتقاد دارند که احتمالاً مسکن و خاستگاه اولیه قوم بلوچ در سواحل جنوبی و غربی دریای خزر بودهاست که درروزگار تاریخی به جنوب شرقی ایران مهاجرت کرده یا کوچ داده شدهاند این محققان با توجه به واژهها اصطلاحات آداب و ایینها و حتی ضربالمثلهای مشترک ازدیدگاخ مردمشناسی هم بر این نکته صحه گذاردهاند.
البته موقعیت جغرافیایی مکران را هم میتوان در شاهنامه و متون کهن درجنوب شرقی و سواحل دریای مکران(دریای عمان امروزی) مشخص کرد چنانکه فردوسی میفرماید
از ایران بشد تا به توران و چین/گذر کرد از ان پس به مکران زمین
زمکران شد آراسته تازره/ میانها ندید ایچرنج ازگره
در شاهنامه از جمله ویژگیهای قوم بلوچ که همراه کوچ آمدهاست روحیه آمادگی برای دفاع به موقع از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تمامیت ارضی ایران است همچنین مقاومت وسرسختی در مقابل خشونت و بی عدالتی قدرت مرکزی. درحالی که همین مردم زمانی که از حکومتها روی خوش میدیدند ودروفاداری و سامان دادن به سرزمین و فداکاری که از وطن سخت میکوشیدند کاربرد قوم بلوچ همواره باقوم کوچ است که با تأمل در کیفیت کاربرد ان روشن میگرددکه معمولاً بلوچ به صورت مجاز توسعه ای بر هردوقوم اطلاق میشود وانجا که میان کوچ و بلوچ قایل به تفکیک شدهاست منظور از کوچ را همچون دیگر متون کهن اقوام کوهنشین و بلوچ را صحرانشین میداند. از جمله ویژگیهای برجسته قوم کوچ وبلوچ در شاهنامه همواره مسلح و تمام پوشیده بودن (اشاره به پارسایی) غیرتمندی نسبت به سرزمین و اب و خاگ و حفظ سرحدات دربرابر تجاوز بیگانگان است[۶۳]
پوشاک ولباس مرم بلوچ
۱-پوشاک مردان بلوچ
در پوشاک مردان بلوچ تنوع قابل ملاحظه ای از نظر طرح و اسلوب دوخت وجودندارد و دوخت آن دارای الگویی یکسان و همگانی است. سادگی و پرهیز از تزیین ونقش اندازی از ویژگیهای غالب پوشاک مردان بلوچ است. این پوشاک از چند بخش عمده: سرپوشها، تنپوشها و کفش تشکیل شدهاست[۶۴]
سرپوش ها
یکی از متداولترین سرپوشهای مردان بلوچ «لانکی» است که به آن «پاگ» و «لُنگوته» یا لونگ نیز میگویند و پارچه ای است ساده و نازک به طول تقریبی دو تا سه متر که آن را مانند عمامه به دور سر میپیچند و انتهای آنرا به صورت عمودی اویزان می اندازند.
استفاده از کلاه نیز در بین مردان بلوچ رایج است. عمدهترین کلاههای مورد استفاده در پوشش مردان بلوچ عبارتند از: «کلاه کُلی» یا کلاه برّه ای که از پوست برّه دوخته شده و به افراد مرفه جامعه اختصاص دارد و کلاه نخی که آن را از پارچة نخی تهیه کرده و روی آن را با نقوش گوناگون سوزن دوزی میکنند.
تن پوش ها
پیراهن یا «جامگ» پوشش متداول مردان بلوچ بوده و عبارت است از پیراهن یاگشادی که بلندی آن به زانو میرسد. جنس این پیراهنها معمولاً ازکتان و تترون بوده و از پارچههایی با رنگهای متنوع مانند سفید، خاکستری روشن، کِرِم و خاکی دوخته میشود.میگویند، شلوار مردان بلوچ که به آن«پا جامگ»شلوار گشادی است که در ناحیه قوزک پا تنگ می شودپوشیدن جلیقه یا«واسکَت»
نیز در فصول سرد سال بر روی پیراهن متداول است.جلیقه معمولاً از پارچة پشمی یا موی بز و بیش تر از پارچههایی به رنگها ی سیاه، قهوه ای، خاکستری و کِرِم دوخته میشود.
لباس مردان بلوچ و لباس محلی مردان خراسان لباس پارتی بوده و شباهت زیادی دارد. لباسی عموماً با شلوار گشاد و بسیار پرچین و پیراهنی تا بالای زانو و دستاری پیچیده بر سر که انتهایش دنباله دار آویزان است.
کفش
کفشهای سنّتی مردان بلوچ به صورت دستساز و با استفاده از شیوهها یی بسیارساده تهیه میشود. یکی از مشهورترین انواع آن، کفشی است که از برگها ی نوعی درختچه به نام«پورک» یا داز تهیه میشود به ان سواس گفته میشود. ربد کفش دیگر ی است که به صورت سنّتی تولید میشود. برای کف آن از لاستیک ماشین استفاده میشود و روی کفش را با نخهای پنبه ای درست می کنن لازم است ذکر شود که در حال حاضر، استفاده از انواع کفشهای سنّ تی در مناطق شهری بلوچستان کاهش یافته و از این کفشها بیش تر در مناطق روستایی و یا بر ای نشان دادن هنرهای صناعی رایج در میان بلوچها استفاده میشود.[۶۴]
۲-پوشاک زنان بلوچ
لباس زنان بلوچ از فاخرترین نمونههای پوشاک سنّتی ایران است که به علّت دارا بودن سوزن دوزیهای بسیار زیبا از شهرت قابل ملاحظه ای برخوردار است. در این پوشاک تنوع چشمگیری از لحاظ شیوة دوخت و طراحی وجود دارد(درواقع تنوع این لباس را سوزن دوزی های متنوع اب طرح های مختلف ورنگ های مختلف به ان میدهد)دوخت ظاهری آن از الگو یی ثابت پیروی میکند که میتوان آن را متأثر از شیوه زندگ ی بلوچها دانست چر ا که پیروی از سنّتها، آنها را مقید به استفاده از پوشش ی یکسان نموده و امکان گز ینش لباسهایی مغایر با هنجارهای معمول را از آنها گرفتهاست. پای بندی بلوچها به حفظ ارزشهای اسلامی ایرانی، باعث گسترش این پوشاک در نواحی عشایری، روستایی و شهری شده و زنان بلوچ با حفظ شأن و منزلت اجتماعی خود در اجتماع به فعالیت می پردازند.[۶۴]پوشاک زنان بلوچ از چند بخش اصلی تشکیل میشود که عبارتند از: سرپوش ها،تنپوشها، کفش و زیورآلات.
