سیف فرغانی
سیفُالدّین ابوالمحامد محمد فَرغانی | |
---|---|
زادهٔ | فرغانه، ماوراءالنهر |
درگذشت | ۷۴۹ هجری در یکی از خانقاههای آقسرا |
ملیت | ایرانی |
دیگر نامها | سیف فَرغانی |
پیشه | شاعر |
دوره | قرن هفتم و هشتم هجری |
مولانا سِیفُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی از شعرا و مشایخ قرن هفتم و هشتم هجری بود، وی اصلاً از فرغانهی ماوراءالنهر بود که در دورهٔ سلطهٔ ایلخانان و مغولان در آسیای صغیر میزیست. وی در حالی که نزدیک به هشتاد سال داشت در سال ۷۴۹ هجری و در یکی از خانقاههای آقسرا وفات یافت. او از قدیمی ترین مرثیه سرایانی است که درباره حسین بن علی و شهیدان کربلا مرثیه سروده اند.[۱]
رابطه با دیگر شعرا[ویرایش]
سِیف فَرغانی نسبت به سعدی(۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸–۶۷۱ هجری شمسی) ارادت تمام داشت و او را استادِ سخن مینامید و با آن استاد بزرگ نوشت و خواند داشتهاست. او در مدح سعدی شیرین سخن، قطعاتی دارد:
نمیدانم که چون باشد به معدن زر فرستادن | به دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن | |
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشم | که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن | |
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبت | به آتشگاه زرتشت است خاکستر فرستادن | |
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوش جانپرور | برِ او جرعهای نتوان از این ساغر فرستادن | |
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو تو را لشکر | چه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن |
به جای سخن گر به تو جان فرستم | چنان دان که زیره به کرمان فرستم | |
تو دلدار اهل دلی شاید ار من | به دلدار صاحب دلان جان فرستم | |
سخن از تو و جان ز من این به آید | که تو این فرستی و من آن فرستم | |
اگر چه من از شرمساری نیارم | که شبنم سوی آب حیوان فرستم | |
تویی بحر معنی و من تشنهٔ تو | نگویی زلالی به عطشان فرستم؟ |
سیف فَرغانی چند گاهی را در تبریز گذراند و در آنجا با همام تبریزی آشنا شد.
سیف و شعر[ویرایش]
موضوع قصیدههای سیف فَرغانی که معرّف مهارت او در سخن پارسیاست، غالباً حمد خدا، نعت پیامبر اسلام و وعظ و اندرز و تحقیق و انتقاد از نابهسامانیهای زمان و نیز در استقبال و جوابگویی به استادان مقدّم بر خود چون رودکی و خاقانی و کمالالدّین اسمعیل و سعدی و همام تبریزیاست؛ خود سیف نیز اعتقاد داشت که شاعر استاد کسیاست که بتواند از عهدهٔ نظیرگویی شاعران پیش از خود برآید. سیف تنها یک بار به مدح شاهان پرداخت و آن قصیدهای در ستایش غازانخان، ایلخان مغول بود که به اسلام گروید و این آیین را در قلمرو ایلخانی گسترش داد. وی در قالبهای قصیده، قطعه، رباعی و غزل، شعر سروده است[ که از ۱۲ هزار بیت بیشتر است]؛ در قصیدههای خود ردیفهای دشوار را برمیگزید و در ترکیبات و مفردات از وارد کردن آثار لهجهٔ محلّی ابا نداشت.
وی در سخن از سبک خراسانی در قرن ششم هجری متأثر بود و به همین دلیل بود که وی را به سرزمین فَرغانه و ولایت سمرقند منتسب میداشتند. کلام او ساده و روان است، و در آن واژههای عربی کم به کار رفته است؛ هر چند گاه ترکیبهای عربی را با ترکیبهای فارسی در بعضی از شعرهای خود درهم آمیخته، و گاه نیز حتی یک مصراع را تماماً عربی آوردهاست. مانند «روی از خلق بگردان که حق در اینست که توکلّت علیالله اینست».
