غرجستان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

غَرجِستان (همچنان غرچستان، غرشستان، غرج‌الشار و غرچگان و در بعضی جاها گرشستان و کرشستان)[۱] سرزمینی بزرگ کوهستانی بود که در میان هرات و کابل قرار داشت. عنوان پادشاه این مکان در قدیم «شار» بود. اکنون این ناحیه در افغانستان است و در منطقه هزارستان یا هزاره‌جات قرار دارد.[۲][۳]و این ناحیه مسکن و محل زندگی اقوام هزاره بوده‌است.

جغرافی‌نویسان پیشین عرب آن ناحیه را «غرج‌الشار» گفته‌اند پادشاهان آن ناحیه موسوم بود به «شار» و به گفتهٔ مقدسی واژهٔ «غرج» در زبان اهالی آن ناحیه به معنی کوهستان می‌باشد و بنابراین غرج‌الشار به مفهوم «کوهستان پادشاه» است. در اواخر سده‌های میانه آن سرزمین را غرجستان می‌گفتند و در بیان جنگ‌های مغول نیز به همین یاد شده‌است.[۴]

ابن حوقل جغرافیدان مسلمان قرن چهارم هجری قمری طی مشاهداتش از بامیان دربارهٔ غرج‌الشار می‌نویسد: غرج‌الشار دو شهر دارد یکی بشین و دیگری شورمین، وسعت هر دو شهر به یک اندازه است و دارای آبها و باغ هاست. سلطان که این سرزمین به وی منسوب است و به لقب «شار» یاد می‌شود در قریه بلیکان مقیم است.[۵]

واژه‌شناسی[ویرایش]

غرجستان در اصل از واژه اوستایی «گرش» و پسوند پارسی «ستان» به معنای سرزمین گرفته شده که پس از استیلای عربی نویسی، به گونه گرشستان و سپس غرجستان آمده‌است. واژه اوستایی «گر» در یسنه فقره ۱۴، ۱۶ و ۲۸ ذکر شده‌است و به معنی کوه بکار رفته‌است. واژه «گیرو» به معنی سایه رخ در گویش هزارگی، به‌طور گسترده در مناطق کوهستانی غرجستان کاربرد دارد.[۶]

جغرافیا[ویرایش]

عتیق‌الله پژواک نویسندۀ کتاب «غوریان» که از سوی انجمن تاریخ افغانستان چاپ شده است در مورد غرجستان چنین می‌نویسد:

«غرجستان از طرف شمال محدود است به بند سیاه‌توب و بند سردرخت تا بالامرغاب، به طرف جنوب آن گنبد افتاده، شرق آن را رود مرغاب محدود ساخته و به طرف غرب آن دهن کوچه مربوط ثاوس [قادس] حکومت درجه سوم قلعهٔ نو واقع است.

غرجستان از دره‌های ذیل تشکیل شده‌است.

  1. درۀ فیاق [و شِویج]
  2. درۀ لَفَرا (آب این دره به اشپار یکجا شده و به رودخانهٔ مرغاب می‌ریزد.)
  3. درۀ سرتور (که آب آن در دهانۀ ده‌تور به رودخانۀ مرغاب یک‌جا می‌شود.)
  4. درۀ کودیان آب آن با آب جَوَند ملحق شده مجموع آن در نقطۀ موسوم به چارچاق به رودخانهٔ مرغاب می‌ریزد.
  5. درۀ اولن‌تاق (یا اولنتا) آب آن به دهن‌کوی به رودخانۀ مرغاب یکجا می‌شود.

چارصده، نُه صده:

اهالی غرجستان صده، درۀ میوه‌دار را می‌گویند. ۱) صدۀ مرغاب، ۲) صدۀ ملمنج و کنداخ، ۳) صدۀ فلاخر، ۴) صدۀ خفک. که از چار آن علاقۀ چارصده تشکیل و معروف گردیده است. پنج صدۀ دیگر عبارت است از: فیاق، سرتور، کوریان، جَوَند و لَفَرا و یولن‌تاغ... ناگفته نماند که غرجستان تاریخی مجموع چهارصده و پنج‌صده هر دو را در برگرفته و از نُه صده تشکیل شده ولی امروز چارصدۀ آن به نام یک علاقه مهم شهرت دارد. اهالی غرجستان تاجیک و فیروزکوهی می‌باشند.»[۷]

غرجستان در اشعار فارسی[ویرایش]

سپهبد سپه شاه شرق ابومنصور
فراتکین دوانی امیر غرجستان

— فرخی

ترا آنجا غلامانند چون خوارزمشاه ای شه
دگر چون میرطوس و زآن گذشتی میر غرجستان

— فرخی

شه غرچگان بود بر سان شیر
کجا پشت پیل آوریدی به زیر

چغانی و ختلی و بلخی ردان
بخاری و از غرچگان موبدان

— فردوسی

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. شوکت علی محمدی شاری (۱۳۹۵). بامیان؛ پایتخت شکوه اساطیری. کابل: انتشارات امیری. ص. ۷۱.
  2. «غرجستان | لغت‌نامه دهخدا».
  3. «غرچگان | لغت‌نامه دهخدا».
  4. لسترنج (۱۳۶۷جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمهٔ محمود عرفان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص. ص۴۴۲
  5. ابن حوقل (١٣٦٣). صورة الارض:سفرنامه ابن حوقل. تهران: انتشارات امیر کبیر. ص. ۱۷۸.
  6. شوکت علی محمدی شاری (۱۳۹۵). بامیان؛ پایتخت شکوه اساطیری. کابل: انتشارات امیری. ص. ۷۷.
  7. پژواک، عتیق‌الله (۱۳۴۵). «غوریان»، انجمن تاریخ افغانستان، مطبعۀ دولتی، کابل، صفحه‌های ۴۴-۴۵.