دیوان‌های سه‌گانه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از خاتمة الحیاة)

دیوان‌های سه‌گانه یکی از دو مجموعهٔ بزرگی است که بخشی از آثار منظومِ (شعر) عبدالرحمن جامی، شاعر و نویسندهٔ فارسی‌زبان قرن نهم هجری، در آن گرد آمده است. جامی، به مناسبت سه دوران زندگی خویش، سه بخش این دیوان را به ترتیب «فاتحة الشباب» (دوران جوانی)، «واسطة العقد» (اواسط زندگی) و «خاتمة الحیاة» (پایان زندگی) نامید. این سه کتاب، شامل قصیده‌ها، غزل‌ها، قطعه‌ها و رباعی‌ها است. مجموعهٔ بزرگِ دیگرِ اشعارِ جامی، هفت‌اورنگ نام دارد.

دیباچه واسطه العقد[ویرایش]

بسم الله الرحمن الرحیماملی حمد المنان الکریم
آن که به این نکته سنجیده گشتفاتحه آرای کلام قدیم

متکلمی که خلعت اعجاز کلام معجز طراز قرآن را به ما نفی (و ما هو بقول شاعر) از آلایش تهمت شعر مطهر ساخته و علم بلاغت موردش را حضیض تدنس بل هو شاعر به اوج تقدس (وما علمناه الشعرو ماینبغی له) افراخته و با این همه نخستین مرکب تام را ار آن کلام رفیع الشان بلکه از هر سوره ای از آن در قالب شعر ریخته و بر هیئت نظم انگیخته تا ایمایی باشد به آنکه نفی این معنی به اثبات آن صورت راست که شعر فی حد ذاته امری مذموم است و شاعر به سبب ایراد کلوم منظوم معاتب و ملوم بلکه بنابر آن است که قاصران نظم قرآن را مستند به سلیقه شعر ندارند و معاندان متصدی تحدی به آن را -صلی الله علیه و سلم- از زمره شعرا نشمارید و این واضح‌ترین دلیل است بر رفعت مقام شعر و شعرا و علو منزلت سحرآفرینان شعرآرا.

پایه شعر بین که چون زنبینفی نعت پیمبری کردند
بهر تصحیح نسبت قرآنتهمت او به شاعری کردند
و پس از املاء حمدتحیات من اله السلام
علی خیرالکرام من الانامفلک فرشی که از ذوالعرش بر دل

اما بعد نموده می‌آید که در تاریخ سنه اربع و ثمانین و ثمانماة که مدت عمر از شصت گذشته بود و به هفتاد نزیک گشته قریب به ده هزار بیت از شعرهای پراکنده که اوقات شریف به آن ضایع شده بود و بر آن مت اسف می‌بود دفع دغدغه جمع و ترتیب را جمع و ترتیب کرده شد و همت بر آن بود که اگر بقیه حیاتی باشد به تلافی آن مصروف گردد اما چون گاه گاه به حکم وقت بی سابقه تکلفی بیتی یا بیشتر از خاطر سر می‌زد و به موجب اشارت بعضی از درویشان مصرع (که بادا وقت ایشان خوش چو وقت دیگران زیشان) صورت تکمیل می‌یافت و در قید کتابت می‌آمد و ادراج آن در سلک آنچه پیشتر سمت انتظام یافته بود مظنه اخلال به ترتیب آن می‌بود جداگانه در این اوراق ثبت افتاد امید است که اگر موجب اجرای نباشد مفضی به وزری نیز نگردد.

