پرش به محتوا

تخلیه غیرنظامیان لهستانی از اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
تخلیهٔ غیرنظامیان لهستانی از اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم
یک زن لهستانی و نوه‌های او در اردوگاه صلیب سرخ برای پناهندگان لهستانی در تهران، ایران

تخلیهٔ غیرنظامیان لهستانی از اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم فرایند تخلیه و مهاجرت لهستانی‌ها در دوران جنگ جهانی دوم از اتحاد جماهیر شوروی و ورود آنها به ایران بود.

پس از تهاجم شوروی به لهستان در آغاز جنگ جهانی دوم، بر اساس پیمان مولوتوف–ریبنتروپ علیه لهستان، اتحاد جماهیر شوروی بیش از نیمی از قلمرو جمهوری دوم لهستان یا حدود ۲۰۱٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۷۸٬۰۰۰ مایل مربع) را که بیش از ۱۳٬۲۰۰٬۰۰۰ نفر در آن ساکن بودند، تصاحب کرد.[۱] ظرف چند ماه، به‌منظور لهستان‌زدایی از سرزمین‌های ضمیمه‌شده، کمیساریای خلق در امور داخلی شوروی بین ۳۲۰٬۰۰۰ تا یک میلیون شهروند لهستانی را به بخش‌های شرقی اتحاد شوروی، اورال و سیبری بازداشت و تبعید کرد.[۲] چهار موج تبعید خانوادگی شامل کودکان، زنان و سالخوردگان با قطارهای باری از ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۱ رخ داد. موج دوم تبعیدها به‌وسیلهٔ نیروهای اشغالگر شوروی در سراسر منطقهٔکرسی حدود ۳۰۰٬۰۰۰ تا ۳۳۰٬۰۰۰ لهستانی را دربرگرفت که عمدتاً به قزاقستان فرستاده شدند.[۳]

به‌واسطهٔ تغییری چشمگیر در سرنوشت، بیش از ۱۱۰٬۰۰۰ لهستانی، شامل ۳۶٬۰۰۰ زن و کودک، توانستند همراه با ارتش آندرس اتحاد جماهیر شوروی را ترک کنند. آن‌ها سرانجام در ایران، هند، فلسطین، نیوزیلند، تقسیم آفریقا و همچنین مکزیک ساکن شدند.[۴] در میان کسانی که در اتحاد جماهیر شوروی ماندند، حدود ۱۵۰٬۰۰۰ لهستانی پیش از پایان جنگ جان باختند.[۵]

تخلیهٔ مردم لهستان از اتحاد شوروی از ۲۴ مارس ۱۹۴۲، به مدت یک هفته، و سپس دوباره از ۱۰ اوت ۱۹۴۲ تا آغاز سپتامبر ادامه داشت. در مرحلهٔ نخست، بیش از ۳۰٬۰۰۰ نفر از پرسنل نظامی و حدود ۱۱٬۰۰۰ کودک از ترکمن‌باشی (جمهوری شوروی سوسیالیستی ترکمنستان، امروزه ترکمنستان) از راه دریا به بندر انزلی رفتند. در مرحلهٔ دوم تخلیه از داخل، بیش از ۴۳٬۰۰۰ پرسنل نظامی و حدود ۲۵٬۰۰۰ غیرنظامی همراه با ژنرال ووادیسواف آندرس از طریق دریای خزر به ایران رفتند. حدود یک‌سوم غیرنظامیان کودکان بودند. تخلیه‌ای کوچک‌تر به عشق‌آبادمشهد انجام شد که شامل گروه بزرگ و نهایی غیرنظامیان بود.[۴][۶]

پیشینه

[ویرایش]

در سال ۱۹۳۹، پس از حملهٔ آلمان نازی و شوروی به لهستان، قلمرو جمهوری دوم لهستان میان این دو مهاجم تقسیم شد. نیمهٔ شرقی لهستان به اتحاد جماهیر شوروی ضمیمه شد. اندکی بعد، مسکو برنامه‌ای از تبعیدهای گسترده را آغاز کرد که هم شامل لهستانی‌ها می‌شد و هم شماری از یهودیان لهستان که به درون خاک شوروی منتقل شدند. صدها هزار شهروند لهستانی مجبور شدند خانه‌های خود را در لحظه ترک کنند و در واگن‌های باری به سیبری، قزاقستان و دیگر نقاط دورافتادهٔ روسیه منتقل شدند. چندین موج از تبعیدها رخ داد که طی آن خانواده‌ها به سرزمین‌های بایر اتحاد شوروی فرستاده شدند.[۷] نخستین دسته‌هایی که از سوی کمیساریای خلق در امور داخلی هدف قرار گرفتند شامل قضات دادگاه، کارمندان دولتی، کارکنان دولت‌های محلی، اعضای نیروی پلیس، پناهندگان لهستان غربی، پیشه‌وران، کارگران جنگل، اسکان‌یافتگان و کشاورزان خرد، همچنین کودکان اردوگاه‌های تابستانی و یتیم‌خانه‌های لهستانی، اعضای خانوادهٔ هر فردی که از سوی کمیساریای خلق در امور داخلی بازداشت شده بود، و اعضای خانوادهٔ هر کسی که به غرب گریخته یا ناپدید شده بود، می‌شدند.[۸]

