پارمنیدس: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Fatemibot (بحث | مشارکت‌ها)
جز تمیزکاری یادکردها (وظیفه ۱۹)
خط ۴۰: خط ۴۰:
== آراء ==
== آراء ==
=== معرفت‌شناسی ===
=== معرفت‌شناسی ===
پارمنیدس عقل را تنها منبع شناخت برای بشر می‌دانست و منکر نقش حواس در شناخت بود.<ref name=a>{{یادکرد|فصل=فصل دوم:شناخت|کتاب=درآمدی بر تحلیل فلسفی|نویسنده=جان هاسپرس|ترجمه=موسی اکرمی|ناشر=انتشارات طرح نو|چاپ=دوم|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحهٔ ۱۳۳|سال=۱۳۸۷|شابک=}}</ref>
پارمنیدس عقل را تنها منبع شناخت برای بشر می‌دانست و منکر نقش حواس در شناخت بود.<ref name=a>{{یادکرد|فصل=فصل دوم:شناخت|کتاب=درآمدی بر تحلیل فلسفی|نویسنده=جان هاسپرس|ترجمه=موسی اکرمی|ناشر=انتشارات طرح نو|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحهٔ ۱۳۳|سال=۱۳۸۷|شابک=}}</ref>


=== مابعدالطبیعه ===
=== مابعدالطبیعه ===
خط ۵۰: خط ۵۰:
به نظر پارمنیدس، از آنجا که وقتی می‌اندیشیم دربارهٔ چیزی می‌اندیشیم، و وقتی که نامی را به کار می‌بریم، آن نام متعلق به چیزی است؛ پس لازمست که هم اندیشه و هم زبان موضوعاتی خارج از خود داشته باشند؛ و چون می‌توانیم در هر زمان که بخواهیم دربارهٔ چیزی بیندیشیم، یا از چیزی نام ببریم، پس هرچه بتواند اندیشیده شود، یا درباره‌اش سخنی گفته شود، باید در هر زمانی وجود داشته باشد. یعنی اندیشه تنها به هستی تعلق می‌گیرد و هستی نیز که در زمان نامتناهی است. در نتیجه تغییر و تغیٌر نمی‌تواند صورت بگیرد؛ زیرا که تغییر به وجود آمدن و از میان رفتن چیزهاست.<ref name=r/>
به نظر پارمنیدس، از آنجا که وقتی می‌اندیشیم دربارهٔ چیزی می‌اندیشیم، و وقتی که نامی را به کار می‌بریم، آن نام متعلق به چیزی است؛ پس لازمست که هم اندیشه و هم زبان موضوعاتی خارج از خود داشته باشند؛ و چون می‌توانیم در هر زمان که بخواهیم دربارهٔ چیزی بیندیشیم، یا از چیزی نام ببریم، پس هرچه بتواند اندیشیده شود، یا درباره‌اش سخنی گفته شود، باید در هر زمانی وجود داشته باشد. یعنی اندیشه تنها به هستی تعلق می‌گیرد و هستی نیز که در زمان نامتناهی است. در نتیجه تغییر و تغیٌر نمی‌تواند صورت بگیرد؛ زیرا که تغییر به وجود آمدن و از میان رفتن چیزهاست.<ref name=r/>


«نیستی» و «نبودن» وجود ندارد. هرآنچه هست، فقط «هستی» و «بودن» است. «شدن» در برابر «بودن»، به معنای «نبودن» و سرباز زدن از بودن است؛ و این منطقأ محال است. حرکت نیز به همین دلیل ناممکن است، چرا که لازمهٔ حرکت، بودن فضای تهی یا خلأ است تا جسم بتواند در آن حرکت کند. اما خلأ که بنا به تعریف، نیستی است و ممکن نیست وجود داشته باشد. پس امکان ندارد که حرکت وجود داشته باشد. پارمنیدس می‌گفت لازمهٔ تعریف تغییر و حرکت، تعریف چیزی است که وجود ندارد و این کار منطقا محال است.<ref name=o>{{یادکرد|فصل=فصل هشتم:فلسفه یونانی|کتاب=تاریخ فلسفه غرب|نویسنده=رجینالد هالینگ دیل|ترجمه=عبدالحسین آذرنگ|ناشر=انتشارات ققنوس|چاپ=|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحه ۹۹ و ۱۰۰|سال=۱۳۸۷|شابک=}}</ref>
«نیستی» و «نبودن» وجود ندارد. هرآنچه هست، فقط «هستی» و «بودن» است. «شدن» در برابر «بودن»، به معنای «نبودن» و سرباز زدن از بودن است؛ و این منطقأ محال است. حرکت نیز به همین دلیل ناممکن است، چرا که لازمهٔ حرکت، بودن فضای تهی یا خلأ است تا جسم بتواند در آن حرکت کند. اما خلأ که بنا به تعریف، نیستی است و ممکن نیست وجود داشته باشد. پس امکان ندارد که حرکت وجود داشته باشد. پارمنیدس می‌گفت لازمهٔ تعریف تغییر و حرکت، تعریف چیزی است که وجود ندارد و این کار منطقا محال است.<ref name=o>{{یادکرد|فصل=فصل هشتم:فلسفه یونانی|کتاب=تاریخ فلسفه غرب|نویسنده=رجینالد هالینگ دیل|ترجمه=عبدالحسین آذرنگ|ناشر=انتشارات ققنوس|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحه ۹۹ و ۱۰۰|سال=۱۳۸۷|شابک=}}</ref>