سرپوش ها
سرپوشهای زنان بلوچ عبارتند از: سریگ، تَکو یا چارقد، چادر یا «گوشان» «پتی» یا سربند.
سریگ پارچة مستطیل شکلی است به ابعاد دو در یک متر که زنان آن را از سو ی پهنا به سر میاندازند. پارچة آن معمولاً نازک بوده و دارای رنگها ی متنوع و شاد ی است و رنگ ان معمولا یک رنگ تکمیلی یا همرنگ با لباس سوزن دوزی شان است. تَکونیز مشابه سریک است با این تفاوت که ابعاد آن کوچکتر بوده و معمولاً جهت پوشش درون خانه مورد استفاده قرار میگیرد.اما «گوشان» چادر مستطیل شکل نازکی است که در گذشته متداول بود چادر یا امروزه استفاده از آن خیلی رایج نیست و زنان بلوچ نیز مانند مردم نواح ی دیگر ازچادرهای گرد استفاده میکنند. چادر بانوان مسن معمولاً از پارچههایی با رنگهای تیره و چادر زنان جوان از پارچههای نخی الوان تهیه میشود. «پتی»یا سربند، پارچة سوزن دوزی شدهای است که آن را سکه دوزی نموده و زیورهایی برای دو طرف صورت به آن می آویزند. این سرپوش بالا ی پیشانی و روی سر قرار میگیرد.
تن پوش ها
پیراهن زنان بلوچ، لباس راستة بلند و نسبتاً گشاد ی است که به آن «جامگ» میگویند تنوع به کار رفته در این پوشش، محدود به رنگ، نقش و نوع پارچة مورد استفاده است. این لباس از چند قطعة سوزن دوزی شدة بسیار اساسی تشکیل شده که عبارتند از: پیش سینه یا«زیح»یک جیب بزرگ که ازروی شکم تا لبة دامن پیراهن دوخته شده آن را با سوزن دوزیها ی جذّاب تز یین میکنندو به آن «گومتان»میگویند «آستینگ» شامل دو آستین سوزن دوزی شده به شیوه «گومتان» و «زیگ» است «پیت» حاشیه سوزن دوزی شدة دامن پیراهن را میگویند. شلوار زنان بلوچ که به آن «پاجامگ» می گویند شبیه شلوار مردان میباشد. بااین تفاوت که پارچه آن از جنس پارچه پیراهن بوده و دارای نقش و نگار است. دم پای این شلوار نسبتاً تنگ بوده و آن را سوزن دوزی میکنند. این نوع پوشش، رایجترین لباس در میان زنان بلوچ بوده و استفاده از آن منحصر به مراسم خاصی نیست. در لباس زنان و دختران جوان بلوچ ب یش تر از رنگهای بسیار متنوع و شاد استفاده میشود ولی معمولاً زنان مسن و بی وه از پوشیدن لباسهای شاد با سوزن دوزیهای متنوع خودداری میکنند.[۶۴] ناگفته نماند که در دهه اخیر این لباس های گشاد وبلندتوسط دختران نسل جوان تغییر یافته و تنگ تر وکوتاهتر از حالت سنتی و قدیمی آن شده است و مورد استفاده قرارمیگیرد.
آداب ورسوم
عروسی
زمان عروسی:
بلوچ ها معمولا در بهار ازدواج می کنند؛ (در بلوچی :بهارگاه.) این زمان البته تا زمان رسیدن خرما به عنوان محصول مهم و استراتژیک آنها متغییر است و به همین دلیل عروسی های بلوچی تا شهریورماه نیز ادامه دارد. مراحل عروسی طور میانگین۷ روز است.
مراحل عروسی:
«گِندونِن»؛
«گِند» در بلوچی به معنای دید و«نِن» نیز به معنای نشستن است. بنابراین، این عنوان بر مراسمی گذارده شده است که در آن بزرگان خانواده پسر نزد خانواده دختر می روند و در مجلسی که گرد هم آمده اند موضوع علاقه مندی خانواده پسر به دختر آن خانواده را اعلام و خواستگاری را اعلام می کنند. به هنگام برپایی مراسم گِندونِن نیز با توجه به وسع خانواده بزرگانی به مجلس حضور می یابند که نشان از بزرگی خانواده پسر داشته باشد. گاه ممکن است برای نشان دادن شان خانواده تعداد نفرات به 100 و بیش از آن نیز برسد. در این مرحله مراسم «حلقه کنان» که نوعی نشان گذاری بر عروس است نیز به اجرا گذارده می شود و خانواده داماد حلقه ای انگشتری به همراه ساعت و طلا به عروس هدیه می دهند.
*«هِبَرجنی»؛ به همان مراسم «بله برون» گفته می شود و اساس عروسی و زندگی مشترک در این مرحله بنا گذاشته می شود. به عبارت دیگر پس از خواستگاری در این مراسم پاسخ مثبت خانواده دختر اعلام و سایر برنامه ریزی ها از اینجا آغاز می شود.