سرنوشت لهستانی‌های تبعیدشده در میانهٔ سال ۱۹۴۲، پس از امضای پیمان سیکورسکی-مایسکی بهبود یافت. استالین یک‌بار عفو شهروندان لهستانی در اتحاد شوروی را اعلام کرد. این عفو تا ۱۶ ژانویهٔ ۱۹۴۳ ادامه داشت، زمانی که عملاً لغو شد.[۹] در این فرصت کوتاه، ارتش آندرس تشکیل شد که نه تنها سربازانی را که در اردوگاه‌های شوروی نگه داشته شده بودند جذب کرد، بلکه هزاران غیرنظامی و یتیم‌خانه‌های لهستانی با کودکانی که والدینشان در گولاگ جان باخته بودند را نیز دربر گرفت. هزاران نفر در مسیر مراکز ارتش تازه‌تأسیس لهستان، عمدتاً به‌دلیل همه‌گیری دیسانتری که مردان، زنان و کودکان را از پای درآورد، جان خود را از دست دادند.[۱۰]

تخلیه‌ها

[ویرایش]
کشتی حامل سربازان و پناهندگان غیرنظامی لهستانی که از اتحاد شوروی به ایران می‌رسند، ۱۹۴۲

در ۱۹ مارس ۱۹۴۲، ژنرال ووادیسواف آندرس دستور تخلیهٔ سربازان و غیرنظامیان لهستانی ساکن در نزدیکی اردوگاه‌های ارتش را صادر کرد. بین ۲۴ مارس و ۴ آوریل، ۳۳٬۰۶۹ سرباز اتحاد شوروی را به مقصد ایران ترک کردند، همچنین ۱۰٬۷۸۹ غیرنظامی، شامل ۳٬۱۰۰ کودک، نیز خارج شدند. این تنها بخش کوچکی از حدود ۱٫۷ میلیون شهروند لهستانی بود که در آغاز جنگ توسط شوروی‌ها بازداشت شده بودند. بیشتر لهستانی‌ها مجبور شدند در اتحاد شوروی باقی بمانند.[۱۱] سربازان و غیرنظامیان لهستانی که خارج شدند، در اردوگاه‌های ایران در بندر پهلوی، مشهد و همچنین تهران مستقر شدند.

پس از نخستین تخلیه، روابط لهستان–شوروی رو به وخامت گذاشت و دولت شوروی آغاز به بازداشت مقامات لهستانی کرد. در ۹ اوت ۱۹۴۲، دومین تخلیه آغاز شد که تا اول سپتامبر ادامه یافت. پناهندگان لهستانی مجبور بودند با قطار به ترکمن‌باشی سفر کنند، جایی که با کشتی از دریای خزر به ایران می‌رفتند. برخی نیز ناچار بودند از راه زمینی به عشق‌آباد سفر کنند. کنسولگری‌های لهستان در اتحاد شوروی گذرنامه‌های موقت داخلی برای افراد تخلیه‌شده صادر کردند: این گذرنامه‌ها باید در گذرگاه‌های مرزی ارائه می‌شد تا اجازهٔ عبور داده شود. به‌گفتهٔ یکی از تخلیه‌شدگان، وندا الیس:

گرسنگی وحشتناک بود، ما حتی یک قرص نان در روز، مانند سیبری، نمی‌گرفتیم. هر تکه نان باید دزدیده می‌شد یا به هر روش دیگری به دست می‌آمد. این جهنم بود — آدم‌های گرسنه و بیمار، کودکان در واگن‌های قطار پر از شپش. بیماری‌ها — تیفوس، دیسانتری، نبود دستشویی در واگن‌ها. برای رفع نیاز باید هر بار که قطار می‌ایستاد از آن بیرون می‌پریدیم. معجزه است که زنده ماندیم، با وجود هزاران کشته.[۱۲]

در طول دومین تخلیه، ۶۹٬۲۴۷ نفر اتحاد شوروی را ترک کردند که شامل ۲۵٬۵۰۱ غیرنظامی (۹٬۶۳۳ کودک) بودند. در مجموع، در دو تخلیهٔ سال ۱۹۴۲، ۱۱۵٬۷۴۲ نفر خارج شدند: ۷۸٬۴۷۰ سرباز و ۳۷٬۲۷۲ غیرنظامی (۱۳٬۹۴۸ کودک). حدود ۹۰٪ از آن‌ها لهستانی‌های غیر یهودی بودند و بیشتر باقی‌ماندگان یهودی بودند.

لهستانی‌ها برای مدت طولانی در ایران تحت کنترل شوروی باقی نماندند، به دلایل گوناگون از جمله خصومت مقامات شوروی که شمال ایران را اشغال کرده بودند و همچنین تهدید ارتش‌های آلمان که پیش‌تر به قفقاز رسیده بودند، و در نهایت شرایط بد زندگی.[۱۳]

اردوگاه‌های پناهندگان

[ویرایش]
یک زن لهستانی در حال تزئین باغچهٔ جلوی چادرش به شکل عقاب نماد لهستان، اردوگاه صلیب سرخ برای پناهندگان لهستانی در تهران، ۱۹۴۳

پناهندگان پس از چند ماه سرانجام ایران را ترک کردند و به چندین کشور منتقل شدند، از جمله لبنان، فلسطین، هند، اوگاندا، کنیا، تانگانیکا، رودزیای شمالی و رودزیای جنوبی، آفریقای جنوبی، نیوزیلند و مکزیک.