پس عالم حس هم که بنا به تعریف در تغییر و جنبش است، وجود ندارد و فریب و سرابی بیش نیست. تنها چیزی که بودنش منطقأ ممکن است، هستی محض است.<ref name=j>{{یادکرد|فصل=فصل یک:تالس و پیشاسقراطیان|کتاب=کتاب کوچک فلسفه|نویسنده=گریگوری برگمن|ترجمه=کیوان قبادیان|ناشر=کتاب آمه|چاپ=نهم|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحه ۱۲ و ۱۳|سال=۱۳۸۹|شابک=}}</ref>
پس عالم حس هم که بنا به تعریف در تغییر و جنبش است، وجود ندارد و فریب و سرابی بیش نیست. تنها چیزی که بودنش منطقأ ممکن است، هستی محض است.<ref name=j>{{یادکرد|فصل=فصل یک:تالس و پیشاسقراطیان|کتاب=کتاب کوچک فلسفه|نویسنده=گریگوری برگمن|ترجمه=کیوان قبادیان|ناشر=کتاب آمه|شهر=تهران|کوشش=|ویرایش=|صفحه=صفحه ۱۲ و ۱۳|سال=۱۳۸۹|شابک=}}</ref>


پارمنیدس اما وجود و هستی را مادی؛ و در مکان متناهی می‌دانست و آن را به شکل یک کره درنظر می‌گرفت.<ref name=r/>به موجب تعالیم پارمنیدس موجود کلی است یگانه، نامتحرک، بدون انتهای زمانی، که کاین نشده‌است و فاسد نمی‌شود، مطلقاً ساده است، از حیث زمانی و مکانی عین خود است یعنی همیشه به یک نوع باقی می ماند و قسمت پذیر نیست. در درون مرزهای خود بی حرکت است، در همه جای خود به نحو برابر از خود آکنده است و شکل کره دارد. بنابراین موجود کره ای است همگون که نمی‌جنبد و دگرگون نمی‌شود. به عنوان کره دارای بعد است ولی فاقد کیفیت.زنده نیست و روحی دارای خرد ندارد. نه خداست و نه دارای خصوصیات و صفات خدایی. با تفکر یگانه می‌شود ولی در این یگانگی مقدم بر تفکر است. چیزی که دارای بعد ولی فاقد اعراض است از طریق حواس دریافتنی نیست. از این رو کره وجود که در هرسو به یک اندازه گسترده شده و فاقد کیفیت است، از دید تفکر انسانی که وابسته ادراک حسی است و نمود کثرت و تغیر است، پنهان می ماند. جهان محسوس و هرچه چنین می نماید که در آن رخ می‌دهد، واقعیتی خیالی است. واقعیت حقیقی، ایستاست، در هرسو به‌طور برابر گسترش یافته‌است، فاقد کیفیت است و تنها به چشم تفکر خدایی دیده می‌شود.<ref>کارل بورمان. افلاطون. ترجمه محمد حسن لطفی. ناشر: [[طرح نو]]، 1393. صفحه 59 و 60.</ref>
پارمنیدس اما وجود و هستی را مادی؛ و در مکان متناهی می‌دانست و آن را به شکل یک کره درنظر می‌گرفت.<ref name=r/>به موجب تعالیم پارمنیدس موجود کلی است یگانه، نامتحرک، بدون انتهای زمانی، که کاین نشده‌است و فاسد نمی‌شود، مطلقاً ساده است، از حیث زمانی و مکانی عین خود است یعنی همیشه به یک نوع باقی می ماند و قسمت پذیر نیست. در درون مرزهای خود بی حرکت است، در همه جای خود به نحو برابر از خود آکنده است و شکل کره دارد. بنابراین موجود کره ای است همگون که نمی‌جنبد و دگرگون نمی‌شود. به عنوان کره دارای بعد است ولی فاقد کیفیت.زنده نیست و روحی دارای خرد ندارد. نه خداست و نه دارای خصوصیات و صفات خدایی. با تفکر یگانه می‌شود ولی در این یگانگی مقدم بر تفکر است. چیزی که دارای بعد ولی فاقد اعراض است از طریق حواس دریافتنی نیست. از این رو کره وجود که در هرسو به یک اندازه گسترده شده و فاقد کیفیت است، از دید تفکر انسانی که وابسته ادراک حسی است و نمود کثرت و تغیر است، پنهان می ماند. جهان محسوس و هرچه چنین می نماید که در آن رخ می‌دهد، واقعیتی خیالی است. واقعیت حقیقی، ایستاست، در هرسو به‌طور برابر گسترش یافته‌است، فاقد کیفیت است و تنها به چشم تفکر خدایی دیده می‌شود.<ref>کارل بورمان. افلاطون. ترجمه محمد حسن لطفی. ناشر: [[طرح نو]]، 1393. صفحه 59 و 60.</ref>