*«بربند مال»؛
در مراسم بربندمال اقوام درجه یک طرفین حضور دارند. اگر خانواده های برای شخص خاصی احترام خاصی قائل باشند او را نیز دعوت می کنند تا در مراسم بربندمال به موضوع تعیین مهریه بپردازند. البته گاه ممکن است همه مراحل «گند و نن»، «هبرجنی» و « بربندمال» در یک مراسم به اجرا درآید. معمولا مهریه عروس را پول نقد تعیین می کنند. اما از قدیم گاه دیده شده است که نخل خرما، قنات اب، باغ یا زمین را نیز به عنوان مهر عروس تعیین شده است. در خ سرحد بلوچستان به سبب رونق دامداری شتر و گاو نیز به عنوان تعیین مهریه مورد نظر قرار دارند. رسم در میان بلوچ ها این است که طلا را به عنوان مال عروس به داماد هدیه می کند. این رسم با هدیه 20 مثقال تا 2 کیلو طلا به اجرا درمی آید. گاه خانواده عروس برگزاری مراسم عروسی را به تحویل طلاها منوط می کند. گاه نیز بخشی از طلا هدیه داده می شود و مابقط در نکاح نامه قید می شود. این طلاها شامل طلاهای سنتی عروس هستند که با هنر زرگری منقوش شده اند.
*کبض وکاگد(قبض وکاغذ)
در این مرحله عقد قانونی یا روند اداری عقد انجام میشود. بدین ترتیب که یک عاقد (مولوی) که سردفتر یا محضر دارد را دعوت میکنند و مقدار مهریه وسایر شرای توافقی عقد، ثبت شده و شاهد ها را می اورند و با داماد امضا میکنند و از میهمانان مرد هم پذیرایی میشود. همچنین وکیل عروس، دفتر را به اتاق عروس جداگانه میبرند و عروس امضا میکند.
این مراسم کاملا مردانه است معمولا عصر انجام میشود.
*«جُل بندی»؛
جل در میان بلوچ ها پارچه ای دست دوخت است. معمولا بافته می شود و با سوزن دوزی بلوچی و آینه کاری تزیین می شود. از این پارچه صنایع دستی که جل خوانده می شود به عنوان پرده استفاده می شود. مراسم عروسی بلوچی با جل بندی رنگ و رویی به خود می گیرد و جدی تر می شود. معمولا روز اول عروسی با جل بندی آغاز می شود. قبلا 7 شبانه روز عروسی برقرار بوده است اما اینک معمولا در 3 شبانه روز جمع بندی می شود. بنابراین معمولا روز اول با جل بندی آغاز می شود. جل بندی با حضور خانواده درجه یک عروس و داماد در خانه عروس انجام می گیرد.گاهی همزمان با مراسم جل بندی مراسم بردن انگشترولباس ها ووسایل عروس به خانه عروس هم برده میشود. معمولا گوسفندی نیز در این مرحبه قربانی می شده است. بعد اتاقی را برای استقرار عروس در نظر می گیرند و همان پارچه آذین شده که جل خوانده می شود را به دو سوی دیوار وصل می کنند و فضایی حائل را در یک اتاق به وجود می آورند که عروس باید تا زمان مراسم یکجایی پشت این جل دور از نظرها منتظر بماند. بلوچ ها معتقدند این رسم برای دور نگاه داشتن عروس از جادو و نظر بوده است. در فاصله جل بندی تا پایان مراسم عروسی، عروس را کسی به جز نزدیکان خاص و محرمان نمی بیند. در زمان رفع حاجت نیز او باید به همراه دو تن از نزدیکان و اقوام همراهی شود و باید نقابی بر چهره داشته باشد.
*«حِنا دوزوکی» یا حنا دوزوکا؛
مراسم حنا دوزوکی مراسمی فرعی در عروسی های بلوچی محسوب می شود. همانطور که از عنوانش هم به ذهن متبادر می شود گویا این مراسم به شکل دزدکی و خصوصی برگزار می شود و فقط اشنایان نزدیک حضور دارند! در این مراسم خانواده های طرفین هرکدام روی سر داماد و عروس حنا می گذارند و این کار را با قرار دادن حنا روی پول انجام می دهند. گاهی در این مراسم هزینه عروسی از سوی اقوام و فامیل پشتیبانی مالی می شود. البته این پشتیبانی مالی در دفتری ثبت می شود تا داماد در آینده در سایر عروسی های افرادی که به او کمک کرده اند حاضر شده و او نیز در این امر خیر شریک شود.
فردای مراسم حنادوزوکی مراسم دعوت از اقوام و بستگان آغاز می شود. به طور معمول عده ای از زنان و مردان فامیل داوطلب می شوندو به سراغ دیگر بستگان در روستاها و آبادی ها و همین طور شهرهای دیگر می روند. آنها در خانه بستگان را می زنند و چنددقیقه ای را در باب عروسی توضیح داده و سپس آن خانواده را دعوت می کنند. اگر به خانه ای مراجعه شد و کسی حضور نداشت، دعوت کننده دو چوب را به شکلی خاص جلوی در خانه مورد نظر قرار می دهد که در مراجعه صاحب خانه او متوجه شود کسی به قصد دعوت برای عروسی مراجعه کرده بوده است.
