پرش به محتوا

فرانچسکو گوئیچاردینی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

فرانچسکو گوئیچاردینی (زاده ۶ مارس ۱۴۸۳ - درگذشته ۲۲ مه ۱۵۴۰) مورخ و دولتمرد ایتالیایی بود. او دوست و منتقد نیکولو ماکیاولی بود و یکی از نویسندگان سیاسی اصلی رنسانس ایتالیا به حساب می‌آید. گوئیچاردینی در شاهکار خود، تاریخ ایتالیا، با استفاده از منابع دولتی برای پشتیبانی از استدلال‌ها و تحلیل واقع‌بینانه مردم و رویدادهای زمان خود، راه را برای سبکی جدید در تاریخ‌نگاری هموار کرد.

زندگی‌نامه

[ویرایش]

اوایل زندگی

[ویرایش]
کاخ گویکاردینی در فلورانس
نشان خانوادگی گوئیچاردینی

فرانچسکو گوئیچاردینی در ۶ مارس ۱۴۸۳ در شهر فلورانس ایتالیا، که بخشی از جمهوری فلورانس بود، متولد شد. او سومین فرزند از ۱۱ فرزند پیرو دی یاکوپو گوئیچاردینی و سیمونا دی بونجیانی جانفیگلیاتزی بود. گوئیچاردینی‌ها اعضای جاافتاده الیگارشی فلورانس و همچنین حامیان خانواده مدیچی بودند. اجداد گوئیچاردینی که در سیاست فلورانس تأثیرگذار بودند، نسل‌های متمادی بالاترین مناصب افتخاری را در ایالت در اختیار داشتند، همان‌طور که در زندگینامه خود او ، ریکوردی، دیده می‌شود.[۱] [ نیازمند منبع کامل ]

پیرو گوئیچاردینی نزد فیلسوف مارسیلیو فیچینو، که پدرخوانده پسرش بود، تحصیل کرده بود. فرانچسکو نیز مانند پدرش، تحصیلات عالی اومانیستی داشت و آثار کلاسیک را مطالعه کرد و لاتین و کمی یونانی آموخت. پدرش پسر را برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه‌های فرارا و پادوا فرستاد، جایی که تا سال ۱۵۰۵ در آنجا ماند.[۲]

مرگ عمویش که اسقف‌نشین کورتونا را اشغال کرده بود، گوئیچاردینی جوان را بر آن داشت تا به دنبال حرفهٔ کلیسایی برود. با این حال، پدرش «فکر می‌کرد امور کلیسا رو به زوال است. او ترجیح می‌داد سودهای کلان فعلی و فرصت بزرگ کردن یکی از پسرانش را از دست بدهد تا اینکه وجدانش به این نتیجه برسد که یکی از پسرانش را از روی طمع ثروت یا مقام بزرگ کشیش کرده است.» بنابراین، گوئیچاردینی جاه‌طلب بار دیگر توجه خود را به حقوق معطوف کرد. در ۲۳ سالگی، توسط شورای شهر فلورانس برای تدریس مطالعات حقوقی در استودیوی فلورانس منصوب شد.[۳][۴][۵]

در سال ۱۵۰۸، گوئیچاردینی با ماریا سالویاتی، دختر آلامانو سالویاتی، ازدواج کرد و اتحاد الیگارشی خود را با خانواده قدرتمند فلورانسی تحکیم بخشید. در همان سال، او خاطرات خانوادگی خانواده گوئیچاردینی، داستان‌های فلورانس (Memorie di famiglia ) را نوشت و نوشتن ریکوردی (Ricordi)، مجموعه‌ای از پندها و اندیشه‌های شخصی را آغاز کرد.[۶]

دادگاه اسپانیا

[ویرایش]

