عملگرایی: تفاوت میان نسخهها
جز موثر --> مؤثر |
|||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
تا قبل از این، نظریه اصلی و رایج درباره حقیقت این بود که حقیقت امری است جدا از انسان؛ چه کسی آن را بشناسد، چه نشناسد. |
تا قبل از این، نظریه اصلی و رایج درباره حقیقت این بود که حقیقت امری است جدا از انسان؛ چه کسی آن را بشناسد، چه نشناسد. |
||
اما پراگماتیسم قائل به این شد که [[حقیقت]] امر جدایی از [[انسان]] نیست؛ بلکه تنها دلیل برای اینکه یک نظر درست و حقیقی است و یک نظر، باطل و خطا، این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و |
اما پراگماتیسم قائل به این شد که [[حقیقت]] امر جدایی از [[انسان]] نیست؛ بلکه تنها دلیل برای اینکه یک نظر درست و حقیقی است و یک نظر، باطل و خطا، این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و مؤثر باشد و دیگری چنین نباشد. به این ترتیب، معنای صدق قضیه در پراگماتیسم تغییر یافت. صدق هر گزاره، فقط توسط نتایج عملی آن سنجیده میشود نه در مقایسه با واقعیت خارجی. یک فکر یا عقیده تا وقتی که فقط عقیدهاست، به خودی خود نه صحیح است و نه غلط؛ بلکه فقط در جریان آزمایش و کاربرد عملی آن است که برحسب نتایجی که از آن نظر گرفته میشود، صادق یا کاذب میشود. |
||
مثلاً [[دین]] از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون [[علم|علمی]] نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر دارد (اخلاقی، اجتماعی و غیره)، میپذیرد. |
مثلاً [[دین]] از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون [[علم|علمی]] نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر دارد (اخلاقی، اجتماعی و غیره)، میپذیرد. |
||
در نظر مکتب پراگماتیسم، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر؛ تا زمانی که اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اند و پس از آن غلط و خطا میشوند. به این ترتیب عقیدهای ممکن است مدتی به کار آید و |
در نظر مکتب پراگماتیسم، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر؛ تا زمانی که اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اند و پس از آن غلط و خطا میشوند. به این ترتیب عقیدهای ممکن است مدتی به کار آید و مؤثر شود و از این رو فعلاً حقیقی است؛ لیکن بعداً ممکن است نتایج رضایت بخش نداشته باشد و آن موقع، به نظریهای باطل و خطا تبدیل میگردد. |
||
بنابراین، حقیقت چیزی ساکن و تغییر ناپذیر نیست؛ بلکه با گذشت زمان، توسعه و تحول مییابد. آنچه در حال حاضر صادق است، ممکن است در آینده صادق نباشد؛ زیرا در آینده، افکار و نظریات دیگری بر حسب شرایط و اوضاع جدید، حقیقی شده و متداول میگردند. تمام امور تابع نتایج است و بنابر این، حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان، مکان و مرحله معینی از علم و تاریخ است. |
بنابراین، حقیقت چیزی ساکن و تغییر ناپذیر نیست؛ بلکه با گذشت زمان، توسعه و تحول مییابد. آنچه در حال حاضر صادق است، ممکن است در آینده صادق نباشد؛ زیرا در آینده، افکار و نظریات دیگری بر حسب شرایط و اوضاع جدید، حقیقی شده و متداول میگردند. تمام امور تابع نتایج است و بنابر این، حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان، مکان و مرحله معینی از علم و تاریخ است. |
نسخهٔ ۲۳ اوت ۲۰۱۶، ساعت ۰۰:۰۲
پراگماتیسم یا کنش گرائی، نیز انجامگرایی یا انجامپذیرگرایی و یا کاربردگرایی، (به انگلیسی: pragmatism)، به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشتر واقعگرایی و مصلحتگرایی معنی میدهد.[۱]
پراگماتیسم روشی در فلسفه است که با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل، آنها را با توجّه به کاربردشان در زندگی انسان میپذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عملگرا و متسامح میدانند. مخالفان، این گروه را میانهرو (یا محافظهکار) میخوانند.[۲] از دیدگاه پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوتها و نظرات ما قواعدی برای «رفتار» (پراگمای) ما هستند، اما «حقیقت» آنها تنها در سودمندی عملی آنها برای زندگی ما نهفته است. از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات میشود.[۳]
