فیودور داستایفسکی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از فئودور داستایوسکی)
فیودور داستایفسکی
چهره‌نگار اثر واسیلی پروف، ۱۸۷۲
چهره‌نگار اثر واسیلی پروف، ۱۸۷۲
زادهفیودور میخایلوویچ داستایفسکی
۱۱ نوامبر ۱۸۲۱
مسکو
امپراتوری روسیه
درگذشته۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ (۵۹ سال)
سن پترزبورگ
امپراتوری روسیه
پیشه
ملیتروس
تحصیلاتدانشگاه مهندسی نظامی-تکنینی، سن پترزبورگ
سبک نوشتاری
  • رمان
  • داستان کوتاه
  • روزنامه‌نگاری
جنبش ادبیواقع‌گرایی
کار(های) برجسته
سال‌های فعالیت۱۸۴۶–۱۸۸۰
همسر(ها)
  • ماریا دمیتریفنا ایسایوا (ا. ۱۸۵۷–۱۸۶۴)
  • آنا گریگوریونا سنیکتینا (ا. ۱۸۶۷)
فرزند(ان)
  • سونیا (۱۸۶۸–۱۸۶۸)
  • لیوبوف (۱۸۶۹–۱۹۲۶)
  • فیودور (۱۸۷۱–۱۹۲۲)
  • آلکسی (۱۸۷۵–۱۸۷۸)
امضا

فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (روسی: Фёдор Михайлович Достоевский[الف]؛ IPA: [ˈfʲɵdər mʲɪˈxajləvʲɪdʑ dəstɐˈjɛfskʲɪj] (دربارهٔ این پرونده شنیدن) یا داستایِوسکی؛ زادهٔ ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱[۱][ب])، نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. در نظر بسیاری از منتقدان بزرگ‌ترین نویسنده روان‌شناختی جهان است، و بزرگ‌ترین نویسنده تاریخ ادبیات؛ سوررئالیست‌ها، مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایفسکی ارائه کرده‌اند.

اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیان زده، بیمار و روان‌پریش است. او ابتدا برای امرار معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری چون اورژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد. در اکثر داستان‌های او مثلث عشقی دیده می‌شود، به این معنی که خانمی در میان عشق دو مرد یا آقایی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌ها بسیاری از مسائل روانشناسانه که امروز تحت عنوان روانکاوی معرفی می‌شود، بیان می‌شود و منتقدان، این شخصیت‌های زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آن‌ها را ستایش کرده‌اند.

نام[ویرایش]

مترجمان مختلف نام این نویسنده را به اشکال متفاوتی در فارسی نوشته‌اند: «داستایوفسکی»، «داستایِفسکی» و «داستایِوسکی» که مورد دوم تلفظ صحیح نام او در زبان روسی است. خشایار دیهیمی در ترجمهٔ زندگینامهٔ داستایوفسکی نوشتهٔ ادوارد هالت کار نام او را به شکل «داستایِفسکی» آورده‌است. نام کوچک او نیز در متون ترجمه‌شده به اشکال «فیودور» و «فئودور» آمده‌است. در بین عامه فارسی زبانان به داستایوفسکی معروف است.

واقعاً نمی‌دانم چرا در ایران به داستایوفسکی شناخته می‌شود. بکار بردن چنین تلفظی تنها به دلیل اشتباه مترجمان و ترجمه از زبان‌های واسطه رخ داده‌است. حرف «о» پیش از تکیه در زبان روسی تلفظی شبیه به «a» کوتاه پیدا می‌کند و به همین علت نام Dostoevsky به صورت «داستایِفسکی» تلفظ می‌شود، نه «داستویفسکی» یا «دوستویفسکی».

دوران کودکی (۱۸۲۱ تا ۱۸۳۶)[ویرایش]

فیودور میخایلاویچ فرزند دوم خانواده داستایفسکی در ۱۱ نوامبر۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. در ده‌سالگی والدینش مزرعه‌ای کوچک در حومه شهر تولا در نزدیکی مسکو خریدند که از آن به بعد تابستان‌ها را در این مکان می‌گذراندند. در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانه‌روزی منتقل شدند و سه سال آنجا ماندند.