گوئیچاردینی که خود را در حرفه وکالت ممتاز می‌دانست، در سال ۱۵۱۲ توسط شورای شهر فلورانس به عنوان سفیر به دربار پادشاه آراگون، فردیناند کاتولیک، منصوب شد. او در مورد پذیرش این سمت تردید داشت زیرا سود بسیار کمی داشت و حرفه وکالت او را مختل می‌کرد و او را از شهر دور می‌کرد. با این حال، پدر فرانچسکو او را در مورد اعتبار دربار و افتخار انتخاب شدن در چنین سن کمی متقاعد کرد. او در دفتر خاطرات خود نوشت: «هیچ‌کس در فلورانس به یاد نمی‌آورد که چنین مرد جوانی تا به حال برای چنین سفارتی انتخاب شده باشد.» بدین ترتیب گوئیچاردینی کار خود را به عنوان یک دیپلمات و دولتمرد آغاز کرد.[۷]

مکاتبات اسپانیایی او با سینیوریا قدرت مشاهده و تحلیل او، که از ویژگی‌های اصلی ذهن اوست، را آشکار می‌کند. در دربار اسپانیا، او درس‌هایی از واقع‌گرایی سیاسی آموخت. در نامه‌هایش به خانه، از اینکه می‌توانست روش‌های نظامی اسپانیا را مشاهده کند و قدرت آنها را در زمان جنگ تخمین بزند، ابراز قدردانی می‌کرد. با این حال، او همچنین به حرکات حساب‌شده فردیناند بی‌اعتماد بود و از او به عنوان الگویی از هنر فریب سیاسی یاد می‌کرد. در طول مدت اقامتش در اسپانیا، مدیچی‌ها در فلورانس دوباره قدرت را به دست گرفتند. در رژیم جدید، سفارت او در اسپانیا به درازا کشید و گوئیچاردینی را که مشتاق بازگشت به فلورانس و مشارکت در زندگی سیاسی آن بود، ناامید کرد. گوئیچاردینی اصرار داشت که فراخوانده شود و حتی نامه‌ای به لورنزو د مدیچی جوان فرستاد تا در تلاش برای کسب موقعیتی در گروه حاکم جدید، جایگاهی برای خود دست و پا کند. گوئیچاردینی سرانجام به خانه‌اش در فلورانس بازگشت، جایی که دوباره به حرفه وکالت خود مشغول شد. در سال ۱۵۱۴، او به عنوان عضوی از اتو دی بالیا، که امنیت داخلی را کنترل می‌کرد، خدمت کرد و در سال ۱۵۱۵، در سینیوریا، بالاترین مقام قضایی فلورانس، خدمت کرد.[۸][۹][۱۰]

حکومت پاپی

[ویرایش]

در سال ۱۵۱۳، جووانی دِ مدیچی، پسر لورنزوی باشکوه، پاپ لئو دهم شد و فلورانس را تحت کنترل پاپ درآورد، که این امر فرصت‌هایی را برای فلورانسی‌ها فراهم کرد تا به خدمت پاپ درآیند، همان‌طور که فرانچسکو در سال ۱۵۱۵ این کار را کرد. لئو دهم او را در سال ۱۵۱۶ فرماندار رجیو و در سال ۱۵۱۷ فرماندار مودنا کرد. این آغاز یک دوره طولانی برای گوئیچاردینی در دستگاه پاپ بود، ابتدا تحت حکومت لئو دهم و سپس تحت حکومت جانشینش، کلمنت هفتم. طبق دایرةالمعارف کاتولیک، «او مودنا و رجیو را با موفقیت چشمگیری اداره کرد». او به حکومت پارما منصوب شد و طبق دایرةالمعارف، «در آشفتگی پس از مرگ پاپ، او با دفاع از پارما در برابر فرانسوی‌ها (۱۵۲۱) خود را متمایز کرد.»[۱۱]

در سال ۱۵۲۳، گوئیچاردینی توسط کلمنت هفتم (۱۴۷۸–۱۵۳۴) به عنوان نایب‌السلطنه رومانیا منصوب شد. این مناصب بالا، گوئیچاردینی را به ارباب واقعی ایالت‌های پاپی آن سوی کوه‌های آپنین تبدیل کرد. همان‌طور که او بعدها خود را در این دوره توصیف کرد: «اگر پیک فرانچسکو را در رومانیا دیده بودید… با خانه‌اش پر از ملیله‌دوزی، نقره، خدمتکارانی از سراسر استان که - از آنجایی که همه چیز کاملاً به او ارجاع می‌شد - هیچ‌کس، از پاپ به پایین، کسی را به عنوان مافوق خود نمی‌شناخت…»[۱۲]

