جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

جمال‌الدین محمدبن عبدالرزاق اصفهانی شاعر سده ششم هجری بود. او از بنیانگذاران سبک عراقی به‌شمار می‌رود.

زندگی[ویرایش]

وی در اصفهان زاده شد اما به آذربایجان نیز سفر کرد و گویا در نقاشی نیز دست داشته و با خاقانی شروانی و انوری و ظهیر فاریابی و رشید وطواط مکاتبه و مشاعره می‌کرده‌است. او مداح حکمرانان سلجوقی و آل خُجند بود و در اصفهان می‌زیست.

ترکیب بند[ویرایش]

یکی از بهترین سروده‌های وی ترکیب بند مشهورٍ وی در نعت و ستایش پیامبر اسلام است. این ترکیب بند از مهم‌ترین اشعار در زبان فارسی است. وی در این سروده با بهره‌گیری از آیات و احادیث، شخصیت پیامبر را توصیف کرده‌است:

ای از بر سدره شاهراهتوای قبّه عرش تکیه گاهت
ای طاق نهم رواق بالابشکسته ز گوشه کلاهت
هم عقل دویده در رکابتهم شرع خزیده در پناهت
ای چرخ کبود ژنده دلقیدر گردن پیر خانقاهت
مه طاسک گردن سمندتشب طرّهٔ پرچم سیاهت
جبریل مقیم آستانتافلاک حریم بارگاهت
چرخ ار چه رفیع، خاک پایتعقل ارچه بزرگ، طفل راهت
خورده‌است خدا ز روی تعظیمسوگند به روی همچو ماهت
ایزد که رقیب جان خرد کرد
نام تو ردیف نام خود کرد
ای نام تو دستگیر آدمو ای خلق تو پایمرد عالم
فرّاش درت کلیم عمرانچاووش رهت مسیح مریم
از نام محمّدیت میمیحلقه شده این بلند طارم
تو در عدم و گرفته قدرتاقطاع وجود زیر خاتم
در خدمتت انبیا مشرّفوز حرمتت آدمی مکرّم
از امر مبارک تو رفتههم بر سر حرفت خود آدم
تا بود به وقت خلوت تونه عرش و نه جبرئیل محرم
نایافته عزّ التفاتیپیش تو زمین و آسمان هم
کونین نواله ای ز جودت
افلاک طفیلی وجودت
ای مسند تو ورای افلاکصدر تو و خاک توده حاشاک
هرچ آن سمت حدوث دارددر دیدهٔ همّت تو خاشاک
طغرای جلال تو لعمرکمنشور ولایت تو لولاک
نُه حقّه و هفت مهره پیشتدست تو و دامن تو زان پاک
در راه تو زخم محض مرهمبر یاد تو زهر عین تریاک
در عهد نبوّت تو آدمپوشیده هنوز خرقهٔ خاک
تو کرده اشارت از سر انگشتمَه قرطهٔ پرنیان زده چاک
نقش صفحات رایت تولولاک لما خلقت الافلاک
خواب تو ولا یَنامُ قلبی
خوان تو اَبیتُ عِندَ رَبّی
ای آرزوی قـَدَر لقایتوای قبلهٔ آسمان سرایت
در عالم نطق، هیچ ناطقناگفته سزای تو ثنایت
هر جای که خواجه ای غلامتهر جای که خسروی گدایت
هم تابش اختران ز رویتهم جنبش آسمان برایت
جانداروی عاشقان حدیثتقفل دل گمرهان دعایت
اندوختهٔ سپهر و انجمبرنامده ده یک عطایت
بر شهپر جبرئیل نِه زینتا لاف زند ز کبریایت
بر دیدهٔ آسمان قدم نِهتا سرمه کشد ز خاک پایت
ای کرده بزیر پای کونین
بگذشته ز حد قاب قوسین
ای حجرهٔ دل به تو منوّروای عالم جان ز تو معطر
ای شخص تو عصمت مجسّموای ذات تو رحمت مصوّر
بی یاد تو ذکرها مزوَّربی‌نام تو وِردها مبتـَّر
خاک تو نهال شاخ طوبیدست تو زهاب آب کوثر
ای از نفس نسیم خلقتنُه گوی فلک چو گوی عنبر
از یَعصِمکَ الله اینت جوشنوزیغفرک الله آنت مغفر
تو ایمنی از حدوث گو باشعالم همه خشک یا همه تر
تو فارغی از وجود، گو شوبطحا همه سنگ یا همه زر
طاووس ملائکه بَریدت
سرخیل مقرّبان مُریدت
ای شرع تو چیره چون به شب روزوای خیل تو بر ستاره پیروز
ای عقلِ گره گشای معنیدر حلقهٔ درس تو نوآموز
ای تیغ تو کفر را کفن بافنعلین تو عرش را کُلـَه دوز
ای مذهب‌ها ز بعثت توچون مکتبها به عید نوروز
از موی تو رنگ کسوت شبوز روی تو نور چهرهٔ روز
حلم تو شگرف دوزخ آشامخشم تو عظیم آسمان سوز
ماه سر خیمهٔ جلالتدر عالم علو مجلس افروز
بنموده نشان روی فرداآیینهٔ معجز تو امروز
ای گفته صحیح و کرده تصریح
در دست تو سنگریزه تسبیح
هر آدمیی که او ثنا گفتهرچ آن نه ثنای تو خطا گفت
خود خاطر شاعری چه سنجد؟نعت تو سزای تو خدا گفت
گرچه نه سزای حضرت توستبپذیر هر آنچه این گدا گفت
هر چند فضول گوی مردی استآخر نه ثنای مصطفی گفت؟
در عمر هر آنچه گفت یا کردنادانی کرد و ناسزا گفت
زان گفته و کرده گر بپرسندکز بهر چه کرد یا چرا گفت؟
این خواهد بود عُدّت اوکفارهٔ هر چه کرد یا گفت
تو محو کن از جریدهٔ اوهر هرزه که از سر هوا گفت
چون نیست بضاعتی ز طاعت
از ما گنه و ز تو شفاعت


