بلوچ‌های افغانستان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
بلوچ‌های افغانستان
کل جمعیت
۲ میلیون
مناطق با جمعیت چشمگیر
ولایت نیمروز، ولایت هلمند، ولایت قندهار، ولایت فراه، ولایت هرات
زبان‌ها
زبان بلوچی زبان های دوم: زبان پارسی و پشتو
دین
اهل سنت حنفی
قومیت‌های وابسته
اقوام ایرانی‌تبار چون: تاجیک‌ها، پشتون‌ها، نورستانی‌ها و مردم پشه‌ای،

اقوام بلوچ در ولایات نیمروز و هلمند و فراه زندگی دارند. عده قلیل آن‌ها در سایر ولایات زیست دارند. اکنون بیش از ۲ میلیون نفر از مردم بلوچ در افغانستان جمعیت دارند. [۱] مردم بلوچ در ولایت نیمروز و فراه و هلمند و سرپل و قندهار و هرات زندگی میکنند. تا حال حدود سه مدرسه به زبان بلوچی افتتاح گردیده‌است.. هکذا زبان بلوچی در دانشگاه قندهار نیز تدریس می‌گردد. عبدالستار پردلی یکی از نمایندگان بلوچ‌های افغانستان توانست که کتاب‌های تدریس مکاتب را تا صنوف هشتم به زبان بلوچی تهیه دارد. بلوچ‌های افغانستان اشخاص منور بوده زیاد در فعالیت‌های اجتماعی سهیم هستند. در حال حاضر دارای جراید شوراها و سایتهای اند که در ارتقاء سطح دانش بلوچها سهم فعال دارند. ریاست شورای همبستگی بلوچ‌های افغانستان را فعلاً جنرال ذوالفقار بلوچ پیش می‌برد. علاوه براین، شورای دیگری هم وجود که بنام شورای هماهنگی و اجتماعی بلوچ‌های افغانستان یاد می‌شوند. شیر آقا در راس این شورا قرار دارد. همچنان در ولایت سرپل و هرات بلوچها شورای را ایجاد نموده‌اند. این شوراها غرض بدست آوردن حق قانونی خود مبارزات سیاسی و اجتماعی می‌نمایند. وزارت سرحدات و اقوام و قبایل افغانستان روز نهم سنبله سال را به عنوان روز «همبستگی اقوام بلوچ و پشتون» هرسال تجلیل می‌نماید.

صنایع دستی[ویرایش]

از جمله صنایع دستی در ولایت نیمروز به فرش بلوچی[۲] و سوزن دوزی بلوچی[۳] می توان نام برد.

پیشینه نام بلوچ[ویرایش]

نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم و نیز در مقدسی با نام بلوص است. ∗ در شاهنامه ذکر این قوم همواره با کوچ، همراه است (کوچ وبلوچ) و هردو اینها با قوم گیلان ودیلم آمده است. در کتاب‌های جغرافیائی از این قوم (همراه با طایفه کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد می‌شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی به کناره‌های دریای عمان (دریای مکران) رسیده و در همان‌جا اقامت کردند. در مورد قوم بلوچ محققین معتقدند که آن‌ها یکی از شاخه نسل آریا هستند که متعلق به ایران کنونی و تاجیکستان و افغانستان و ارمنستان می‌باشند سرهنگ دیمز در نوشته خود The Baloch Race بلوچها را آریایی می‌داند. در کتاب (ایتهنوگرافی آف افغانستان) دکتر بیلو لفظ بلوچ را از دو لفظ سانسکریتی «بل» و «اوچا» می‌داند که به گذشت وقت تبدیل به بلوچ شده‌است. آقای سرایچ رالنسن(rawlinson)در کتاب خود بنام «پادشاهی قدیم» در مورد بلوچ این نظر را دارد. «لفظ بلوچ از بلاش یا بالاچ ایجاد شده که لقب پادشاه اشكانى بوده‌است[۴]

درمنابع بعد از اسلام نیبرگ از ذکر نام بلوچان (balocan) در منابع دوره میانه خبر می‌دهد. هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از واژه مادی برازا-واچپا (BRAZA-VACHYA) به معنی فریاد بلند در ب موکلر آن را برگرفته از واژه گدروسیا) (GEDROSIA. بلیو ان رابرامده از به هم پیوستن دوواژه بالا اچاBALAECHA) (درزبان یونانی کهن می‌دانند این واژه درمتون پس از اسلام اغلب به صورت بلوچ[۵] بلوص[۶] و بلوس[۷] در اسناد تاریخی مشاهده می‌شود.

محققان بر این عقیده‌اند که بلوچ‌ها از مردم گدروزیا هستند و واژه بلوچ از بدروچ یا گدروچ مشتق شده‌است. ایالت گدروزیا از ساتراپ‌های امپراتوری هخامنشی بوده‌است که هم‌مرز با زرنگه باکتریش سعدیات پارتبه و کرمانیه بوده‌است و دیویدور سیسلی از مورخان مشهور رومی در سال ۳۲۳ قبل از میلاد ان را جزو ایالت‌های شرقی شمرده‌است؛ و سرزمین آنان را همین سرزمین مکیا مکا (مکران) یا بلوچستان امروزی به مرکزیت پورا (pohra) یا در زبان امروز پهره (نام باستانی ایرانشهر کنونی) دانسته‌اند.