آشفتگی سیاسی در ایتالیا پیوسته در حال تشدید بود. با تشدید خصومت‌ها بین پادشاه فرانسیس اول فرانسه و چارلز پنجم، امپراتور مقدس روم، پاپ در مورد اینکه از کدام طرف حمایت کند، مردد ماند و بنابراین از گوئیچاردینی مشورت خواست. گوئیچاردینی اتحاد با فرانسه را توصیه کرد و کلمنت را ترغیب کرد تا اتحادیه کنیاک را در سال ۱۵۲۶ منعقد کند، که منجر به جنگ با چارلز پنجم شد. بعداً در همان سال، هنگامی که نیروهای چارلز پنجم تهدید به حمله کردند، کلمنت گوئیچاردینی را به عنوان سپهبد ارتش پاپ منصوب کرد. گوئیچاردینی نتوانست فرمانده نیروهای پاپ، فرانچسکو ماریا اول دلا رووره، دوک اوربینو، را برای اقدام تحت تأثیر قرار دهد. در آوریل ۱۵۲۷، گوئیچاردینی موفق شد حمله به فلورانس را از سوی یک ارتش امپراتوری شورشی که به سمت رم روی آورده بود، دفع کند. کمتر از دو هفته بعد، خبر غارت رم و زندانی شدن کلمنت در قلعه سنت آنجلو منتشر شد.[۱۳][۱۴]

گوئیچاردینی در طول بیست سال به سه پاپ خدمت کرد،[۱۵] و شاید به دلیل تجربیاتش، از دستگاه پاپی به شدت انتقاد می‌کرد: «من کسی را نمی‌شناسم که از جاه‌طلبی، طمع و شهوت‌رانی کشیشان بیشتر از خودم متنفر باشد… با این وجود، موقعیتی که با چندین پاپ داشته‌ام، مرا مجبور کرده است که به خاطر منافع شخصی‌ام، عظمت آنها را دوست داشته باشم. اگر این ملاحظه نبود، من مارتین لوتر را به اندازه خودم دوست می‌داشتم - نه برای رهایی از قوانینی که دین مسیحیت به‌طور معمول تفسیر و درک می‌کند، بلکه برای دیدن اینکه این گروه اراذل و اوباش در محدوده صحیح خود محدود می‌شوند.»[۱۶][۱۷]

جمهوری فلورانس

[ویرایش]

گوئیچاردینی، مانند بسیاری از اشراف فلورانسی زمان خود، به یک حکومت جمهوری مختلط بر اساس الگوی قانون اساسی ونیزی اعتقاد داشت؛ با وجود همکاری مکرر و نزدیک با خاندان مدیچی، حکومت آنها را استبدادی می‌دانست. [ نیازمند منبع کامل ] گوئیچاردینی هنوز می‌توانست آرمان‌های جمهوری‌خواهی خود را با حمایتش از خاندان مدیچی تطبیق دهد: «برابری انسان‌ها در یک حکومت مردمی به هیچ وجه در تضاد با این نیست که یک شهروند از شهرت بیشتری نسبت به دیگری برخوردار باشد، مشروط بر اینکه این شهرت از عشق و احترام همه ناشی شود و مردم بتوانند به دلخواه خود آن را از او دریغ کنند. در واقع، بدون چنین حمایت‌هایی، جمهوری‌ها به سختی می‌توانند دوام بیاورند.»[۱۸][۱۹][۲۰]

کمی پس از غارت رم، گوئیچاردینی به فلورانس بازگشت، اما تا سال ۱۵۲۷، مدیچی‌ها از شهر اخراج شده بودند و یک جمهوری توسط جناح افراطی ضد مدیچی، آرابیاتی، دوباره برقرار شده بود. به دلیل روابط نزدیک گوئیچاردینی با مدیچی‌ها، او در شهر زادگاهش مورد سوءظن قرار گرفت. در مارس ۱۵۳۰، به دلیل خدمتش به مدیچی‌ها، گوئیچاردینی شورشی اعلام شد و اموالش مصادره گردید.[۲۱]

