باوندیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏تأسیس: تبدیل گوشه گیر می شود به گوشه گیری اختیار می کند
برچسب‌ها: ویرایش‌های مشکوک به خرابکاری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
←‏تأسیس: تبدیل اعراب به عربهای مسلمان
برچسب‌ها: ویرایش‌های مشکوک به خرابکاری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷۶: خط ۷۶:
بدین ترتیب کیوس به [[طبرستان]] رفت و گوشه نشین شد. فرزند وی فیروز نام داشت و نوه‌اش را [[باو]] بود. باو در زمان [[خسرو پرویز]] همراه وی در جنگ با ارتش روم شرکت کرد و پس از پایان جنگ خسرو پرویز، که دلاوری‌های باو را دیده بود، وی را شاه [[آذربایجان]] نامید؛ ولی پس از قتل خسرو پرویز توسط پسرش، [[شیرویه]]، باو به جرم وفاداری به خسروپرویز به زندان می‌افتد.
بدین ترتیب کیوس به [[طبرستان]] رفت و گوشه نشین شد. فرزند وی فیروز نام داشت و نوه‌اش را [[باو]] بود. باو در زمان [[خسرو پرویز]] همراه وی در جنگ با ارتش روم شرکت کرد و پس از پایان جنگ خسرو پرویز، که دلاوری‌های باو را دیده بود، وی را شاه [[آذربایجان]] نامید؛ ولی پس از قتل خسرو پرویز توسط پسرش، [[شیرویه]]، باو به جرم وفاداری به خسروپرویز به زندان می‌افتد.
پس از مدت کوتاهی خواهر شیرویه که [[آزرمی دخت]] نام داشت با کشتن برادرش شهبانوی ایران می‌شود و زندانیان، که باو در بین آنان بود، را آزاد می‌کند. سپس به باو پیشنهاد فرماندهی ارتش ایران را به باو می‌دهد ولی باو که از زنان خوشش نمی‌آمد قبول نمی‌کند و در [[آتشکده|آتشکده ای]] گوشه گیری اختیار می کند ولی پس از به حکومت رسیدن یزدگرد سوم دوباره به مقامات بالا می‌رسد.
پس از مدت کوتاهی خواهر شیرویه که [[آزرمی دخت]] نام داشت با کشتن برادرش شهبانوی ایران می‌شود و زندانیان، که باو در بین آنان بود، را آزاد می‌کند. سپس به باو پیشنهاد فرماندهی ارتش ایران را به باو می‌دهد ولی باو که از زنان خوشش نمی‌آمد قبول نمی‌کند و در [[آتشکده|آتشکده ای]] گوشه گیری اختیار می کند ولی پس از به حکومت رسیدن یزدگرد سوم دوباره به مقامات بالا می‌رسد.
با هجوم [[مردم عرب|اعراب]] به ایران، [[یزدگرد سوم]] قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت [[آتشکده کوسان]]، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در [[گرگان]] ملاقات کنند.
با هجوم [[عربهای مسلمان ]] به ایران، [[یزدگرد سوم]] قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت [[آتشکده کوسان]]، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در [[گرگان]] ملاقات کنند.
پس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به [[طبرستان]] نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان می‌دانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشه‌نشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید.
پس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به [[طبرستان]] نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان می‌دانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشه‌نشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید.
بیست و چهار سال‌بعد، همزمان با حکومت [[فرخان بزرگ]] در [[گیلان]] و [[دیلم]] در سنه ۶۵۵ میلادی، ترک‌هایی که هنوز قبیله‌ای شکل بودند، از سمت گرگان به طبرستان حمله نمودند. پس از مدتی مردم این دیار از باو خواهش کردند تا رهبری مردمان را بدست بگیرد و به [[مردمان ترک|ترکان]] متجاوز هجوم برد؛ ولی باو قبول نکرد، ولی با دعوت مصرانه مردم بالاخره راضی شد تا پادشاه بلاد شرقی [[مازندران]] گردد ولی شرطی را مقرر کرد و آن شرط این بود که:
بیست و چهار سال‌بعد، همزمان با حکومت [[فرخان بزرگ]] در [[گیلان]] و [[دیلم]] در سنه ۶۵۵ میلادی، ترک‌هایی که هنوز قبیله‌ای شکل بودند، از سمت گرگان به طبرستان حمله نمودند. پس از مدتی مردم این دیار از باو خواهش کردند تا رهبری مردمان را بدست بگیرد و به [[مردمان ترک|ترکان]] متجاوز هجوم برد؛ ولی باو قبول نکرد، ولی با دعوت مصرانه مردم بالاخره راضی شد تا پادشاه بلاد شرقی [[مازندران]] گردد ولی شرطی را مقرر کرد و آن شرط این بود که:

نسخهٔ ‏۲۰ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۸:۱۶

باوندیان

باوندیون
آل‌باوند
۶۵۵۱۳۴۹
پایتختساری، فریم و آمل
زبان(های) رایجتبری
دین(ها)
زرتشت و اسلام
حکومتپادشاهی
اسپهبد 
• ۶۵۵
باو
• ۱۱۱۳
شهریار چهارم
• ۱۲۳۸
اردشیر دوم
تاریخ 
• بنیان‌گذاری
۶۵۵
• شاخهٔ کیوسیه
۶۵۵-۱۰۰۰ میلادی
• شاخهٔ کینخواریه
۱۲۳۸-۱۳۴۹ میلادی
• فروپاشی
۱۳۴۹
پیشین
پسین
ساسانیان
زیاریان
ایلخانان
زیاریان
خوارزمشاهیان
چلاویان

باوندیان خاندانی ایرانی از امیران تبرستان بودند که در حدود ۷۰۰ سال، بیشتر در مناطق کوهستانی آن ناحیه، فرمان راندند. در طول این زمان، باوندیان سه بار فروپاشیدند. قلمرو آنان طبرستان، در جنوب دریای کاسپی، باختر گیلان و در خاور استرآباد، شامل شهرهای آمل، سارویه (ساریمهروان و آبسکون بوده ولی این تقسیم‌بندی در طول تاریخ دگرگون شده‌است.[۱]

شاخه‌های آل باوند

سلسلهٔ آل باوند از آغاز تا زوال به سه شاخه تقسیم می‌شود:[۲]

کیوسیه

که منسوب به کیوس-برادر انوشیروان بودند. او مردی با صلابت و شجاعت و بسیار بخشنده بود اهل ولایات با او آرام گرفتند و کیوس، بمظاهرت ایشان، جمله خراسان از ترکان خالی کرد. سلطنت و حکومت کیوس و فرزندان او از سال ۴۵ هجری تا ۳۹۷ طول کشید.

اسپهبدیه

که فرمانروایان آنان در تبرستان و گیلان و ری و قومس حکومت داشتند و شهر ساری پایتخت ایشان بود. پیدایی این سلسله مربوط به سالهایی است که خاندان علویان طبرستان منقرض شده بود. کوکب اقبال فرمانروایان اسپهبدیه که بسال ۴۶۶ درخشیدن گرفت در سال ۶۰۶ با ایلغار مغول به افول گرایید.

کینخواریه

که بر آمل و مازندران تسلط یافتند سرسلسلهٔ ایشان حسام- الدولة بن اردشیر بن کینخوار بن شهریار بن کینخوار بن رستم بن دارا ملقب به کینخوار بود و از سال ۶۳۵ تا ۷۵۰ هجری قمری بر طبرستان حکومت داشتند.

حکومت

از جمله سلالهٔ محلّی که در زمان خلفای عباسی، هنوز حکومت‌های محدود و منطقه‌ای خود را حفظ کرده بودند، خاندان باوند بود که در این ایام، در فرمانروایان باوندی لقب اسپهبد داشتند و گاهی نیز ملوک‌الجبال خوانده می‌شدند و این به این دلیل است که گاهی با آنکه سیطره خود را در دشت‌ها از دست می‌دادند ولی قدرت خود را در در نواحی کوهستانی نگهداری می‌کردند. سه شاخه این سلسله شامل: کیوسیان، اسپهبدان و کینخواریان است.[۳] هر چند فرمانروایان این خاندان، بعدها برای حفظ قدرت موروثی خویش، ناچار به قبول آیین خلفا و اظهار اطاعت نسبت به آن‌ها شدند ولی تختگاه آن‌ها در جبال طبرستان تا مدت‌ها بعد همچنان کانون تشعشع روح ایرانی باقی‌ماند. از دوران خلافت مأمون هم، در حالی که، سالانه مبلغی به عنوان مال صلح به عباسیان می‌دادند، آیین پدران خود را حفظ کردند. با آن که شورش مازیار در طبرستان، ادامه حکومت آنها را برای مدتی قطع کرد، اما در مدت زمان قیام علویان طبرستان، قدرت آن‌ها همچنان باقی بود و تا روی کار آمدن آل زیار نیز، این امر در همان تیره قدیم ادامه داشت. این سلسله تا پیش از روی‌کار آمدن صفویان می‌زیست تا در آن زمان توسط چلاویان نابود شد.