نفوس[ویرایش]

آمار دقیقی از جمعیت بلوچ ها در دست نیست اما براساس آماری که در سال ۲۰۱۳ توسط سی آی ای بدست آمده‌ است حدوداً ۴۰ میلیون بلوچ زبان در سراسر دنیا زندگی دارند. از جمله ۱۷ میلیون در پاکستان ۱۰ میلیون در هند ۳ میلیون در ایران ۲ میلیون در عمان ۲ میلیون در افغانستان  ۵۰۰ هزار در امارات متحده  ۱۰۰ هزار در ترکمنستان  ۶۵ هزار در قطر ۵۰ هزار در کویت ۱۵ هزار در عربستان زندگی می‌کنند. قبایل بلوچ بیشتر در کشور پاکستان و ایران ساکن‌اند. علاوه برای این، تعداد نامعلومی از بلوچها در بعضی از کشورهای جهان سکونت دارند و برخی در کشورهای آفریقایی از جمله کشور کنیا زندگی می‌کنند. طی ۳۷ سال جنگ در افغانستان عده زیادی از بلوچ ها از افغانستان کوچ نموده به سرزمین اجدادی خود یعنی ایران بازگشته اند، یا به کشورهای دیگر پناه برده‌اند.

نژاد بلوچها[ویرایش]

مردم بلوچ و کوچ هردو نام مترادف بوده از اقوام ایرانی تبار می‌باشند. در کشاکش تاریخ نام کوچ‌ها ازبین رفته کنون بنام بلوچ یاد می‌گردند. پژوهش‌گران بر این باورند که بلوچ‌ها از قوم پارتی اریایی هستند و هرودوت نیز آنان را آریایی می‌داند و می‌گوید که در دوران داریوش از متحدان وی بودند بلوچ‌ها یا پادشاهی مَکُران بودند. بعدها یعنی حدود ۴۰۰۰سال پیش از میلاد، در اثر زیاد شدن جمعیت یا برخی علت‌های دیگر، از این سرزمین‌ها به مهاجرت پرداخته و هر دسته از آنان به‌جانبی رهسپار شده و در آن اقامت گزیدند. گروهی از این قبیله‌ها از راه خوارزم به‌سوی بلخ و پیرامون آن سرازیر شده و در حدود شرقی و شمال‌شرقی ایران کنونی ساکن گردید. بعدها همین گروه به‌سوی غرب پیش آمد و به شعب و قبایل گوناگون تقسیم شدند. در زمان ساسانیان بلوچ‌ها قتل‌عام شده مناطق اصلی خودرا رها نموده با ویدی‌های هندی یکجا زندگی نموده نسل جدید را بنام براهوی تشکیل دادند. پس از قتل‌عام توسط قاجاری‌ها اکثر بلوچها در بلوچستان پاکستان مسکن گزین شدند. گروه بلوچ‌های که با درانی‌ها همجواری داشتند در افغانستان زندگی را آغاز نمودند. بدین صورت بلوچ‌ها با سندی‌ها، هندی‌های مسلمان و درانی‌ها ازدواج نموده نسل‌های جدید را به‌میان آورده‌اند.

منشأتا اکنون منشأ نام یا کلمه بلوچ دقیق نیست؛ ولی نظریان قریب در مورد وجود دارد. معنی واژهٔ بلوچ در واژه‌نامه های فارسی و فرهنگ حمید (برهان قاطع) نیز درج گردیده‌است. نظریه است که کلمه بلوچ از کلمه ماد brza-vak برزهواک، که توصیف سخن گفتن با صدای بلند در حالت تهاجم را معنی دهد گرفته شده‌است. برخی دیگر می‌گویند کلمه بلوچ از پادشاه بابل Belus گرفته شده‌است. . برخی می‌گویند این یک نام مستعار به معنی «تاج خروس» است، تاج خروس نیرو جنگجویان پادشاه ماد ایشتوویگو بود این به دلیل بود که برخی از بلوچان شف سر لنگی خود را مانند تاج خروس برکلاه خود می‌بستند. در نهایت، کسانی بر این باورند کلمه بلوچ از زبان سانسکریت گرفته شده‌است. در زبان سانسکریت «بال» (به معنی قدرت یا قدرت) و «اوچ» (به معنی بالا یا با شکوه). را گویند. در منطقه پنجاب، کلمه بلوچ را با مراقبت از شتر یا اشتربان رابطه می‌دهند. از آنجا که معلوم است بلوچ‌ها در دشت‌ها از اهمیت پرورش شتر برخوردارند. هکذا افسانه است که بلوچ‌ها اولاده حضرت، حمزه، است. آن‌ها عرب و از حلب آمده‌اند که مستندات آن را رد می‌کند اما احتمال وصلت بلوچ‌هایی از قبیله رند با دختر یا نوه حمزه را می‌دهند. وجود سیاه سوار که زمان حمله اعراب به اهواز به اسلام می‌گرایند نیز از دلایل رد از نسل حمزه بودن آنهاست.

برخی نوشته‌اند که بلوچ یک تیره از راجپوت‌های هند و بالیچا هستند. دیگری این واژه را ملیچه سانسکریت دانسته که هندوان به بیگانگان و دون دینان می‌گفتند. برخی گویند که بدروچ کسانی که دچار روز و روزگار بد بودند می‌دانند. نظر دیگر این است که ریشهٔ بلوچ از بل و بعل خدای اکدی و بابلی است و دستاویز اوهم شکل یونانی شده آن بلوس است واوچ دراوستا از(uz)آمده و معنی بلند را دارد. شاید این نام را جتان که بسی پیش از بلوچان شاید در زمان ساسانیان یا ازآن هم پیشتر به مکران و کرمان و تا فارس راه یافته بودند به آنان داده‌اند. ساده‌ترین معنی بلوچ همان است که خودشان می‌گویند کلمه بلوچ را ناشی از نام بلاش پادشاه اشکانی می نامند بلکه اگر تاریخ را بنگریم برای نخستین بار با نام بلوچ هنگامی برمی‌خوریم که آنان رادر سده چهارم هجری (نهم مسیحی) در دشت جنوبی کرمان دردامان کوهستان بشکرد می‌یابیم آنان دردشت بلوچ و مردمی دیگر در کوهستان کوچ باهم یکجا بودند و در شاهنامه فردوسی هم کوچ و بلوچ را ذکر کرده :

گزین کرد از آن نامدارت سواردلیران جنگی ده و دو هزار
هم از پهلو پارس و کوچ وبلوچز گیلان جنگی و دشت سروچ

آنها دردومین ظهور مبارزانی هستند که (دوره کیانیان) به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله می کنند و نام ایشان همراه دیگر اقوام ایرانی همچون قوم دیلم گیلان پارس پهلو و مبارزان دشت سروچ دیده می شود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد.