مقام شاعر[ویرایش]

عبدالرزاق از شاعرانی است که از تصوف و حکمت بهره فراوان داشته‌است. وی پدر کمال‌الدین اصفهانی است. دیوانش نزدیک به بیست هزار بیت شعر است. جمال‌الدین عبدالرزاق در لطافت طبع یگانه و در فضل و هنر سرآمد بود.

منم آن‌کس که عقل را جانممنم آن‌کس که روح را مانم
دعوی فضل را چو معنااممعنی عقل را چو برهانم
گلبن روح را چو صدبرگمباغ دل را هزاردستانم
نثر را نوشکفته بستانمنظم را دسته‌بسته ریحانم

نمونه شعر[ویرایش]

الحذار ای غافلان زین وحشت‌آباد الحذارالفرار ای عاقلان زین دیو مردم الفرار
ای عجب، دلتان نه بگرفت و نشد جانتان ملولزین هواهای عفن زین آب‌های ناگوار
عرصه نادلگشا و بقعه نادلپسندقرصه‌ای ناسودمند و شربتی ناسازگار
مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاهظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار
امن در وی مستحیل و عدل در وی ناامیدکام در وی ناروا، راحت در او ناپایدار
ماه را ننگ محاق و مهر را نقص کسوف خاک را عیب زلازل چرخ را رنج دوار
مهر را خفاش دشمن، شمع را پروانه خصمجهل را بر دست تیغ و عقل را بر پای خار
نرگسش بیمار بینی لاله‌اش دل‌سوختهغنچه‌اش دلتنگ یابی و بنفشه سوگوار
تو چنین بی‌برگ در غربت به خواری تن‌زدهوز برای مقدمت روحانیان در انتظار
بوده‌ای یک قطره آب و پس شوی یک‌مشت خاکدر میانه چیست این آشوب و چندین کارزار

پایان زندگی[ویرایش]

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در حدود سال ۵۸۸ هجری قمری درگذشت.

منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]