با این حال، این جمهوری نهایی فلورانس دوام چندانی نداشت و پس از تحمل محاصره فلورانس توسط نیروهای امپراتوری به مدت نه ماه، در سال ۱۵۳۰ شهر تسلیم شد. تحت فرماندهی کلمنت هفتم، گوئیچاردینی وظیفه مجازات شهروندان فلورانس را به دلیل مقاومتشان در برابر مدیچی بر عهده داشت و او بی‌رحمانه عدالت را در حق کسانی که با خواست پاپ مخالفت کرده بودند، اجرا می‌کرد. بندتو وارچی ادعا کرد که در انجام وظیفه خود، «آقا فرانچسکو گوئیچاردینی بی‌رحم‌تر و وحشی‌تر از دیگران بود».[۲۲][۲۳]

مجسمه گویکاردینی در اوفیتزی، فلورانس

سال‌های پایانی

[ویرایش]
ویلا راوا، آرچتری، خانه سابق خانواده گوئیچاردینی، جایی که فرانچسکو گوئیچاردینی کتاب تاریخ ایتالیا را نوشت

در سال ۱۵۳۱، گوئیچاردینی توسط کلمنت هفتم به فرمانداری بولونیا، مهم‌ترین شهر در ایالات شمالی پاپ، منصوب شد. [ نیازمند منبع کامل ] گوئیکاردینی پس از مرگ کلمنت در سال ۱۵۳۴ استعفا داد و به فلورانس بازگشت، جایی که به عنوان مشاور الساندرو دِ مدیچی، «که جایگاهش به عنوان دوک پس از مرگ پاپ تضعیف شده بود»، استخدام شد. گوئیکاردینی در سال ۱۵۳۵ در ناپل در برابر چارلز پنجم از او دفاع کرد و اتهامات شورشیان تبعیدی مبنی بر استبداد را به چالش کشید. [ نیازمند منبع کامل ] او در سال ۱۵۳۶ در مذاکره موفقیت‌آمیز برای ازدواج آلساندرو با مارگارت پارما، دختر امپراتور چارلز پنجم، کمک کرد و برای مدت کوتاهی گوئیچاردینی تا زمان ترور دوک در سال ۱۵۳۷، معتمدترین مشاور آلساندرو بود.[۲۴][۲۵][۲۶]

سپس، گوئیچاردینی با کوزیمو دِ مدیچی، که تنها ۱۷ سال داشت و تازه‌وارد نظام سیاسی فلورانس شده بود، متحد شد. گوئیچاردینی از کوزیمو به عنوان دوک فلورانس حمایت کرد؛ با این وجود، کوزیمو اندکی پس از به قدرت رسیدن او را برکنار کرد. گوئیچاردینی در ویلای خود در آرچتری بازنشسته شد، جایی که سال‌های آخر عمر خود را صرف کار بر روی «داستان ایتالیا» کرد. او در سال ۱۵۴۰ بدون وارث مرد درگذشت.[۲۷]

برادرزاده‌اش، لودوویکو گوئیچاردینی، نیز مورخی بود که به خاطر آثارش در قرن شانزدهم دربارهٔ کشورهای سفلی شناخته می‌شود.

آثار

[ویرایش]

هیچ‌یک از آثار فرانچسکو گوئیچاردینی در زمان حیاتش منتشر نشد. تا سال ۱۵۶۱ شانزده جلد اول از بیست جلد کتاب «تاریخ ایتالیا» او منتشر نشد. اولین «ترجمه» انگلیسی آن توسط سر جفری فنتون در سال ۱۵۷۹ منتشر شد. تا سال ۱۸۵۷، فقط تاریخ و تعداد کمی از گزیده‌های او شناخته شده بود. در آن سال، نوادگان او بایگانی‌های خانوادگی گوئیچاردینی را باز کردند و انتشار خاطرات او را در ده جلد به جوزپه کانسترینی سپردند. اینها برخی از آثار او هستند که از بایگانی‌ها بازیابی شده‌اند:[۲۸][۲۹]