در داستان کیخسرو و در توصیف سپاه اشکش از پهلوانان بلوچ هنگام عرض سپاه در مقابل کیخسرو و آمادگی برای نبرد با افراسیاب جهت ستاندن کین سیاوش فردوسی می گوید:

پس گستهم اشکش تیز گوشکه بازور و دل بود و با مغز وهوش
سپاهش زگردان کوچ وبلوچسگالیده جنگ وبرآورده خوج
کسی درجهان پشت ایشان ندیدبرهنه یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکر پلنگهمی از درفشش بیارید جنگ

در این بیت ها درفش اشکش فرمانده کوچ و بلوچ نقش پلنگ دارد که هم مبین دلاوری و شجاعت در جنگ این فرمانده و سپاهیان تحت فرمانش است هم معرف ناحیه سکونت ایشان که پلنگ از حیوانات بومی آن سرزمین است. نام اشکش هم به احتمال بسیار قوی اشک است که تغییر یافته ارشک از نام‌های پارتی و اشکانی است

از قراین و اشارات شاهنامه مشخص می شود که اشکش خود از پهلوانان سرزمین های جنوب شرق ایران-مکران-تیس بوده است زیرا در نبرد مکران نیز اشکش با کیخسرو بود و دلاوری ها کرد چون کیخسرو آهنگ دریای زره کرد اشکش را فرمانراوی مکران ساخت وخود برفت و چون از گنگ بازآمد اشکش اورا پذیرا شد و همه تیس(تیز) و مکران راآذین بست و شاه را هدیه های فراوان برد

چو آگاه شد اشکش آمد براه/ ابا لشکری ساخته پیش شاه

همه تیز و مکران بیاراستنند/ زهرجای رامشگران خواستند

برفتند با هدیه و با نثار/ بنزدیک پیروزگر شهریار

زاشکش پذیرفت آنچ دید/ وز آن نامدران یکی برگزید

وراکرد مهرت به مکران زمین/بسی خلعتش داد و کرد آفرین

تا سده‌ها کوچ و بلوچ مترادف یکدیگر بودند تا آنکه سرکوبی‌های سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود و دیگران از یک طرف و نبردهای پیاپی با بلوچان نام کوچ را ازمیان برداشت.

تاریخ[ویرایش]

مردم بلوچ یکی از اقوام ایرانی‌تبار ساکن در پاکستان، ایران، و افغانستان هستند. به احتمال خیلی قوی ساکن کوه‌های البرز و دریای خزر – بوده‌اند. آن‌ها سال‌ها در اردو هخامنشیان نقش داشته و سرانجام احتمالاً در زمان خسرو انوشیروان، از شمال به کوه‌های کرمان کوچانده شدند. برخی در این تلاشند که آنان را باشنده شمال خاوری ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می‌گویند که آنان در برابر تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده‌اند و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده‌اند، بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری ایران به جنوب خاوری بوده‌است. تاریخ‌نگار بلوچ جعفری می‌نویسد: بلوچ‌ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده‌اند یکی راهی که از حلب در سوریه می‌آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز. سخن من بر سر راه دوم است. پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب باختری دریای خزر دانسته‌اند. دیمتری الکساندروف تاریخ‌نگار روس می‌نویسد کوچ‌ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می‌زیستند و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی‌های البرز باختری و بلندی‌های جنوبی کوه‌های تالش. تاریخ‌نگار آذربایجانی مدداف نوشته‌است تالش‌ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به گونه‌ای بر آن است که بگوید بلوچ‌ها نیز شاخه‌ای از کادوس‌ها، باشندگان کوه‌های گیلان در دوسوی سپیدرود و کوه‌های تالش که گالش‌ها و تالش‌های امروز بازماندگان آنانند، بوده‌اند. گدروزیا مکانی بود که بیش از پنج هزار سال قدامت دارد. گدروزی (به یونانی: گدروزیا)، نامی که یونانیان به بلوچستان می‌داده‌اند. هرودوت (مورخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۵ ق. م) در کتاب سوم تاریخ خود ۲۰ از ساتراپ (ولایت) در زمان حکومت هخامنشی یادآوری نموده‌است؛ که چهاردهمین ساتراپی هخامنشیان مکا یا مکران بود که بلوچها با اقوام دیگر زندگی داشتند. در سال ۳۲۶ق م پارس‌ها بر بلوچستان حمله نموده، آن را جزء امپراتوری خود ساختند. در سال ۳۰۵ق، م سکندر مقدونی از طریق سواحل مکران از هند عودت کرد و با حملات غافلگیرانه بلوچها مواجه شده متحمل تلفات سنگین شد. درسال۱۰۰ ق، م بلوچستان جزء امپراتوری موریان هند خاندان چاندراگوپتا شد. درسال۲۰۰م سال مهاجرت بلوچها از آسیای مرکزی شروع شد در سال ۶۴۴م ساسانیان قسمت شمالی بلوچستان را تحت سلطهٔ خویش درآوردند و برخی جنوبی، کمان تحت ادارهٔ خاندان چاندراگوپتا هندی باقی‌ماند.. این طایفه از زمان بسیار قدیم به صورت بادیه نشینی و خانه بدوشی در آسیا می‌زیسته‌اند ـ بعضی از مورخین فکر می‌کنند که کلمه «بلوچ» از خانه بدوشی و بادیه نشینی گرفته شده‌است. طبق روایت یک نویسنده انگلیسی «مضبوط البدن» بلوچها افرادی دلیر و سخت کوش بوده که همیشه زندگی آزاد را دوست داشته‌اند ـ از زمان حمله اسکندر بزرگ، بلوچها شروع به آموختن فنون نظامی نمودند. از شاهنامه فردوسی چنین بر می‌آید که بلوچها در زمان انوشیروان عادل ۵۳۱ م در اطراف کوه البرز که فردوسی آن را بُرزکوه،که در زبان بلوچی بمعنای کوه بلند آورده‌است، زندگی می‌کردند ـ دهقانان به تنگ آمده از چپاول اموالشان توسط بلوچها نزد انوشیروان رفته و تظلم خواهی نمودند که به نقل از فردوسی، انوشیروان با سپاهی گران و خونخوار برای سرکوبی بلوچها حرکت نمود ـ او دستور داد همه راه‌های فرار را بسته و بلوچها را قتل‌عام نمایند ـ در این یورش کودک، زن، مرد، پیر و جوان از دم تیغ شمشیر سپاهیان انوشیروان گذشتند. درین قتلگاه بلوچها بیشمار کشته شد ـ آن‌هایی که توانستند جان سالم بدر برند با همراه بردن دامهایشان منطقه را ترک نمودند و دیگر هرگز بدانسو بازنگشتند ـ