داستایفسکی از کودکی به ادبیات علاقه نشان داد. مادرش آبونمان مجله مشهوری بود که باعث شد تا خانواده در جریان ادبیات پیشرو معاصر روسی و غیر روسی قرار گیرند.[۳] داستایفسکی ابتدا در بهترین مدرسه خصوصی مسکو، مدرسه شبانه روزی چرماک تحصیل کرد. این مدرسه توسط یک مهاجر چک که پس از جنگ‌های ناپلئونی به روسیه نقل مکان کرد، تأسیس شد و تأکید زیادی بر ادبیات داشت.[۴]

دوران جوانی (۱۸۳۶ تا ۱۸۴۳)[ویرایش]

در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید و داستایفسکی از متیناوطنی بعنوان یک نویسنده جوان بزرگ یاد کرد. در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدری‌اش به خاطر ولخرجی‌های مختلف به اتمام رسید. در همین سال از ارتش استعفا کرد.

پس از مرگ مادرش در ۲۷ سپتامبر ۱۸۳۷ که منجر به مشکلات مالی برای خانواده او شد، مجبور به ترک مدرسه شبانه‌روزی شد. او به دانشگاه فنی و مهندسی نظامی اعزام شد. او برای تطبیق با زندگی در آنجا مشکل داشت، اما با این وجود موفق شد در ۱۲ اوت ۱۸۴۳ به عنوان مهندس نظامی فارغ‌التحصیل شود. پس از آن، سبک زندگی کاملا آزادانه‌ای داشت.[۵] او به عنوان مترجم کار می‌کرد، اما ترجمه‌هایی که در سال ۱۸۴۳ به پایان رساند، مانند اوژنی گرانده بالزاک و لادرنییر آلدینی ساند، [۶][۷] چندان موفق نبودند.

نویسندگی[ویرایش]

سالهای نخست (۱۸۴۴ تا ۱۸۴۹)[ویرایش]

داستایفسکی، ۱۸۴۷

داستایفسکی کار بر روی بیچارگان را در اوایل سال ۱۸۴۴ آغاز کرد. او برای اولین‌بار در نامه‌ای به برادرش میخائیل در ۳۰ سپتامبر ۱۸۴۴ به کار آینده اشاره کرد: «من در حال اتمام رمانی به بزرگی اوژنی گرانده هستم. این یک اثر نسبتاً بدیع است.»[۸]

طی دو سال بعد داستان‌های همزاد، آقای پروخارچین و خانم صاحبخانه را نوشت. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرد و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش داد. پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.

تبعید به سیبری (۱۸۴۹ تا ۱۸۵۴)[ویرایش]

طرحی از اعدام ساختگی حلقه پتراشفسکی

دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت اما برای نشان دادن قدرت فائقه حکومت تزاری این زندانیان را در برابر جوخه‌های آتش نمایشی قرار دادند. در نمایشی که با دقت طراحی شده بود بامداد روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ داستایوفسکی و سایر زندانیان را به میدان رژه یک پادگان بردند. در آن‌جا چوبه‌های اعدام و داربست‌هایی برپا شده بود و روی آن را با پارچه‌های سیاه پوشانده بودند. جرایم و مجازات آن‌ها قرائت شد و کشیشی ارتدکس از آن‌ها خواست به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند. سه نفر از این زندانیان را به چوبه‌ها بستند تا برای اعدام حاضر شوند. در آخرین لحظات این مراسم اعدام ساختگی طبل‌های نظامی با صدای بلند به نواختن درآمد و جوخه آتش تفنگ‌های خود را که به سوی آن‌ها نشانه رفته بود بر زمین گذاشتند. تجربه شخصی او از قرار گرفتن در آستانه مرگ باعث شد که به تاریخ و آن زمانه مشخص از منظر ویژه‌ای بنگرد. سال‌ها بعد او در جایی گفت: «به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم.»[۹] در زمان تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت.