  • Ricordi politici e civili، که قبلاً به آن اشاره شد، شامل حدود ۲۲۰ پند و اندرز در مورد موضوعات سیاسی، اجتماعی و مذهبی است.
  • مشاهداتی در باب کتاب «گفتارهای ماکیاولی»، که دیدگاه‌های دو نظریه‌پرداز بزرگ ایتالیا در مورد کشورداری در قرن شانزدهم را برجسته می‌کند، و نشان می‌دهد که گوئیچاردینی، ماکیاولی را تا حدودی به عنوان یک رؤیاپرداز یا علاقه‌مند سیاسی دوست‌داشتنی می‌شناخته است؛
  • «داستان فیورنتینا»، از آثار اولیهٔ نویسنده، که به خاطر شور و نشاط سبک، درخشندگی چهره‌نگاری و سخاوت در قضاوت متمایز است؛
  • «گفتگوی حکومت فلورانس»، که به احتمال زیاد از آثار اولیه اوست، در آن اشکال مختلف حکومت مناسب برای یک کشور مشترک‌المنافع ایتالیایی با ظرافت مورد بحث قرار گرفته، با هم مقایسه و از فراز و نشیب‌های فلورانس تا سال ۱۴۹۴ به تصویر کشیده شده است.
  • همچنین مجموعه‌ای از مقالات کوتاه با عنوان «گفتگوهای سیاسی» وجود دارد که در دوران سفارت گوئیچاردینی در اسپانیا نوشته شده است.

«اوپره ایندیت» در ترکیب با رساله‌های ماکیاولی، مجموعهٔ جامعی از فلسفهٔ سیاسی ایتالیا پیش از پائولو سارپی را ارائه می‌دهد.

تاریخ ایتالیا

[ویرایش]
صفحه عنوان نسخه ۱۵۸۳ از کتاب «داستان ایتالیا»

گوئیچاردینی بیشتر به عنوان نویسندهٔ «تاریخ ایتالیا» (Storia d'Italia) شناخته می‌شود، که شرح مفصلی از سیاست در شبه‌جزیره ایتالیا بین سال‌های ۱۴۹۰ تا ۱۵۳۴ ارائه می‌دهد. این اثر که در سال‌های پایانی عمرش نوشته شده، شامل مشاهدات مورخ است که در طول زندگی‌اش جمع‌آوری کرده و اثری برای آیندگان بوده است. همان‌طور که گیلبرت می‌نویسد: «تاریخ ایتالیا از تمام نوشته‌های او متمایز است زیرا تنها اثری بود که او نه برای خودش، بلکه برای عموم نوشت.»[۳۰]

گوئیچاردینی در تحقیقات خود از مطالبی که از اسناد دولتی و همچنین از تجربیات گسترده خود در سیاست جمع‌آوری کرده بود، بهره برد. برخوردهای شخصی متعدد او با حاکمان قدرتمند ایتالیایی، دیدگاه او را به عنوان یک مورخ توضیح می‌دهد: «فرانچسکو گوئیچاردینی را می‌توان یک مورخ روان‌شناس نامید - از نظر او، نیروی محرکه چرخ دنده‌های عظیم رویدادها را می‌توان در ریشه اصلی رفتار فردی ردیابی کرد. البته نه هر فردی، بلکه کسانی که در مناصب فرماندهی قرار دارند: امپراتورها، شاهزاده‌ها و پاپ‌ها که می‌توان روی آنها حساب کرد که همیشه بر اساس منافع شخصی خود عمل می‌کنند - همان افراد خاص معروف گوئیچاردینی.»[۳۱]

در گزیده زیر، مورخ مشاهدات خود را در مورد شخصیت پاپ کلمنت هفتم ثبت می‌کند: «و اگرچه او از هوش بسیار توانمند و دانش شگفت‌انگیزی از امور جهان برخوردار بود، اما فاقد عزم و اراده و اجرای مناسب بود؛ زیرا نه تنها ترسوی روحش، که به هیچ وجه کوچک نبود، و بی‌میلی شدید به خرج دادن، بلکه نوعی بی‌تصمیمی و سردرگمی ذاتی نیز مانع او می‌شد، به طوری که تقریباً همیشه در حالت تعلیق و ابهام باقی می‌ماند، وقتی با کسانی روبرو می‌شد که در مورد چیزهایی تصمیم می‌گرفتند که او بارها از دور پیش‌بینی، بررسی و تقریباً آشکار کرده بود.»[۳۲]