آمدن بلوچها به قلعه سیوا بعد از قتل‌عام بلوچها توسط سپاه ایرانی می‌باشد. آنچه بلوچ که از اقوام مختلف نجات یافته بودند سرزمین اجدادی خود را برای همیشه ترک گفته و به سرکردگی سردار میرقنبر بلوچ در سیستان، و مناطق کوهستانی پناه آوردند. در این زمان در منطقه کلات و نواحی آن خاندان سیوا که به زبان دراویدی سخن می‌گفتند و از هندوهای قدیم بودند حکومت می‌کردند ـ در سوراب، حضدار، کرخ و … خاندان جاموت به‌سر می‌برد ـ این قبیله کوهستانی بلوچ که از برزکوه «کوه برز» هجرت نموده بود در میان دراویدی زبان‌ها به «برز کوهی» مشهور شد که این لقب رفته رفته به «بروهی» یا «براهویی» که این قبیله تاکنون بدان مشهور است تبدیل گشت. در آن ایام بلوچها با دراویدی‌ها پیوند زناشویی بستند. بلوچها توان آن را نداشتند که به سرزمین اجدادی خود بازگردند. آن‌ها در این مناطق که بعداً به بلوچستان مشهور گردید حکومت مستقلی بنا نهادند و آنجا را وطن خود اختیار نمودند ـ با مردم بومی روابط دوستانه و پیوند زناشویی اختیار نمودند ـ این گروه بعد از چند نسل علاوه به خصوصیاتی چند زبان خود را از دست داده و شروع به‌کارگیری مخلوطی از زبان بلوچی و دراویدی نمودند. بعداً با آمدن دیگر قبایل بلوچ این زبان بنا به ریشه قبیله‌ای اش به زبان براهویی مشهور گشت که تاکنون افراد این این قبیله به این زبان سخن می‌گویند. شواهد نشان می‌دهد که در زمان حکومت هخامنشیان، داریوش دو منطقه سند و پنجاب را از راه بلوچستان تسخیر کرد. پس از هخامنشیان اسکندر مقدونی بعد از تسخیر این دو جلگه و اطراف رود سند از طریق جنوب ایران و بلوچستان به مرکز بازگشت. در این سفر او در مکران بلوچستان ساحلی با طوایف ساکن در آن جا روبرو شد.