آزادی از زندان و ازدواج اول (۱۸۵۴ تا ۱۸۶۶)[ویرایش]

داستایفسکی سال ۱۸۵۸

داستایفسکی در ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دورهٔ بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی طی کند.به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیاده‌نظام سیبری به سمی (سمیپالاتینسک) اعزام شد. در ۶ فوریه ۱۸۵۷ بعد از دو سال عشق جانفرسا با «ماریا دیمیتریونا» بیوهٔ یک کارمند گمرک ازدواج کرد. در بهار ۱۸۵۹ استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند. دو داستان رویای عموجان و روستای استپانچیکو را نوشت و به چاپ رسانید. در سال ۱۸۵۹ عرض‌حالی برای الکساندر دوم که تازه بر تخت نشسته بود فرستاد و بدین وسیله اجازه یافت به سن پترزبورگ برود. یک سال بعد او به جمع ادیبان و روشنفکران شهر سن پترزبورگ ملحق شد.[۹] در نشریه‌ای که برادرش منتشر می‌کرد ‐ «ورمیا» ‐ شروع به روزنامه‌نگاری کرد. از ژوئن تا اوت ۱۸۶۲ به اروپا سفر کرد. داستانی به نام ماجرای بی‌شرمانه را در «ورمیا» به چاپ رسانید. در ماه ژوئن ۱۸۶۳ «ورمیا» تعطیل شد. قسمتی از تابستان و پاییز ۱۸۶۳ را با معشوقش در اروپا گذراند. در ۱۰ ژوئیه ۱۸۶۴ «میخاییل داستایفسکی» برادر بزرگش درگذشت. در ۱۶ آوریل ۱۸۶۴ ماریا دیمیتریونا درگذشت. در فاصله سال‌های ۶۴–۱۸۶۲ کتاب‌های خاطرات خانه اموات و آزردگان را به چاپ رسانید.

ازدواج دوم و ماه عسل (۱۸۶۶ تا ۱۸۷۱)[ویرایش]

۱۸۶۳

انتشار جنایت و مکافات با استقبالی بیش از آنچه برای خاطرات خانه اموات روی داد، مواجه شد. داستایقسکی دوباره در خط مقدم ادبیات روسی قرار گرفت. آخرین فصل‌های رمان با کمک آنا گریگوریونا تکمیل شده بود. آنا تندنویسی بود که با داستایفسکی در زمان نوشتن قمارباز کار کرده بود. پس از آن، داستایفسکی به آنا پیشنهاد ازدواج داد و او پذیرفت. پیش از آن در ۴ اکتبر ۱۸۶۶، داستایفسکی آنای جوان را به عنوان آخرین راه حل برای نوشتن رمان در زمان وعده داده شده، پذیرفته بود. دیکته کردن قمارباز توسط داستایفسکی و نوشته شدن سریع آن توسط آنا برای مدتی برنامه روزانه آنها بود. ضرب‌الاجل ۱ نوامبر به سرعت نزدیک می‌شد. داستایفسکی نگران از آن بود که با وجود اتمام نسخه دستنویس، فئودور استلوفسکی راهی برای سر باز زدن از پذیرفتن آن پیدا کند. با راهنمایی آنا (و مشورتش با یک حقوقدان)، داستایفسکی نسخه دستنویس را به ثبت رساند تا راه را بر استلوفسکی بسته باشد.[۱۰]

در ۱۵ فوریه ۱۸۶۷ با آنا ازدواج کرد و در آوریل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان ۱۸۷۱ به روسیه بازنگشت. در این سفر بارها پول خود را در قمار از دست داد. سال اول سفر را در سوئیس و سال دوم را در ایتالیا و دو سال آخر را در دِرِسدِن گذراند. در فوریهٔ سال ۱۸۶۸ دخترش «سوفیا» به دنیا آمد که بیشتر از سه ماه زنده نماند. نوشتن ابله را در ژانویهٔ ۱۸۶۹ در فلورانس به پایان رسانید و همیشه شوهر را در پاییز همان سال در درسدن نوشت. در ماه سپتامبر ۱۸۶۹ دختر دومش به نام «لیوبوف» به دنیا آمد. در ژوئیهٔ ۱۸۷۱ نوشتن جن‌زدگان را به پایان رسانید. در تابستان همان سال پسرش به نام «فدیا» به دنیا آمد.