باورها[ویرایش]
غزلهای سیف که شاید بیشتر متمایل به آنهاست، عادتاً وقف بر موعظهها و انتقادهای اجتماعی و بیان حقیقتهای عرفانیاست و به شاعران دیگر نیز سفارش میکنند که از مدیحهگویی پرهیز کنند و قناعت پیشه کنند یا طبع خود را به غزلگویی و ستایش معشوق یا وعظ و اندرز بگمارند.[۴]
اجتماعی و مذهبی[ویرایش]
بیان نقیصههای اجتماعی و برشمردن زشتیها و پلیدیهای طبقهٔ فاسد جامعه، در اشعار سیف دیده میشود. این نقدهای صریح و جدّی، خالی از هزل و مطایبهاست. سیف فرغانی مسلمان و از اهل سنت بود و در فقه مذهب حنفی داشت؛ این قصیده، یکی از معروفترین واکنشهای اجتماعی اوست که خطاب به سپاهیان مغول سروده شدهاست:[۴]
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد | هم رونق زمان شما نیز بگذرد | |
وین بوِم محنت از پی آن تا کند خراب | بر دولت آشیان شما نیز بگذرد | |
باد خزان نکبت ایّام ناگهان | برباغ و بوستان شمانیز بگذرد | |
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام | برحلق و بردهانِ شمانیز بگذرد | |
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز! | این تیزی سنان شما نیز بگذرد | |
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد | بیداد ظالمان شما نیز بگذرد | |
در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت | این عوعو سگان شما نیز بگذرد | |
آن کس که اسب داشت غُبارش فرونشست | گرد سُم خران شما نیز بگذرد | |
بادی که در زمانه بسی شمعها بکُشت | هم بر چراغدان شما نیز بگذرد | |
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت | ناچار کاروان شما نیز بگذرد | |
ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن! | تاثیر اختران شما نیز بگذرد | |
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید | نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد | |
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان | بعداز دوروزاز آن شمانیز بگذرد | |
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم | تا سختیِ کمان شما نیز بگذرد | |
در باغ دولت دگران بود مدّتی | این گُل، ز گُلستان شما نیز بگذرد | |
آبیست ایستاده دراین خانه مال و جاه | این آب ناروان شما نیز بگذرد | |
ای تو رمه سپُرده به چوپان گرگ طبع! | این گُرگیِ شبان شما نیز بگذرد | |
پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوست | هم بر پیادگان شما نیز بگذرد | |
ای دوستان! خوهم که به نیکی دُعای سیف | یک روز بر زبان شما نیز بگذرد |
شهیدان کربلا[ویرایش]
وی در عین حال از قدیمترین سخنورانیاست که در مرثیهٔ شهیدان کربلا شعر گفتهاست.[۵][۶][۷]
ای قوم درین عزا بگریید | بر کشتهی کربلا بگریید | |
با این دل مرده خنده تا چند | امروز درین عزا بگریید | |
فرزند رسول را بکشتند | از بهر خدای را بگریید | |
از خون جگر سرشک سازید | بهر دل مصطفی بگریید | |
وز معدن دل به اشک چون در | بر گوهر مرتضی بگریید | |
با نعمت عافیت به صد چشم | بر اهل چنین بلا بگریید | |
دلخستهی ماتم حسینید | ای خسته دلان، هلا! بگریید | |
در ماتم او خمش مباشید | یا نعره زنید یا بگریید | |
تا روح که متصل به جسم است | از تن نشود جدا بگریید | |
در گریه سخن نکو نیاید | من میگویم شما بگریید | |
بر دنیی کم بقا بخندید | بر عالم پر عنا بگریید | |
بسیار درو نمیتوان بود | بر اندکی بقا بگریید | |
بر جور و جفای آن جماعت | یک دم ز سر صفا بگریید | |
اشک از پی چیست تا بریزید | چشم از پی چیست تا بگریید | |
در گریه به صد زبان بنالید | در پرده به صد نوا بگریید | |
تا شسته شود کدورت از دل | یک دم ز سر صفا بگریید | |
نسیان گنه صواب نبود | کردید بسی خطا بگریید | |
وز بهر نزول غیث رحمت | چون ابر گه دعا بگریید |
آثار سیف فرغانی[ویرایش]
از وی دیوان اشعاری به جای ماندهاست که شامل بخشهای زیر است:
رباعیات
غزلها
قصاید و قطعات
تنها اثر باقیمانده از او دیوان وی است که خودش آن را گردآوری کردهاست و این اثر را در دیباچهاش اینگونه معرفی کردهاست:
آن خداوندی که عالم آن اوست | جسم و جان در قبضه فرمان اوست | |
سوره حمد و ثنای او بخوان | کآیت عز و علا در شان اوست | |
گر ز دست دیگری نعمت خوری | شکر او می کن که نعمت آن اوست | |
بر زمین هر ذره خاکی که هست | آب خورد فیض چون باران اوست | |
از عطای او به ایمان شد عزیز | جان چون یوسف که تن زندان اوست | |
بر من و بر تو اگر رحمت کند | این نه استحقاق ما احسان اوست | |
از جهان کمتر ثنا گوی ویست | سیف فرغانی که این دیوان اوست |
منابع[ویرایش]
- ذبیحالله صفا (۱۳۴۲)، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: ابنسینا، ص. ۴۴۸
- ↑ «عاشورا در آیینه شعر کهن فارسی». PANA.IR. ۲۰۱۹-۰۹-۱۰. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۰.
- ↑ جعفر شعار، حسن انوری، گزیده قصاید سعدی|زبان=فارسی
- ↑ سیمینساق - دیوان اشعار سیف، قطعهٔ۳۷ ـ این قصیده را برای شیخ اجل سعدی نوشت
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ از اشعار سیف: قطعه هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
- ↑ «زندگینامه سیف فرغانی، از شاعران قرن هفتم و هشتم هجری | هنر اسلامی». www.islamicartz.com. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۰.
- ↑ «عاشورا در آیینه شعر کهن فارسی». PANA.IR. ۲۰۱۹-۰۹-۱۰. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۰.
- ↑ «گنجور » سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص) » شمارهٔ ۲۰». ganjoor.net. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۰.
- ↑ «دیباچه». بایگانیشده از اصلی در ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۴. دریافتشده در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۹.
پیوند به بیرون[ویرایش]
![]() |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به سیف فرغانی در ویکیگفتاورد موجود است. |