*«حِنا راستکی»؛
به مراسم اصلی حنابندان اتلاق می شود. معمولا با ساز و آهنگ خاص همراه است و از اینجای کار به بعد نبض کارها برای رسیدن به مراسم عروسی تندتر می زند. دعوتی ها در این مرحله دیگر باید نهایی شده باشد. همه وسایل عروسی در این مرحله آماده است. حنابندان عروس و داماد شروع می شود. ولی هرکدام جداگانه در محل متفاوت. هر کدام از عروس و داماد توسط بستگان حنا گذاشته می شوند. معمولا دستها حنا بسته می شود. شب حنابندان را تا صبح بیدار می مانند و ولیمه عروسی را در همین شب تدارک می بینند و آشپزی برای میهمانان عروسی از این شب آغاز می شود.در شب حنابندان زنان به اوازه خوانی روی می اورند که به ان لادو یا نازینک گفته میشود در مراسم زنانه به میهمانان بسته ای ازحنا و شکلات و نقل هم داده میشود و گاهی شیرینی وشربت نیز داده میشود
*«سرآپی» و«مشاطه»؛
داماد را به نزدیکترین قنات یا رودخانه جاری می بردند و در آنجا خانواده داماد او را در آب استحمام می کردند. در حال حاضر نیز ابتدا داماد به سلمانی یا آرایشگاه می رود و سپس به رودخانه و قنات می روند. به این مرحله سرآپی میگویند و هنگام استحمام داماد مردم بیرون شروع به اوازه خوانی و رقص میکنند[۶۵]
در همین زمان نیز عروس را برای مراسم عروسی آماده می کنند. این قسمت را مشاطه می گویند مشاطه (ارایشگر) بعد از آماده کردن عروس و آرایش او وقتی مراسم عروسی در حال آغاز است چیزی به عنوان هدیه می گیرد و نقاب از چهره عروس برمی دارد و به این ترتیب مراسم جل بندی و احتزار او نیز پایان می یابد. قبل از ارایش عروس توسط مشاطه موهای اورا میبافند و همه زنان گرد عروس جمع میشوند و شروع به اوازه خوانی میکنند در این میان میهمانان(زن) هدایای که معمولا پول هست در هنگام بافتن موهای عروس به عروس میدهند. و از میهمانان هم با گلاب(مخصوص موی سر) و مسواک بلوچی پذیرایی میشود
*«شب یکجایی»؛
بعد از شب حنابندان داماد را با ساز اواز و رقص به اتاق عروس میبرند . در این اتاق، عروس درحالی که در حجله تزینن شده و لباس سفید یا قرمز پوشیده است برتخت یا مبلی نشسته و بقیه زنان هم حضور دارند. داماد را یکی از محارم عروس همچون برادر یا عمو یا دایی درکنار عروس مینشاند و میرود. دربدو ورود داماد گوسفندی قربانی میشود و جگرها و دل قلوه ان را میپزند و به عروس و داماد میدهند در باور عروس ها خوردن دل و قلوه در این شب باعث میشود دلهایشان بهم نزدیک باشد.
مراسم عروسی که آغاز می شود اگر خطبه خوانده نشده باشد این قسمت نیز به اجرا درمی آید که در قسمت بعدی شرح خطبه خواندن نیز آمده است. ولی معمولا خطبه عقد قبلا خوانده شده است. بعد از مراسم عروس و داماد در خانه پدرزن یکجا می شوند و به اصطلاح خود آنها شب یکجایی رقم می خورد که آغاز زندگی مشترک و زناشویی است. عروس و داماد بدین ترتیب و معمولا تا 3 یا 2 روز در خانه پدرزن مستقر هستند. به این روزها روزای مبارکی یا مبارک گفته میشود (همان پاتختی) برگزار می شود که اقوام برای تبریک گفتن به عروس و داماد نزد آنان می روند و هدایای خودرا میبرند.
* هپتیک یا هپتیکان
منشا هپتیک از روز هفت(به بلوچی هپت) روز هفتم عروسی گفته میشود.عروس و داماد نیز بعد از روز چهارم یا سوم بعد از شب یکجایی(تقریبا روز هفتم) به خانه پدر داماد می روند و در آنجا میهمانی دیگری داده می شود.اما در اینجا اشنایان واقوام نزدیک فقط دعوت میشوند. این میهمانی معمولا نزدیک ظهر وبرای صرف ناهار انجام میشود. هرچند که امروزه عصر وشب نیز انجام میشود البته بدون شام و به صرف شیرینی و یا عصرانه.[۶۶]
سوگواری
بلوچ ها سوگواری را «پُرسه» یا پرسان می نامند. این وجه اشتراک، میان آنان و ایرانیان باستان به ویژه زرتشتیان حکایت از ریشه این قوم در تاریخ ایران نیز دارد. در واقع بلوچ ها پس از مرگ عزیزان خود بیش از آنکه به آن مسافر دیار باقی، بپردازند به بازماندگان او توجه می کنند. «پُرسه» که از آن به مراسمی برای پرس و جو کردن از احوال بازماندگان یاد می شود نقطه تلفیق فرهنگ ایرانی و آموزه های اسلامی است. پُرسه به معنای احوال پرسی از بازماندگان متوفی و همچنین پرسیدن احوال میت به کار می رود و در مراسم پرسه سعی بر تسلی خاطر دادن به خانواده متوفی است».
مراسم پُرسه با خبر دادن به اقوام و نزدیکان متوفی شروع می شود مراسم غسل و کفن پوشی میت بر اساس آموزه های اسلامی انجام می گیرد نماز جنازه بر میت خوانده و جنازه به خاک سپرده میشود به کار بردن سنگ قبر در بلوچستان مرسوم نیست. البته اینک در شهرهای بلوچستان سنگ قبر به کار برده می شود اما اساسا این کار به سادگی هرچه تمام تر انجام می گیرد.به طور معمول در روستاها رسم بر این نیست که مثلا خاک را پخته کنند و با آن سنگ قبر درست کنند. بعد از خاکسپاری ، خاک را به طوری که بلندتر از سطح قبرستان باشد جمع کرده و می کوبند تا در برابر باد مقاوم باشد. بعد اگر متوفی مرد باشد در دو سوی قبر تکه سنگی را قرارمی دهند که نشان دهنده مرد بودن متوفی باشد. اگر فقط یک سنگ بگذارند این به معنای آن خواهد بود که متوفی زن بوده است.
* مراسم «سه فاتحه» نخستین مراسم رسمی پرسه
بعد از خاکسپاری عمده ترین بخش «پُرسه» آغاز می شود که همان رفت و آمدهای بستگان و آشنایان است و آنها می آیند تا با پرس و جو از احوال بازماندگان متوفی تسلی خاطری برای آنان رقم بزنند. مراسم رسمی روز سوم پس از مرگ برگزار می شود که به «سه فاتحه» مشهور است. در این روز گوسفندی برای متوفی قربانی و با آن غذایی برای حاضران تهیه می شود. مردان در مسجد و زنان در خانه متوفی به خواندن فاتحه و سوره هایی از قرآن می پردازند. مراسم 15 روزه، چهلم، 6ماهه و سالگرد هم به تناسب خواست خانواده متوفی برگزار می شود ولی عمدتا این مراسم خارج از قبرستان انجام می گیرد».رفتن بر سر مزار معمولا رسم نیست و همه تلاش می کنند با خواندن فاتحه و قرآن و انجام کارهایی که ثواب دارد در این مراسم شریک و برای آمرزش متوفی کاری انجام دهند.در طی مراسم اصلا رسم بر این نیست که خانواده متوفی سیاه برتن کنند. همان لباس همیشگی استفاده می شود
*دست کمکی برای حمایت از بازماندگان
بخش مهم دیگری از مراسم به برنامه ای مربوط می شود که به آن دست کمکی گفته می شود. در این رسم بلوچها، سعی در دستگیری از خانواده متوفی با کمک های مالی و خوراکی دارند.