آفریقای بریتانیا

[ویرایش]

ماریا گابینیویچ، یکی از پناهندگان، بعدها نوشت: «ما توانستیم با آخرین کاروان اتحاد شوروی را ترک کنیم. هنوز هزاران لهستانی پریشان‌حال آنجا مانده بودند و به کلخوزها فرستاده شدند. من هرگز سفر با کامیون از عشق‌آباد به تهران از میان کوه‌ها را فراموش نخواهم کرد. پس از جهنمی که پشت سر گذاشته بودیم، تهران دنیایی دیگر بود. زندگی اردوگاهی سازمان‌یافته بود، مدرسه بود، پیشاهنگان بودند و زندگی مذهبی. تهران دریچه‌ای بود که از طریق آن ما را گروه‌گروه به نقاط مختلف جهان فرستادند. مادرم پیشنهاد وسوسه‌انگیز رفتن به سانتا روسا در مکزیک را رد کرد. او می‌خواست یا به هند برویم یا آفریقا، چون به اروپا نزدیک‌تر بود. او امید داشت روزی به لهستان بازگردیم. ما سوار یک کشتی جنگی شدیم و از خلیج فارس گذشتیم… پس از دوازده روز به بندر بیرا در موزامبیک رسیدیم. بزرگسالان مضطرب و از ناشناخته‌ها هراسان بودند، اما ما کودکان خوشحال از ماجراجویی بودیم. ما نخستین لهستانی‌های آفریقا نبودیم. پیش‌تر ۲۲ اردوگاه با ۱۸٬۰۰۰ نفر وجود داشت که مانند ما مسیرهای گوناگون تبعید در اتحاد شوروی را پشت سر گذاشته بودند و در سراسر آفریقای بریتانیا — از کنیا تا مستعمرهٔ کیپ — پراکنده بودند».[۱۲]

پناهندگان لهستانی که قرار بود به شرق آفریقا فرستاده شوند یا از ایران به مقصد آفریقا اعزام می‌شدند، یا از ایران به هند برده می‌شدند و از یک بندر هندی به مقاصد آفریقایی منتقل می‌شدند. بندر مومباسا در کنیا، بنادر تانگا و دارالسلام در تانگانیکا، و بنادر بیرا و لورنسو مارکیز (ماپوتوی امروزی) در موزامبیک نخستین ایستگاه‌های آفریقایی برای پناهندگان لهستانی بودند.

بسیاری از پناهندگان لهستانی که مدتی را در جوامع پناهندگی در شرق آفریقای بریتانیا گذراندند، نوعی خودانگارهٔ فرودست سفید از خود نشان دادند و خود را بیشتر شبیه جمعیت‌های محلی می‌دیدند تا مهاجران اروپایی سفیدپوست، به دلیل تجربهٔ ستم و مهاجرت اجباری از سوی یک قدرت توسعه‌طلب. با این حال، شهادت‌های دیگر پناهندگان لهستانی نگرش‌های مقامات امپراتوری بریتانیا را بازتاب می‌دهد. این امر به‌ویژه در کوجا، اوگاندا مشهود بود، جایی که نگرانی‌های شدیدی دربارهٔ اختلاط نژادی وجود داشت.[۱۴]

رودزیای شمالی

[ویرایش]

در اکتبر ۱۹۴۲، مدیر امور تخلیه‌شدگان جنگ و اردوگاه‌های رودزیای شمالی، گور براون، انتظار داشت حدود ۵۰۰ پناهندهٔ لهستانی از خاورمیانه برسند. در اوت ۱۹۴۵، شمار پناهندگان لهستانی در رودزیای شمالی ۳٬۴۱۹ نفر بود که از این میان، ۱٬۲۲۷ نفر در اردوگاه‌های پایتخت لوساکا، ۱٬۴۳۱ نفر در بوانا مکوبوا در منطقهٔ مسی، ۱۶۴ نفر در فورت جیمسون در مرز با نیاسالند، و ۵۹۷ نفر در آبِرکورن در استان شمالی اقامت داشتند.

آخرین اردوگاهی که در رودزیای شمالی ساخته شد در آبِرکورن (امروزه امبالا، زامبیا) بود. این اردوگاه در سال ۱۹۴۲ برپا شد. حدود ۶۰۰ پناهندهٔ لهستانی به‌صورت گروهی به آبِرکورن منتقل شدند. آن‌ها با کشتی به دارالسلام رفتند و از طریق کیگُما به امپولونگا در دریاچهٔ تانگانیکا رسیدند و سپس به‌صورت گروهی با کامیون به آبِرکورن منتقل شدند. وندا نووویسیاد-اوستروفسکا، به‌نقل از تاریخ‌نگار تادئوش پیوتروفسکی (تبعیدشدگان لهستانی در جنگ جهانی دوم)، به یاد می‌آورد که اردوگاه آبِرکورن به شش بخش از خانه‌های تک‌اتاقه، یک محل شست‌وشو، یک رخت‌شوی‌خانه، یک کلیسا و چهار ساختمان مدرسه با هفت کلاس تقسیم می‌شد. آشپزی در یک آشپزخانهٔ بزرگ در مرکز اردوگاه انجام می‌شد. یکی از مدیران در ساختمانی زندگی می‌کرد که همچنین مرکز اجتماعی‌ای داشت که در آن فیلم نمایش داده می‌شد. نووویسیاد-اوستروفسکا تصویری اجتماعی ترسیم کرده است با آوازخوانی‌های شبانه، گوش‌دادن جمعی به رادیو برای آگاهی از جنگ در اروپا و کارهای دستی با زنان دیگر در عصرها.[۱۵]

شرایط زندگی

[ویرایش]
کلنی پناهندگان لهستانی اداره‌شده توسط صلیب سرخ در حومهٔ تهران

زندگی در آفریقا برای لهستانی‌هایی که با آداب‌ورسوم و زبان‌های محلی ناآشنا بودند و به آب‌وهوای استوایی عادت نداشتند بسیار دشوار بود. در اوگاندا، بزرگ‌ترین اردوگاه‌ها — که حدود ۶٬۴۰۰ نفر از جمله ۳٬۰۰۰ کودک را در خود جای داده بودند — در کوجا (ناحیه موکونو در کنار دریاچه ویکتوریا) و ماسندی در غرب اوگاندا قرار داشتند. هر اردوگاه مدرسه، باشگاه و تئاتر خود را داشت. مسکن ابتدایی بود: خانه‌هایی از گل با سقف‌هایی از علف و برگ موز.