نسخهٔ ‏۱۲ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۴:۳۰

پارمنیدس
نام هنگام تولدپارمنیدس الئایی
زادهٔاِلِئا، یونان
درگذشتاِلِئا، یونان
دورهفلسفه دوران باستان
حیطهفلسفه غرب
مکتبمکتب اِلِئایی

پارمنیدس فیلسوف پیشاسقراطی بود. غالباً گفته می‌شود که پارمنیدس علم منطق را ابداع کرده‌است ولی آنچه او واقعاً ابداع کرده‌است علم مابعدالطبیعه مبتنی بر منطق بود.[۱]

زندگی

پارمنیدس در الئا واقع در جنوب ایتالیای امروز، بین سالهای (۵۱۵/۵۴۰(پیش از میلاد) به‌دنیا آمد و حدود سال‌های (۴۴۶/۴۷۰ (پیش از میلاد)) درگذشت.

دوران حیات او را می‌توان بین سالهای ۴۴۰–۵۱۰پ. م دانست. ظاهراً او مردی اشرافزاده بوده‌است و در قانون‌گذاری شهرش الئا سهیم بوده‌است. پارمنیدس همچنین به طبیب چهارم معروف است.

اگرچه دیدگاهی وجود دارد که کسنوفانس را بنیانگذار مکتب الئا دانسته‌است، اما به دلیل نبودن شواهد کافی، عمدتاً پارمنیدس را بنیانگذار مکتب الئا می‌دانند.[۲]

شیوه تدریس و نگارش

برخلاف هراکلیتوس که مبهم و رازوار سخن می‌گفت، پارمنیدس به فهم افراد از افکارش بسیار اهمیٌت می‌داد. وی اندیشه‌های فلسفی خود را به نظم کشید. این اشعار مشتمل بر یک «مقدمه» و دو بخش به نام‌های «راه حقیقت» (way of truth) و «راه ایمان یا عقیده» (way of belief or opinion) می‌باشد.[۳]

آراء

معرفت‌شناسی

پارمنیدس عقل را تنها منبع شناخت برای بشر می‌دانست و منکر نقش حواس در شناخت بود.[۴]

مابعدالطبیعه

پارمنیدس نیز همچون فلاسفهٔ پیش از خود، مجذوب این پرسش شده بود که بنیاد جهان چیست. پارمنیدس نخستین فیلسوفی است که در پاسخ به این پرسش، «وجود» یا «موجود» (being) را به عنوان بنیاد و اصل معرفی می‌کند.[۲]

وجود علتی ندارد، همیشه بوده و تا همیشه خواهد بود. نه از وجود برمی‌خیزد و نه از لاوجود.[۲] پارمنیدس در این باره می‌گوید:

  • «چه پیدایشی برای موجود جستجو خواهی کرد؟ چگونه و از کجا پرورده شده؟ اجازه نخواهم داد که بگویی یا بیندیشی که از ناهستنده پدید آمده‌است.»[۲]

به نظر پارمنیدس، از آنجا که وقتی می‌اندیشیم دربارهٔ چیزی می‌اندیشیم، و وقتی که نامی را به کار می‌بریم، آن نام متعلق به چیزی است؛ پس لازمست که هم اندیشه و هم زبان موضوعاتی خارج از خود داشته باشند؛ و چون می‌توانیم در هر زمان که بخواهیم دربارهٔ چیزی بیندیشیم، یا از چیزی نام ببریم، پس هرچه بتواند اندیشیده شود، یا درباره‌اش سخنی گفته شود، باید در هر زمانی وجود داشته باشد. یعنی اندیشه تنها به هستی تعلق می‌گیرد و هستی نیز که در زمان نامتناهی است. در نتیجه تغییر و تغیٌر نمی‌تواند صورت بگیرد؛ زیرا که تغییر به وجود آمدن و از میان رفتن چیزهاست.[۱]