مردم به محض آنکه خبر از دست دادن عزیزی را می شنوند سعی می کنند دست به کار تهیه غذا , وکمک های مالی برای خانواده و اقوام درجه یک متوفی شوند. گاهی هم میهمانانی که برای بازدید از نزدیکان متوفی میروند شام ویاناهار و پذیرایی شان را اطرافیان تقبل میکنند تا نزدیکان متوفی درارامش بیشتری باشند و درگیر پخت و پز غذا نشوند. این کار بیشتر برای افراد غیرمتمول انجام می گیرد.. در این برنامه عده ای روغن، برنج و سایر اقلام مصرفی را می دهند ولی عده ای نیز پول کمک می کنند و این اقلام به نزدیکترین فرد به متوفی سپرده می شود. در طول زمانی که فردی می میرد تا زمانی که مراسم پرسه همچنان جریان دارد به طور معمولا خانواده متوفی آشپزی نمی کنند و این بستگان و آشنایان او هستند که به این کار مشغولند[۶۷]
آثار باستانی و تاریخی بلوچستان مربوط به قبل از اسلام
بمپور
واقع در ایرانشهر مکران(بلوچستان)، از لحاظ تاریخی یکی از قدیمیترین شهرهای ایران بهشمار میرود و براساس کاوشهایی که در اطراف آن انجام شده، تاریخ پیدایش آن به زمان ساسانیان واشکانیان برمی گردد. از قدمت این شهر اطلاع دقیقی در دست نیست اما شهرت این محل به دلیل وجود قلعه بمپور است که به عهد ساسانیان تعلق دارد. برخی روایات و افسانههای محلی، علت نام گذاری این منطقه را به بمپور را مربوط به بهمن (پسر اسفندیار) میدانند که اول بهمن پور بوده و به مرور زمان به بمپور تبدیل شدهاست. سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی ایران در سال ۸۷ اعلام کرد که محوطه باستانی را در اطراف بمپور با وسعت ۱۵۰ هکتار کشف کرده و کاوشها نشان میدهد که آثار به دست آمده در آن با تمدنهای شهرسوخته و جیرفت همخوانی دارد. همچنین سفالهای به دست آمده در بمپور متعلق به ۲ هزارو۷۰۰ سال قبل از میلاد هستند[۶۸]
روستا تیس
این روستای بندری که به دریای آزاد عمان راه دارد، قدمتش به دوران امپراطوری هخامنشیان میرسد. در آن زمان کالاها از آسیای شرقی و هند به بندر تیس آورده میشد و از این بندر به جاهای مختلف خاور میانه، آسیای میانه و قفقاز فرستاده میشدند. در سدههای اولیه اسلام نیز تیس بندر مهم بودهاست و مقدسی مورخ سدهٔ چهارم هجری از رونق بندر تیس سخن گفتهاست. در شاهنامه هم از این محل با نام تیز یاد شدهاست.
چو آگاه شد اشکش آمد براه/ ابا لشکری ساخته پیش شاه
همه تیز و مکران بیاراستنند/زهرجای رامشگران خواستند
بندر قدیمی تیس سابقه ای چندین هزارساله دارد. وجود آثارتاریخی کهن ازقبیل قلعهها، قبوروحاکی ازوجودتمدنی بسیار قدیمی دراین محل است که بسیاری ازاین آثار موردشناسایی قرارگرفته اند. یک قبرستان صخره ای در تیس کشف شدهاست که نشان میدهد گذشتکان صخره هارا میشکافتند و مردگان را د قلب صخرهها دفن میکردند.
سنگ نگارهها ی بلوچستان
در بلوچستان سنگ نگارههایی کشف شدهاند که براساس بررسیهای تاریخی وکارشناسیهای باستانشناسی مربوط به دره شکار مربوط به ده هزار سال پیش است و همه اینها ثبت ملی شدهاند. بیشترین سهم سنگ نگارهها در محدوده مناطق بلوچستان را شهرستان سراوان دراد. این سنگ نگارهها در «کوه مهرگان»، «دره کندیک»، «دره شیر و پلنگان»، «دره درو»، «دره هلی»، «کوه تونان» در سب و سوران و نقاشیهای صخرهای «پیرگوران» و همچنین شامل روستای ناهوک، سنگ نگارههای «سر دشت ناهوک»، «دره نگاران» و «گشت» وجود دارند. بیشترین ومهمترین این سنگ نگارهها که بر روی کوههای منطقه سردشت دردرهای بنام دره نگاران در محدوده روستای ناهوک شهرستان سراوان واقع شدهاست. محدوده ای از همین سنگ نگارههای مشابه در توابع شهرستان سرباز (مکران بلوچستان) و توابعی از خاش وزاهدان (سرحد بلوچستان) هم کشف شدهاست.
آثار تاریخی زیادی در دوره اسلامی و پس از ان وجود دارد دراین منطقه که بیشتر به صورت قلعههای خشت وگلی مختلف باقی مانده از صفویان، صفاریان، افشاریان، و… در روستاها وشهرای بلوچستان خودنمایی میکند.
مبارزه مردم بلوچ با استعمارگران انگلیسی وپرتغالی
پس از اینکه بریتانیا در جهت منافع خویش اقدام به تعیین حدود و تجزیه بلوچستان کرد، اراضی وسیعی را که متعلق به قبایل قدرتمند منطقه بود، در مناطقی از خاک ایران جدا کرد که علاوه بر اینکه ضربههای شدیدی به اقتصاد آنان وارد شد، بسیاری از تیرههای قبایل فوق در دو سوی مرز قرار گرفتند و با خط ترسیمی گلداسمید برای همیشه از همدیگر جدا ماندند بنابراین نوعی خصومت شدید نسبت به انگلیسیها در منطقه ایجاد شد (طی قرارداد گلداسمیت و خطوط مرزی مشخص شده توسط آقای گلداسمیت قسمتی از بلوچستان از ایران جدا شد). بعد ازآن بریتانیا سعی داشت با نفوذ بیشتر بلوچستان را تصرف کند که با مقاومت سرداران قبایل بلوچ مواجه شد ودرنهایت سپاهیان انگلیس در دره ای نزدیک خاش و ارتفاعات تفتان تارومار شدند.