بازگشت به روسیه (۱۸۷۱ تا ۱۸۷۵)[ویرایش]

در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجلهٔ «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. جوان خام را در زمستان ۷۵‐۱۸۷۴ نوشت که در طول سال ۱۸۷۵ در مجله «اوتچستیه زابیسکی» انتشار یافت. «آلیوشا» آخرین فرزندش در ماه اوت ۱۸۷۵ به دنیا آمد که در سه سالگی بر اثر حمله صرع در گذشت.

سال‌های آخر (۱۸۷۶ تا ۱۸۸۱)[ویرایش]

دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده را طی سال‌های ۷۷‐۱۸۷۶ به همین نام در روزنامه منتشر کرد. برادران کارامازوف در طول سال‌های ۷۹‐۱۸۸۰ به تدریج در «روسکی وستنیک» منتشر شد

مرگ[ویرایش]

نقاشی پرتره داستایفسکی در تابوت، اثر ایوان کرامسکوی، ۱۸۸۱ میلادی

داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریهٔ سال ۱۸۸۱ در اثر خون‌ریزی ریه درگذشت.

در ۷ فوریه (مطابق تقویم سبک قدیم: ۲۶ ژانویه) ۱۸۸۱ خواهرش نزد وی آمد، و از او خواست تا سهم خودش از املاک به ارث رسیده از عمه‌شان را به خواهرانش بدهد. ممکن است که این مکالمه ناخوشایند باعث تشدید بیماری وی (آمفیزم) شده باشد. پس از ۲ روز، در ۹ فوریه (مطابق تقویم سبک قدیم: ۲۸ ژانویه) ۱۸۸۱ در شصتمین سال از زندگی خود، داستایفسکی در گذشت. تشخیص، سل ریوی، برونشیت مزمن و بیماری مزمن انسدادی ریه بود.

دیدگاه[ویرایش]

اتاق مطالعهٔ داستایفسکی

داستایفسکی در آثار خود شخصیت‌هایی را حلاجی می‌کرد که حتی آدمکشی را زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود موجه می‌دانستند. به همین خاطر آثار این نویسنده در تمام سال‌هایی که از آن می‌گذرد، چه در دوران قدرت‌گیری حکومت‌های تمامیت‌خواه قرن بیستم و چه امروزه که «کارزار علیه ترور» در جریان است، با چالش‌های زمانه تناسب دارند. او به خصوص به افکار و ایده‌هایی که پس از ده سال تبعید و بازگشت به سن پترزبورگ در میان روشنفکران رواج یافته بود به دیده شک می‌نگریست.[۹]

مخالفت و اعلام جرم داستایفسکی علیه نهیلیسم روسی در کتاب او با عنوان تسخیرشدگان (جن زدگان) به خوبی منعکس شده‌است. این کتاب که در سال ۱۸۷۲ چاپ شد به خاطر زبان آمرانه و نصیحت گونه آن مورد انتقاد قرار گرفته ولی بدون تردید او می‌خواست نشان دهد که افکار مرسوم در میان روشنفکران آن نسل می‌توانند خطرناک باشند. داستانی که داستایفسکی در این کتاب نقل می‌کند در قالب یک طنز سیاه و گزنده، روشنفکران هم دوره خود را به خاطر بازی کردن با ایده‌های انقلابی بدون آنکه بدانند انقلاب در عمل به چه معنایی است به نقد می‌کشد. داستان کتاب را در واقع می‌توان نسخه‌ای از حوادث واقعی دانست که در زمانی که داستایفسکی مشغول نگارش کتاب بود اتفاق می‌افتاد. داستایفسکی در داستان تسخیر شدگان (جن زدگان) استدلال می‌کند که فراموش کردن موازین اخلاقی و انسانی به خاطر افکار آزادیخواهانه به نوعی به تمامیت‌خواهی و استبداد بدتر از گذشته منجر می‌شود.[۹]

مارشال برمن در کتاب تجربه مدرنیته برای توضیح مدرنیزاسیون از بالا و توسعه نیافتگی دوران تزاری در روسیه، شهر سن پترزبورگ و بلوار معروف نووسکی را مثال زده و برای توضیح آن از آثار فئودور داستایفسکی استفاده کرده‌است.[۱۱]