علاوه بر این، آنچه گوئیچاردینی را از دیگر مورخان زمان خود متمایز می‌کند، درک او از زمینه تاریخی است. رویکرد او در اثر اولیه‌اش «تاریخ فلورانس» (۱۵۰۹) آشکار بود: «این مورخ جوان بدون شک از معنای دیدگاه تاریخی آگاه بود؛ واقعیت‌های یکسانی که در زمینه‌های مختلف وزن متفاوتی پیدا می‌کنند، حس تناسب را می‌طلبیدند.» به گفته یکی از منتقدان سرسخت گوئیچاردینی، فرانچسکو دِ سانکتیس: «اگر قدرت فکری [داستان ایتالیا] را مهم‌ترین اثری بدانیم که از ذهن یک ایتالیایی سرچشمه گرفته است.»[۳۳][۳۴]

گوئیچاردینی و ماکیاولی در باب سیاست و تاریخ

[ویرایش]

گوئیچاردینی با نیکولو ماکیاولی دوست بود؛ این دو تا زمان مرگ ماکیاولی در سال ۱۵۲۷ مکاتبات پرشوری با هم داشتند. گوئیچاردینی از نظر اجتماعی تا حدودی از دوستش بالاتر بود، اما از طریق نامه‌هایشان، رابطه‌ای آرام و راحت بین این دو پدیدار می‌شود. جیمز بی. اتکینسون و دیوید سایسس می‌نویسند: «ماکیاولی با آگاهی از تفاوت طبقاتی خود، از مناصب گوئیچاردینی… یا ارتباطات اشرافی او مرعوب نشد. این دو به دلیل احترام متقابل به خرد یکدیگر، رابطه خود را برقرار کردند.» آنها در مورد مسائل شخصی و ایده‌های سیاسی بحث می‌کردند و بر کار یکدیگر تأثیر می‌گذاشتند.[۳۵]

گوئیچاردینی از برخی از ایده‌های بیان شده توسط ماکیاولی در کتاب «گفتارهایی دربارهٔ لیوی» انتقاد کرد: «اعتراض اصلی گوئیچاردینی به نظریه‌هایی که ماکیاولی در «گفتارها» مطرح کرده بود این بود که ماکیاولی همه چیز را «بیش از حد مطلق» مطرح می‌کند. گوئیچاردینی با فرض اساسی ماکیاولی مبنی بر اینکه روم می‌تواند به عنوان یک هنجار کامل عمل کند، موافق نبود.» هر دو در رویکرد خود به تاریخ نوآور بودند:[۳۶]

«ماکیاولی و گوئیچاردینی چهره‌های مهم انتقالی در توسعهٔ نگارش تاریخی هستند. آگاهی تاریخی که در آثار آنها قابل مشاهده است، گسستی قابل توجه در تفکر ما دربارهٔ گذشته است… عامل انسانی عنصری محوری در اندیشهٔ تاریخی ماکیاولی و گوئیچاردینی بود، اما آنها مفهوم مدرنی از فردیت نداشتند… آنها شروع به جدا کردن تاریخ‌نگاری از چارچوب بلاغی آن کردند و در آثار گوئیچاردینی می‌توانیم اولین نشانه‌های یک روش تاریخی انتقادی را مشاهده کنیم.»[۳۷]

فهرست زیر شامل نام‌های جایگزین مورد استفاده برای آثار گوئیچاردینی به زبان‌های ایتالیایی و انگلیسی است:

  • تاریخ فلورانس (۱۵۰۹)
  • دفتر خاطرات سفر در اسپانیا (۱۵۱۲)
  • سخنرانی در لوگرونیو ("گفتمان Logroño"؛ ۱۵۱۲)
  • آرامش اسپانیا (۱۵۱۴)
  • کنسولاتوریا (۱۵۲۷)
  • اورتیو آکوساتوریا (۱۵۲۷)
  • اورتیو دِفِنسوریا (۱۵۲۷)
  • از هنگ فلورانس یا گفتگو و سخنرانی‌های هنگ فلورانس ("گفتگو در مورد دولت فلورانس" یا "گفتگو در مورد دولت فلورانس"؛ ۱۵۲۷)
  • ملاحظاتی در باب «گفتارهای» ماکیاولی در دهه اول تیتوس لیویوس ("مشاهدات در گفتارهای ماکیاولی"؛ ۱۵۲۸ یا احتمالاً ۱۵۳۰)[۳۸]
  • ریکوردی یا ریکوردی مدنی و سیاسی (نامی که جوزپه کانسترینی هنگام انتشار اولیه کتاب در سال ۱۸۵۷ به آن داد) یا ریکوردی سیاسی و مدنی (همان‌طور که دایرةالمعارف کاتولیک به آن اشاره دارد)؛ در انگلیسی، معمولاً " ریکوردی " اما در یک ترجمه "مفاهیم و تأملات (ریکوردی)" و در ترجمه دیگر "نصایح و تأملات" نامیده می‌شود (۱۵۱۲–۱۵۳۰).[۳۹]
  • لو کوزه فیورنتین (دومین «تاریخ فلورانس»؛ ۱۵۲۸–۱۵۳۱)
  • تاریخ ایتالیا (۱۵۳۷–۱۵۴۰)