در زمان اشکانیان نیز بلوچستان (که قسمت‌های شمالی بلوچستان ایران و پاکستان کنونی را دربرمی‌گرفته‌است) به عنوان قلمروی مستقل شناخته می‌شد البته این منطقه به دست شاهان محلی اداره شده و تنها تسلط کلی پادشاهان اشکانی بر آن وجود داشت. با روی کار آمدن ساسانیان تسلط این خاندان بر بلوچستان محقق گردید و بدین ترتیب در طول عصر ساسانی بلوچستان بخشی از قلمرو امپراتوری ایران‌شهر محسوب شد. پس ازجمله اعراب به ایران عده‌ای از مردم کرمان به مکران و سیستان مهاجرت می‌کنند که احتمالاً برخی از این مهاجرین بلوچ‌ها بوده‌اند. به نظر می‌رسد آخرین حضور تاریخی بلوچ‌ها در کرمان به حکومت سلطان محمود غزنوی بازمی‌گردد. این قوم در سال ۱۹۳ هجری قمری به دست پسر سلطان مسعود به دلیل اقدام به غارت و راهزنی در منطقه تنبیه شد و پس از شکست در جنگ باقی‌مانده ایشان به سیستان مهاجرت کردند. ظاهراً در دوران حکومت سلجوقیان و پس از حمله مغول، مهاجرت گسترده بلوچ‌ها از جنوب و جنوب شرق ایران در مسیر سند و پنجاب در پاکستان کنونی آغاز شد. «بلوچ‌های رخشانی جد بزرگ بلوچ‌های رخشانی رخشان نام داشت؛ که طایفه نام خود را منتسب به وی می‌داند. آرامگاه رخشان در کوهستان‌های بلوچستان پاکستان امروزی بر روی ارتفاعات شمالی دره رخشان قرار دارد که زیارتگاه مردم این دیار است. در کتاب احیاء الملوک از نوع خاصی اسب به نام اسب رخشانی نام برده می‌شود که توسط طایفه رخشانی و درمنطقه دره رخشان پرورش می‌یافته‌است واین نوع اسب به قدری گرانقیمت و کمیاب بوده که فقط به پادشاهان پیشکش می‌گردیده‌است. چنانچه اسپ رستم زال نیز به بنام رخش یاد می‌گردید گمان می‌رود این اسپ‌ها از همان نسل باشد.. رخشان صاحب چهار فرزند به نام‌های میر بادین ـ میرماندا ـ میرجمال الدین و زربخت بود. بعداً حالت این اسماء اسامی بهاءالدین، جمال الدین ـ امام دادو زربخت تغییر یافت که مدلل بر دیرینگی و قدامت زمان حیات آنهاست. هریک از این فرزندان شاخه‌ای از تیره‌های طایفه رخشانی را پدیدآورده‌اند که به نام خود آن‌ها نامیده می‌شود. قسمت اعظم این تیره‌ها در بلوچستان شرقی (پاکستان) و تعدادی نیز در ولایات نیمروز و هلمند افغانستان و برخی درروسیه و ترکمنستان و تعدادی نیز در کشورهای حوزه خلیج فارس وگروه اندکی در اروپا وآمریکا ساکن‌اند. پس از فتح بلوچستان توسط احمدشاه درانی در بین احمد شاه ابدالی و خان کلات معاهده به امضا رسید که طبق آن بلوچستان آزاد شناخته شد ولی در مقابله با سیک‌ها بلوچها به نفع درانی‌ها در جنگ شرکت باید بورزند.

مهاجرت بلوچها برگشت دوباره به خاک بلوچستان[ویرایش]

در مورد تاریخچه بلوچها افسانه است که بلوچها اولاد حضرت، حمزه، (ره) است. دیگر اینکه، بلوچ، اصلاً عرب بود و پس از شهادت امام، حسین از حلب به بلوچستان مهاجرت کرده‌است. اینگونه افسانه‌ها در تمام اقوام مسلمان غیر عرب وجود دارد که آن‌ها بخاطر دریافت منزلت مقام یا حد اقل از شر تهاجمات عرب رهائی یابند خویش‌را عرب الاصل می‌ساختند. تا در میان جامعه مسلمانان صاحب جایگاه باشند. چنانچه بعضی پشتون‌ها خودرا عرب می‌خوانند بعضی از ازبک‌ها ترکمن‌ها یا هزاره خویش ‌را سید یا فرزندان پیغمبر می‌دانند در حالیکه محمد ۷ فرزند داشت ۶ آن فوت نمود تنها کسی که باقی ماند فاطمه زهرا بود. خانم فاطمه زهرا همسر حضرت، علی بود آنهم کشته شد از لحاظ فرهنگ اسلامی همه سیدان فرزند حضرت، علی هستند. گفته می‌توانیم : در حقیقت بلوچ هزاران سال قبل از حضرت حمزه وجود داشته‌است. آنان که به این خوش باوری مبتلا بودند که، بلوچ، از نسل حضرت حمزه است اکنون می‌گویند که بلوچ از نظر شجاعت و دارا بودن جذبه جهاد، به‌طور معنوی از اولاد حضرت حمزه بشمار می‌رود، در حقیقت بلوچ به عنوان مسافر تازه‌وارد عرب از، حلب، به، بلوچستان، نیامده، بلکه او ساکن اصلی بلوچستان بودند. پس از اینکه ایران توسط اعراب فتح می‌شود، در زمان عمر عمری بعضی قبایل از بلوچها، به موجب معاهده‌ای به بصره منتقل شدند و سپس در زمان، معاویه، بنا به نیازهای جنگی برای حراست از مرزها به شام و لطاکیه انتقال یابند. پس از شهادت امام حسین، معترضانه از شام خارج شده و به وطن اصلی خود، بلوچستان، رهسپار گردیدند.. در یکی از صفحات تاریخ نوشته شده‌است زمانی که اسکندر اعظم، پس از فتح هندوستان سرزمین، مکران را برای برگشت برگزید. پیش از قراول قشون اسکندر به فرماندهی، لین ناتوس یا لیناتوس با مقاومت دلاوران بلوچ روبرو شدند و شکست سختی خورده و متفرق گردیدند.

زبان بلوچهای افغانستانی[ویرایش]

از زبان‌های ایرانی شمال باختری است و با زبان‌های تاتی، کردی و تالشی و پشتو نزدیکی زیادی دارد. گویش بلوچی غربی (شمالی)در بلوچستان افغانستان و پاکستان فقط به دو زبان بارز مشخص گردیده‌است. یکی زبان بلوچی با گویش بلوچی غربی و دیگری، زبان براهویی می‌باشد. بلوچ‌های هردو زبان در افغانستان زندگی دارند.

زبان براهویی[ویرایش]

زبانی متفاوت و متمایز از زبان بلوچی است و به دراویدی؛ هند و اروپایی مشهور است) و اکثر طوایف بلوچ ضمن آنکه به گویش بلوچی غربی تکلم می‌کنند خود را وابسته به اهل براهویی می‌دانند..