بوگدان هاربوز در اردوگاه کوجا اقامت داشت: «ما هیچ پولی برای غذا دریافت نمی‌کردیم، فقط ماهی ۵ شیلینگ برای هزینه‌هایمان می‌گرفتیم. غذا به ما داده می‌شد: برنج، آرد، گوشت، نمک، شکر، چای و کمی قهوه. مردم باغچه‌های خودشان را داشتند، با سبزیجات. ما بسیار فقیر بودیم، هیچ کاری وجود نداشت، بچه‌ها کلاس‌هایشان را در فضای بازداشتند، کتابی هم وجود نداشت».

ماریا گابینیویچ شش سال را در آفریقا، در اردوگاهی در بوانا مکوبوا، رودزیای شمالی گذراند: «برای ما همه‌چیز شبیه صحنه‌ای از کتاب در بیابان و دشت نوشتهٔ هنریک سینکیه‌ویچ بود. خانه‌هایی از گل در قلب آفریقا. هیچ‌چیز شبیه لهستان نبود، اما بزرگسالان اردوگاه ما نهایت تلاش خود را می‌کردند تا ریشه‌هایمان را برجسته کنند. ستونی با پرچم بزرگ لهستان وجود داشت و عقاب سفید بر دروازه».[۱۲]

بسته‌شدن اردوگاه‌ها

[ویرایش]

در ژانویهٔ ۱۹۴۴، کارکنان لهستانی در همهٔ اردوگاه‌های شرق آفریقا کاهش یافتند. در نامه‌ای رسمی از مقامات بریتانیایی گفته شد: «توافق شده که کارهای رفاهی در سکونتگاه‌های لهستانی باید ادامه یابد و حداقل کارکنانی که تضمین‌کنندهٔ این امر هستند باید حفظ شوند». در ژانویهٔ ۱۹۴۸، کمیسر ادارهٔ پناهندگان شرق آفریقا نامه‌ای دربارهٔ اخراج پناهندگان لهستانی از اردوگاه آبِرکورن نوشت. آن‌ها از کیگوما به دارالسلام می‌رفتند و از آنجا با کشتی به بریتانیا منتقل می‌شدند، جایی که خویشاوندان نزدیکشان — اغلب همسران و پسرانی که در جنگ جنگیده بودند — در حال گذراندن دوره‌ها و آموزش برای مشاغل غیرنظامی بودند. اسکان مجدد از آبِرکورن «عملیات پرش لهستانی» نام گرفت.

بریتانیایی‌ها در زمان تصمیم به انتقال پناهندگان لهستانی به شرق آفریقا، قصد نداشتند آن‌ها را در آنجا نگه دارند. حتی پیش از تبعیدهای ۱۹۴۱، توافق شده بود که پناهندگان فقط برای «هدفی ویژه یا موقت» به شرق آفریقا می‌روند. با این حال، در اکتبر ۱۹۴۶، وزیر امور خارجه در لندن اعلام کرد که پناهندگانی که بتوانند دست‌کم برای شش ماه در منطقه کاری پیدا کنند یا مبلغی پول کافی برای گذران زندگی داشته باشند، می‌توانند بمانند. در رودزیای شمالی، ۲۴۵ پناهنده برای اقامت دائم پذیرفته شدند. از آبِرکورن، یک زن مجرد با یک دختر و یک پسر، که پدرشان در جنگ اروپا مفقود شده بود، و یک مرد اجازه یافتند بمانند.[۱۶] مرد مجرد ردیابی نشد؛ زن، یوزفا بیِرونسکا، همراه با فرزندانش به آفریقای جنوبی رفت. پسرش در جوانی بر اثر حادثه‌ای درگذشت؛ دخترش همچنان در آفریقای جنوبی همراه با نوه‌هایش زندگی می‌کند.[۱۷]

هند

[ویرایش]
کودکان پناهنده و یتیمان جنگی لهستانی در بالاچادی، هند، ۱۹۴۱

بسیاری از لهستانی‌ها به لطف تلاش‌های کنسول لهستان در بمبئی، اوژنیش باناسینسکی، ایران را به مقصد هند ترک کردند. دولت هند با پذیرش ۱۰٬۰۰۰ پناهندهٔ لهستانی، از جمله ۵٬۰۰۰ یتیم، موافقت کرد. کودکان تحت مراقبت صلیب سرخ لهستانی و ساکنان بمبئی قرار گرفتند. در ابتدا، آن‌ها به شهر بندرا در حومهٔ بمبئی منتقل شدند، جایی که خانکا اردونوونا از کودکان مراقبت می‌کرد. سپس اردوگاه ویژه‌ای برای کودکان لهستانی در نزدیکی روستای بالاچادی در جام‌نگر، کاتیهاوار با کمک مهاراجه جام صاحب از ایالت ناواناگر ساخته شد. انتقال‌های بعدی لهستانی‌ها از بندر اهواز به بمبئی از راه دریا انجام شد. چندین اردوگاه در داخل و اطراف بمبئی باز شد که بزرگ‌ترین آن در کولاپور ولیواد قرار داشت و ۵٬۰۰۰ نفر در آن ساکن شدند. در میان کسانی که در آنجا اقامت داشتند بوگدان چایکوفسکی نیز حضور داشت.