در نخستین روز اکتبر سال ۱۸۷۷ ژنرال ریجنالد ادوارد هری دایر به بهانه همکاری سرداران بلوچ با قوای آلمانی به بلوچستان حمله کرد. هنگامی که کمپانی هند شرقی بر هند و پاکستان امروزی مستولی شد و منطقه کلات و بلوچستان پاکستان به تصرف انگلیسیها درآمد، عدهای از سران بلوچ برای اهداف شوم و استعماری انگلیس مانعتراشی میکردند. آنها با حمله به کاروان انگلیسیها مانع حضور انگلیس در سرحد بلوچستان شده بودند. در این زمان انگلیس به فکر کشیدن خط آهن به بلوچستان ایران بود. مهمترین سرداران بلوچ که با انگلیسیها جنگیدند سردار خلیل خان گمشادزهی سردار جمعه خان اسماعیل زهی، در منطقه سرحد در منطقه گشت و سردار جنیدخان یار احمد زهی بودند. جنگهای این سرداران بلوچ با قوای انگلیس منجر به کشته شدن بسیاری از نیروهای انگلیسی شد در نبردی که بین نیروهای جمعه خان(که از همه اقوام بودند) با انگلیس در شمال زاهدان کنونی روی داد بیش از ۷۰ انگلیسی کشته شدند. در نبرد دره نالک در نزدیکی روستای سنگان نیز بیش از ۳۳۰ انگلیسی به قتل رسیدند. با این حال هری دایر ۵ سال در بلوچستان ماند سپس به هندوستان رفت و ۶ سال بعد در سن ۷۴ سالگی در بریستول انگلستان در گذشت. وی ماجرای جدال خود با بلوچها را در کتابی به نام «مهاجمان سرحد» که در سال ۱۹۲۱ درلندن انتشار پیدا کرد به چاپ رساند. این کتاب را دکتر حمید احمدی به فارسی ترجمه کردهاست.[۶۹]
درگزارشی که در ۱۴ جلد کنسولگریهای انگلیس که به چاپ رسیدهاست، پیروزیهای مردم بلوچ در آنها گنجانده نشدهاست، حتی گزارش بسیار مفصلی را شخصی به نام «ماورلی» که خود افسر عملیاتی و اطلاعاتی انگلیس در جنگ بوده و شرح عملیات ایران را به رشته تحریر درآورده است، پیروزیهای مردم بلوچ را بسیار کمرنگ جلوه داده و حتی خود «ژنرال دایر» این موضوعات را در گزارشات خود نیاورده است. علت حذف رخدادهای پیروزیهای مردم بلوچ در برابر انگلیسهای متجاوز میتوان احتمال داد: چون انگلیسها نمیخواستند نشان دهند که یک سپاهی فاقد تفنگ و سلاح گرم که تنها با شمشیرهای ساخته شده با آهنهای نعل اسبها در جنگ با سپاه مجهز به آخرین تکنیکها و ابزار جنگی آن روز پیروز شده و دشمنان به شکلی مفتضحانه در جنگ با مردم بلوچ شکست را متحمل شدهاند. در دو مقطع مبارزات تاریخ مردم بلوچ با محوریت استکبار ستیزی وجود دارد که یکی از این مقاطع مبارزه با استعمار پرتغال بودهاست که در دوره صفویه نیروهای این کشور (پرتغال) و در جنوب خلیج فارس و جنوب دریای عمان مستقر شدند و برای خودشان قلعههایی ساختند که در آن زمان یکی از سردارن بلوچ به نام «حمل هوت» و نیروهایش در مقابل اینها ایستادگی کرد.[۷۰]
روز جهانی فرهنگ بلوچ
روز دوم مارس، ۱۲ اسفند روز جهانی فرهنگ بلوچ است هرسال این روز در پاکستان، ایالت بلوچستان گرامی داشته میشود و مردم به جشن وپایکوبی میپردازند
تأثیرگذاری فرهنگ بلوچستان
موقعیت جغرافیائی بلوچستان به گونهای است که امکان ملاقات بلوچها را با چندین مکان دیگر فراهم میسازد. از جمله رابطه با هندیها، دریای عمان و مردم عرب زبان (اعراب) و ارتباط با شرق آفریقا. در نتیجه ممکن است آداب رسوم خود را بر این مناطق تأثیر بدهدیا از این فرهنگها تأثیر بپذیرد. مثلا موسیقی و غذای قوم بلوچ از کشورهای هند وپاکستان تاثیر زیادی پذیرفته است. اما
به دلیل همجوار بودن بلوچستان با کشورهای پاکستان و هند و افغانستان و فرهنگ و آداب و رسوم بلوچستان تأثیر زیادی بر این سه کشور و کشورهای دیگر گذاشتهاست. از همان زمان که اشرف افغان قصد گریختن به افغانستان داشت و بدست یکی از سردادان بلوچ در کوههای تفتان کشته شد سپس نادر شاه حکومت را بدست گرفت و برای حمله به هند از مردم بلوچ کمک طلبید و سپاه عظیمی تشکیل داد که منجر به فتح هند گشت و همین موجب تأثیر فرهنگ بلوچستان بر هند شد. در گویشهای هندی و افغانی از واژگان بلوچی و ترکیبهای وصفی بلوچی استفاده میشود و فرهنگ هند و پاکستان و فرهنگ بلوچستان به هم نزدیکاند.
لباس مردان بلوچ و لباس محلی مردان خراسان لباس پارتی بوده و شباهت زیادی دارد. لباسی عموماً با شلوار گشاد و بسیار پرچین و پیراهنی تا بالای زانو و دستاری پیچیده بر سر که انتهایش دنباله دار آویزان است. به دلیل سیطره امپراطوری پارت که خاستگاه ان شرق ایران بود، گستره پوشش این لباس تا بخشهایی از هند نیز کشیده شد.