گویش (تکلم) و لهجه[ویرایش]

بلوچی را به دو گروه اصلی تقسیم می‌توان کرد: شرقی، یا شمال شرقی، و غربی، یا جنوب غربی، عمدتاً بلوچها درسه کشور پاکستان، ایران و افغانستان در سرزمینی نسبتاً وسیع و گرم زندگی می‌کنند تعدادی ازآنان در ترکمنستان به‌سر می‌برند. با بودن آن‌ها درین کشورها زبان رسمی و همجوار بالای زبان بلوچی تأثیرات خودرا داشته‌است.

گویش بلوچی غربی (شمالی)[ویرایش]

  • سرحدی
  • گویش بلوچی غربی در افغانستان
  • بلوچی غربی در ترکمنستان
  • پنجگوری
  • کلاتی
  • سراوانی

گویش بلوچی جنوبی (مکرانی)[ویرایش]

  • لاشاری
  • کچی
  • کراچی

گویش‌های بلوچی جنوبی یا (سلیمانی وکیچی)[ویرایش]

  • بوگتی (بامبور)
  • مری رند (سیبی) که چاکربرهای سیب را شامل می‌شود
  • دوکمی- مزاری
  • مندوانی & گویش جاتووی سند غربی

جماعتی از قبایل بلوچ که تحت عنوان کلی (رند) یاد می‌شوند طایفه رخشانی و ریگی اند که در زمره ترک کنندگان زمین ودارای اهمیت سیاسی ویژه شناخته می‌شوند. یک روایت بلوچی می‌گوید:(رخشانی و ریگی چوک میر حقیقت حان انت) تیره‌های مختلف این طایفه در کشورهای پاکستان، افغانستان (هلمند و نیمروز و ریگستان)، ایران و ترکمنستان زندگی می‌کنند.

الفبا بلوچها[ویرایش]

الفبا زبان بلوچی خط فارسی در قرن پانزدهم از طریق مغول‌ها به هند راه یافت و از آن پس در نوشتن زبان اردو از آن استفاده می‌شود و تعدادی حروف جدید از جمله ٹ، ڑ، ڈ، ں وی نیز به آن اضافه شده‌است. در زبان فارسی ث، ذ، ص، ض، ط، ظ، ع و غ عربی است.

الفبا بلوچ‌های پاکستان

  • ا ء ب پ ت ٹ ث ج چ خ د ڈ ذ ر ڑ ز ژ س ش ک گ ل م ن ں و هٔ ی

الفبا زبان بلوْچی ایران

  • ا ب پ ت ٹ ج چ ی د ڈ ر ڑ ز ژ س ش ٹ ک گ ل م ن و ۏ ھ ء ݔ‍ ے ئ ی)

الفبا زبان بلوچی افغانستان

  • ا ب پ ت ج چ ح ڃ د ډ ڌ ر ڗ ز ژ س ش ̈ط ظ ک گ ل م ن و ۏ هـ ئ ی)

اقوام و شاخه‌های قوم بلوچ[ویرایش]

بلوچها از نژاد واحدی تشکیل نیافته‌اند زیرا که یک گروه آن‌ها بنام (غلامان) اصالت آفریقایی دارند که بیشتر در دوران حکومتی استعمارگران انگلیسی برهند به این سرزمین وارد شده و زبان و فرهنگ بلوچی را اختیار کرده‌اند که البته خود نیز خود را بلوچ نمی‌دانند و برده بلوچها بوده و تاکنون نیز از نظر طبقاتی با یکدیگر تفاوت دارند و در بین بلوچها قابل شناسایی هستند؛ و بعضی نیز عرب یا هندی می‌باشند. جالب آنکه یک قوم هزاره بنام (دامرده) که در طول چهار قرن با بلوچها همجوار بوده چنان با آنان درآمیخته‌اند که امروز شاخه‌ای از بلوچها بحساب می‌آیند اما در اصل و واقع هزاره‌اند که تاریخ و قیافه دو رگه‌شان نیز این حقیقت را گواهی می‌دهد. اکثریت بلوچها سنی حنفی مذهب‌اند. جماعتی از قبایل بلوچ که تحت عنوان کلی (رند) یاد می‌شوند طایفه رخشانی و ریگی اند که در زمره ترک کنندگان زمین ودارای اهمیت سیاسی ویژه شناخته می‌شوند. تیره‌های مختلف این طایفه در، افغانستان (هلمند و نیمروز و ریگستان)، زندگی می‌کنند. تیره‌های اصلی این طایفه عبارتند از

  • رخشانی بادینی (تیره سرداری)
  • رخشانی جمال دینی
  • رخشانی ماندایی
  • رخشانی زربختی

شاخه‌های منشعب از چهار تیره بزرگ افغانستان و کشورهای همجوار[ویرایش]

ریگی دارای ۳۶ تیره‌اند؛ که ذیلاً نگاشته می‌شود. سارانی (محمود زهی. اسکندرزهی. باران زهی. رستم زهی و کوچک زهی)؛ جیند زهی؛ فقیرزهی؛ جنگی زهی؛ قنبرزهی (کمرزهی) می‌باشد توسط این تیره شاه اشرف هوتکی را هنگام فرار به سوی قندهار کشته و سرش را به عنوان هدیه برای نادر شاه افشار فرستادند. گرگیج (گبرزهی، سنگک زهی، حسن زهی، عوض زهی، قنبر زهی، چرخچی، لشکرزهی، بو لاغزهی، گرگندی، طاهرزهی) سیاه پاد؛ نایب زهی؛ بهلولی؛ ماهککی، لالویی، سور؛ کبدانی؛ دکالی؛ رحمان زهی؛ بیلر؛ مالکی؛ سیاه چم؛ شهمراد زهی؛ کمالان زهی؛ مسری زهی؛ هولازهی؛ اینگل زهی، ارباب زهی، کاشانی؛ آزات زهی؛ دشتکانی؛ بلغانی؛ ساقزى؛ مندوزایی؛ غدایزدایی؛ رحیمان زایی؛ بولا زهی؛ هوت رخشانی. سیاه‌سر، رند، کلبعلی، علی زایی و… طایفه رخشانی پس از اشغال بلوچستان توسط انگلیس به دوقسمت تقسیم شد و قسمت شرقی به بلوچستان هند بریتانیایی معروف گردید. به دلایلی مجبور شدند به گروه‌های کوچکتری تقسیم شوند و به روسیه و افغانستان وگروهی به پاکستان هجرت نمودند.