«نیستی» و «نبودن» وجود ندارد. هرآنچه هست، فقط «هستی» و «بودن» است. «شدن» در برابر «بودن»، به معنای «نبودن» و سرباز زدن از بودن است؛ و این منطقأ محال است. حرکت نیز به همین دلیل ناممکن است، چرا که لازمهٔ حرکت، بودن فضای تهی یا خلأ است تا جسم بتواند در آن حرکت کند. اما خلأ که بنا به تعریف، نیستی است و ممکن نیست وجود داشته باشد. پس امکان ندارد که حرکت وجود داشته باشد. پارمنیدس می‌گفت لازمهٔ تعریف تغییر و حرکت، تعریف چیزی است که وجود ندارد و این کار منطقا محال است.[۵]

پس عالم حس هم که بنا به تعریف در تغییر و جنبش است، وجود ندارد و فریب و سرابی بیش نیست. تنها چیزی که بودنش منطقأ ممکن است، هستی محض است.[۶]

پارمنیدس اما وجود و هستی را مادی؛ و در مکان متناهی می‌دانست و آن را به شکل یک کره درنظر می‌گرفت.[۱]به موجب تعالیم پارمنیدس موجود کلی است یگانه، نامتحرک، بدون انتهای زمانی، که کاین نشده‌است و فاسد نمی‌شود، مطلقاً ساده است، از حیث زمانی و مکانی عین خود است یعنی همیشه به یک نوع باقی می ماند و قسمت پذیر نیست. در درون مرزهای خود بی حرکت است، در همه جای خود به نحو برابر از خود آکنده است و شکل کره دارد. بنابراین موجود کره ای است همگون که نمی‌جنبد و دگرگون نمی‌شود. به عنوان کره دارای بعد است ولی فاقد کیفیت.زنده نیست و روحی دارای خرد ندارد. نه خداست و نه دارای خصوصیات و صفات خدایی. با تفکر یگانه می‌شود ولی در این یگانگی مقدم بر تفکر است. چیزی که دارای بعد ولی فاقد اعراض است از طریق حواس دریافتنی نیست. از این رو کره وجود که در هرسو به یک اندازه گسترده شده و فاقد کیفیت است، از دید تفکر انسانی که وابسته ادراک حسی است و نمود کثرت و تغیر است، پنهان می ماند. جهان محسوس و هرچه چنین می نماید که در آن رخ می‌دهد، واقعیتی خیالی است. واقعیت حقیقی، ایستاست، در هرسو به‌طور برابر گسترش یافته‌است، فاقد کیفیت است و تنها به چشم تفکر خدایی دیده می‌شود.[۷]

اما با توجه به رابطه‌ای که او میان اندیشه و هستی تصور می‌کند، برخی آورده‌اند که از نظر پارمنیدس هستی محض هم مادٌی است و هم معنوی. جنبهٔ مادٌی هستی محض، فضای نامتناهی، و جنبهٔ معنوی آن، اندیشه‌است.[۶]

متافیزیک پارمنیدس بغرنج‌تر از آن بود که مورد پذیرش کثیری از فلاسفه قرار گیرد؛ از این رو رد کردن آرای او به مشغولیت اصلی فلسفه‌های پیش از سقراط تبدیل شد.[۱][۵]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ برتراند راسل، «فصل پنجم:پارمنیدس»، تاریخ فلسفه غرب، جلد اول:فلسفه قدیم، ترجمهٔ نجف دریابندری
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ پایگاه حوزه نت : راه حقیقت در تفکرات پارمنیدس
  3. تاریخ فلسفه کاپلستون جلد اول ترجمه جلال الدین مجتبوی
  4. جان هاسپرس (۱۳۸۷)، «فصل دوم:شناخت»، درآمدی بر تحلیل فلسفی، ترجمهٔ موسی اکرمی، تهران: انتشارات طرح نو، ص. صفحهٔ ۱۳۳
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ رجینالد هالینگ دیل (۱۳۸۷)، «فصل هشتم:فلسفه یونانی»، تاریخ فلسفه غرب، ترجمهٔ عبدالحسین آذرنگ، تهران: انتشارات ققنوس، ص. صفحه ۹۹ و ۱۰۰
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ گریگوری برگمن (۱۳۸۹)، «فصل یک:تالس و پیشاسقراطیان»، کتاب کوچک فلسفه، ترجمهٔ کیوان قبادیان، تهران: کتاب آمه، ص. صفحه ۱۲ و ۱۳
  7. کارل بورمان. افلاطون. ترجمه محمد حسن لطفی. ناشر: طرح نو، 1393. صفحه 59 و 60.

پیوند به‌بیرون