ویسلاوا پاسکیویچ، که در کولاپور اقامت داشت، نوشت: «فعالیت‌های روزانهٔ ما با مدرسه، کلیسا و پیشاهنگی مشخص می‌شد. ما از نظر ذهنی توسط سازمان‌هایی چون انجمن بانوی ما و صلیب عشای ربانی شکل گرفتیم. تیم‌های ورزشی، یک گروه کر و گروه‌های فعالیت وجود داشت».[۱۲]

پناهندگان لهستانی در کولاپور روابط نزدیکی با جمعیت محلی برقرار کردند. رامراو اینگل، یک وکیل محلی، به یاد می‌آورد که «مردم لهستانی با ما برابر رفتار می‌کردند، برخلاف بریتانیایی‌ها که به ما از بالا نگاه می‌کردند»، در حالی که نیرمالا نسرکار به یاد می‌آورد که لهستانی‌ها و هندی‌ها مرتباً با هم غذا می‌خوردند و هدیه ردوبدل می‌کردند. جرج کوالسکی، که در سال ۱۹۴۳ به هند آمد، میزبانانش را «خوش‌آمدگو و مهمان‌نواز» توصیف می‌کند، در حالی که رموآلدا شنجایدر، که پنج سال در ولیواد زندگی کرد، جمعیت محلی را «واقعاً پذیرنده و یاری‌رسان» به یاد می‌آورد. آن‌ها حتی کمی لهستانی آموختند تا بهتر با ما ارتباط برقرار کنند و دادوستد کنند. بسیاری از یتیمان جوان لهستانی در هند شباهت‌هایی میان تجربیات خود و امپریالیسم بریتانیا در هند می‌دیدند. دانوتا پنیوسکا به یاد می‌آورد که با گروه پیشاهنگی‌اش به مالوان سفر کردند و همراه با فعالان استقلال‌طلب محلی شعار «انگلیسی‌ها، به خانه بروید» سر دادند.[۱۸]

ایران و خاورمیانه

[ویرایش]
زنان لهستانی در تهران

در سال ۱۹۴۲، حدود ۱۲۰٬۰۰۰ پناهنده از لهستان خروج خود به ایران را از نقاط دورافتادهٔ اتحاد شوروی آغاز کردند.[۱۹] با وجود بی‌ثباتی سیاسی و قحطی در ایران در آن زمان، پناهندگان لهستانی با لبخندها و سخاوت مردم ایران مورد استقبال قرار گرفتند.[۲۰] در اواخر ۱۹۴۲ و اوایل ۱۹۴۳، اردوگاه‌های لهستانی در ایران در تهران، اصفهان، مشهد و اهواز قرار داشتند. نخستین مدرسه‌ها در تهران افتتاح شدند و پس از یک سال، ده مؤسسهٔ آموزشی لهستانی وجود داشت. در یتیم‌خانهٔ لهستانی اصفهان، اردوگاهی برای کودکان ایجاد شد که ۲٬۳۰۰ کودک و ۳۰۰ بزرگسال در آن اقامت داشتند و هشت مدرسهٔ ابتدایی ساخته شد. در اهواز، «کمپ پولونیا» یکی از مراکز اصلی خروج لهستانی‌ها از ایران بود و آخرین اردوگاه اهواز در ۱۹۴۵ بسته شد.[۲۱]

نخستین پناهندگان لهستانی در تابستان ۱۹۴۲ به فلسطین رسیدند. آن‌ها پسران و دخترانی ۱۴ تا ۱۸ ساله بودند که در اتحاد شوروی عضو یک سازمان پیشاهنگی ارتش لهستان بودند. انتقال‌های پیشاهنگان که به فلسطین رفتند به اردوگاه بشیت هدایت شدند. آنجا همه به چند گروه تقسیم شدند و آموزش خود را آغاز کردند. در اوت ۱۹۴۲، دو مدرسه ایجاد شد، برای پیشاهنگان کم‌سن‌تر (۸ تا ۱۵ سال) و بزرگ‌تر. کلاس‌ها در اول سپتامبر ۱۹۴۲ آغاز شد. در مجموع، بین سال‌های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۷، مدارس لهستانی در فلسطین ۱٬۶۳۲ دانش‌آموز داشتند. افزون بر این، مدارسی در مصر، در تل الکبیر و هلیوپلیس وجود داشت. در مجموع، در سال‌های ۱۹۴۳–۱۹۴۴، ۲۶ مدرسه برای پناهندگان لهستانی در خاور نزدیک وجود داشت.[۱۲]

نیوزیلند

[ویرایش]
پناهندگان لهستانی هنگام ورود به ولینگتون و اردوگاه کودکان لهستانی در پاهیاتوا، نیوزیلند، ۱۹۴۴

در سال ۱۹۴۴، نخست‌وزیر نیوزیلند، پیتر فریزر، با پذیرش شمار محدودی از یتیمان و نیمه‌یتیمان لهستانی موافقت کرد؛ کسانی که والدینشان یا در اتحاد شوروی یا در تهران درگذشته بودند، یا پدرانشان در جبهه جنگیده بودند. در حالی که هنوز در اصفهان بودند، ۱۰۵ معلم، پزشک و کارمند اداری، به‌همراه یک کشیش، پدر میخائو ویلنیویچ، و دو راهبه کاتولیک رومی برگزیده شدند. در ۱ نوامبر ۱۹۴۴، یواس‌اس ژنرال جرج ام. رندال (AP-115) با ۷۳۳ کودک به ولینگتون رسید.

کودکان و بزرگسالان سپس به شهر پاهیاتوا در جزیره شمالی منتقل شدند، جایی که اردوگاه کودکان لهستانی — پاهیاتوا — در پادگان‌های پیشین نظامی افتتاح شد. این اردوگاه دارای باشگاه، بیمارستان و سالن ورزشی بود. خیابان اصلی اردوگاه به نام ژنرال تادئوش کوموروسکی نام‌گذاری شد. یک مهدکودک، یک مدرسهٔ پسرانه، یک مدرسهٔ دخترانه و یک مدرسهٔ متوسطه وجود داشت. بعدها تیم‌های پیشاهنگی سازماندهی شدند. اردوگاه کودکان لهستانی با بودجهٔ دولت نیوزیلند و با کمک دولت در تبعید لهستان مستقر در لندن اداره می‌شد.