رخشانی‌های افغانستان[ویرایش]

رخشانی‌های افغانستان زربختی اند و برخی از آنان که در منطقه نیمروز به سر می‌برند به همراه گروهی از پشتون‌های افغان چون در میان طوایف براهویی زندگی می‌کنند با زبان براهویی تکلم می‌کنند. بلوچ‌های رخشانی و پشتون‌های نورزی نیز گویش لهجه براهویی را دارند؛ ولی سایر رخشانی‌های افغانستان به زبان بلوچی رخشانی تکلم می‌نمایند.

شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی بلوچها در افغانستان[ویرایش]

عبدالستار دوشوکی استاد دانشگاه شخصیت سیاسی اجتماعی، محمد نعیم بلوچ والی هلمند و گل بلوچ نویسنده و شاعر از شخصیتهای بلوچ‌های افغانستانی است.ژنرال عبدالکریم براهوی بلوچ دیگری است که قبلاً والی ولایت نیمروز و در کابینه افغانستان مقام وزارت امور سرحدات، اقوام و قبایل و مدتی وزارت امور مهاجرین و عودت کننده گان را به عهده داشت. تا این که سال گذشته مشاور رئیس‌جمهور در امور اقوام تعیین شد.عیدمحمد نایب زهی فرمانده پایگاه ربات که از دوران حمله شوروی تا به امروز سکان دار پایگاه مقاومت بوده و در دوران طالبان هم عهده دار انجا میباشد. علاوه بر این ژنرال عبدالکریم براهویی شورای همبستگی بلوچ‌های افغانستان را برای اتحاد، همبستگی و برآورده شدن حقوق این قوم در افغانستان ایجاد کرده و رئیس این کمیسیون است

جنبش‌های سیاسی بلوچها[ویرایش]

بلوچ‌های افغانستان کدام حزب رسمی ندارند ولی شوراها انجمن‌ها رادیو و پروگرام‌های بلوچی را دارا اند؛ ولی با سازمان‌ها و احزاب آزادی‌خواه بلوچان پاکستان و ایران همکاری دارند.

  1. . شورای همبستگی بلوچ‌های افغانستان رئیس آن ژنرال حاجی کریم براهویی می‌باشد
  2. . شورای هماهنگی واجتماعی بلوچ‌های افغانستان رئیس عمومی آن شیرآقا بلوچ می‌باشد.
  3. . انجمن، علمی، فرهنگی، سیاسی جوانان، بلوچ، زون، شمال ابراهیم محمدی مسول آن انجمن می‌باشد.
  4. . Balochyouth Afghanistan انجمن جوانان بلوچ افغانستان. حبیب الحق بلوچ مسئول آن انجمن می‌باشد.

مشکلات سیاسی بلوچها در افغانستان، ایران و پاکستان[ویرایش]

