دیباچه نوین شاهنامه
دیباچهٔ نوین شاهنامه | |
---|---|
![]() روی جلدِ دیباچهٔ نوین شاهنامه | |
نویسنده | بهرام بیضایی |
ناشر | انتشارات روشنگران و مطالعات زنان |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۶۹ |
شابک | 964-5512-35-2 |
تعداد صفحات | ۱۱۸ |
موضوع | زندگیِ فردوسی |
سبک | فیلمنامه |
زبان | فارسی |
تصویرگر | آیدین آغداشلو |
از سلسله مقالات دربارهٔ |
آیدین آغداشلو |
---|
![]() |
نقّاشیها |
نثر |
دیگر |
دیباچهٔ نوین شاهنامه فیلمنامهای از بهرام بیضایی است، نوشته به سال ۱۳۶۵.
داستان[ویرایش]
مردانی جسدی بر دوش به سویی روانند. مردِ دانشمند با مریدان میرسد و نمیگذارد جسد در گورستانِ مسلمانان خاک شود. ایشان که جسد را میبرند به بیرونِ توس میبرند و بیرونِ دیوار خاکش میکنند و از ترسِ تهمت میروند. راوی و پسرزادهاش که خبر شدهاند به خاکش میشتابند و مویه میکنند. هنگام غروب دروازهبانان بوق میزنند، راوی و پسرزاده از دروازه میگذرند و دروازه بسته میشود. شبهنگام مردِ دانشمند سر تا پا در آتش میسوزد و نعرهکشان در کوی میدود و مردم بیرون میریزند و نگاهش میکنند، و دیوارِ توس پشتِ گورِ مرده فرومیریزد. مردم با چراغ به سوی گور میروند و دیوارِ فروریخته را میبینند. راوی میرسد. غریبههایی که مرده را خاک کرده بودند از راوی میشنوند که این که به خاک سپردهاند فردوسی بودهاست؛ و مینالند که به دیدارش به توس آمده بودند، و خود نمیدانستند که فردوسی را در خاک کردهاند. دخترِ فردوسی از میانِ دیوارِ ریخته پیدا میشود و به آوایی غریب با خود مینالد. سوارانِ سلطان در جستجوی فردوسی سرمیرسند، و درمییابند که او مرده، و دورِ گورش به خشم نیزه میکارند و اردو میزنند، چشم به راهِ فرمان سلطان. صحاف و همسایه و راوی و دیگر آشنایان فردوسی نیز گردآمدهاند و نیز مریدان مرد دانشمند که با فردوسی بر سرِ ستیزند؛ و هر یک از یاران به یاد میآورد که از فردوسی چها دیده و چه حالتها بر وی رفته. صحنههایی از گذشتهٔ فردوسی و نیز از دوران باستانی که فردوسی سروده آغاز میشود؛ و هر کس یادها دارد که به چشم دل میبیند، و در فاصلهٔ هر یاد تصویر گور فردوسی میآید و اردوی سپاهیان و جمع سوگواران و کبوترانی که آنجا میپرند، یا صحنهای به مناسبت از داستانی از داستانهای شاهنامه، از رستم و اسفندیار و سهراب و تهمینه و سیاوش و بیژن و منیژه و رودابه و زال و دیگرها.
