بیژن و منیژه

داستان بیژن و منیژه یکی از داستانهای معروف کتاب شاهنامه، کتاب حماسی ایرانیان به زبان فارسی است. این داستان روایت عشق بیژن پسر گیو و منیژه دختر افراسیاب است.
== داستان ==فردوسی میگوید شبی تیره و تار بود گویی آسمان از قیر سیاه پوشیده بود در آن تاریکی چنان بود که اهریمنان از هر گوشه ای روی سیاه خود را برای ترساندن بما می نمودند و یا مار های سیاه دهن باز کرده تا بر ما بتازند. همان دم از جای برجستم و مرا زنی مهربان در خانه بود گفتم ای ماه روی خواب از چشمانم ربوده شده شمعی بیافروز و بزم این شب را راه بینداز و چنگ بردار و می در جام بلورین بریز.وی نیز می با نارنج و سیب و بهی آورد و آن را در پیاله ای شاهانه ریخت.وی هرچه من خواستم کرد و آن شب تاریک را خوشتر از روز ساخت.لیکن من در اندیشه ان نامه خسروان بودم و دلم نا آرام بود. چون آن یار مهربان مرا دید که هوشم را به آن داستان بسته ام از من پرسید از داستان بیژن چه میدانی؟ آیا شنیده ایی که بر بیژن چه گرفتاری از سوی زن رسیده است؟ گفتمش اگر چیزی میدانی از نامه باستان به من بگو .... گفت اکنون حرف مرا گوش کن و داستانهای دیگر را فراموش کن. آن یار مهربان مرا گفت؛ می در پیاله کن و بنوش تا من داستانی را که از دفتر باستان خوانده ام برایت بازگویم و آن داستانی است پر از فسون و مهربانی ونیز نیرنگ و جنگ. گفتم ای ماهروی همین امشب همه داستان را برایم بازگو که منیژه در کجا بود؟ و بیژن چه کرد و از تیمار درد چه بر سرش آمد؟ سپس آن ماهروی مرا گفت؛ داستان را از دفتر پهلوی برایت میگویم و از تو میخواهم که آن را برایم به چکامه(شعر،سرود) برگردانی و از تو سپاسگذار خواهم بود.اکنون ای یار نیکی شناس آن داستان را از من بشنو..... (مرا گفت گر تو زمن بشنوی. بشعر آرم از دفتر پهلوی. همت گویم و هم پزیرم سپاس. کنون بشنو ای یار نیکی شناس. === شکایت مردم ارمان و اعزام بیژن به نبرد با گرازان === راوی داستان بیژن و منیژه زن فردوسی در یک شب زمستانی است. در دوران پادشاهی کیخسرو پادشاه کیانی گروهی از مردم سرزمین ارمان (یا شهر رامیان فعلی) نزد شاه ایران آمده و تظلم نمودند که سرزمینشان که در مرز توران قرار دارد مورد تاخت و تاز و هجوم گرازان قرار گرفتهاست. کیخسرو دو پهلوان ایرانی را برای این موضوع در نظر میگیرد که یکی گرگین میلاد و دیگری بیژن است که باوجود جوانی و مخالفتهای پدرش گیو به این مأموریت اعزام میشود. گرگین میلاد که به خباثت و فرصت طلبی در شاهنامه شناخته شده بیژن را به تنهایی به نبرد میفرستد. در آن روز بیژن بر گرازان چیره میشود.[۱]
محتویات
آشنایی با منیژه و رفتن به کاخ[ویرایش]
هنگام بازگشت،گرگین میلاد برای اینکه امتناع او نزد شاه فاش نشود بیژن را به نزدیکی اردوی تفریحی دختران تورانی میبرد. در این اردو منیژه دختر افراسیاب که در شاهنامه زیباییاش توصیف شده همراه ندیمههایش در دامان طبیعت اردو زده بود. بیژن محو زيبايى منيژه مى شود و پشت درخت تناوری ایستاده و منیژه را تماشا میکند. منیژه از طریق ندیمهاش متوجه حضور بیژن میشود و حاجبی را نزد او میفرستد به این گمان که او سیاوش است که دوباره زنده شده. بیژن خود را پهلوانی ایرانی معرفی میکند و به سفارش منیژه وارد چادر او میشود. پس از سه روز که در چادر او بود منیژه تصمیم میگیرد او را مخفیانه به کاخ پدرش افراسیاب ببرد. بیژن قبول نمیکند و سعی میکند خود را نجات دهد و به ایران زمین بازگردد. منیژه باکمک همراهانش بیژن را با دارو خواب کرده و لای البسه پیچیده و به درون کاخ میبرد.[۲]
فاش شدن حضور بیژن و تنبیه شدنش[ویرایش]