مکزیک

[ویرایش]

بر اساس توافق بین نخست‌وزیر ووادیسواف سیکورسکی و دولت مکزیک، حدود ۱۰٬۰۰۰ پناهندهٔ لهستانی در مکزیک ساکن شدند. دولت مکزیک هزینهٔ اقامت آن‌ها را تأمین نکرد — پول از صندوق‌های یک کمیتهٔ ویژهٔ لهستانی-بریتانیایی-آمریکایی پرداخت می‌شد. لهستانی‌ها در مکزیک اجازهٔ خروج از اردوگاه‌هایشان را نداشتند. آن‌ها به‌عنوان کشاورز کار می‌کردند و نخستین کاروانشان در اکتبر ۱۹۴۳ با ۷۲۰ نفر، عمدتاً زن و کودک، از طریق هند رسید. آن‌ها در اردوگاهی در سانتا روسا، نزدیک شهر لئون، در مرکز مکزیک ساکن شدند. کاروان‌های بعدی لهستانی در اواخر ۱۹۴۳ به مکزیک رسیدند.

لهستانی‌هایی که در اتحاد شوروی باقی ماندند

[ویرایش]

پس از آن‌که ارتش لهستان اتحاد شوروی را ترک کرد، رویکرد شوروی‌ها نسبت به لهستانی‌های باقی‌مانده بدتر شد. هم مقامات شوروی و هم شهروندان کشور ادعا می‌کردند که چون ارتش لهستان با آلمانی‌ها نجنگیده است، لهستانی‌ها مستحق هیچ امتیازی نیستند. در ۱۶ ژانویهٔ ۱۹۴۳، وزارت امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی یادداشتی به سفارت لهستان صادر کرد و در آن از بسته‌شدن کنسولگری‌های لهستان در اتحاد شوروی و لغو تصمیم اعطای شهروندی لهستانی به کسانی که پیش از سپتامبر ۱۹۳۹ در کرسی (سرزمین) زندگی می‌کردند خبر داد. این به معنای آن بود که همهٔ لهستانی‌های باقی‌مانده دوباره تابعیت شوروی گرفتند و گذرنامهٔ شوروی دریافت کردند. مأموران کمیساریای خلق در امور داخلی در فاصلهٔ فوریه تا مه ۱۹۴۳ گذرنامه‌های شوروی را به لهستانی‌ها دادند. کسانی که امتناع کردند، تحت آزار قرار گرفتند، به زندان فرستاده شدند؛ به مادران گفته می‌شد اگر نپذیرند به اردوگاه‌های کار فرستاده می‌شوند و فرزندانشان در یتیم‌خانه‌ها خواهند افتاد. در مجموع، ۲۵۷٬۶۶۰ شهروند جمهوری دوم لهستان (۱۹۰٬۹۴۲ بزرگسال و ۶۶٬۷۱۸ کودک) گذرنامه دریافت کردند؛ ۱٬۵۸۳ نفر نپذیرفتند یا به زندان یا به گولاگ فرستاده شدند.

برای وضعیت لهستانی‌هایی که تا شکست آلمان در عمق شوروی باقی ماندند، نگاه کنید به انتقال جمعیت لهستانی (۱۹۴۶–۱۹۴۴) و تبادل جمعیت بین لهستان و اوکراین شوروی. با رسمیت یافتن مرز جدید میان لهستان پساجنگ و اتحاد شوروی در امتداد خط کرزن (خواستهٔ استالین در نشست یالتا)، تبادل جمعیت حدود ۱٫۱ میلیون لهستانی (از جمله یهودیان لهستانی) و همچنین نزدیک به نیم‌میلیون اوکراینی قومی را دربر گرفت.[۲۲] بر اساس داده‌های رسمی، در طول اخراج دولتی میان سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶، کمتر از ۵۰٪ لهستانی‌هایی که برای انتقال جمعیت ثبت‌نام کرده بودند، توانستند از غربی‌ترین جمهوری‌های اتحاد جماهیر شوروی خارج شوند. بازگشت لهستانی‌ها (۱۹۵۵–۱۹۵۹) پس از مرگ استالین انجام گرفت.[۲۳]

رفتار ایرانی‌ها در قبال لهستانی‌ها

[ویرایش]

در آن زمان ایران خود با قحطی و کمبود مواد غذایی، نابسامانی سیاسی و اقتصادی در اثر اشغال کشور و … مواجه بود. با این وجود ایرانیان علی‌رغم مصائبی که داشتند از میهمان نوازی دریغ نکردند. وزیر مختار لهستان – کارل بادر – در نامه‌ای به استاندار خراسان از این رفتار ایرانیان چنین یاد می‌کند: «نیات خیرخواهانه جنابعالی نسبت به هم میهنان من، مهاجران لهستانی، تأثیر عمیقی بر من بخشیده است. طبق گزارش‌هایی که به من رسیده، جنابعالی از روی کمال مرحمت یک دستگاه عمارت بزرگ را در اختیار اطفال یتیم لهستانی گذارده‌اید که در آنجا آنها نگهداری شوند. من از صمیم قلب از مراحم خیرخواهانه و نوع پرستانه جنابعالی متشکرم و اطمینان می‌دهم که لهستانی‌ها برای همیشه کمال امتنان را از جنابعالی خواهند داشت» نامه نمایندگان مهاجران لهستانی به دولتمردان ایرانی نیز حکایت از وجود چنین روحیه‌ای دارد: «در این موقع که پناهندگان لهستانی بعد از سه سال اقامت در خاک پاک کشور شما از این سرزمین عزیمت می‌کنند، اینجانبان از آن جناب تمنا داریم که بهترین تشکرات صمیمانه ما را در مقابل میهمان نوازی و پذیرایی دوستانه که از طرف آن جناب و کلیه اولیای امور ایرانی و عامه مردم به عمل آمده، قبول فرمایند. این حسن میهمان نوازی و پذیرایی و همچنین تمام اقدامات و توجهاتی که از طرف اولیای کشوری و لشکری ایران به عمل آمده هیچگاه از خاطره ملت لهستان پاک نخواهد شد. تمام ماها که در وطن شما زندگانی کرده‌ایم بهترین یادبودها را از آن حفظ خواهیم کرد. ما نه تنها با قلبی مملو از امتنان ایران را ترک می‌کنیم بلکه بهترین ادعیه صمیمانه خود را برای سعادت و ترقی کشور شما و ملت ایران نثار می‌کنیم .».[۲۴]