پیش از تأسیس

پس از مرگ پیروز، که از شاهنشاهان ساسانیان بود، سه پسر وی با اسامی: بلاش، جاماسب و قباد بر سر تخت پدر به اختلاف رسیدند. ابتدا پسر نخست که بلاش نام داشت حکومت را به دست گرفت ولی نتوانست بیش از چهار سال توان بیاورد. سپس قباد با ارتش هپتالیان پایتخت را تصرف کرد و حکومت را بدست گرفت؛ ولی پس از مدتی بزرگترین مؤبد آن زمان را، که سوخرا نام داشت، به قتل رساند. بدین ترتیب عده‌ای از بزرگان دربار با کمک جاماسب (پسر دوم پیروز) قباد را زندانی کردند و بر اریکه قدرت نشستند. قباد نیز کمی بعد به کمک دوستانش آزاد شد و به نزد هیتالیان گریخت. سپس با ارتش هیتالیان به ایران هجوم آورد. جاماسب که تاب مقاومت نداشت، در برابر برادر کوچکش تسلیم شد و پس از برتخت نشستن قباد به سوی گیلان و ارمنستان گریخت و پسرانش در آنجا حکومت گاوباریان و پادوسبانیان را ساختند. در زمان پادشاهی قباد شخصی به نام مزدک ادعای پیامبری کرد و اکثر بزرگان به کیش وی درآمدند. با توجه به این احوال قباد نیز اعلام کرد که مزدک را پذیرفته‌است، ولی در قلب هنوز هم به زرتشت عشق می‌ورزید و این را از دیگران مخفی می‌کرد؛ ولی این واقعیت مدتی بعد فاش شد بدین گونه که؛ قباد سه فرزند داشت که بدین ترتیب بودند:

  1. کیوس: وی از مبلغان و شیفتگان مزدک بود و دین مزدک را قبول کرده‌بود.
  2. ژم: وی از خردسالی نابینا بود.
  3. انوشیروان: وی نیز دین زرتشت را رها نکرده بود و از خرد بالایی برخوردار بود.

قباد با اینکه کیوس فرزند نخست بود به خاطر اینکه از مزدک نفرت داشت، کیوس را ولیعهد ننمود و فرزند دوم خود را نیز به علت کوری سزاوار پادشاهی ندانست، بنابراین حکومت پس از خود را به انوشیروان سپرد.[۴]

تأسیس

ایران در زمان ملوک الطوایفی
باوندیان در تبرستان دیده می‌شوند.

بدین ترتیب کیوس به طبرستان رفت و گوشه نشین شد. فرزند وی فیروز نام داشت و نوه‌اش را باو بود. باو در زمان خسرو پرویز همراه وی در جنگ با ارتش روم شرکت کرد و پس از پایان جنگ خسرو پرویز، که دلاوری‌های باو را دیده بود، وی را شاه آذربایجان نامید؛ ولی پس از قتل خسرو پرویز توسط پسرش، شیرویه، باو به جرم وفاداری به خسروپرویز به زندان می‌افتد. پس از مدت کوتاهی خواهر شیرویه که آزرمی دخت نام داشت با کشتن برادرش شهبانوی ایران می‌شود و زندانیان، که باو در بین آنان بود، را آزاد می‌کند. سپس به باو پیشنهاد فرماندهی ارتش ایران را به باو می‌دهد ولی باو که از زنان خوشش نمی‌آمد قبول نمی‌کند و در آتشکده ای گوشه گیری اختیار می کند ولی پس از به حکومت رسیدن یزدگرد سوم دوباره به مقامات بالا می‌رسد. با هجوم عربهای مسلمان به ایران، یزدگرد سوم قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت آتشکده کوسان، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در گرگان ملاقات کنند. پس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به طبرستان نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان می‌دانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشه‌نشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید. بیست و چهار سال‌بعد، همزمان با حکومت فرخان بزرگ در گیلان و دیلم در سنه ۶۵۵ میلادی، ترک‌هایی که هنوز قبیله‌ای شکل بودند، از سمت گرگان به طبرستان حمله نمودند. پس از مدتی مردم این دیار از باو خواهش کردند تا رهبری مردمان را بدست بگیرد و به ترکان متجاوز هجوم برد؛ ولی باو قبول نکرد، ولی با دعوت مصرانه مردم بالاخره راضی شد تا پادشاه بلاد شرقی مازندران گردد ولی شرطی را مقرر کرد و آن شرط این بود که:

تمام مردان، زنان از کوچک تا بزرگ که در طبرستان زندگی می‌کنند همه باید سوگند وفاداری بخورند که باو را به رهبری انتخاب کرده‍اند و حاضرند جانشان را برای وی تسلیم کنند.

پس از اینکه مردم از باو اعلام حمایت کردند، باو با ارتشی که تشکیل داده بود به سوی ترکان حمله‌ور شد و تا زمان مرگش درگیر مسائلی همچون پیکار با ترک‌ها یا دیگر دشمنان بود.[۵]

جستارهای وابسته

منابع

  1. دانشنامه جهان اسلام، "باوندیان"
  2. حکیمیان، ابوالفتح (۱۳۶۳). علویان طبرستان. الهام.
  3. کلیفورد ادموند بوسورث (۱۳۷۱سلسله‌های اسلامی، ترجمهٔ فریدون بدره‌ای، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، ص. ص۱۳۶
  4. تاریخ طبرستان، مؤلف:ابن اسفندیار، صفحه در چاپهای گوناگون متفاوت است.
  5. خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب <ref>‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام autogenerated1 وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).

الگو:همسنگ نه