پس از چند روز حضور مخفیانه در کاخ ماجرا فاش میشود. مأمور افراسیاب به نام گرسیوز وارد اتاق منیژه میشود و بیژن را از زیر تخت بیرون میکشد. بیژن سعی میکند با چاقویی که در چکمهاش داشت به گرسیوز حمله کند اما فریب چربزبانی او را میخورد و تسلیم میگردد. افراسیاب قصد کشتن او را داشت اما با وساطت پیران وزیر دانشمند افراسیاب به این دلیل که از خونخواهی ایرانیان جلوگیری کند او را نمیکشد. بااینحال بیژن را در چاهی عمیق انداخته و سنگی بر سر چاه میگذارد به حدی که آب و هوا و غذای اندک از آنجا رد شود. منیژه نیز با تحقیر از کاخ اخراج شده و آواره میگردد. منیژه که خود را باعث و بانی این حادثه میداند شبها را بر سر چاه مویه کرده و روزها به دنبال غذا برای بیژن میگردد.[۳]
عزیمت رستم به سوی توران برای نجات بیژن[ویرایش]
گرگین میلاد که به هدف خود رسیدهبود به ایران بازگشته و داستانی میسازد که بیژن کشته شدهاست. شاه خشمگین میشود و دستور میدهد او را به بند کنند. باوجود مقبولیت ادعای گرگین، گیو مرگ پسرش را باور نمیکند. در این هنگام کیخسرو با دیدن اندوه گیو جام جهاننمای خود را پیش آورده و احوال کشور را در آن مشاهده میکند. به دنبال این بالاخره کیخسرو در جام جهاننما بیژن را میبیند. گیو نامهای از سوی شاه به زابلستان نزد رستم میفرستد. رستم همراه گروهی برای نجات بیژن رهسپار توران میشوند و پیش از آن به درخواست گرگین میلاد برای او نزد شاه پادرمیانی میکند تا وی آزاد گردد. رستم و گروهش لباس تاجران و بازرگانان بر تن میکنند که کسی آنجا متوجه نیتشان نشود. پس از آن بهعنوان تاجر در توران غرفه میزنند.[۴]
دیدار منیژه با رستم و آگاه شدن رستم از داستان بیژن[ویرایش]
منیژه که سرگردان با سروپای برهنه بهدنبال غذا برای بیژن بود به گروه رستم میرسد. از زبانشان میفهمد که ایرانی هستند و برایشان داستان را شرح میدهد و از گیو و رستم و کیخسرو میپرسد. رستم که مظنون شدهبود واقعیت را فاش نکرد. اما به منیژه که ناامید در حال برگشتن بود یک مرغ بریان میدهد و به او میگوید آن را برای محبوبش ببرد. در همین حین رستم انگشتر معروف خود را درون شکم مرغ میگذارد تا اگر واقعیت داشتهباشد بیژن منیژه را باز نزد او بفرستد. بیژن در حال خوردن مرغ انگشتری را مییابد و منیژه را آگاه میکند. منیژه به نزد رستم میآید و گفته بیژن را برایش شرح میدهد که آیا تو صاحب رخش هستی؟ رستم که از حقیقت ایمان یافتهبود به منیژه خاطرنشان میکند که نیمهشب بر سر چاه آتش برافروزد و رستم به دنبال آتش بدانجا میآید.
آزاد شدن بیژن و حمله به کاخ افراسیاب[ویرایش]
منیژه شبهنگام هیزم جمع کرده و آتش بزرگی میافروزد. رستم به سر چاه میآید و سنگ بزرگ را کنار میزند و طنابی به درون چاه میفرستد. پیش از آنکه بیژن از چاه خارج شود رستم از او سوگند میخواهد که پس از آزادی کاری با گرگین میلاد نداشتهباشد. بیژن نمیپذیرد و عنوان میکند قصد کشتنش را دارد. رستم نیز طناب را رها میکند و بیژن باز به چاه میافتد. بالاخره او میپذیرد که از گرگین بگذرد. رستم منیژه را همراه چند تن از محل دور میکند و با پهلوانان دیگر از جمله بیژن به کاخ افراسیاب میتازد و کاخ او را به آتش میکشد. سپس با غنائم بهسوی ایران بازمیگردد.[۳]
بازگشت بیژن به ایران[ویرایش]
بیژن درمیان استقبال گسترده ایرانیان به وطن بازمیگردد و گرگین میلاد نیز بخشیده میشود. کیخسرو بیژن و منیژه را زوج اعلام میکند و به بیژن سفارش میکند هیچگاه برای این وقایع منیژه را سرزنش نکند و نیز هدایای گرانبهای بیشماری به دست بیژن برای منیژه میفرستد.[۲]
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ سایت ریرا داستان بیژ« و منیژه .صفحه ۴ فارسی، بازدید در ۲ ژوئیه ۲۰۱۱
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ سایت خاوران داستان عشق منیژه و بیژن فارسی، بازدید در ۲ ژوئیه ۲۰۱۱
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ گلستان سخن «داستان بیژن و منیژه» فارسی، بازدید در ۲ ژوئیه ۲۰۱۱
- ↑ برگرفته از ویکینبشته «شاهنامهٔ فردوسی/داستان بیژن و منیژه ۳» فارسی، بازدید در ۲ ژوئیه ۲۰۱۱
- بیژن و منیژه برگزیدهٔ ابراهیم پورداود