شاید بتوان گفت مشهورترین دیدگاه داستایفسکی که از زبان یکی از شخصیت‌های رمان برادران کارامازوف بیان می‌شود، این جمله باشد که «اگر خدایی وجود نداشته باشد، همه‌چیز مجاز است». ژیل دلوز و ژاک لاکان، متفکران معاصر فرانسوی خلاف این عقیده را دارند. لاکان معتقد است دقیقاً وجود منع الهی است که زمینهٔ گناه را فراهم می‌سازد. به باور دلوز نیز قضیه کاملاً برعکس چیزی است که داستایفسکی می‌گوید، زیرا به واسطهٔ وجود خداست که همه‌چیز مجاز است.[۱۲]

آثار اصلی[ویرایش]

بیچارگان[ویرایش]

نخستین رمان داستایفسکی به صورت نامه‌نگارانه نوشته شد و مورد استقبال منتقد مشهور آن زمان ویساریون بلینسکی قرار گرفت. پیش از آن، خوانندگان نسخه دستنویس آنچنان تحت تاثیر قرار گرفتند که ساعت ۴ صبح («شب سفید» پترزبورگ که مثل روز روشن بود) درب خانه داستایفسکی را به صدا در آوردند تا احساساتشان را بیان کنند.[۱۳]

یادداشت‌های زیرزمینی[ویرایش]

یادداشت‌های زیرزمینی در زمان چاپ خود توجهی را جلب نکرد. قطعه اول این رمان فصل‌های ۱ تا ۶ را شامل می‌شود که آغازی چشمگیر دارد. این قطعه با فصل‌های ۷ تا ۹ که یکپارچه هستند، ادامه پیدا می‌کند. فصل ۱۰ در آن زمان دچار سانسور بسیار شد. قطعه دوم بازگشتی به گذشتهٔ مرد زیرزمینی است و لحن در آن تغییر می‌کند. در فصل ۲ در قطعه دوم، هدف طنز داستایفسکی مشخص‌تر می‌شود. به نظر جوزف فرانک، کمتر اثری در ادبیات مدرن به اندازه این اثر خوانده شده و به حساسیت‌های زمانه نزدیک است.[۱۴] تصنیف این کتاب در زمان مرگ همسر اول داستایفسکی انجام شد.[۱۵]

جنایت و مکافات[ویرایش]

جنایت و مکافات نخستین اثر واقعا بزرگ داستایفسکی محسوب می‌شود. قهرمان داستان، راسکولنیکوف، مابین دو قطب در حال نوسان است و انگیزه او در ابهام قرار دارد. داستان در میانه آغاز می‌شود و عبارت‌های مشهوری را شامل می‌شود. صحنه‌های داستان در شهر پترزبورگ می‌گذرد. در فصل ۵ رویایی کابوس‌مانند قرار دارد که یادآور خاطراتی از کودکی راسکولنیکف است. در تمامی بخش اول از داستان، خواننده در معرض خودآگاهی قهرمان قرار دارد. شش ماه پیش از شروع ماجراهای رمان، راسکولنیکوف مقاله‌ای با نام «دربارهٔ جنایت» نوشت. پنج ماه پس از آن، نخستین دیدار را با پیرزنی که قصد کشتن او را داشت، انجام داد. در فصل ۶ صحنهٔ مهمی در میخانه می‌گذرد. در صحنهٔ قتل وحشیانه، روایتگر به دیدگاه راسکولنیکوف نزدیک باقی می‌ماند.[۱۶]

دیدگاه راسکولنیکف و دیدگاه خواننده در بخش اول از رمان بر هم منطبق نمی‌شوند. در بخش دوم از رمان، که بلافاصله پس از وقوع جنایت تا آمدن خانوادهٔ راسکولنیکف به پترزبورگ ادامه دارد، داستایفسکی آغاز به کم کردن شکاف مابین خواننده و روایتگر می‌کند. اهمیت مقاله «دربارهٔ جنایت» به مرور روشن می‌شود. کشمکش درونی راسکولنیکف در رویایی که در انتهای بخش سوم قرار دارد، پایان می‌یابد. اعتراف او در ادامه قرار دارد؛ در فصل پایانی زمین را می‌بوسد و برای اعتراف به پاسگاه می‌رود. در موخرهٔ رمان، رویای مهم دیگری از راسکولنیکف وجود دارد.[۱۷]