در آغاز تصویر این تازه نقشچون تممته گفتم از بهر فال
خردمند دانا به سر حروفازان گفته دریافت تاریخ سال

و من الله سبحانه المبدا و الیه المال

دیباچه خاتمة الحیاة[ویرایش]

بسم الله الرحمن الرحیمطرفه خطابیست ز سفر قدیم
کرده ازین حرز ستایشگراننقش نگین خاتم پیغمبران

صلی الله علیه علی الخاتم و علی آله و صحبه و سلم اما بعد

دیوان ثالث است این از گفته های جامیباشد بر اهل بینش پیدا سمینش از غث
یا رب چه نیک گفته ست آن نکته دان که گفته ستالشی ما یثنی الا وقد تثلث

آنچه از نیک و بد بر اهل جهان در جهان آشکاره خواهد شد

هرچه گردد دوباره آخر کارآن دوباره سه باره خواهد شد

آغاز تسوید این بیاض و بنیاد ترشیح این ریاض در شهور سنه ست و تسعین و ثمانمائه اتفاق افتاد و من الله المبداء و الیه المعاد

هر مرغ درین باغ نوایی بگذاشتهر چغد درین کاخ صدایی بگذاشت
جامی ز قفایشان ز سر ساخته پایمانند قلم کلاغ پایی بگذاشت

نمونه شعر فاتحه الشباب[ویرایش]

گفتمش ای سخت دل عهد تو سست است از نخستگفت تا کی گوییم در روی چندین سخت و سست
گفتمش در عاشقی ما رند و بی باکیم و مستگفت در عاشق‌کشی ما نیز چالاکیم و چست
گفتمش در خاک محنت دانه می‌پاشم ز اشکگفت ازین تخم و زمین جز سبزه حسرت نرست
گفتمش عمری ست می‌جویم ز لعلت کام دلگفت عاشق نیست آن کز دوست کام خویش جست
گفتمش گل را به باغ این سرخرویی از کجاستگفت کز خون دل غنچه ز رشکم چهره شست
گفتمش سررشته ای خواهم به کف سویت گشادگفت این سررشته گر اهل دلی در دست توست
گفتم از سنگ جفایت خاطر جامی شکستگفت چون بر شیشه آید سنگ کی ماند درست

نمونه شعر واسطة العقد[ویرایش]

ای از دو جام لعلت ما را تمام نیمیعیش تمام ما را بس زان دو جام نیمی
روشن جبین توست این یا خود طلوع کردهاز مطلع سعادت ماه تمام نیمی
گفتم ز ذکر نامت یابم ز خود رهاییاز خود تمام رستم ناگفته نام نیمی
تا ماه عید باشد شب‌های عاشقان رابنمای زان دو ابرو هر وقت شام نیمی
از سوز سینه پختم دیگ امید لیکناز سردی رقیبان مانده ست خام نیمی
زین نیم جان که دارم دشوار زنده مانمپیش آر لب کزو هم گیرم به وام نیمی
نبود ز هر لب تو یک بوسه حد جامییک بوسه بس ز هر دو از هر کدام نیمی

نمونه شعر خاتمة الحیاة[ویرایش]

رقم می زد قلم وصف لب لعل تو بر کاغذقلم شد نیشکر وز نیشکر غرق شکر کاغذ
تنک دل را چه طاقت پیش طعن حاسدان آرینیارد تاب زخم تیر چون باشد سپر کاغذ
بود کز زیر پا برداری و خوانی غم خود رابه خون دل نویسم وافکنم در رهگذر کاغذ
نشاید بر تو باد گرم و سرد ای شمع می‌خواهمکه چون فانوس سازم خانه‌ات را بام و در کاغذ
به کاغذهای رنگین چون بود مایل دل طفلانکنم در نامه تو لعل از خون جگر کاغذ
پیام رقت خود داد دل از کوی تو جان راچو آن یاری که بفرستد به یاری از سفر کاغذ
دل جامی ز بحر شعر باشد مخزن گوهرازان مخزن به دامن می‌برد اینک گهر کاغذ

منابع[ویرایش]

  • زندگینامهٔ شاعران بزرگ ایران؛ سید علی رضوی بهابادی؛ چاپ اول: کرمان، ۱۳۸۴؛ انتشارات پیام کرمان. شابک: ۱-۱-۹۵۲۰۵-۹۶۴. ص ۱۸۵.

پیوند به بیرون[ویرایش]