دولتمردان و سیاستمداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق میشود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم میشمارند و به عبارت دیگر برای پیشرفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان میدهند.[۱]
تاریخچه
پراگماتیسم فلسفهای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تاثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر چارلز سندرس پرس, ویلیام جیمز و سپس جان دیویی به ظهور رسید. در واقع, هرچند این ویلیام جیمز بود که اولین بار از این اصطلاح در متون فلسفی استفاده کرد, اما خود ویلیام جیمز اعتبار وضع این اصطلاح را به چارلز سندرس پرس می دهد. مشهور است که چارلز سندرس پرس در بحث هایش در باشگاه متافیزیکی این اصطلاح را به کار می برد. باشگاه متافیزیکی انجمنی فلسفی بود که الیور وندل هولمز, ویلیام جیمز و چارلز سندرس پرس در سال 1872 میلادی در کمبریچ ماساچوست ایجاد کردند.[۴]چارلز سندرس پرس در بحث های رخ داده در این باشگاه این اصطلاح را به کار می برد اما این ویلیام جیمز بود که آن را وارد متون فلسفی کرد. ویلیام جیمز در کتاب پراگماتیسم این طور می نویسد:
«اين اصطلاح [”پراگماتيسم“] از واژهي يوناني [πραγμα] به معناي كنش مشتق شده است؛ كه واژههاي ”عمل“ و ”عملي“ در زبان ما نيز از آن ميآيند. جناب چارلز سندرس پرس در سال ۱۸۷۸ ميلادي آن را وارد فلسفه كرد. آقاي پرس در مقالهاي تحت عنوان ”چگونه ايدههاي خود را وضوح بخشيم“ در نشريهي ”ماهنامهي دانش عامه“ در ماه ژانويهي آن سال بعد از اشاره به اين امر كه باورهاي ما در واقع قواعدي براي كنشاند، گفت كه براي بسط معناي يك انديشه/باور، ما تنها بايستي تعيين كنيم آن انديشه/باور چه رفتاري را موجب ميشود: در نظر ما آن رفتار تنها معناي آن باور/انديشه است. و حقيقت آشكار در پس تمايزات فكري ما، هر چقدر هم باريك و ظريف، اين است كه صرفا آنهاييشان به كار ميآيند كه مشتمل بر تفاوتي احتمالي در عمل باشند. بنابراين، اگر بخواهيم نسبت به شيئي/ابژهاي به وضوح كامل در افكارمان دست يابيم، صرفا بايستي بررسي كنيم كه آن شيئي/ابژه منشاء چه تاثيرات قابل تصوري بر عمل ميشود—چه تاثيراتي را بر حواس بايد از آن انتظار داشته باشيم، و براي چه عكسالعملهايي بايد خود را آماده كنيم. پس تصور ما از اين تاثيرات، خواه بلاواسطه يا با فاصلهي زماني، در نظر ما كل تصورمان از آن شيئي/ابژه است؛ اگر آن تصور اصولا معناي ايجابياي داشته باشد.// اين اصل پرس است، اصل پراگماتيسم. اين اصل تقريبا به مدت بيست سال از سوي همه ناديده گرفته شد، تا اينكه من، در سخنرانياي در انجمن فلسفي پروفسور هوويسون در دانشگاه كاليفورنيا، آن را دوباره پيش كشيدم...[۵]
البته باید گفت که بعدها میان چارلز سندرس پرس و ویلیام جیمز بر سر دلالت های این جریان فلسفی اختلافاتی پیش آمد. مشخصا, چارلز سندرس پرس چندان با تفاسیری که ویلیام جیمز از پراگماتیسم ارائه می کرد موافق نبود. این اختلاف نظر را می توان تا حدی ناشی از جهت گیری های منطقی چارلز سندرس پرس و تمایلات روانشناختی ویلیام جیمز دانست. این اختلاف نظر به زمان حال نیز کشیده است و برخی از پراگماتیست های معاصر خود را پیرو چارلز سندرس پرس و برخی خود را دنباله رو ویلیام جیمز می دانند.
به نظر این متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه ایدهآلیسم (آرمانگرایی) و کاوشهای عقلی محض که هیچ فایدهای برای انسان ندارد، در حالی که فلسفه پراگماتیسم، روشی است درحل مسائل عقلی که میتواند در سیر ترقی انسان بسیار سودمند باشد.
ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی، به سنت فلسفی پراگماتیسم آمریکایی تعلق داشت. ولی این فلسفه در کشور انگلستان با اقبال بیشتری مواجه شد و معروف است مبنای فلسفی آموزش و پرورش انگلستان شدهاست.