هنر عکاسی و مستندسازی زندگی لهستانی‌ها در ایران

[ویرایش]

عکس‌های ثبت‌شده توسط ابولقاسم جلا، عکاس اصفهانی که توسط پریسا دمندان یافت شده و شامل پرتره‌ها و عکس‌های گروهی خارج از استودیوی عکاسی بوده، بازتاب‌دهندهٔ بسیاری از حقایق و شرایط زندگی شهروندان فراری از تبعید در اتحاد جماهیر شوروی و مقیم ایران علی‌الخصوص کودکان لهستانی است. پریسا دمندان در کتاب خود با همین عنوان کودکان لهستانی به چاپ این عکس‌ها پرداخته است.[۲۵]

آثار به‌جامانده

[ویرایش]
بنای یادبود در گورستان کاتولیک لهستانی در تهران

کنیسهٔ دانیل

[ویرایش]

علاوه بر آثار فرهنگی و اجتماعی، آثار دیگری از این مهاجرت منحصربه‌فرد باقی‌مانده است. در همان زمان به کمک هیئت مدیره کنیسای حییم در خیابان قوام السلطنه، کنیسای کوچکی بنام کنیسای «دانیل» در داخل آن برای لهستانی‌ها ساخته شد تا یهودیان اشکنازی بتوانند در آن به امور مذهبی خود بپردازند[۲۶]

گورستان‌ها

[ویرایش]

بیماری و سپس مرگ، بسیاری از مهاجرین لهستانی را امان نداد که از ایران خارج شوند. برای فوت شدگان در تهران، بندر انزلی و اصفهان گورستان‌های اختصاصی ایجاد یا در گورستانهای مسیحی دفن شدند. آمار نشان می‌دهد در گورستان بندرانزلی ۶۳۹ نفر سرباز و افراد عادی لهستانی مدفون هستند.[۲۷]

در سینما

[ویرایش]

مرثیهٔ گمشده

[ویرایش]

خسرو سینایی فیلمی ۹۵ دقیقه‌ای بنام «مرثیه گمشده» دربارهٔ وقایع این مهاجرت در سال ۱۳۶۲ ساخته است که ساخت آن به دلیل مشکلات، ۱۳ سال طول کشیده است.[۲۸]

سینایی برای ساخت این فیلم، عکس‌های باقی‌مانده از جنگ جهانی دوم را به‌کار برده و همچنین با افرادی که آن دوره را به یاد دارند، گفتگو کرده است.

وی بخاطر این فیلم، نشان افتخار «صلیب لیاقت» از رئیس‌جمهور وقت لهستان دریافت کرده است.

در ادبیات

[ویرایش]

در سال‌های پس از مهاجرت بزرگ لهستانی‌هایی بوده‌اند که به ادبیات فارسی علاقمند شده و آثاری از کلاسیک‌های قدیم و جدیدش را به زبان لهستانی ترجمه کرده‌اند، مثل مارک اسموژینسکی و ایوونا نویسکا.