در یاد یاران میگذرد فردوسی که با اهل خانه بگومگو دارد . . . فردوسی که شعر دقیقی را به صحافی برده . . . راویِ جوان که شعر گمشدهٔ فردوسی را در شهر میخواند . . . فردوسی که با والیهای پیاپی سر ناسازگاری دارد . . . فردوسی که در جستجوی دفترهای کهن به دیدار کوهنشینانِ فراری میرود . . . اهل توس که در دیگر شدنِ حکومت به جان همدیگر افتادهاند و فردوسی مینکوهدشان . . . عامل که به خاطرِ آسان گرفتن به فردوسی از بهر خویش دشمنانِ قدرتمند میتراشد و ناگزیر از کنارهگیری میشود . . . فردوسی که با مرگ مذاکره میکند . . . راوی که شاهنامه میخواند و به سرش چوب میخورد . . . فردوسی که مرگِ پسر میبیند و مویه نمیکند . . . فردوسی که به بهانهٔ عرضهٔ شعرش به پیشگاه سلطان احضار میشود . . . خانهٔ فردوسی که به آتشش میکشند، ولی فردوسی دفترها و نوشتهها را به در میبرد، ولی زبان دخترکش از ترس بسته میشود . . . نامهٔ فردوسی که پیش از فرستادن نزد سلطان، نزد والی خوانده میشود و ترس به جان دیوانیان میافکند . . . زنِ فردوسی که در غمِ پسر و دخترش پریشان و سرگشته میشود و سرانجام میمیرد . . . فردوسی که سوی چشمش کاستی میگیرد و شیشهها میآزماید بهتر دیدن را . . . نامه که از سلطان میرسد و فردوسی را میخواهد تا شعرش را بسنجند، که یا بسوزند، یا به گنجخانهٔ شاهی سپارند . . . فردوسی که چون خبرش میرسد که سپاهیان از غزنه و بغداد در پی او راهی توس شدهاند، دختر را جایی نهان میکند و کتابش را برمیگیرد و به دربار طبرستان میشتابد و آنجا هم از پذیرفتنش پروا میکنند و از او میخواهند که شاهنامه به نامِ سلطان کند تا جان و کتاب هر دو به در بَرَد . . . فردوسی که در توفان و تاریکی راه میسپارد و باد را به جای هر چه هست نفرین میکند و دریغ میخورد و کتابش را در باد میپراکند . . . فردوسی که آنگاه که توفان میخوابد به میدانی در توس میرسد و کسانی که نمیشناسندش به گردش جمع میشوند و میگویند که توفان سپاه سلطان را پریشان ساخت و فردوسی را نیافتند و رفتند و فردوسی از ایشان درمیخواهد که آنجا به خاکش سپارند و بر زمین میخوابد و میمیرد . . . .
رئیس سواران به سخن میآید که سلطان از آزردن فردوسی پشیمان بوده، و پیک سلطان با فرمان میرسد که گور زرباران شود و زر به دختر فردوسی رسد، و نیزهها از دور گور برچیده میشود و دختر زبان میگشاید که زر نریزند، و به جایش پل شکستهٔ توس را بسازند. همه سر به خاک میسایند، مریدِ زشتروی مرد دانشمند خود را نگهبان گور میخواند، و دختر راست میایستد و کبوتران به پرواز درمیآیند.[۱]
متن[ویرایش]
بیضایی این فیلمنامه را در تابستان ۱۳۶۵ نوشت.[۲] کتابش نخستین بار در پاییز ۱۳۶۹ به وسیلهٔ انتشارات روشنگران با طرحِ جلدی کارِ آیدین آغداشلو منتشر شد. بریدهای از این فیلمنامه به سال ۱۳۸۵ در شمارهٔ ۹ مجلّهٔ رودکی نیز چاپ شدهاست.
سال ۱۳۷۶ نوار صوتی این فیلمنامه با صدای محمدرضا پورابریشم برای نابینایان منتشر شد.
به زبانهای دیگر[ویرایش]
محمّدمهدی خرّمی و پری شیرزای دیباچهٔ نوین شاهنامه را به انگلیسی درآورده و با نام "A New Prologue to the Shahnameh" در کتابِ Sohrab's Wars منتشر کردهاند:
- Khorrami, Mohammad Mehdi and Pari Shirazi. Sohrab's Wars: Counter Discourses of Contemporary Persian Fiction, A Collection of Short Stories and a Film Script. Costa Mesa: Mazda Publishers, 2008. ISBN 978-1-56859-224-4
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- بیضایی، بهرام (۱۳۶۹). دیباچهٔ نوین شاهنامه. تهران: انتشارات روشنگران. شابک ۹۶۴-۵۵۱۲-۳۵-۲.