برخلاف بلوچ‌های ایران و پاکستان، بلوچ‌های افغانستان هیچگاه مورد تحدید قرار نگرفته بلکه در حمایت و نوازش دولت افغانستان قرار دارد. اکثراً سیاست‌مداران بلوچ‌های کشورهای همجوار در افغانستان پناه می‌آورند. افغانستان طی۶۰ سال پناه گاه بلوچان دیگر کشورها بوده‌است. در آغاز تشکیل دولت طالبانی حکومت پاکستان بالای طالبان فشار وارد نموده بود تا بلوچهان افغانستان را تحت فشار گیرند. ملا عمر در زمان زمامداری اش به طالبان امر نموده بود تا بلوچها تصفیه شوند. او امر کشتن بلوچ‌های شیعه مذهب را داده بود. دولت پاکستان در سایتها نقشه‌های را ترسیم نموده‌اند که گویا بلوچان در آزادی تمام زندگی دارند. قبلاً بین ایران و پاکستان در مورد بلوچها دید و بازدید دولتی صورت گرفته بود. اکنون دولت پاکستان بازدید با دولت افغانستان نمود. نواز شریف از اشرف غنی درخواست نمود تا درچنین قضیه با پاکستان متحد شده استقلال طلبان بلوچ را در خاک خود جای ندهد. دولت افغانستان و پارلمان افغانستان این پیشنهاد را نپذیرفت. احمدشاه درانی به اساس اخوت و همجواری که با بلوچها داشت بلوچها را در حمایت دولت افغانستان قرار داده بلوچستان را یکجا با بلوچها آزاد ساخت. با بلوچها معاهده به امضا رساند که بلوچستان یک کشور آزاد اند بشرطی که در حملات با هندوستان اردو بلوچ در تحت اوامر اردو افغانستان باشد. پس از احمدشاه، اولاده آن نتوانستند افغانستان را حفظ نمایند. تا آنکه اولاده‌های سردار پاینده محمد خان بارکزی نیم از خاک را از دست داده اداره بلوچستان را به خانات سپرد بدین ترتیب در بلوچستان خان‌های زیاد ظهور نمود. بلوچستان الی سال ۱۸۳۹بریاست مهراب خان در حمایت افغانستان قرار داشت. انگلیس‌ها که میخواستند کمپانی هند شرقی را از هجوم روس‌ها حفظ کنند عقیده داشتند که باید یک سرزمین حایل میان ایران و هندوستان ایجاد کنند. اما دولت قاجاریان ایران که تا زمان ناصرالدین ‌شاه هنوز هرات و مرو و کل سیستان و بلوچستان را در اختیار داشت، هرگز به ترک این سرزمین‌ها راضی نبود ،انگلیس که میدانست وزیر کاردان شاه بنام امیر کبیر، مانع تصرف هرات توسط افغان ها شده است، با یک توطیه وی را به قتل رسانید و میرزا آقاخان نوری که جاسوس انگلیس بود به جای او قرار گرفت، بالاخره قشون انگلیس جزایر خارک و هرمز در خلیج فارس را تصرف کرد و دولت ایران را تهدید کرد اگر نیروهای ایران هرات را ترک نکند بندر بوشهر را تصرف خواهد کرد. سرانجام ایران در معاهده پاریس هرات را به افغان ها بخشید، اما هر زمانیکه دولت افغانستان به سوی هند می‌شتافت. انگلیس به قاجاریان فرصت میداد تا از عقب به هرات و قندهار حمله کنند. در واقع سیاست انگلیس در این منطقه حایل این بود که افغان‌ها خراسان بزرگ را از ایران تجزیه کنند اما از حد خود تجاوز نکنند و در حد یک قدرت کوچک محلی باقی باشند. هرات که اکسریت نفوس آن پارسی‌زبانان بود برای ایران یک شهر استراجیک بشمار می رفت که کلید فتح بلاد خراسان و سیستان و بلوچستان بود. بناعا با ازدست رفتن هرات و نواحی تابعه آن، انگلیس‌ها برای تجزیه بلوچستان شرقی و الحاق آن به کمپانی هند شرقی جرات یافتند و دولت ایران هم اقتدار قبل را از دست داده بود. نهایت انگلیس‌ها خاک بلوچستان را بدون مقاومت امیر دوست محمد خان تصرف نمودند. امیر ناتوان از بس که ضعیف شده بود. خیالی به بلوچستان ننمود. در سال ۱۸۵۴ بلوچستان زیر اثر انگلیس شد. از طرفی انگلیس‌ها با عهدنامه گلداسمیت نیم بلوچستان را از ایران جدا کرده و طور تحفه به کمپانی هند شرقی بخشید و آن را بلوچستان انگلیس نامید. با وجودی که رهبران بلوچ جنگ‌های متعدد با انگلیس‌ها نمودند ولی بالاخره ناتوان شده تسلیم شدند. اکنون تجزیه بلوچستان پاکستان یکی از طرح‌های دولت آمریکا است. تا تمامی بلوچها بتوانند درین کشور آزادانه زندگی کنند. خاک بلوچستان پاکستان برای ۱۰یا ۱۲ میلون بلوچ خیلی نا چیز است؛ ولی آزاد ساختن تمامی اراضی بلوچ‌نشین ناممکن بنظر می‌رسد. تجزیه بلوچستان ایران با این نفوس کم و ایرانی بودن بلوچان، بعید بنظر می‌رسد ولی مبارزه برای بدست آوردن حقوق و دولت فدرالی بلوچ‌های ایران و پاکستان شرط حتمی است. در افغانستان ۵۵ ملیت زندگی دارند بلوچها مانند سایر ملیتها حق و حقوق قانونی داشته یکی چوکی از وزرا باید بلوچ باشد. فعلاً کدام ضرورت احساس نمی‌شود که تجزیه شوند. در صورت ضرورت از افغانستان باید ۵۵ کشور ساخته شود.

  • کریم پوپل

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. https://joshuaproject.net/countries/AF#Religions
  2. "Baluchi rug". دانشنامه ایرانیکا.
  3. "بازار فروش لباس خاص بلوچى در نيمروز رونق يافته است".
  4. جعفری، سخن ش. ۸ و۹ ص ۷۷۱
  5. شاهنامه. فردوسی ابوالقاسم. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران دائرالمعارف بزرگ اسلامی چاپ دوم
  6. تاریخ گزیده - حمدالله مستوفی قزوینی به اهتمام عبدالحسین نوایی تهران انتشارت امیرکبیر چاپ سوم 1364
  7. نخبه الدهرفی عجائب الدهر فی عجائب البر و البحر، شمس الدین محمد انصاری دمشقی ترجمه سید حمید طبیبیان تهرانانتشارات اساطیر 277:1382
  • کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میر غلام محمد غبار صفحات ۴۶۱؛ هجوم انگلیس در بلوچستان کشته شدن مهراب خان صفحهٔ ۵۴۵
  • بلوچستان در ویکی‌پدیا انگلیسی

https://en.wikipedia.org/wiki/Balochistan

  • تاریخ بلوچستان در وب‌سایت رسمی بلوچستان

http://www.balochistan.gov.pk/

  • فصلنامه مرکزمطالعات منطقه یی افغانستان سال پنجم. شماره چهارم زمستان۱۳۸۹
  • بلوچ‌ها و کوچ‌ها چگونه در کوهستان‌های کرمان پدیدار شدند؟ در ویب سایت سرزمین دریا ولور سیستان و بلوچستان
  • مجله سیمه ییز مطالعات سال سوم شماره ۳ مقاله ستار پردلی دوسیه بلوچستان در محکمه بین‌المللی.
  • چه کسی می‌خواهد بلوچستان مستقل شود؟ نوشته پیر محمد ملا رهی در یبسایت دیپلوماسی ایران