منابع

[ویرایش]
  1. Op. med. vol. X.
  2. Alison Brown, Introduction to Francesco Guicciardini, Dialogue on the Government of Florence (Cambridge: 1994), p. vii
  3. "Francesco Guicciardini" in Dizionario Biografico degli Italiani, Vol. 61 (2004)
  4. One or more of the preceding sentences incorporates text from a publication now in the public domain: Symonds, John Addington (1911). "Guicciardini, Francesco". In Chisholm, Hugh (ed.). Encyclopædia Britannica. Vol. 12 (11th ed.). Cambridge University Press. pp. 684–686.
  5. Guicciardini Ricordi, Trans. by Margaret Grayson in Cecil Grayson, ed. Francesco Guicciardini, Selected Writings, (London: 1965), p. 132
  6. Mark Phillips, Francesco Guicciardini: The Historian's Craft, (Toronto, 1977).
  7. Guicciardini, Francesco. Scritti autobiografici e rari, (his diary), ed. R. Palmarocchi (Bari: 1936) p. 69, as quoted and footnoted in Guicciardini, Francesco, Maxims and Reflections (Ricordi) (University of Pennsylvania Press: 1972) Paperback ISBN 0-8122-1037-9 "Introduction", by Nicolai Rubinstein, p. 7
  8. Op. med. , Volume VI
  9. One or more of the preceding sentences incorporates text from a publication now in the public domain: Symonds, John Addington (1911). "Guicciardini, Francesco". In Chisholm, Hugh (ed.). Encyclopædia Britannica. Vol. 12 (11th ed.). Cambridge University Press. pp. 684–686.
  10. Mark Phillips, Francesco Guicciardini: The Historian's Craft, (Toronto: 1977)
  11. Guicciardini, Francesco. Scritti autobiografici e rari, (his diary), ed. R. Palmarocchi (Bari: 1936) p. 69, as quoted and footnoted in Guicciardini, Francesco, Maxims and Reflections (Ricordi) (University of Pennsylvania Press: 1972) Paperback ISBN 0-8122-1037-9 "Introduction", by Nicolai Rubinstein, p. 7
  12. Herbermann, Charles, ed. (1910). "Francesco Guicciardini". Catholic Encyclopedia. Vol. 7. New York: Robert Appleton Company.
  13. One or more of the preceding sentences incorporates text from a publication now in the public domain: Symonds, John Addington (1911). "Guicciardini, Francesco". In Chisholm, Hugh (ed.). Encyclopædia Britannica. Vol. 12 (11th ed.). Cambridge University Press. pp. 684–686.
  14. Sydney Alexander, Introduction to Francesco Guicciardini, The History of Italy, (Princeton, 1969), p. xvii.
  15.  One or more of the preceding sentences incorporates text from a publication now in the public domainChisholm, Hugh, ed. (1911). "Guicciardini, Francesco". Encyclopædia Britannica (به انگلیسی) (11th ed.). Cambridge University Press.
  16. Nicolai Rubinstein, The Storie Fiorentine and the Memorie di Famiglia by Francesco Guicciardini(Firenze: 1953)
  17. Francesco Guicciardini, Maxim 28, in Alison Brown (trans.), Guicciardini: Dialogue on the Government of Florence (Cambridge, 1994), p. 171.
  18. Gilbert, op. cit. p. 103
  19. Op. med. I. 171, on the tyrant; the whole Storia Fiorentina and Reggimento di Firenze, lb. i. and iii. , on the Medici
  20. Francesco Guicciardini, Maxims and Reflections (Ricordi), Mario Domandi, trans. , Introd. by Nicolai Rubinstein, (New York, Harper & Row, 1965) p. 144
  21. The History of Italy
  22. Grendler, Paul F. (1999). Encyclopedia of the Renaissance (New York: Scribner’s Sons).
  23. Benedetto Varchi, Storia Fiorentina
  24. Grendler, Paul F. (1999). Encyclopedia of the Renaissance (New York: Scribner’s Sons).
  25. Op. med. Volume IX
  26. Correspondence, Op. med. vol. IX.
  27. One or more of the preceding sentences incorporates text from a publication now in the public domain: Chisholm, Hugh, ed. (1911). "Guicciardini, Francesco". Encyclopædia Britannica (به انگلیسی) (11th ed.). Cambridge University Press.
  28. Sydney Alexander, op. cit. p. xxv.
  29. Opere Inedite di Francesco Guicciardini (Firenze, 1857–1867)
  30. Felix Gilbert, Machiavelli and Guicciardini: Politics and History in Sixteenth-Century Florence (Princeton, 1985)
  31. Sidney Alexander, Introduction to Francesco Guicciardini, The History of Italy, (Princeton, 1969), p. xv.
  32. Francesco Guicciardini The History of Italy, translated and edited by Sydney Alexander, (Princeton, 1969), p. 363
  33. Nicolai Rubinstein, The Storie Fiorentine and the Memorie di famiglia by Francesco Guicciardini 6th ed. vol. 5. (Sansoni, Firenze, 1953)
  34. Sidney Alexander, Introduction to Francesco Guicciardini, The History of Italy (Princeton: 1969), p. xv.
  35. Machiavelli and His Friends: Their Personal Correspondence, James B. Atkinson and Davis Sices, Trans. and Ed. (Northern Illinois Press: 2004) pp. xx–xxi
  36. Felix Gilbert, Machiavelli and Guicciardini, p. 283
  37. Bod, Maat, & Weststeijn, The Making of the Humanities: Vol. 1 Early Modern Europe, (Amsterdam: 2010), p. 362.
  38. Guicciardini, Francesco. Scritti autobiografici e rari, (his diary), ed. R. Palmarocchi (Bari: 1936) p. 69, as quoted and footnoted in Guicciardini, Francesco, Maxims and Reflections (Ricordi) (University of Pennsylvania Press: 1972) Paperback ISBN 0-8122-1037-9 "Introduction", by Nicolai Rubinstein, p. 7
  39. Guicciardini, Francesco (1965). Maxims and Reflections of a Renaissance Statesman (Ricordi); Introduction by Nicolai Rubinstein. Translated by Domandi, Mario. New York, Evanston and London: Harper Torchbooks. Retrieved 19 December 2019 – via Internet Archive.

برای مطالعهٔ بیشتر

[ویرایش]
  • کنوتسن، توربیورن ل. ۲۰۲۰. «سیاست رنسانس». در تاریخ نظریه روابط بین‌الملل (ویرایش سوم). انتشارات دانشگاه منچستر.
  • چلی، کارلو. ۲۰۱۹. شکست یک روشنفکر رنسانس، منتخبی از نوشته‌های فرانچسکو گوئیچاردینی ، انتشارات دانشگاه ایالتی پن.

پیوند به بیرون

[ویرایش]