ابله[ویرایش]

جوزف فرانک رمان ابله را چنین توصیف می‌کند: «شخصی‌ترین اثر در میان تمام آثار مهم داستایفسکی، کتابی که در آن صمیمی‌ترین، گرامی‌ترین و مقدس‌ترین اعتقادات خود را تجسم می‌دهد».[۱۸] داستایفسکی نیز در نامه‌ای که ده سال پس از انتشار رمان نوشت از این موضوع که ابله را بهترین اثرش بدانند، ابراز رضایت کرد. تنها در این رمان است که داستایفسکی روایتی از تجربه خود در مقابل جوخه اعدام را بیان می‌کند. بخش نخست رمان با الهام از این تصمیم داستایفسکی بود که اثری اصلی را بر محور «مردی کاملا زیبا» قرار دهد. از ابتدای بخش دوم، قهرمان نقشی تراژیک پیدا می‌کند.[۱۹]

جن‌زدگان[ویرایش]

داستایفسکی پیش از جن‌زدگان شخصیت‌های خیالی خلق کرده بود که تجسم برخی از ایده‌های اجتماعی-فرهنگی بودند. در این رمان، داستایفسکی به رویدادهای واقعی می‌پردازد که در آگاهی عمومی قرار دارند اما روایت رمان به این مساله محدود نمی‌ماند. می‌توان آنچه در جن‌زدگان روی می‌دهد را اسطوره (تقویت خیالی واقعیت) دانست. رویدادهای رمان دارای بُعد ادبی-فرهنگی بسیار مهمی هستند و با تورگنیف مربوط می‌شوند.[۲۰] در این رمان، بی‌اخلاقی انقلابی باکونین محور قرار می‌گیرد.[۲۱]

برادران کارامازوف[ویرایش]

برادران کارامازوف بزرگترین اثر داستایفسکی است. هم در میان عموم و هم در میان منتقدان مورد توجه قرار گرفت و معمولا شاهکار او در نظر گرفته می‌شود.[۲۲] این رمان از ۱۲ «کتاب» تشکیل شده و روایتگر داستان آلیوشا کارامازوف تازه‌کار، ایوان کارامازوف بی‌ایمان و دیمیتری کارامازوفِ سرباز است.[۲۳] مشهورترین فصل این کتاب مفتش اعظم است.[۲۳] فروید در داستایفسکی و پدرکشی به این رمان پرداخته است.[۲۴]

برادران کارامازوف بیانی کلاسیک از موضوعی است که از زمان یادداشت‌های زیرزمینی ذهن داستایفسکی را به خود مشغول کرده بود: ناسازگاری عقل و ایمان مسیحی.[۲۵] این تضاد در کتاب‌های ۵ و ۶ در جایگاه مرکز ایدئولوژیک رمان قرار می‌گیرد.[۲۶] این بخش شامل شورش ایوان بر خدای یهودی-مسیحی و در حمایت از انسان رنج‌کشیده است. در افسانه مفتش اعظم کیفرخواستی علیه خود مسیح بیان می‌شود. در پاسخ، موعظه زوسیما مبنی بر لزوم ایمان به خدا و جاودانگی به عنوان تنها تضمین عشق به همنوع قرار دارد که خواسته مسیح است.[۲۷] داستایفسکی در یادداشتی پس از پایان کتاب نوشت که نه فقط موعظه زوسیما بلکه کل رمان پاسخی به مفتش اعظم است.[۲۷][۲۸]