مثلاً دین از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون علمی نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر دارد (اخلاقی، اجتماعی و غیره)، میپذیرد.
فلسفه پراگماتیسم
واژه پراگماتیسم مشتق از لفظ یونانی (pragma) و به معنی عمل است. این واژه اول بار توسط چارلز سندرز پرس (Charles sanders pierce)، منطق دان آمریکائی به کار برده شد. مقصود او از به کاربردن این واژه، روشی برای حل کردن و ارزشیابی مسائل عقلی بود. اما به تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.
اکنون، پراگماتیسم به نظریهای مبدل شده که میگوید: حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان، خوب باشد. به سخن دیگر، پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر نظریه یا آموزهای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست میآید، داوری کرد. به نظر پراگماتیستها، اگر عقیدهای به نتیجه خوب و کار آمد برای انسان بینجامد، باید آن را حقیقی قلمداد کرد. حقیقت چیزی نیست که مستقل و مجرد از انسان وجود داشته باشد.
تا قبل از این، نظریه اصلی و رایج درباره حقیقت این بود که حقیقت امری است جدا از انسان؛ چه کسی آن را بشناسد، چه نشناسد.
اما پراگماتیسم قائل به این شد که حقیقت امر جدایی از انسان نیست؛ بلکه تنها دلیل برای اینکه یک نظر درست و حقیقی است و یک نظر، باطل و خطا، این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و مؤثر باشد و دیگری چنین نباشد. به این ترتیب، معنای صدق قضیه در پراگماتیسم تغییر یافت. صدق هر گزاره، فقط توسط نتایج عملی آن سنجیده میشود نه در مقایسه با واقعیت خارجی. یک فکر یا عقیده تا وقتی که فقط عقیدهاست، به خودی خود نه صحیح است و نه غلط؛ بلکه فقط در جریان آزمایش و کاربرد عملی آن است که برحسب نتایجی که از آن نظر گرفته میشود، صادق یا کاذب میشود.
مثلاً دین از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون علمی نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر دارد (اخلاقی، اجتماعی و غیره)، میپذیرد.
در نظر مکتب پراگماتیسم، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر؛ تا زمانی که اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی اند و پس از آن غلط و خطا میشوند. به این ترتیب عقیدهای ممکن است مدتی به کار آید و مؤثر شود و از این رو فعلاً حقیقی است؛ لیکن بعداً ممکن است نتایج رضایت بخش نداشته باشد و آن موقع، به نظریهای باطل و خطا تبدیل میگردد.
بنابراین، حقیقت چیزی ساکن و تغییر ناپذیر نیست؛ بلکه با گذشت زمان، توسعه و تحول مییابد. آنچه در حال حاضر صادق است، ممکن است در آینده صادق نباشد؛ زیرا در آینده، افکار و نظریات دیگری بر حسب شرایط و اوضاع جدید، حقیقی شده و متداول میگردند. تمام امور تابع نتایج است و بنابر این، حق امری است نسبی؛ یعنی وابسته به زمان، مکان و مرحله معینی از علم و تاریخ است.
ما هیچ زمان به حقیقت مطلق نخواهیم رسید. زیرا علم ما، مسائل ما و مشکلات ما همیشه در حال تغییر است و در هر مرحله، حقیقت، آن چیزی خواهد بود که ما را قادر میسازد تا به نحو رضایت بخش، مسائل و مشکلات جاری آن زمان را بررسی و حل کنیم.
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ فرهنگ جامع سیاسی، سرواژهٔ «پراگماتیسم».
- ↑ «پراگماتیسم». دانشنامهٔ رشد. دریافتشده در ۴ دی ۱۳۸۸.
- ↑ دائرةالمعارف روشنگری، سرواژهٔ «پراگماتیسم».
- ↑ https://en.wikipedia.org/wiki/The_Metaphysical_Club
- ↑ مروری بر متد پراگماتیستی. وبلاگ بعداز ظهر http://www.afternoon-rm.blogspot.fr/2016/02/blog-post.html
منابع
- دانشنامهٔ رشد، مدخل «پراگماتیسم».
- پراگماتیسم و اومانیسم، مقالهای از محمود خاتمی
- بهرنگ، ش. میم، دائرةالمعارف روشنگری.
- طلوعی، محمود؛ فرهنگ جامع سیاسی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۷۷.