آنچه که پوشش امروزه در مردان افغان و هند و… مشاهده میکنیم نفوذ وگسترش فرهنگ وپوشش ایران بعداز فتح هند است درواقع همین لباس پارتی ست که تا به الان پایدار ماندهاست. هرچند نمیتوان نادیده گرفت کشورهای افغانستان و پاکستان خود کشورهای مصنوعی هستند که بخشهای زیادی از ان جزو ایالتهای ایران بودهاند. استعمار بخشهای از ایران را جدا و به کشورهای جدید مثل افغانستان پاکستان مرزبندی کردهاست. شاید بتوان گفت دلیل تشایه فرهنگ و آداب رسوم جز این نمیتواند باشد.
جستارهای وابسته
- بلوچستان
- زبان بلوچی
- بلوچستان پاکستان
- استان سیستان و بلوچستان
- قطعه بلوچ یک اثر موسیقی
پانویس
- ↑ Ethnic Groups (Pakistan), CIA World Factbook
- ↑ Iran, Library of Congress, Country Profile. Retrieved December 5, 2009.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ Afghanistan, CIA World Factbook. Retrieved December 5, 2009. خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نام «CIA Afghanistan» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ Joshua Project (2006-10-28). "Baloch, Southern of Oman Ethnic People Profile". Joshuaproject.net. Retrieved 2012-08-01.
- ↑ Languages of Oman, Ethnologue.com. Retrieved December 5, 2009.
- ↑ Oman, CIA World Factbook. Retrieved December 5, 2009.
- ↑ Languages of United Arab Emirates, Ethnologue.com (retrieved 5 December 2009)
- ↑ http://www.joshuaproject.net/people-profile.php?peo3=11684&rog3=IN
- ↑ KOKAISLOVÁ, Pavla, KOKAISL Petr. Ethnic Identity of The Baloch People. Central Asia and The Caucasus. Journal of Social and Political Studies. Volume 13, Issue 3, 2012, p. 45-55., ISSN 1404-6091
- ↑ دانشنامه جهان اسلام:بلوچ و بلوچستان- قومشناسی (2)
- ↑ فرهنگ لغت دهخدا، حرف ب، بلوچستان
- ↑ Eastern Baloch, Ethnologue.com (retrieved 25 Oktober 2009)<ref>، 8 میلیون تن در ایران،<ref name="ir">Languages of Iran, Ethnologue.com (retrieved 25 Oktober 2009)
- ↑ تأثير عوامل اجتماعي و فرهنگي مذهبي در مهاجرت بلو چها از زاهدان به آن سوي مرز در دورة پهلوي اول-تحقيقات تاريخ اجتماعي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي سال ششم، شمارة دوم، پاييز و زمستان 1395صفحه60 - 41 ،
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ حدودالعالم ( 1362 )؛ به كوشش دكتر منوچهر ستوده، تهران: طهوري.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ مقدسي، ابوعبدالله محمدبن احمد ( 1361 )؛ احسن التقاسيم في معرفه الاقا لي ، م ترجمه عل ي نق ي منزو ي، تهران: كاويان.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ نخبه الدهرفی عجائب الدهر فی عجائب البر و البحر، شمس الدین محمد انصاری دمشقی ترجمه سید حمید طبیبیان تهران انتشارات اساطیر 277:1382
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ فرهنگ نامههای شاهنامه مجلد اول پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی چاپ دوم رستگاری فسایی منصور 1379و جلد 1 و صفحه98
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ شاهنامه. فردوسی ابوالقاسم. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران دائرالمعارف بزرگ اسلامی چاپ دوم
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ شاهنامه براساس چاپ مسکو. 1375 نویسنده فردوسی. ابولقاسم. به کوشش سعید حمیدیان. تهران نشر قطره. چاپ سومفردوسی 1375. جلد 5 صفحه 357
- ↑ جعفری، سخن ش. ۸ و۹ ص ۷۷۱
- ↑ تاریخ گزیده - حمدالله مستوفی قزوینی به اهتمام عبدالحسین نوایی تهران انتشارت امیرکبیر چاپ سوم 1364
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ابن حوقل ابوالقاسم محمد بغدادی صوره الارض-ترجمه: جعفر شعار. تهران انتشارات بنیاد فرهنگ کتاب چاپ اول1345 - صفحه75
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ ۲۳٫۲ سلیمانزاده, علیرضا (2018-02-20). "شناسایی ماهیت نژادی مردم بلوچ از سوی غربیان با اتکا بر مسائل فرهنگی، رویکردها و نقد". مجله پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام. 11 (21): 143–162. doi:10.22111/jhr.2018.4028. ISSN 2345-2099.
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ سید سجادی، منصور باستانشناسی و تاریخ (مکران) 52:1374
- ↑ پرسی ملزورث،، سایکس (۱۳۳۰). تاریخ ایران؛. تهران: وزارت فرهنگ.
- ↑ اعتماد السلطنه، محمدحسن خان ( 1367 ). مرا ةالبلدان تصحيح عبدالحسين نوايي و ميرهاشم محدث، تهران : صفحه ۳۴۷-دانشگاه تهران.
- ↑ رستگاری فسایی، منصور. فرهنگ نامههای شاهنامه مجلد اول. پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات. صص. صفحه ۹۸.
- ↑ فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۷۵). شاهنامه براساس چاپ مسکوبه کوشش سعید حمیدیان. نشر قطره. صص. صقحه ۳۵۷.
- ↑ سید سجادی، منصور: بی تا 107 تاریخ قوم کوچ- نشریه ذخایر انقلاب. به نقل از این خلکان 1986)
- ↑ نسک «نامکی شَتریهائی اِیران» -ا عنوان «نامه شهرستانهای ایران» مترجم :احمد تفضلی
- ↑ (سید سجادی منصور: (بی تا). تاریخ قوم کوچ- نشریه ذخایر انقلاب 110-109)
- ↑ گیلان0خاستگاه قوم کوچ وبلوچ گذری برتاریخ بلوچستان، زاهدان دانشگاه سیستان وبلوچستان افشین پرتو، 107-1387)
- ↑ بلوچستان و تمدن دیرینه آن. ایرج افشار سیستانی
- ↑ بلوچها از مازنداران تا بلوچستان-نویسنده:محییالدین مهدی ص ۱۳۱
- ↑ افشار سیستانی، ایرج (۱۳۷۱). بلوچستان و تمدن دیرینه ان. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. صص. ۳۵۴.