در برادران کارامازوف قتل فیودور کارامازوف، جنایتی همگانی تصویر می‌شود.[۲۹] در سرلوحهٔ کتاب، عبارتی از انجیل یوحنا آمده است.[۳۰] داستایفسکی در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته، قهرمان اصلی داستان را آلیوشا می‌داند. پس از ذکر این نکته که ممکن است به نظر برسد آلیوشا اصلا انسان بزرگی نیست و کار خاصی انجام نمی‌دهد، به این موضوع اشاره می‌کند که ادامه‌ای را در نظرش دارد. او رمان اول (برادران کارامازوف) را تنها یک لحظه از زندگی قهرمانش در جوانی می‌داند. او رمان دوم را کتاب اصلی و شامل کردار قهرمانش در زمانه فعلی می‌داند.[۳۱][۲۸]

مرگ پدر زوسیما منجر به بیداری آلیوشا می‌شود. موخره رمان دارای دو صحنه است. در یکی جزییات روابط ایوان، کاترینا و دیمیتری مشخص می‌شود. در دیگری به روابط آلیوشا با گروهی از کودکان پرداخته می‌شود. رمان با مراسم سوگواری مرگ ایلیوشا و با اشاره امیدوارانه‌ای به سرآغاز رمان، پایان می‌یابد.[۳۲]

کتاب‌شناسی[ویرایش]

مجموعه مقاله
ترجمه
نامه‌های شخصی
  • (۱۹۱۲) Letters of Fyodor Michailovitch Dostoevsky to His Family and Friends by Fyodor Mikhailovich Dostoevsky (Author), translator Ethel Colburn Mayne Kessinger Publishing, LLC (۲۶ مه ۲۰۰۶) ISBN 978-1-4286-1333-1
نوشته‌های منتشر شده پس از مرگ

یادداشت‌ها[ویرایش]

  1. قبل از اصلاحات مستطیلی پس از انقلاب که، از جمله چیزهای دیگر، حرف سیریلیک Ѳ را با Ф جایگزین کرد، نام داستایوسکی با Ѳедоръ Михайловичъ Достоевскій نوشته شده بود.
  2. در تقویم سبک قدیمی: ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ – ۲۸ ژانویهٔ ۱۸۸۱

پانویس[ویرایش]

  1. Fyodor Dostoyevsky در دانشنامهٔ بریتانیکا
  2. ««داستایوفسکی»، «داستایوسکی» یا «داستایِفسکی» ؟!». خبرگزاری کتاب ایران. دریافت‌شده در ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۱.
  3. Kjetsaa 1989, p. 10.
  4. Lantz 2004, p. 55.
  5. Sekirin 1997, pp. 51–52.
  6. Sekirin 1997, p. 51.
  7. Carr 1962, p. 20.
  8. Lantz 2004, p. 333.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ دیدگاه: نویسنده‌ای که ظهور حکومت‌های تمامیت‌خواه را پیش‌بینی کرد بی‌بی‌سی فارسی، ۱۲ آذر ۱۳۹۳
  10. Frank 2010, pp. 509-521.
  11. مارشال برمن. تجربه مدرنیته. طرح نو.
  12. Smith، Daniel W. (۲۰۱۲). Essays on Deleuze. Edinburgh: Edinburgh University Press. صص. ۲۷. شابک ۹۷۸-۰۷۴۸۶۴۳۳۲۵.
  13. Frank 2010, pp. 76-86.
  14. Frank 2010, pp. 413-441.
  15. Frank 2010, p. 407.
  16. Frank 2010, pp. 483-493.
  17. Frank 2010, pp. 493-509.
  18. Frank (2010), p. 577.
  19. Frank 2010, pp. 577-590.
  20. Frank 2010, pp. 626-650.
  21. Frank 2010, p. 849.
  22. Frank (2003), pp. 390–441.
  23. ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ Frank (1997), pp. 567–705.
  24. Wellek 1962, pp. 98-111.
  25. Frank 2010, p. 848.
  26. Frank 2010, pp. 849-850.
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ Frank 2010, p. 850.
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ Frank 2010, pp. 848-867.
  29. Bloom 2003, p. 77.
  30. Bloom 2003, p. 78.
  31. Dostoevsky 1976, p. xvii.
  32. Frank 2010, pp. 886-912.

منابع[ویرایش]

برای مطالعه بیشتر[ویرایش]

  • Dostoevsky, Anna (1975). Dostoevsky, Reminisceces.

پیوند به بیرون[ویرایش]