رمان تو به اصفهان بازخواهی گشت، اثر مصطفی انصافی، اولین رمان فارسی است که با محوریت حضور لهستانی‌ها در ایران نوشته شده است.[۲۹] این کتاب در سال ۲۰۱۹ توسط نشر پونته ۳۳ به زبان ایتالیایی منتشر شد.[۳۰] رمان «تو به اصفهان بازخواهی گشت» با ورود دختری لهستانی به نام الیزا به دانشگاه تهران و دیدار با یکی از استادان دانشکده ادبیات برای دریافت مشاوره برای پایان‌نامه‌اش آغاز می‌شود، اما با پیشرفت داستان متوجه می‌شویم پایان‌نامه فقط یک بهانه بوده و الیزا در جست‌وجوی مادربزرگش است که در سال ۱۳۲۱ همراه با هزاران نفر از لهستانی‌ها از طریق بندر انزلی به ایران آمده و ماندگار شده است.[۳۰]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  1. Piotr Eberhardt, Political Migrations on Polish Territories (1939–1950). Polish Academy of Sciences, Stanisław Leszczycki Institute of Geography and Spatial Organization. Monographies, 12. Page 25.
  2. Piotr Wróbel (2000). "De-Polonizing the territories newly incorporated into the USSR". The Devil's Playground: Poland in World War II. The Canadian Foundation for Polish Studies of the Polish Institute of Arts & Sciences. Price-Patterson Ltd. ISBN 0-9692784-1-1. Archived from the original on 2018-04-27. Retrieved 2016-07-02.
  3. Hope, Michael (2005) [2000]. Polish Deportees in the Soviet Union. London: Veritas Foundation. ISBN 0-948202-76-9.From Foreword by Dr. Tomasz Piesakowski 1998 reprint with excerpts by Waldemar Wajszczuk. See also: Derek Crowe, book review with excerpts.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ Andrzej Szujecki (2004). "Near and Middle East: The evacuation of the Polish people from the USSR". In Tadeusz Piotrowski (ed.). The Polish Deportees of World War II: Recollections of Removal to the Soviet Union and Dispersal Throughout the World. McFarland. p. 97. ISBN 0-7864-5536-5.
  5. Tomasz Szarota & Wojciech Materski (2009), Polska 1939–1945. Straty osobowe i ofiary represji pod dwiema okupacjami (The human losses among Poles between two occupational forces), Warsaw: مؤسسه یادبود ملی، شابک ‎۹۷۸−۸۳−۷۶۲۹−۰۶۷−۶ (Excerpts reproduced online).
  6. IWM (2016). "Evacuation of Polish civilians from the Soviet Union to Persia 1942". E 19030: IWM Collection. Imperial War Museums.
  7. Klaus Hergt, Exiled to Siberia. A Polish Child's WWII Journey. Chapter 7: "You have half an hour..." Crescent Lake Publishing. شابک ‎۰−۹۷۰۰۴۳۲−۰−۱. Digitized by Polish Academic Information Center, at University at Buffalo.
  8. Holocaust Encyclopedia. "Polish Refugees in Iran during World War II". In total, over 116,000 refugees were relocated to Iran. Approximately 5,000–6,000 of the Polish refugees were Jewish. Washington, DC: United States Holocaust Memorial Museum.
  9. Hergt, Klaus (2000). Exiled to Siberia: A Polish Child's WWII Journey. Crescent Lake Pub. ISBN 0-9700432-0-1 – via Internet Archive. January 1943.
  10. Tadeusz Piotrowski (2004), The Polish Deportees of World War II.. Account of Wisia Reginella, page 94. شابک ‎۰۷۸۶۴۵۵۳۶۵
  11. Ryszard Antolak, Iran and the Polish Exodus from Russia 1942. Pars Times.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ Dr. Barbara Patlewicz. LUDNOŚĆ CYWILNA I SIEROTY POLSKIE PO „AMNESTII” 12 SIERPNIA 1941 ROKU. Instytut Historii i Stosunków Międzynarodowych Uniwersytetu Szczecińskiego. PDF document, direct download.
  13. Dekel, Mikhal (19 October 2019). "When Iran Welcomed Jewish Refugees". Foreign Policy (به انگلیسی). Retrieved 2020-04-11.
  14. Butler, Josef (2025). "Are We in the Same Boat? How Did the Experience of Polish Refugees in the British Imperial Periphery Affect Resettlement in Postwar Britain?". The Polish Review. 70 (2): 50–72 – via Scholarly Publishing Collective.
  15. Sandifort Mary-Ann. World War Two: The deportation of Polish refugees to Abercorn camp in Northern Rhodesia, pp.25-45.
  16. Sandifort Mary-Ann, World War Two: The deportation of Polish refugees to Abercorn... pp.53-54.
  17. Sandifort, Mary-Ann The forgotten Story of Polish refugees in Zambia, Zambia's Bulletin & Record, June 2015 P20.
  18. Butler, Josef (2025). "Are We in the Same Boat? How Did the Experience of Polish Refugees in the British Imperial Periphery Affect Resettlement in Postwar Britain?". The Polish Review. 70 (2): 50–72 – via Scholarly Publishing Collective.
  19. "The fate of the Siberian exiles". November 2006.
  20. "The complex story of Polish refugees in Iran".
  21. "Iran and the Polish Exodus from Russia 1942". www.parstimes.com. Retrieved 2020-04-11.
  22. Stanisław Ciesielski (1999). Przesiedlenie ludności polskiej z kresów wschodnich do Polski, 1944-1947 [Resettlement of Poles from the Kresy region to Poland, 1944-1947]. Neriton: Instytut Historii PAN, Polish Academy of Sciences. pp. 29, 50, 434. ISBN 8386842563.
  23. Włodzimierz Borodziej; Ingo Eser; Stanisław Jankowiak; Jerzy Kochanowski; Claudia Kraft; Witold Stankowski; Katrin Steffen (1999). Stanisław Ciesielski (ed.). Przesiedlenie ludności polskiej z Kresów Wschodnich do Polski 1944–1947 [Resettlement of Poles from Kresy 1944–1947] (به لهستانی). ورشو: Neriton. pp. 29, 50, 468. ISBN 83-86842-56-3.
  24. «ماجرای ۴۰ هزار مهاجر لهستانی در ایران». انتخاب. دریافت‌شده در ۲۵ اوت ۲۰۱۴.
  25. «زادگاه من لهستان، شهر من اصفهان - تاریخ محلی». دریافت‌شده در ۲۰۱۷-۰۸-۲۹.
  26. «کنیسای دانیال - لهستانی‌ها». دریافت‌شده در ۹ دی ۱۳۹۵.
  27. «آیین هفتادمین سالگرد ورود پناهندگان لهستانی به ایران گرامی داشته شد». خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران.
  28. صابری، شیدا (۲۴ آبان ۱۳۹۱). «روایتی از زنان مهاجر لهستانی به ایران». جام جم آنلاین. دریافت‌شده در ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲.
  29. «رمانی با موضوع مهاجرت لهستانی‌ها به ایران تألیف شد». خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency. ۲۰۱۷-۰۴-۱۷. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۳.
  30. ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ «ترجمه رمانی از ایران به زبان ایتالیایی». خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency. ۲۰۱۹-۰۳-۰۳. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۴-۱۳.