آتش کاروان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
1montajabi (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:


'''آتش کاروان''' یکی از قطعات مشهور موسیقی ایرانی ترانه‌ای است با شعری تمثیلی از [[بیژن ترقی]] و آهنگ علی تجویدی.<ref>[http://fa.tirip.com/song/28761.htm وبگاه ایران ترانه]</ref> [[دلکش]] این ترانه را نخستین بار، در دهه ۳۰ خورشیدی خواند. این کار در [[دستگاه شور]] است. <ref>[http://www.youtube.com/watch?v=TJCaKYYLJEM ویدئوآتش کاروان دلکش در سایت یوتیوب]</ref>
'''آتش کاروان''' یکی از قطعات مشهور موسیقی ایرانی ترانه‌ای است با شعری تمثیلی از [[بیژن ترقی]] و آهنگ علی تجویدی.<ref>[http://fa.tirip.com/song/28761.htm وبگاه ایران ترانه]</ref> [[دلکش]] این ترانه را نخستین بار، در دهه ۳۰ خورشیدی خواند. این کار در [[دستگاه شور]] است. <ref>[http://www.youtube.com/watch?v=TJCaKYYLJEM ویدئوآتش کاروان دلکش در سایت یوتیوب]</ref>

== متن شعر==
آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شرار تنها
مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد
به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران
فتنه و بلای طوفان
فنای او خواهد
به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم
آتشی بودم برجا ماندم
با این گرمی جان در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم؟
با این جان لرزان
با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم؟
می سوزم با بی پروایی
می لرزم بر خود از این تنهایی
آتشی خو هستی سوزم
شعله جانی بزم افروزم
بی پناهی محفل آرا
بی نصیبی تیره روزم
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ره ز که پرسی؟چه کنی؟چون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی



== جستارهای وابسته==
== جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۲:۱۱

«آتش کاروان»
ترانه دلکش
فرمتموسیقی دستگاهی
ژانردستگاه شور
موسیقی سنتی
زمان۷:۱۵ دقیقه
آهنگساز(ها)علی تجویدی
ترانه‌سرا(ها)بیژن ترقی

آتش کاروان یکی از قطعات مشهور موسیقی ایرانی ترانه‌ای است با شعری تمثیلی از بیژن ترقی و آهنگ علی تجویدی.[۱] دلکش این ترانه را نخستین بار، در دهه ۳۰ خورشیدی خواند. این کار در دستگاه شور است. [۲]

متن شعر

آتشی ز کاروان جدا مانده این نشان ز کاروان به جا مانده یک جهان شرار تنها مانده در میان صحرا به درد خود سوزد به سوز خود سازد سوزد از جفای دوران فتنه و بلای طوفان فنای او خواهد به سوی او تازد من هم ای یاران تنها ماندم آتشی بودم برجا ماندم با این گرمی جان در ره مانده حیران این غم خود به کجا ببرم؟ با این جان لرزان با این پای لغزان ره به کجا ز بلا ببرم؟ می سوزم با بی پروایی می لرزم بر خود از این تنهایی آتشی خو هستی سوزم شعله جانی بزم افروزم بی پناهی محفل آرا بی نصیبی تیره روزم کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ره ز که پرسی؟چه کنی؟چون باشی در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی


جستارهای وابسته

منابع