- ↑ «انسانشناسی و فرهنگ | انسانشناسی، علمیترین رشته علوم انسانی و انسانیترین رشته در علوم است». anthropology.ir. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ http://memari.online/24968/1396/07/04/24968/
- ↑ حکایت بلوچ-نویسنده دکتر محمود زند مقدم.انتشارات دنیای اقتصاد
- ↑ رضایی باغ بیدی،، حسن (۱۳۸۲). «بلوچی» در، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد۲.
- ↑ http://parsianjoman.org/?p=2008
- ↑ كريمي پور، يدالله ( 1379 ). ايران و همسايگانش (منابع تنش و تهديد)، تهران: جهاد دانشگاهي تربيت معلم.
- ↑ تمدن بلوچستان (مکران) ایرج افشار سیستانی ص 90
- ↑ بلوچستان و تمدن دیرینه آن ایرج افشار سیستانی ص
- ↑ ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ ۴۴٫۳ بلوچستان و تمدن دیرینه آن ایرج افشار سیستانی
- ↑ http://tn.ai/fa/news/1396/05/03/1474153/سوزندوزی-زنان-بلوچ-برای-لباس-خاندان-پهلوی-تصویر?ref=tnews
- ↑ «مهتاب نوروزی؛ نماد نیم قرن سوزن دوزی در بلوچستان». BBC News فارسی. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ «زیورآلات زنان بلوچ». مجله فرهنگ مردم. ۱۳۸۲.
- ↑ کریمی، نسرین (۱۳۸۲). زیورآلات زنان بلوچ. تهران: مجله فرهنگ مردم. صص. ۴۷ تا ۵۹.
- ↑ ماهور. «موسیقی و خلسه». www.mahoor.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۸.
- ↑ «روزنامه ایران86/12/11: موسیقی، لالایی تاریخ در گهواره نیمروز». www.magiran.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ «صد لیکوی شاعران گمنام بلوچ ترجمه و منتشر شد». ایسنا. ۲۰۰۶-۰۶-۲۵. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ «احیاء موسیقی بومی سیستان و بلوچستان عامل توسعه گردشگری». خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency. ۲۰۱۸-۰۹-۲۹. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۶.
- ↑ «شیر محمد اسپندار برای هنرهای سنتی مینوازد». ایسنا. ۲۰۱۷-۰۵-۲۴. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ «دوچاپی آیینی ماندگار در سیستان و بلوچستان». خبرگزاری جمهوری اسلامی. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ «غذاهای سنتی سیستان و بلوچستان ریشه در باور و طبیعت دارد». خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency. ۲۰۱۶-۰۳-۱۴. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ بلوچستان و تمدن دیرینه آن صفحه ۲۳۳، نویسنده :ایرج افشار سیستانی. چاپ اول بهار ۷۱
- ↑ vista.ir. «نگاهی به فرهنگ بلوچ / 270419». vista.ir. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۳-۰۱.
- ↑ http://siba.ivo.ir/portal/home/?generaltext/561355/562222/562421/مراکز-گردشگری-شهرستان-سراوان
- ↑ فرودوسی- شاهنامه براساس چاپ مسکو. 1375 جلد 3صفحه 42)نویسنده فردوسی. ابولقاسم. به کوشش سعید حمیدیان. تهران نشر قطره. چاپ سوم
- ↑ شاهنامه براساس چاپ مسکو. نویسنده فردوسی. ابولقاسم. به کوشش سعید حمیدیان. تهران نشر قطره. چاپ سوم 1375و جلد 8 صفحه 74)
- ↑ شاهنامه به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران دائرالمعارف بزرگ اسلامی چاپ دوم
- ↑ شاهنامه براساس چاپ مسکو. نویسنده فردوسی. ابولقاسم. به کوشش سعید حمیدیان. تهران نشر قطره. چاپ سوم 1375و جلد 8 صفحه ۱۸۸)
- ↑ دکتر هوشنگ محمدی افشار. بلوچ در شاهنامه فردوسی. مجله مطالعات ایرانی. سال دوازدهم شماره بیست وسوم بهاروتابستان 1392
- ↑ ۶۴٫۰ ۶۴٫۱ ۶۴٫۲ ۶۴٫۳ فصلنامة مطالعات ملي 57 ، سال ۱۳۹۳ پانزدهم، شماره ۱-پوشاك محلي بلوچ ها و پيوستگي آن با هويت ملّي- نویسنده: سیدرسول موسوی حاجی
- ↑ «انسان شناسی و فرهنگ | انسانشناسی، علمیترین رشته علوم انسانی و انسانیترین رشته در علوم است». anthropology.ir. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۶.
- ↑ مراسم عروسی در مکران بلوچستان.نویسنده: عبدالسلام بزرگزاده. فرهنگ مردم ایران .تابستان ۸۷. شماره ۱۳
- ↑ «انسان شناسی و فرهنگ | انسانشناسی، علمیترین رشته علوم انسانی و انسانیترین رشته در علوم است». anthropology.ir. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۶.
- ↑ www.yjc.ir https://www.yjc.ir/fa/news/4849209/نگاهی-به-بمپور-باستاني-قلب-تپنده-بلوچستان-عکس. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - ↑ «حمله انگلیس به بلوچستان در سال 1877». روزنامه دنیای اقتصاد. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۶.
- ↑ «قوم بلوچ نماد مبارزه با استعمار انگلیس». شبکه اطلاعرسانی راه دانا. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۲-۲۸.
^ اِلفِنباین، یوزف، بلوچی در راهنمای زبانهای ایرانی، جلد دوم، زبانهای ایرانی نو، ویراستار اشمیت رودیگر، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۸۲–۱۳۸۳، ص۵۷۷.